تـ ـلـ ـخـ نـ ـویـ ـسـ ـ ـ ـ

[ՐԹɧԹ]

بارالها

“زخم”ها ، “رحم” میخواهند


فقط این دو نقطه را بردار​

 

[ՐԹɧԹ]

کوچه ها را بلد شدمرنگهای چراغ راهنما

جدول ضرب

دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم

اما گاهی میان آدمها گم میشوم

آدم ها را بلد نیستم​

 

[ՐԹɧԹ]

وقتی دست فشردیم و قول دادیم

فقط دست تو مردانه بود و قول من​

 

[ՐԹɧԹ]

مــــجازي شـــاديم مــــــجازي عـــــــــاشق مي شويـــــم
مجـــازي همديگه رو دلــــداري ميديم امــــــــــا واقـعي تنـــهاييم واقعي درد ميـــکشيـــم​

 

[ՐԹɧԹ]

رفت؟

بـــه سلامت

مـــن خـــدا نيستم بگويـــم:

صدبــــار اگـــر توبـــه شکستي بــــاز آى

آنکـــه رفت, به حـــرمت آنچـــه بـــاخود بـــرد

حـــق بازگشت نــــدارد​

 

[ՐԹɧԹ]

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به نفسهای تو در سایه ی سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه ی شیرین سکوت ​

 

[ՐԹɧԹ]

کسی هرگز نمی داند چه سازی می زند فردا
چه میدانی تو از امروز ، چه میدانم من از فردا
همین یک لحظه را دریاب
که فردا میشویم
تنهای تنها...​

 

[ՐԹɧԹ]

کاش یکی بود که توی کوچه ها داد میزد :
خاطره خشکیه ؛ خاطره خشکیه
اونوقت همه ی خاطراتتو
همونایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارن
میریختم تو کیسه و میدادم بهش و میرفت ردِ کارش .....!

 

[ՐԹɧԹ]

ناراحت نشو اگه کسی یه نفر دیگه رو به تو ترجیح داد
چون تو نمیتونی یه میمون رو متقاعد کنی که عسل شیرین تر از موزه

 

[ՐԹɧԹ]

معلم
ورقه ها را داد
همـه مـرا مسخـره کـردنــد
امــا بـاور کنــ درستـــ نـوشتــه بـودمــ
گفته بـود جـای خـالی را بـا کـلمه مـنـاسب پـر کـنــیـد
و مـن هـمه را نـوشتــم "تـ ـ ــ ــ ـ ــ ــ ـ ــ ـ ــ ــ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ــ ـو"
مـگـر نـه اینکــه اینـــ جـای خـالی هـا را فـقط تــو پــر مـیکـنــی؟؟

 

[ՐԹɧԹ]

دقایقی در زندگی هستند که دلت برای کسی
" آنقدر تنگ میشود که میخواهی او را از رؤیاهایت "
بیرون بکشی و
در دنیای واقعی بغلش کنی...! ​

 

[ՐԹɧԹ]

چقـבر سـפֿتـﮧ یڪ رنگـ مانـבטּ
בر בنیایے ڪﮧ مـرבمـش بـراے
زنـב ـﮧ مـانـבטּ !!
פـاضرن هـزار رنگـ باشنـב!

 

[ՐԹɧԹ]

میمیرَمــــ بَراتــــــ!

اَمــــــآ...

نَـــــه دَر اینــــ حَــــد کــه لَبــــ هـــآیت . . .

بــــــآ لَبــــ هـــــآی دیگریــــ تــَـــــر شَـــوَد. . .

حـــآلــآ بـــرو بمیـــــــر

 

[ՐԹɧԹ]

هم خسته*ام

هم تنها

پنجره را باز می*کنم

شب به کمکم می*آید​

 

[ՐԹɧԹ]

حـــــآلا که رفتی...

امآ بــــدون که دارمِـــت!!!

هســـتی...

همــیشه...

هرجـــآ...

فقط ...

در آغــــوش دیگری!!!​

 

[ՐԹɧԹ]

چتری می*خواهم

از ابرهای تیره

که خیسم کند

سایبانی از آفتاب

تا بسوزاندم

فردا

به میهمانی طوفان خواهم رفت

و گیسوانم را

به باد خواهم داد !

 

[ՐԹɧԹ]

سازت را

با بهار کوک کن

مرا

با چشم*هات !

 

[ՐԹɧԹ]

به كه دل بايد بست؟
به اميني كه امانت خوار است؟
يا به شهري كه پر از ديوار است؟
يا به افسانه ي دوست؟!
گريه ام مي گيرد...
به كه بايد دل بست؟​

 

[ՐԹɧԹ]

و تنهــــــــــا نرگـــس چشمـــــــــــــان توست که افکارم را از تلاطم می رهاند از من دریغ مدار چشمانت را...​

 

[ՐԹɧԹ]

تو در کدام ثانیه می آیی

بگو ساعتها را

در همان لحظه نگاه دارم

میخواهم

سیر تماشایت کنم​