Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

غزلیات هلالی جغتایی

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı غزلیات هلالی جغتایی
نویسنده موضوع *JujU*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan *JujU*

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۰۱

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

روز عمرم چند، یارب! چون شب غم بگذرد؟
عمر من کم باد تا روز چنین کم بگذرد
دولت وصلت گذشت و محنت هجران رسید
آن گذشت، امید می‌دارم که این هم بگذرد
نگذرد، گر سال‌ها باشم به راهش منتظر
ور دمی غایب شوم، آید همان دم بگذرد
چون ز درد هجر گریان بر سر راهش روم
گریهٔ من بیند و خندان و خرم بگذرد
مرهمی نه بر دل افگار من، بهر خدا
پیش ازان روزی که کار دل ز مرهم بگذرد
هر که از روی ارادت پا نهد در راه عشق
عالمی پیش آیدش کز هر دو عالم بگذرد
تا کنون عمر هلالی در غم رویت گذشت
عمر باقی مانده، یا رب! هم درین غم بگذرد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۰۳

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

شمع، دوش از نالهٔ من گریهٔ بسیار کرد
غالباً سوز دل من در دل او کار کرد
حال دل می‌داند آن شوخ و تغافل می‌کند
این سزای آن که سر عشق را اظهار کرد
نالهٔ من این همه زان ماه خوش‌رفتار نیست
هرچه با من کرد دور چرخ کج‌رفتار کرد
عاشقان زین پیش دایم عزتی می‌داشتند
محنت عشقش عزیزان جهان را خوار کرد
عشق آسان می‌نمود اول به امید وصال
ناامیدی‌های هجرانش چنین دشوار کرد
در بلای عشق کی خوانم دعای عافیت؟
کز دعاهای چنین می‌باید استغفار کرد
فی‌المثل گر خاک خواهد شد رقیب سنگدل
خواهد از خاکش فلک راه مرا دیوار کرد
گاه‌گاهی گر هلالی را بپرسی دور نیست
زان که آن بیچاره را این آرزو بیمار کرد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۰۴

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

مسکین طبیب، چارهٔ دردم خیال کرد
بیچاره را ببین چه خیال محال کرد؟
کی می‌رسد خیال طبیبان به درد من؟
دردن بدان رسید که نتوان خیال کرد
دارد هزار تفرقه دل در شب فراق
کو آن فراغتی که به روز وصال کرد؟
گل پیش عارض تو شد از انفعال سرخ
آن خنده‌ای که کرد هم از انفعال کرد
سنگین‌دلی که اسب جفا تاخت بر سرم
موری ضعیف را به ستم پایمال کرد
سلطان وقت شد ز گدایان کوی عشق
درویش میل سلطنت بی‌زوال کرد
گفتی که حلقه ساخت هلالی قد تو را
آن کس که ابروان تو را چون هلالی کرد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۰۵

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

نمی‌توان به تو شرح بلای هجران کرد
فتاده‌ام به بلایی که شرح نتوان کرد
ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود
غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد
بلای هجر تو مشکل بود، خوش آن بی‌دل
که مرد پیش تو و کار برخورد آسان کرد
خیال کشتن من داشت وه! چه شد یا رب؟
کدام سنگ‌دل آن شوخ را پشیمان کرد؟
جراحت دل ما بر طبیب ظاهر نیست
که تیر غمزهٔ او هر چه کرد پنهان کرد
نیافت لذت ارباب ذوق، بی‌دردی
که قدر درد ندانست و فکر درمان کرد
هلالی از دل مجروح من چه می‌پرسی؟
خرابه‌ای که تو دیدی فراق ویران کرد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۰۶

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

من عاشق و دیوانه و مستم چه توان کرد؟
می خواره و معشوق‌پرستم، چه توان کرد؟
گر ساغر سی روزه کشیدم چه توان گفت؟
ور توبهٔ چل‌ساله شکستم چه توان کرد؟
گویند که رندی و خراباتی و بدنام
آری به خدا این همه هستم، چه توان کرد؟
من رسته‌ام از قید خرد، هیچ مگویید
ور زان که ازین قید نرستم چه توان کرد؟
برخاستم از صومعهٔ زهد و سلامت
در کوی خرابات نشستم، چه توان کرد؟
عهدم همه با پیر مغان‌ست، هلالی
گر با دگری عهد نبستم، چه توان کرد؟
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۰۷

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

به ناز می‌رود و سوی کس نمی‌نگرد
هزار آه کشم یک نفس نمی‌نگرد
گهی به پس روم و گه سر رهش گیرم
ولی چه فایده چون پیش و پس نمی‌نگرد
چو غمزه‌اش ره دین زد چه سود نالهٔ جان؟
که راهزن به فغان جرس نمی‌نگرد
کسی که در هوس روی ماه‌رخساری‌ست
در آفتاب ز روی هوس نمی‌نگرد
دلم به سینهٔ صد چاک مشکل آید باز
که مرغ رفته به سوی قفس نمی‌نگرد
خطاست پیش رخش سوی نو خطان دیدن
کسی به موسم گل خار و خس نمی‌نگرد
گذشت و سوی هلالی ندید و رحم نکرد
چه طالع‌ست که هرگز به کس نمی‌نگرد؟
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۰۸

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

باغ عیش من به جای گل همه خار آورد
آری، این نخلی که من دارم همین بار آورد
کوه از سیل سرشکم در صدا آید، بلی
گریهٔ من سنگ را در نالهٔ زار آورد
عالمی در گریه است از نالهٔ جان‌سوز من
نوحه‌ای کز درد خیزد گریه بسیار آورد
گر دل آزرده را جز داغ او مرهم نهم
بر دل آن مرحم شود داغی که آزار آورد
هر که ابروی تو دید و مایل محراب شد
زود باشد کز خجالت رو به دیوار آورد
تا ز خورشید جمالت گرم شد بازار حسن
هر دم این دیوانه را سودا به بازار آورد
پای بر فرق هلالی نه که بهر مقدمت
هر زمان صد گوهر از چشم گهربار آورد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۰۹

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

تا کی آن شوخ نظر بر دگری اندازد؟
کاشکی جانب ما هم نظری اندازد
آه از آن خنجر مژگان که به هر چشم زدن
چاک‌ها در دل خونین‌جگری اندازد
بخت بد گر نرساند خبر وصل تو را
باری از مرگ رقیبان خبری اندازد
ای خوش آن عاشق پر ذوق که از غایت شوق
دست در گردن زرین‌کمری اندازد
سرگران‌ست هلالی، قدح باده بیار
تا شود مست و به پای تو سری اندازد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۱۰

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

یار هر چند که رعنا و سهی‌قد باشد
گر به عاشق نکویی بکند بد باشد
مقصد اهل نظر خاک در توست، بلی
چون تو مقصود شوی کوی تو مقصد باشد
آن که در حسن بود یکصد خوبان جهان
حسن‌خلقی اگرش هست یکی صد باشد
الف قد تو پیش همه مقبول افتاد
این نه حرفی‌ست که بر وی قلم رد باشد
موی ژولیدهٔ من بین و وفا کن، ور نه
سبزه بینی که مرا بر سد مرقد باشد
گفتمش دل به خم زلف تو در قید بماند
گفت دیوانه همان به که مقید باشد
حد کس نیست هلالی که شود همره ما
زان که این مرحله را محنت بی‌حد باشد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۱۱

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

می خواهم و کنجی که بجز یار نباشد
من باشم و او باشد و اغیار نباشد
آن‌جا اثر رحمت جاوید توان یافت
کان‌جا ز رقیبان تو آثار نباشد
هر جا که حبیب‌ست به پهلوی رقیب‌ست
در باغ جهان یک گل بی‌خار نباشد
بر من که گرفتار توام، رحم مفرمای
رحم‌ست بر آن کس که گرفتار نباشد
ما خانه‌خرابیم و نداریم پناهی
ویرانهٔ ما را در و دیوار نباشد
تقصیر و فارسم رقیب‌ست، عجب نیست
هرگز سگ دیوانه وفادار نباشد
بی‌یار به عالم نتوان بود، هلالی
عالم به چه کار آید اگر یار نباشد؟
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۱۲

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

شب هجران رسید و محنت بسیار پیدا شد
بیا ای بخت کاری کن که ما را کار پیدا شد
به کنج عافیت می‌خواستم کز فتنه بگریزم
بلای عشق ناگه از در و دیوار پیدا شد
جگر خون‌ست، ازان این گریهٔ خونین پدید آمد
دلم زارست، ازان این ناله‌های زار پیدا شد
نمی‌خواهم که خورشید جمالش جلوه‌گر گردد
در آن منزل که روزی سایهٔ اغیار پیدا شد
عزیزان را ز سودای کسی آشفته می‌بینم
مگر آن یوسف گم‌گشته در بازار پیدا شد؟
طبیبا هر که را بیماری هجران فگند از پا
اجل پیش از تو بر بالین آن بیمار پیدا شد
به سویش بگذر ای باد صبا و ز من بگو آن‌جا
که در هجرت هلالی را بلا بسیار پیدا شد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۱۳

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

افروخت رنگت از می و دل‌ها کباب شد
روی تو ماه بود و کنون آفتاب شد
گفتم به دور عشق تو سازم سرای عیش
غم‌خانه‌ای که داشتم، آن هم خراب شد
این آه گرم بی‌سببی نیست دم به دم
یا سینه‌ سوخت، یا دل سوزان کباب شد
ناصح زبان گشاد که تسکین دهد مرا
نام تو برد و موجب صد اضطراب شد
خوناب دیده این همه دانی که از کجاست؟
خونی که بود در دل غم‌دیده آب شد
هر جا که هست روی تو در پیش چشم ماست
کس در میان ما نتواند حجاب شد
فارغ نشسته بود و هلالی به کوی زهد
ناگه لب تو دید و خراب شراب شد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۱۴

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

تا از فروغ روی تو گل کامیاب شد
چون صبح داغ سینه ی من آفتاب شد
از حسن نیم‌رنگ تو، ای ساقی بهار
نظاره سیر مست گل ماه‌تاب شد
چون کشتی شکسته که از آب پر شود
ما را دل شکسته پر از خوناب شد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۱۵

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

بر سر بالین طبیب از نالهٔ من زار شد
از برای صحت من آمد و بیمار شد
دوش در کنج غم از فریاد دل خوابم نبرد
بلکه از افغان من همسایه هم بیدار شد
صبر می‌کردم که درد عشق خوبان کم شود
لیک از داروی تلخ اندوه من بسیار شد
مدعی گویا برای کشتن ما بس نبود
کان مه نامهربان هم رفت و با او یار شد
هر که را سودای زلف آن پری دیوانه کرد
خانمان بر هم زد و رسوای هر بازار شد
من سگت، ای ترک آهو چشم، برقع باز کن
کز برای دیدن روی تو چشمم چار شد
بس که آمد بر سو کویت هلالی همچو اشک
از نظر افتاد و در چشم عزیزت خوار شد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۱۶

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

گر برون می‌آید، آن بی‌رحم زارم می‌کشد
ور نمی‌آید، به درد انتظارم می‌کشد
گر، معاذالله، نباشد دولت دیدار او
محنت هجران به اندک روزگارم می‌کشد
ای که گویی بر سر آن کوی خواهی کشته شد
راضیم، بالله، اگر دانم که یارم می‌کشد
هر گه امسالش عتاب‌آلوده می‌بینم به خود
یاد آن مسکین‌نوازی‌های پارم می‌کشد
چون برون آید، کله کج کرده، دامن بر زده
دیدن جولان آن چابک‌سوارم می‌کشد
ساقیا، امشب که مستم لطف کن خونم بریز
ور نه، چون فردا شود، رنج خمارم می‌کشد
زیر بار غم، هلالی، کار من جان کندن‌ست
وه! که آخر محنت این کار و بارم می‌کشد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۱۷

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

زان دل به جانب سگ کوی تو می‌کشد
کو دامنم گرفته، به سوی تو می‌کشد
دانی چرا به دامنت آویخته دلم؟
خود را به این بهانه به کوی تو می‌کشد
صاحب‌دلی که یافت سررشتهٔ مراد
سررشته‌اش به حلقهٔ موی تو می‌کشد
فارغ ز بوی غالیه جعد سنبلم
خاطر به جعد غالیه بوی تو می‌کشد
ای ترک مست این همه سنگ جفا مزن
بر دل‌شکسته‌ای که سبوی تو می‌کشد
بر عاشقان بلاست جفای تو و دلم
چنیدین بلا ز تندی خوی تو می‌کشد
دور از رخت کشید هلالی هزار آه
آه! این چه‌هاست کز غم روی تو می‌کشد؟
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۱۸

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

باز عشق آمد و کار دل ازو مشکل شد
هر چه تدبیر خرد بود همه باطل شد
خواستم عشق بتان کم شود افزون گردید
گفتم آسان شود این کار بسی مشکل شد
پای هر کس که به سرمنزل عشق تو رسید
آخرالامر سرش خاک همان منزل شد
اشک، چون راز دلم گفت، فتاد از نظرم
با وجودی که به صد خون جگر حاصل شد
آن سهی سرو که میل دل ما جانب اوست
یارب از بهر چه سوی دگران مایل شد؟
غم نبود آن: که مرا دی به تغافل می‌کشت
غم از آن‌ست که: امروز چرا غافل شد؟
شب وصل تو هلالی قدح از دست نداد
مگر از جام لبت بیخود و لایعقل شد؟
اهل عیش‌ند هلالی، همه رندان لیکن
زان میان گوشهٔ اندوه مرا منزل شد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۱۹

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

اگر سودای عشق این‌ست، من دیوانه خواهم شد
چه جای آشنا؟ کز خویش هم بیگانه خواهم شد
دمیدی یک فسون وز دست بردی صبر و هوش من
خدا را ترک افسون کن که من افسانه خواهم شد
غم عشق تو را چون گنج کرده‌ام پنهان
به این گنج نهانی ساکن ویرانه خواهم شد
شبی کز روی آتشناک مجلس را بر افروزی
تو شمع جمع خواهی گشت و من پروانه خواهم شد
مرا کنج صلاح و خرقهٔ تقوا نمی‌زیبد
گریبان چاک و رسوا جانی می‌خانه خواهم شد
به دور آن لب می‌گون مجو پیمان زهد از من
سر پیمان ندارم بر سر پیمانه خواهم شد
هلالی من نه آن رندم که از مستی شوم بیخود
اگر بیخود شوم، زان نرگس مستانه خواهم شد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۲۰

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

از حال دل و دیده مپرسید که چون شد؟
خون شد دل و از رهگذر دیده برون شد
ما بی‌خبران، چون خبر از خویش نداریم
حال دل آواره چه دانیم که چون شد؟
دل خون شد و از دست هنوزش نگذاری
بگذار، خدا را، که دل از دست تو خون شد
تا باد صبا در شکن زلف تو ره یافت
بهر دل ما سلسله‌جنبان جنون شد
کردیم به امید وفا صبر ولیکن
هرچند که کردیم جفای تو فزون شد
هر قصر امیدی که بر افراخته بودیم
از سیل فراق تو به یک بار نگون شد
در عشق تو گویند بشد کار هلالی
کاری که مراد دل او بود کنون شد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۲۱

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

تا سلسلهٔ زلف تو زنجیر جنون شد
وابستگی این دل دیوانه فزون شد
شرمنده شد از عکس جمالت مه و خورشید
وز عارض گل‌رنگ تو دل غنچهٔ خون شد
خون شد دل من دم به دم از فرقت دلبر
زان رو ز ره دیدهٔ خون‌بار برون شد
آنجا، که صبا را گذری نیست، که گوید
حال دل این خسته به دلدار، که چون شد؟
هرجند قدت راست هلالی چو الف بود
از بار غم دوست به یک بار چو نون شد
 
بالا پایین