Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

امــيــد؛ داستان كوتاه

اطلاعات موضوع

Kategori Adı آرشیو داستان های کوتاه
Konu Başlığı امــيــد؛ داستان كوتاه
نویسنده موضوع mosTafa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan mosTafa

mosTafa

مـدیـر ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Sep 15, 2013
ارسالی‌ها
5,132
پسندها
4,080
امتیازها
113
محل سکونت
مشهد
تخصص
انتخاب آدم اشتباهی
دل نوشته
لیاقت ش رو نداشت ...
بهترین اخلاقم
احمق م
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه

اعتبار :

زمستان سختي از راه رسيده بود و مردم دهكده با كمبود غذا روبرو شده بودند. به خاطر سيل و خرابي جاده ها امكان كمك رساندن به آنجا هم مسير نبود به همين خاطر بزرگان دهكده به اين نتيجه رسيدند كه همه گندم ها و مواد غذايي را جيره بندي كرده و داخل يك انبار بگذارند.
سپس تصميم گرفتند مرد تنهايي به نام «آنوس» را مسوول مراقبت از انبار و توزيع سهميه بين اهالي كنند. در همين موقع فيلسوف و عابد بزرگ «شيوانا»كه زمستان را درآن دهكده مي گذراند از بزرگان روستا پرسيد:« به چه دليل آنوس را براي اين مسووليت انتخاب كرديد؟»
كدخدا گفت:« آنوس يك سال قبل زن و بچه هايش را از دست داده و هميشه تنها يك گوشه مي نشيند ،* فكر كرديم او كه انگيزه اي براي سوء استفاده ندارد بهتر از بقيه مي تواند مسوول انبار و مامور توزيع باشد! »
شيوانا سري تكان داد و گفت: « اشتباه مي كنيد ، كسي كه اميدي به زندگي ندارد ، برايش تفاوت نمي كند كه ديگران هم زنده بمانند يا نه؟ به همين خاطر مسووليتش را سبك مي شمارد و چه بسا انبار هم از بين برود.»
ساعتي بعد ، مردم دهكده پيرمردي را براي اين كار انتخاب كردند كه صاحب هفت فرزند و 28 نوه بود و هميشه هم مي خنديد!
 
بالا پایین