Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

داستان کوتاه مرد چوپان و شیوانا

اطلاعات موضوع

Kategori Adı داستان و حکایت
Konu Başlığı داستان کوتاه مرد چوپان و شیوانا
نویسنده موضوع Mahya Khanoom
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan Mahya Khanoom

Mahya Khanoom

کـاربـر ویــژه
تاریخ ثبت‌نام
Jul 9, 2014
ارسالی‌ها
107
پسندها
119
امتیازها
0
محل سکونت
زنجان سیتی
تخصص
یکمی ترجمه
دل نوشته
من و تــــــو یعـــــنی یه دنیـــــــا(MOSTAFA)
بهترین اخلاقم
مهربونو دلسوز
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
برند گوشی
تیم باشگاهی مورد علاقه
جنسیت
نوع آنتی ویروس
ماه تولد

اعتبار :

مردی چوپان از دهکده ای دوردست، تعدادی گوسفند را با زحمت زیاد به دهکده شیوانا آورد و آنها را داخل حیاط مدرسه رها کرد و نزد شیوانا رفت و در جلوی جمع شاگردان با صدای بلند گفت: «چون شنیده بودم که شاگردان این مدرسه اهل علم و معرفت هستند تعدادی از درشت‌ترین و پروارترین گوسفندهای گله‌ام را برای مدرسه آورده‌ام تا برایم دعا کنید که برکت گله‌ام بیشتر شود.»


شیوانا بلافاصله پرسید: «آیا در دهکده تو آدم فقیری نیست؟»

مرد چوپان با ناراحتی گفت: «اتفاقا چرا! به دلیل خشکسالی مردم دچار مشکل شده‌اند و خانواده‌های فقیر زیادی از جمله فامیل‌های نزدیک خودم، امسال در دهکده نیازمند کمک و برکت هستند!»

شیوانا با ناراحتی گفت: «و تو با این وجود، این گوسفندها را به زحمت از آن راه دور اینجا آورده‌ای که دعا و برکت جذب کنی؟ زود برگرد و گوسفندها را به مردم دهکده خودت برسان! برای اینکه تنها نباشی تعدادی از شاگردان با مقداری کمی آذوقه همراهت می‌آیند.»

مرد چوپان با ناراحتی گفت: «اما ما می‌خواستیم شما برایمان دعا کنید تا برکت و فراوانی دوباره به سراغمان آید!»

شیوانا تبسمی کرد و گفت: «اگر این گوسفندان را به نیازمندان واقعی در دهکده خودت برسانی، مطمئن باش دعای خیری که آنها در حق تو می‌کنند از دعای شیوانا و اهل مدرسه او صدها برابر مؤثرتر و کارسازتر است و تو تا آخر عمر هرگز نیازی به دعای هیچ شیوانایی نخواهی داشت.»
 
بالا پایین