Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

غزلیات هلالی جغتایی

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı غزلیات هلالی جغتایی
نویسنده موضوع *JujU*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan *JujU*

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۶۲

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

مه من با رقیبان جفااندیش می‌آید
ز غوغایی که می‌ترسیدم اینک پیش می‌آید
چه چشمست این؟ که هرگه جانب من تیز می‌بینی
ز مژگان تو بر ریش دلم صد نیش می‌آید
جمالت را به میزان نظر هرچند می‌سنجم
به چشم من رخت از جمله خوبان پیش می‌آید
مرا این زخم‌ها بر سینه از دست خودست، آری
کسی را هر چه در پیش آید ز دست خویش می‌آید
فلک تاج سعادت می‌دهد ارباب حشمت را
همین سنگ ملامت بر سر درویش می‌آید
هلالی، روز وصل آمد، مکن اندیشهٔ دوری
که این اندیشه‌ها از عقل دوراندیش می‌آید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۶۳

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

مرا چون دیگران، یاد گل و گلشن نمی‌آید
به غیر از عاشقی کار دگر نمی‌آید
هوس دارم که دوزم چاک دل از تار گیسویش
ولی چندان گره دارد که در سوزن نمی‌آید
تعجب چیست گر من در وصالش فارغم از گل؟
کسی را پیش یوسف یاد پیراهن نمی‌آید
منور شد به تشریف قدومش خانهٔ چشمم
بلی، جز مردمی از دیدهٔ روشن نمی‌آید
تو بدخویی، که داری قصد جان عاشقان، ور نه
کسی را از برای عاشقی کشتن نمی‌آید
به جای خاک پایش توتیا جستم، ندانستم
که کار سرمه از خاکستر گلخن نمی‌آید
هلالی اشک می‌بارد، برو دامن‌کشان مگذر
تعلل چیست؟ چون گردی بران دامن نمی‌آید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۶۴

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

هر دم از چشم تو دل را نظری می‌باید
صد نظر دید و هنوزش دگری می‌باید
آن قدر سرکشی و ناز که باید، داری
شیوهٔ مهر و وفا هم قدری می‌باید
هر چه در عالم خوبی‌ست از آن خوب‌تری
نتوان گفت کزان خوب‌تری می‌باید
به امید نظری در گذرت خاک شدیم
از تو بر ما نظری و گذری می‌باید
گفتی از وصل خبر یافته‌ای خوش‌دل باش
خبری هست و لیکن اثری می‌باید
به قدم طی نشود را بیابان فراق
قطع این مرحله را بال و پری می‌باید
در ره عشق، هلالی، خبر از خویش مپرس
که در این راه ز خود بی‌خبری می‌باید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۶۵

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

آخر از غیب دری بر رخ ما بگشاید
دیگران گر نگشایند، خدا بگشاید
دلبران کار من از جور شما مشکل شد
مگر این کار هم از لطف شما بگشاید
بر دل از هیچ طرف باد نشاطی نوزید
یا رب این غنچهٔ پژمرده کجا بگشاید؟
نگشاید دل ما تا نگشایی خم زلف
زلف خود را بگشا تا دل ما بگشاید
باشد آسایش آن سیم‌تن آسایش جان
جان بیاساید اگر بند قبا بگشاید
می‌کشم آه! که بگشا رخ گلگون لیکن
این گلی نیست که از باد صبا بگشاید
تا به دشنام هلالی بگشایی لب خود
هر سحر گریه‌کنان دست دعا بگشاید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۶۶

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

ای کسانی که به خاک قدمش جا دارید
گاه گاه از من محروم شده یاد آرید
تا کی از حسرت او خیزم و بر خاک افتم؟
وقت آنست که از خاک مرا بردارید
گر ز نزدیک نخواهد که ببینم رویش
باری از دور به نظارهٔ او بگذارید
بی‌شمارند صف جمع غلامان در پیش
بنده را در صف آن جمع یکی بشمارید
گرد آن کوی سگانند بسی، بهر خدا
که مرا نیز در آن کوی سگی پندارید
بعد مردن سر من در سر کویش فگنید
ور توانید به خاک قدمش بسپارید
تا کی ای سنگ‌دلان مرگ هلالی طلبید؟
مُرد بیچاره، شما نیز همین انگارید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۶۷

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

آن کمر بستن و خنجر زدنش را نگرید
طرف دامن به میان بر زدنش را نگرید
خلعت حسن و کمر ترکش نازش بینید
عقد دستار به سر بر زدنش را نگرید
جانب گریهٔ من چون نگرد از سر ناز
خنده بر جانب دیگر زدنش را نگرید
شوخ من مست شد و ساغر می زد به سرم
شوخی و مستی و ساغر زدنش را نگرید
ناگه آن شوخ درون آمد و سر زد همه را
مست در مجلس ما سر زدنش را نگرید
چون بدان قامت رعنا کند آهنگ چمن
طعنه بر سرو و صنوبر زدنش را نگرید
منکر آه جهانسوز هلالی مشوید
هر دم آتش به جهان بر زدنش را نگرید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۶۸

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

دل به درد آمد و این درد به درمان نرسید
سر درین کار شد و کار به سامان نرسید
آن جفاپیشه که بر نالهٔ من رحم نکرد
کافری بود به فریاد مسلمان نرسید
کس بر آن شه خوبان غم من عرض نکرد
وه! که درد دل درویش به سلطان نرسید
وه! که تا گشت سرم بر سر میدان تو خاک
بعد از آن پای تو یک روز به میدان نرسید
تو چه دانی که چه حال‌ست مرا در ره عشق؟
چون تو را گردی از این راه به دامان نرسید
عاقبت دست به دامان رقیب تو زدم
چه کنم دست من او را به گریبان نرسید
عمرها خواست هلالی که به خوبان برسد
مُرد بیچاره و یک روز بدیشان نرسید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۶۹

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

بهر درد دل ما از تو دوایی نرسید
سعی بسیار نمودیم، به جایی نرسید
ما اسیران به تو هرگز ننمودیم وفا
که همان لحظه به ما از تو جفایی نرسید
قامتم چنگ شد و لطف تو ننواخت مرا
بی نوایی ز تو هرگز به نوایی نرسید
با چنین قامت بالا نرسیدی به کسی
کز تو بر سینهٔ او تیر بلایی نرسید
حالتی نیست در آن کس، که به جان و دل او
فتنهٔ جلوه‌گر عشوه‌ نمایی نرسید
گر هلالی به وصالت نرسد نیست عجب
هیچ گه منصب شاهی به گدایی نرسید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۷۰

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

گر دلم زین گونه آه دم به دم خواهد کشید
آتش پنهان من آخر علم خواهد کشید
زیر کوه غم تن فرسوده کاهی بیش نیست
برگ کاهی چند یا رب! کوه غم خواهد کشید
تنگ شد بر عاشق بی‌خانمان شهر وجود
بعد از این خود را به صحرای عدم خواهد کشید
نم کشد از خاک چشمم خاک هر سرمنزلی
اشک اگر اینست بام چرخ نم خواهد کشید
حرف بیداری که بیرون آید از کلک قضا
دور چرخ آن را به نام من رقم خواهد کشید
چون هلالی خاک گشتم بر امید مقدمش
وه! چه دانستم که از خاکم قدم خواهد کشید؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۷۱

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

وه که سودای تو آهر سر به شیدایی کشید
قصهٔ عشق نهان ما به رسوایی کشید
آخر، ای جان، روزی از حال دل زارم بپرس
تا بگویم آن چه در شب‌های تنهایی کشید
می‌کشند از داغ سویت خردمندان شهر
آن چه مجنون بیابان‌گرد صحرایی کشید
حال ما و فتنهٔ چشم تو می‌دانند که چیست
هر که روزی غارت ترکان یغمایی چشید
بندهٔ آن سرو آزادم که بر رخسار گل
خال رعنایی نهاد و خط زیبایی کشید
طاقت هجران ندارد نازپرورد وصال
داغ و درد عشق را نتوان به رعنایی کشید
صبر فرمودن هلالی را مفرما ای طبیب
زان که نتوان بیش از این رنج شکیبایی کشید
ای بتان سنگ دل تا چند استغنا کنید؟
ما خود از فکر شما مردیم، فکر ما کنید
جان محزون در تنم امروز و فردا بیش نیست
فکر امروز من و اندیشهٔ فردا کنید
مردم از این غصه می‌خواهم که یار آگه شود
ای رقیبان، بر سر تابوت من غوغا کنید
چند با اغیار پردازید ای سیمین‌بران
گاه گاهی هم به حال عاشقان پروا کنید
می‌کند سودای زلفش روز مسکینان سیاه
ای سیه‌روزان مسکین ترک این سودا کنید
بسکه مخمورم، گرانی می‌کند دستار من
می فروشان، از سر من این بلا را وا کنید
عاشقی‌های هلالی سر به شیدایی کشید
دوستان فکری به حال عاشق شیدا کنید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۷۲

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

من نمی‌خواهم که در کویش مرا بسمل کنید
حیف باشد کان چنان خاکی به خونم گل کنید
چون نخواهم زیست دور از کوی او، بهر خدا
تیغ بردارید و پیش او مرا بسمل کنید
بهر قتلم رنجه می‌دارد دست نازکش
هم به دست خود مرا قربان آن قاتل کنید
چون به عزم خاک بردارید تابوت مرا
هر قدم صد جا به گرد کوی او منزل کنید
تا رخش من بینم و جز من نبیند دیگری
پیش رویش پردهٔ چشم مرا حایل کنید
دل در آن کوی‌ست و من بیدل، خدا را بعد ازین
بگذرید از فکر دل، فکر من بیدل کنید
ای حریفان که جا در بزم آن مه کرده‌اید
تا هلالی هم درآید رخصتی حاصل کنید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۷۳

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

دوستان امشب دوای درد محزونم کنید
بر سرم افسانه‌ای خوانید و افسونم کنید
نیست اندوه مرا با درد مجنون نسبتی
می‌شوم دیوانه گر نسبت به مجنونم کنید
لاله‌گون شد خرقهٔ صد چاکم از خوناب اشک
شرح این صورت به شوخ جامه گلگونم کنید
شهسوار من به صحرا رفته و من مانده‌ام
زین گناه از شهر می‌خواهم که بیرونم کنید
وصف قدش را به میزان خرد سنجیده‌ام
آفرین بر اعتدال طبع موزونم کنید
چشم پرخونم ببینید و مپرسید از دلم
حالت دل را قیاس از چشم پرخونم کنید
چون هلالی دوش بر خاک درش جا کرده‌ام
شاید امروز جا بر اوج گردونم کنید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۷۴

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

می‌نویسم سخنم از آتش دل بر کاغذ
جای آنست اگر شعله زند در کاغذ
چون قلک سوختی از آتش دل نامهٔ من
اگر از آب دو چشمم نشدی تر کاغذ
سخن لعل تو خواهیم که در زر گیریم
کاش سازند دگر از ورق زر کاغذ
خط مشکین ورق روی تو را زیبد و بس
قابل آیت رحمت نبود هر کاغذ
شرح بی‌مهری آن ماه بیابان نرسد
فی‌المثل گر شود افلاک سراسر کاغذ
مردم از غم که چرا نامه نوشتی به رقیب؟
نشدی کاش! درین شهر میسر کاغذ
تا هلالی صفت ماه جلال تو نوشت
گشت چون صفحهٔ خورشید، منور کاغذ
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۷۵

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

غم نیست که ز داغ تو می‌سوزدم جگر
داری هزار سوخته، من هم یکی دگر
یا رب چه کم شود ز تو، ای پادشاه حسن
گر سوی من به گوشهٔ چشمی کنی نظر؟
در کوی تو سرآمد اهل وفا منم
از چشم التفات وفای مرا نگر
تا کی در آرزوی تو گردیم کو به کوی؟
تا کی به جستجوی تو گردیم در به در؟
جان می‌کنیم و یار ز ما بی‌خبر هنوز
خواهیم مردن از غم او تا شود خبر
در گوشهٔ غم است هلالی به صد نیاز
گاهی ز چشم لطف برین گوشه بر نگر
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۷۶

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

وه! چه شورانگیزی ای شیرین پسر؟
هم نمک می‌ریزد از تو هم شکر
خاک پایت چون مرا فرق سرست
من چرا بردارم از پای تو سر؟
خاک گشتم لاله از خاکم دمید
هم‌چنان داغ تو دارم بر جگر
بی‌خبر بودن ز عالم آگهی‌ست
زاهد افسرده کی دارد خبر؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۷۷

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

جان خواهم از خدا، نه یکی بلکه صد هزار
تا صد هزار بار بمیرم برای یار
من زارم و تو زار دلا یک نفس بیا
تا هر دو در فراق بنالیم زار زار
از بس که ریخت گریهٔ خون در کنار من
پر شد از این کنار، جهان، تا به آن کنار
در روزگار هجر تو روزم سیاه شد
بر روز من ببین که چه‌ها کرد روزگار
چون دل اسیر توست، ز کوی خودش مران
دل‌داریی کن و دل ما را نگاه دار
کام من از دهان تو یک حرف بیش نیست
بهر خدا که لب بگشا، کام من بر آر
چون خاک شد هلالی مسکین به راه تو
خاکش به گرد رفت و شد آن گرد هم غبار
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۷۸

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

ای به خوبی از همه خوبان عالم خوب‌تر
شیوهٔ حسن و جمالت هر یک از هم خوب‌تر
آدمی، گر یوسف مصرست، مانند تو نیست
ای تو از مجموع فرزندان عالم خوب‌تر
رنگت از می حالتی دارد که از گل خوش‌ترست
و آن عرق بر عارض پاکت ز شبنم خوب‌تر
خوب‌تر شد روی گلگونت به دور خط سبز
آری، آری، باغ باشد سبز و خرم خوب‌تر
ملک جان تسلیم سلطان خیالش شد، که هست
کشور ما بر چنین شاهی مسلم خوب‌تر
تشنه لب بوسد هلالی خاک آن در، زان که هست
خاک پای پاک آن کو ز آب زمزم خوب‌تر
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۷۹

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

ای قامتت ز سرو سهی سرفرازتر
لعلت ز هرچه شرح دهم دل‌نوازتر
از بهر آن که با تو شبی آورم به روز
خواهم شبی ز روز قیامت درازتر
جان از تب فراق تو در یک نفس گداخت
هرگز تبی نبود ازین جان‌گدازتر
من در رهت نهاده به یاری سر نیاز
تو هر زمان ز یاری من بی‌نیازتر
در باختیم دنیی و عقبی به عشق پاک
در کوی عشق نیست ز ما پاک‌بازتر
دردا! که باز کار هلالی ز دست رفت
کارش بساز ای ز همه کارسازتر
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۸۰

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

تا ز خط عنبرین، حسن تو شد بیش‌تر
عاشق روی توام، بیش‌تر از پیش‌تر
ای به تو میل دلم هرنفسی بیشتر
خوبی تو هر زمانی بیش‌تر از پیش‌تر
پرسش اگر می‌کنی عاشق درویش را
از همه عاشق‌ترم وز همه درویش‌تر
با غم ایوب نیست رنج مرا نسبتی
صبرم ازو کم‌ترست، دردم ازو بیش‌تر
عشق تو اندیشه را سوخت، که رسوا شدم
ور نه کس از من نبود عاقبت‌اندیش‌تر
کیش بتان کافری‌ست، مذهب ایشان ستم
و آن بت بد کیش من از همه بد کیش‌تر
غمزه‌زنان آمدی. سوی هلالی به ناز
سینهٔ او ریش بود، آه که شد ریش‌تر
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۸۱

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

جامهٔ گلگون، روی آتشناک از گل پاک‌تر
جامه آتشناک و رو از جامه آتشناک‌تر
تا چو گل نازک تنش را دیدم، از جیب قبا
سینهٔ من چاک شد، چون دامن من چاک‌تر
حیف باشد آن که: دوزم دیده بر دامان تو
زان که باشد دامانش از دیدهٔ من پاک‌تر
التماس قتل خود کردم، روان، برخاستی
الله الله! برنخیزد سرو ازین چالاک‌تر
صد مسلمان از تو در فریاد و باکت هیچ نیست
این چه بی‌باکی‌ست؟ ای از کافران بی‌باک‌تر!
گفته‌ای از بهر پابوسم، هلالی، خاک شو
من خود اول خاک بودم، گشتم اکنون خاک‌تر
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy
بالا پایین