Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

یا حضرت عباس...

  • نویسنده موضوع sting
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı داستان و حکایت های دینی و مذهبی
Konu Başlığı یا حضرت عباس...
نویسنده موضوع sting
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan sting

sting

معـاون ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
27,708
پسندها
5,661
امتیازها
113
محل سکونت
تهـــــــــــران
وب سایت
www.biya2forum.com
تخصص
کیسه بوکس
دل نوشته
اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
بهترین اخلاقم
نــــدارم
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :

یا حضرت عباس...


بخون موهای تنت مور مور میشه مردونه...

دوستان بخونید ببینم چشمی خشک میمونه یا نه؟؟؟

من که خودم گریم گرفت...

یکی از نوکرا و ذاکرای ارباب میگفت:

دوماه پیش خواهرم کربلا بودتو صحن حضرت عباس (ع) بودیم مداح داشت روضه میخوند یه وقت

دیدم یه پیرمردی اومد از یقه اون مداح گرفت کشید پایین گفت:

عباس دروغ میگه...عباس دروغ میگه

مداح آرومش کرد گفت چیشده؟

گفت من بعد 25 سال بچه دار شدم الان که 19 سالشه رفته کما

با خودم گفتم دمون دردش عباسه از اصفهان اومدم کربلا امروز زنگ زدن گفتن بچه ات مرده...

دروغ میگن که عباس حاجت میده...

خواهرش میگفت مجلس بهم ریخت

فرداش تو صحن حضرت عباس بودیم دیدم پیرمرد پاه برهنه اومد

با خودمون گفتیم الان مداحو میزنه دوباره

دیدیم اومد جلو چها
ر پایه که مداح روش ایستاده بود دستشو گرفت گفت بیا بغل ضریح بخون

همه کسانی که دیروز بودنم باشن...

میخوام بگم غلط کردم...

(گریه میکرد و میگفت)

میگه همه رفتیم مداح گفت حاجی چیشده؟؟؟

گف خانومم زنگ زد گفت چون نمیزارن زنا تو غسالخانه برن التماس کردم گفتم 1 بار بچمو تو

سردخونه ببینم...

میگه همین که کشو رو کشیدن بیرون دیدم رو نایلون بخار نشسته سریع آوردنش بیرون و بهش

شوک دادن

خلاصه پسرم به هوش اومده و شفا گرفته...

میگن تا بخودش اومد پرسید بابام کجاس؟؟؟

مادرش بهش گفته پدرت کربلاست

میگه وقتی تو کما بودمو دل کنده بودم از زندگی یه دفعه یه آقای قد بلند اومد صدام زدو گفت:

پاشو برو به بابات بگو آبروی من یکبار تو صحرای کربلا رفته بود...

چرا دوباره تو آبرمو بردی؟

پاشو برو به بابات بگو عباس دروغ نمیگه...

عباس دروغگو نیست...
 
بالا پایین