sting
معـاون ارشـد انجمـن
- تاریخ ثبتنام
- Jun 26, 2013
- ارسالیها
- 27,708
- پسندها
- 5,661
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- تهـــــــــــران
- وب سایت
- www.biya2forum.com
- تخصص
- کیسه بوکس
- دل نوشته
- اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
- بهترین اخلاقم
- نــــدارم
اعتبار :
اواسط اردیبهشت ماه که خوانسار بودم اصلا فکرش رو هم نمیکردم که کمتر از یک ماه بعد از پیشمون پر بکشه و بره.
همیشه حواسش به اطرافیانش بود و سعی میکرد تا جایی که امکان داره بهشون کمک کنه.راضی به زحمت هیچ کس هم نبود.این رو همیشه میشد از رفتارش درک کرد.خصوصا این چند روزی که بیمارستان بستری بود.وقتی برای ملاقاتش میرفتیم مدام میگفت راضی نبودم تو این ترافیک و گرما به زحمت بیفتین.اما برای ما زحمتی نبود.همه تلاشمون و امیدمون این بود که هرکاری میتونیم بکنیم تا صحیح و سالم از بیمارستان مرخص بشه و بیاد خونه.صبح اون روز که مادرم خبر فوتش رو بهم داد شوکه شده بودم.تا مدتی هیچ کاری نمیتونستم بکنم.حتی گریه.اصلا باورم نمیشد.بغض راه گلوم رو بسته بود.دلم میخواست داد بزنم.فریاد بکشم.بگم خدایا چرا؟خیلی زود بردیش پیش خودت.خیلی زود مارو داغ دار کردی.خیلی زود بود که اون نوار مشکی بیاد کنار عکسش.این حس و حال رو تا وقتی رسیدیم خوانسار داشتم.اما امان از وقتی که از ماشین پیاده شدم و عکسش رو روی بنر ها که به دیوار خونه زده بودند دیدم.اونوقت دیگه نتونستم تحمل کنم و همونجا تو پیاده رو کنار عکسش نشستم و بلند بلند گریه کردم.همیشه وقتی از تهران میومدیم خودش میومد استقبالمون.اما حالا یه قاب عکس بود و یه نوار مشکی که جلوی در بود.این دفعه اینطوری اومده بود استقبالمون.خیلی سخته خیلی.این که جای خالیش رو ببینی .این که خاطراتش باشه و خودش نباشه.این که دیگه دایی رو نبینی.این که وقتی دلت تنگش میشه بری بهشت فاطمه.این که جای خالی اون همه محبت هاش رو حس کنی.خدا رحمتش کنه.خدا کمکمون کنه و صبر بهمون بده.اون رفت و دلتنگی و غصه ها موند برای ما.