Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

دست نوشته های یک مادر

  • نویسنده موضوع sting
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı مطالب عاشقانه
Konu Başlığı دست نوشته های یک مادر
نویسنده موضوع sting
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan sting

sting

معـاون ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
27,708
پسندها
5,661
امتیازها
113
محل سکونت
تهـــــــــــران
وب سایت
www.biya2forum.com
تخصص
کیسه بوکس
دل نوشته
اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
بهترین اخلاقم
نــــدارم
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :

حوالی صبح زود..
تازه از خواب بیدار شدم...
محمدطه( با چهره ای کاملا متفکر ): مامان چند سالته؟!!!!!!!!!
من( در حالی که سعی کردم آب دهنم رو به راحتی غورت بدم
) : 27 سالم پسرم..شما
چند سالته؟
محمدطه( کاملا ریلکس و بی تفاوت
): 200 تومن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
همیییییییین
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: DaniyaL

sting

معـاون ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
27,708
پسندها
5,661
امتیازها
113
محل سکونت
تهـــــــــــران
وب سایت
www.biya2forum.com
تخصص
کیسه بوکس
دل نوشته
اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
بهترین اخلاقم
نــــدارم
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :

آرامش ،سکوت، زیبایی..
چیزی که در جریان زندگی شهری همیشه کمبودش احساس میشه و وقتی فرصتی پیش میاد برای رسیدن بهش انگار که پر میشی از زندگی...
شروع فعالیت از پوشک گرفتن محمدطه بهانه خوبی بود برای تعطیلات خرداد ماه و پناه بردن به خونه زیبا و دوست داشتنی مامان راضی...یک خونه مادر بزرگه واقعی!!
خونه ای که سبزی های سر میز غذا از توی باغچه کنده میشند و توت فرنگی های خوش مزه عصرونه محصول قسمت دیگه ای از باغچه کوچیکش هستن..توت فرنگی هایی که قبل از هرچیز مزه عشق میدن و این بی شک به خاطر دستهای مهربونی هست که حسابی ازشون مراقبت کرده..
توی خونه مادر بزرگه حتی سگها و گاوها هم ظرف غذا دارند تا خدایی نکرده ته مانده ای از غذا اسراف نشه..
تو خونه مادربزرگه همه چیز انرژی مثبت دارن حتی کرمهای کومپوس!!!!(املاش رو بلد نیستم) و این انرژی بسیار موثر بود برهمکاری خیلی خیلی زیاد طه ..خدا رو شکر..






در مورد اجرای این عملیات هم چند تا کار رو انجام دادم که فکر میکنم بی تاثیر نبوده:
*خودم و اطرافیان خیلی خیلی آروم با این قضیه برخورد کردیم
*دو روز اول مدام با صدای بلند در مورد این جریان با طه صحبت کردم
*مکرر سوال بریم دستشویی رو از طه پرسیدم و اینکه شورت قشنگش نباید خراب و کثیف بشه..
*فاصله زمانی رو هم از 15 دقیقه شروع کردم و الان تقریبا رسیده به 45 دقیقه..
خوشبختانه محمدطه مفهوم خیس شدن شلوار و اینکه نباید توی لبایش جیش کنه رو خیلی زود فهمید..
خلاصه که هنوز کاملا موفق نشدم اما خوب برای شروع خیلی راضیم
آخ یادم رفت بگم که همون اول کار دو تا عکس برگردون خرس pooh توی دستشویی چسبوندیم که از طه جیش کردن یاد بگیرن و جالبه که آقا حسابی هم استادی میکردند برای اون بیچاره ها(تو شلوارت جیش نکنیا ..مامانت ناراحت میشه !!!!!!!!!!)
این سفر به خاطر امتحانهای بابا امین من و محمدطه تنها رفتیم..هرچند که خیلی حضورش برام لازم بود اما خوب خداروشکر به خوبی گذشت..

پی نوشت:
*محیا و مصطفی عزیز ..ازتون ممنونم..گاهی اوقات دو تا فرشته کوچولو به آدم بزرگها کمکی میکنن که خیلی حاااااال میده..




از سفر اخیرمون به مشهد اون رفتار بده محمدطه!! به خاطر عکس العملهای عالی این خواهر و برادر مهربون تقریبا به صفر رسیده
..

گاهی تمام اون چیزهایی که توی کتابهای تربیتی بچه ها میخونیم با داشتن همسفرهای خوب یه هویی میره تو مخ آدم.....و این رو فقط فقط خودم میفهمم..
من هرشب قبل از خواب برای طه قصه میگفتم و حالا از سوغاتی های این سفر اینه که آقا دوست دارن حتما از روی کتاب براشون قصه بگم..
*نیست من خیلی حس و حال عکس گذاشتن رو ندارم توی این پست نمیدونم چرا افتادم روی اون دنده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!



تا یادم نرفته عمو کمیل و عمه جونی ممنوووووووووون

به نام خدا
بعد از گذشت نزدیک به دوسال از مادر شدنم اولین دلمشغولی جدی ام را تجربه کردم..نگرانی هایی که حتی باعث شد تا صبح خواب درستی نداشته باشم..
محمدطه من در آستانه ورود به مرحله جدیدی از شکل گیری هویت
تا همین چند روز پیش بیشتر بعد اجتماعی بودن و خوب ارتباط برقرارکردنش با دیگران بود که خیالم را راحت میکرد از اینکه احتمالا به وقتش با محیط مهدکودک خوب کنار خواهد آمد و از این بابت مشکلی نخواهد بود..
بگذریم..
خدا رو شکر که با راهنمایی های دکتر امین زاده راه درست برخورد هم با طه و هم بااطرافیان بهتر دستگیرم شد..
به خودم قول دادم که یه بخشی از حرفهاشون همیشه همیشه توی گوشم بمونه که هم خودم راحت تر باشم و هم پسرم...
کمال گرایی در مادری کردن ممنوع. ..
همه بچه ها باید بچگی کنند..
سخت گیری به خودمون و فرزندمون به خاطر یک سری باید ها و نبایدهای الکی ممنوع..

این روزها هرچی میگذره بیشتر می تونم مادرم رو بفهمم..روح مادربزگم شاد که همیشه میگفت: مادر دعا کنید بچه هاتون کوچیک بمونن که هرچی بزرگتر میشن فکر و خیال شما هم بیشتر............
پی نوشت :
*داستان داریم این روزها با محمدطه با مجموعه ماجراهای حبۀ انگول!!!! بیچاره شنگول و منگول باید سر از کجاها در بیارند تا آقا چشماش یه کمی گرم بشه ..بچه هم بچه های قدیم تا داستان میرسید به خرید رفتن مادر شنگول و منگول ما هفتا پادشاه رو هم خواب بودیم.. والاااااااااا...
*اسامی نامزدهای تایید صلاحیت شده اعلام شد..خدا بهمون توفیق بده بهترین رو انتخاب کنیم..

*اگر خدا توفیق بده داریم میریم پابوسی شاه خراسان...حلال کنید..
 
بالا پایین