Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

غزلیات هلالی جغتایی

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı غزلیات هلالی جغتایی
نویسنده موضوع *JujU*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan *JujU*

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۸۲

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

هر روز در کویش روم، پیدا کنم یار دگر
او را بهانه سازم و آن‌جا روم بار دگر
کارم همین عشق‌ست و من حیران کار خویشتن
ای کاش، بودی هم مرا، جز عاشقی، کار دگر
من کیستم تا خوش زیم در سایهٔ دیوار او؟
بگذار کر غم جان دهم در زیر دیوار دگر
بیرون مرو، جولان مکن، وز ناز قصد جان مکن
انگار مرد از هر طرف صد عاشق زار دگر
در عشق مژگان صنم صحرانوردی‌ها کنم
دارم به پا خاری عجب، در پای دل خار دگر
گر داشت روزی بیش ازین بازار یوسف رونقی
دارد متاع حسن تو امروز بازار دگر
غیر از هلالی ماه من، داری وفادارن بسی
اما نداری همچو او، یار وفادار دگر
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۸۳

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر
من به جای دگر افتادم و دل جای دگر
یک دو روز دگر از لطف به بالین من آی
که من امروز دگر دارم و فردای دگر
غالباً تلخی جان کندن من خواست طبیب
که به جز صبر نفرمود مداوای دگر
پا نهم پیش که نزدیک تو آیم لیکن
از نحیر نتوانم که نهم پای دگر
با من آن کرد به یک بار تماشای رخت
که مرا یاد نیاید ز تماشای دگر
اگر این‌ست پریشانی ذرات وجود
کاش! هر ذره شود خاک به صحرای دگر
پیش از این داشت هلالی سر سودای کسی
دید چون زلف تو، افتاد به سودای دگر
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۸۴

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

حاش لله! کز رخت چشم افکنم سوی دگر
خوش نمی‌آید به جز روی تو ام روی دگر
تازه گل‌های چمن خوش‌رنگ و خوش‌بویند، لیک
گل‌رخ ما رنگ دیگر دارد و بوی دگر
زینت آن روی نیکو خال بس، خط، گو مباش
حسن او را در نمی‌باید سر موی دگر
کشتن آمد خوی آن بی‌رحم وز آنم باک نیست
باک از آن دارم که گیرد غیر ازین خوی دگر
روز محشر کز جفای نیکوان نالند خلق
باشد آن بدخوی ما را هر سو دعاگوی دگر
هر که را خاک سر کوی تو دامن‌گیر شد
کی به دامانش رسد گرد سر کوی دگر؟
دی چو با آن زلف و رخ سوی هلالی آمدی
رفت آرام و قرارش هر یکی سوی دگر
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۸۵

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

با رخ زرد آمدم سوی رخت ای سرو ناز
یعنی آوردم به خاک درگهت سوی نیاز
دولت حسن و جوانی یک دو روزی بیش نیست
در نیاز ما نگر، چندین به خسن خود مناز
عمر بگذشت و شب تاریک هجر آخر نشد
یا شبم کوتاه می‌بایست، یا عمرم دراز
تاب بیماری ندارم بیش از این‌ها، ای فلک
یا نسیم روح‌پرور، یا سموم جان‌گداز
مردم چشم هلالی پاک می‌بازد نظر
رو متاب، ای نازنین، از مردمان پاک‌باز
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۸۶

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

برو ای نرگس رعنا، تو به این چشم مناز
ناز را چشم سیه باید و مژگان دراز
از گل و لاله چه حاصل؟ من و آن سرو که هست
همه شوخی و کرشمه، همه حسن و همه ناز
آتشین روی من آرایش بزم‌ست امشب
برو، ای شمع، تو در گوشهٔ خجلت بگداز
ای خوش آن دم، که تو از ناز، سوی من آیی!
خیزم و بر کف پای تو نهم روی نیاز
ای که مهمان منی، ساغر و مطرب مطلب
هم به این سوز دل و نالهٔ جان‌سوز بساز
تو گل روی زمینی و مه اوج فلک
همه حیران جمالت ز نشیب و ز فراز
ای شه حسن، به احوال هلالی نظری
کخ منم بندهٔ مسکین، تو شه بنده‌نواز
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۸۷

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

قد تو عمر درازیت و سرو گلشن ناز
بیا و سایه فگن بر سرم چو عمر دراز
ز گریه، بی تو، مرا بسته بود راه نظر
تو آمدی و نظر می‌کنم به روی تو باز
چراغ عشرت من مرد و بر تو ظاهر نیست
بیا که پیش تو، روشن کنم به سوز و گداز
ز آسمان و زمین فارغیم در ره عشق
درین سفر چه تفاوت کند نشیب و فراز؟
به روی زرد هلالی ز روی ناز مبین
که از جهان به تو آورده است روی نیاز
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۸۸

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

یار من، وه! که مرا بار نداد هرگز
قدر یاران وفادار نداد هرگز
خوش طبیبی‌ست مسیحا دم و جان‌بخش ولی
چارهٔ عاشق و بیمار نداد هرگز
دردمندی، که چو من تلخی هجران نچشید
لذت شربت دیدار نداد هرگز
ما کجا قدر تو دانیم؟ که یک موی تو را
هیچ کس قیمت و مقدار نداد هرگز
تا رخت هست کسی طرف گل بیند؟
مگر آن کس که گل از خار نداند هرگز
درد خود با تو چه گویم؟ که دل نازک تو
حال دل‌های گرفتار نداند هرگز
از هلالی مطلب هوش، که آن مست خراب
شیوهٔ مردم هشیار نداند هرگز
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۸۹

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

از آن چه سود که نوروز شد جهان افروز؟
که بی تو روز و شب ما برابرست امروز
اگر به قصد دلم سوی تیغ دست بری
به پای خویشتن آید، چو مرغ دست‌آموز
دلم به ذوق شکرخندهٔ تو پرخون شد
کجاست غمزهٔ خونریز و ناوک دل‌دوز؟
به دفع لشکر غم صد سپه برانگیزم
ولی چه سود؟ که بختم نمی‌شود پیروز
به گریه گفتمش: ای مه، به عاشقان می‌ساز
به خنده گفت: هلالی، به داغ ما می‌سوز
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۹۰

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

برخیز طبیبا که دل‌آزرده‌ام امروز
بگذار مرا، کز غم او مرده‌ام امروز
چون برگ خزان چهرهٔ من زرد شد از غم
کو آن گل سیراب؟ که پژمرده‌ام امروز
چون گوشهٔ دامان من از خون شده رنگین
هر گوشه که دامان خود افشرده‌ام امروز
امروز مرا چون فلک آورد به افغان
من نیز فغان را به فلک برده‌ام امروز
ای قبلهٔ مقصود، ز من روی مگردان
کز هر دو جهان رو به تو آورده‌ام امروز
بگذار، هلالی، که به صد درد نالم
کز جور فلک تیر جفا خورده‌ام امروز
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۹۱

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

عمر رفت و از تو ما را صد پریشانی هنوز
وه! چه عمرست این؟ که حال ما نمی‌دانی هنوز
یک نظر دیدیم دیدارت و زان عمری گذشت
دیدها بر هم نمی‌آید ز حیرانی هنوز
چیست چندین التفات آشکارا با رقیب؟
جانب ما یک نظر ناکرده پنهانی هنوز
در صف طاعت نشستم، روی دل سوی بتان
کافری صد بار بهتر زین مسلمانی هنوز
پیش ازین، روزی هلالی ترک خوبان کرده بود
می‌کند خود را ملامت از پشیمانی هنوز
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۹۲

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

عید شد، هر گوشه، خلقی ماه نو دارد هوس
گوشهٔ ابرو نمودی، ماه ما این‌ست و بس
هست فردا عید و هر کس ماه نو دارد هوس
عید ما روی تو و ماه نو ابروی تو بس
می‌روی خندان و می‌گویی مبارک باد عید!
همچو عید ما مبارک نیست عید هیچ کس
در غمت گر جان به دشواری دهم وعذور دار
زان که دل تنگ‌ست و آسان بر نمی‌آید نفس
یار رفت ای دل چه سود از نالهٔ شبگیر تو؟
صاحب محمل فراقت دارد از بانگ جرس
ناله می‌کردم، سگ کویت به فریادم رسید
من سگ کویی کز آن‌جا آید این فریادرس
پیش رخسار تو دل در سینه دارد اضطراب
همچو آن مرغی، که باشد موسم گل در قفس
گر دل و جان هلالی ز آتش غم سوخت سوخت
بر سر کوی تو گو: هرگز مباش این خار و خس
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۹۳

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

کار من از جملهٔ عالم همین عشقست و بس
عالمی دارم، که در عالم ندارد هیچ کس
پادشاه هل دردم بر سر میدان عشق
من میان خیل فتنه و خیل بلا از پیش و پس
دست امیدم ز دامان وصالش کوته‌ست
وه! که جایی رفته‌ام کان جا ندارم دسترس
در جهان چیزی که دارم از سواد عشق او
یک دل و چندین تمنا، یک سر و چندین هوس
آرزو دارم که پیشت جان دهم، بهر خدا
یک نفس بنشین، که باقی نیست غیر از یک نفس
این چنین برقی که از نعل سمندت می‌جهد
بر سر راه تو خواهم سوختن چون خار و خس
زار می‌نالد هلالی بی تو در کنج فراق
همچو آن بلبل که می‌نالد به زندان قفس
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۹۴

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

کام از آن لب مشکل و ما را غم کام‌ست و بس
کار ناکامان همین اندیشهٔ خام‌ست و بس
با همه کس زان لب جان‌بخش می‌گویی سخن
آن‌چه از لعلت نصیب ماست دشنام‌ست و بس
هر سهی سروی لباس ناز را شایسته نیست
این قبا بر قد آن سرو گل‌اندام‌ست و بس
مست عشقم روز و شب، ناخورده می، نادیده کام
خلق پندارند مستی از می و جام‌ست و بس
ننگ می‌آید هلالی خلق را از نام من
گوییا ننگ همه عالم درین نام‌ست و بس
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۹۵

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

یار من با دگران یار شد افسوس افسوس!
رفت و هم‌صحبت اغیار شد، افسوس افسوس!
سال‌ها عهد وفا بست ولی آخر کار
عهد بشکست و جفاگار شد، افسوس افسوس!
آن که چون روز شب عیشم ازو روشن بود
رفت و روزم چو شب تار شد، افسوس افسوس!
آن که هم راحت جان بود و هم آسایش دل
قصد جان کرد و دلازار شد، افسوس افسوس!
گفتم ای دل به کمند سر زلفش نروی
عاقبت رفت و گرفتار شد، افسوس افسوس!
آن همه گوهر دانش که به چنگ آوردم
ناگه از دست به یک بار شد، افسوس افسوس!
مدتی داشت هلالی ز بتان عزت وصل
عزتی داشت، ولی خوار شد، افسوس افسوس!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۹۶

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

زاهد به کنج صومعه می نوش و مست باش
یعنی که دوزخی شدی، آتش‌پرست باش
ای سرو، اعتدال قدش نیست چون تو را
خواهی بلند جلوه نما، خواه پست باش
در خون نشسته‌ایم به خون ریز بر مخیز
بنشین دمی و همدم اهل نشست باش
ای دل سری ز عالم آزادگی بر آر
یعنی به قصد عشق کسی پای‌بست باش
مگشا زبان طعنه هلالی به عیب کس
ما را چه کار؟ گو دگری هرچه هست باش!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۹۷

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

دردمندم گر مرا درمان نباشد گو مباش
دردمندان تو را جان نباشد گو مباش
گر غریبی بر سر کویت بمیرد گو بمیر
ور گدایی بر سر سلطان نباشد گو مباش
چند روزی با جمالت عشق پنهان باختم
بعد ازین قصه گر پنهان نباشد گو مباش
عاشق دیوانه‌ام سامان کار از من مجوی
عاشق دیوانه را سامان نباشد گو مباش
در بتان دل بسته‌ام دیگر مرا با دین چه کار؟
بت‌پرستم گر مرا ایمان نباشد گو مباش
گر هلالی از سر کویت به زاری رفت، رفت
این چنین خاری درین بستان نباشد گو مباش
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۹۸

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

آه از آن شوخ که تا سر نشود خاک درش
بر سر عاشق بیچاره نیفتد گذرش
ای که از عاشق خود دیر خبر می‌پرسی
زود باشد که بپرسی و نیابی خبرش
آه سرد از دل پردرد کشیدم سحری
غافلان نام نهادند نسیم سحرش
من که رشک آیدم از خال سیه بر لب او
چون پسندم که نشیدند مگسی بر شکرش؟
همچو فریاد به هر کوه که بردم غم خویش
زیر آن بار گران‌سنگ شکستم کمرش
زاهد از عشق بتان خواست مرا توبه دهد
مدعی بین که خدا عقل نداد این قدرش
گر دلم زار شد از عشق بتان غم مخورید
بگذارید که می‌خواهم ازین زارترش
لاله بر خاک شهید تو جگرگوشهٔ ماست
که برآورده به داغ دل خونین جگرش
منظر چشم هلالی وطنش باد که هست
میل هم‌صحبتی مردم صاحب‌نظرش
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۹۹

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

آه از آن ماه مسافر که نیامد خبرش
او سفر کرده و ما در خطریم از سفرش
رفتم و گریه کنان روز وداعش دیدم
ای خوش آن روز که باز آید و بینم دگرش
دیر می‌آید و جان منتظر مقدم اوست
مردم از شوق، خدایا برسان زودترش
می‌پرد مرغ هوا جانب او فارغ بال
کاش می‌بود من دل‌شده را بال و پرش!
گرچه امروز مرا کشت و نیامد به سرم
کاش فردا به سر خاک من افتد گذرش!
در فراقت ز هلالی اثری بیش نماند
زود باشد که بیایی و نیابی اثرش
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۰۰

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

آن که از آب حیات آزرده می‌گردد تنش
کی توان دیدن به روز جنگ غرق آهنش؟
آن که بر دوشش گرانی می‌کند جیب قبا
چون روا دارد کسی بار زره بر گردنش؟
خوش نباشد در قبای آهنین آن سیم‌تن
ای خوش آن روزی که بینم در ته پیراهنش!
آن تن پاک از لطافت هست چون آب حیات
غالباً موج همان آب‌ست شکل جوشنش
حیف باشد زخم تیر او بر چشم دشمنان
چشم زخم دوستان بادا نصیب دشمنش!
نعل بر شکل هلالی پای اسبش بوسه زد
کاشکی بودی هلالی نیز لعل توسنش!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۰۱

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

زبان او، که ندیدم ز تنگی دهنش
امید هست که بینم به کام خویشتنش
چه نازکی‌ست، تعالی‌الله! آن قد را؟
که از گل و سمن آزرده می‌شود بدنش
هزار تازه گل از بوستان دمید ولی
یکی ز روی لطافت نمی‌رسد به تنش
سزد که جامهٔ جان را قبا کند از شوق
هزار یوسف مصری به بوی پیرهنش
تبارک‌الله ازین سبزه‌ای که تازه دمید!
به دامن سمن و بر کنار یاسمنش
برادران به سگ کوی یار اگر برسید
تحیتی برسانید از زبان منش
هلالی از لب جانان عجب حدیثی گفت!
که تازه شد همه جان‌ها ز لذت سخنش
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy
بالا پایین