Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

که هر کدام از ما انسان ها در زندگی تجربه می کنیم.

  • نویسنده موضوع sting
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı عشق و دلدادگی
Konu Başlığı که هر کدام از ما انسان ها در زندگی تجربه می کنیم.
نویسنده موضوع sting
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan banehvitrin230

sting

معـاون ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
27,708
پسندها
5,661
امتیازها
113
محل سکونت
تهـــــــــــران
وب سایت
www.biya2forum.com
تخصص
کیسه بوکس
دل نوشته
اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
بهترین اخلاقم
نــــدارم
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :

[h=1]که هر کدام از ما انسان ها در زندگی تجربه می کنیم.[/h]
[h=1] [/h][h=1]وقتی عاشق می شوی، همان لحظه ای است که به تکامل رسیده ای.[/h][h=1]عاشق شدن زیباترین و کامل ترین لحظه ای است که هر کدام از ما انسان ها در زندگی تجربه می کنیم.[/h][h=1]من هم عاشق شدم.عاشق جوانکی پر شور و شاد که تنها دلیل زیستم شد.همسرم، تنها دلیل زیستنم و تنها امیدم به رسیدن به آینده.شاید در طول زندگی مشترک بالا و پایین هایی وجود داشت.ندانستن هایی که همگی به دلیل نداشتن جهان بینی درست در زندگی بود ولی می گذشت، چون همسری بود که امید را حتی در روزنه ای کوچک به تو نوید می داد.[/h][h=1]در دومین سال زندگی مشترک، بیکاری همسرم فشار زیادی را به خانواده کوچک ما تحمیل کرد.همه چیز بر احوالاتش تاثیر گذار بود و این فشار او را از من دور تر و دورتر می کرد. ولی حتی در آن روزها هم همینکه می دیدم شریک زندگی ام سلامت است، روزگار را می گذراندم.[/h][h=1]یادم می آید زمانی که گرفتار قرص شد و من تا چند سال بعد آن نمی دانستم، می نشستیم و برنامه شوک را با هم نگاه می کردیم و حتی می شنیدم که همسرم میگفت معتادین آدم های بی عنصری هستند و خانواده که هیچ، خودشان را هم نابود می کنند و من در دل خدا را شکر می کردم که این بیماری فرسنگ ها از من و خانواده من دور است و به علامت تایید سرم را تکان می دادم ولی نمی دانستم که مدت هاست که درگیر این افیون شده ام و لحظه به لحظه بیشتر به تاریکی ها فرو می روم.می پرسید چرا من؟ من که مصرف کننده نبودم. ولی وقتی اعتیاد به خانه ای می آید همه افراد را درگیر می کند،[/h][h=1]فکرت و روحت را مسموم می کند. تو با فرد معتاد مصرف می کنی، مصرفت آه است و تاریکی. می شوی مثل یک فرد معتاد، اما معتاد به تاریکی ها.[/h][h=1]روزی که شنیدم همسرم اعتیاد دارد به قول قدیمی ها مثل شیر پشتش در آمدم و مثل یک کوه سیمانی نمی گذاشتم حرف دیگران رویم تاثیر بگذارد. ولی وای از زمانی که در خلوتم نشستم و باز هم به قول قدیمی ها دو دو تا چهار تای مشکلاتم و بدرفتاری های اخیر جگر گوشه ام و قراردادن قطعه های پازل در کنار هم، رسیدم به جایی که نباید می رسیدم.[/h][h=1] [/h][h=1]فرار کن.این تنها تصمیمی است که در لحظه اول می گیری. به خودت می گویی تا در باتلاق فرو نرفتی فرار کن.بگذار و بگذر از این سال ها. به قاب عکس عروسی ات خیره می شوی و از گوشه ای خودت را در آینه ی کناری می بینی.[/h][h=1]این منم؟ همان مریم شاداب آن سال ها؟ چرا من؟[/h][h=1]رفتم.چند ماه از عشقم دور شدم تا تباهی اش را نبینم. نمی توانستم چهره معصومانه اش در جلوی دیده گانم به هیولایی تغییر شکل دهد.می خواستم همان همسری را در ذهنم نگه دارم که سال ها قبل عاشقش شدم.نه من هدر انتخاب شریک زندگی ام اشتباه نکرده بودم. اشتباه کرده بودم؟![/h][h=1]سخت است،خیلی سخت و سختی بیشتر برای ندیدن اوست.خودت را سرگرم می کنی،آنقدر کار می کنی تا بشوی سایه[/h][h=1]تا نه خودت خودت دیده شوی نه خودت ببینی.[/h][h=1]وقتی عاشق هستی دردت یکی دو تا نیست.[/h][h=1]ترکش کردم چون می دانستم این راه بازگشتی ندارد.کسی که معتاد شد تباه شد.الان زمان درمان خودم است. بی معرفت نبودم فقط بدجور ترسیدم.[/h][h=1]بعد از چند ماه به سراغم آمد.صورتش باز شده بود و منی که سعی کرده بودم در این چند ماه به جای عشق به او نفرت را در دلم بکارم دوباره عاشق کرد. به من گفت فقط یک جلسه در جلسه ای شرکت کنم و اگر باز هم بر تصمیمم بر جدایی پابرجا بودم همان فردایش جدا شویم.من هم از خدا خواسته که زودتر همه چیز تمام شود به آن جلسه رفتم.[/h][h=1]همسرم از چند ماه قبل از رفتنم با کنگره آشنا شده بود ولی چون می ترسید ازاینکه من بفهمم او معتاد است به من حرفی نزد من که اسم این گروه را فقط در فیلم ها شنیده بودم حالا در جمع شان قرار گرفتم.انرژی مثبت و سعی بر گفتن مصرف کننده بودن و حتی میزان مصرف آدم های در جلسه که به لفظ مسافر خطاب می شدند برایم جالب بود.[/h][h=1]دختران جوانی هم سن و سال من با چهره های بشاش و پر از امید!!! همان لحظه بود که جز خودم در جمعشان معتاد[/h][h=1]دیگری ندیدم. اعتیادی از جنس ترس و ناامیدی.[/h][h=1]با صحبت با دوستانی که همیشه تا آخر عمر مدیونشان هستم به جایی رسیدم که الان در آن حضور دارم.من سعی بر[/h][h=1]درمان خودم کردم.سعی کردم عاقلانه همه چیز را ببینم و خوب تصمیم بگیرم. با پیشروی در جلسات و یادگیری از[/h][h=1]طریق سی دی های مشخص شده توسط اساتید راهنما و خود مهندس دژاکام توانستم با چشمی باز انتخاب کنم. انتخاب اینکه همسفر مسافری باشم که اشتباهش را پذیرفته و سعی در دوباره سازی زندگی اش دارد.[/h][h=1]الان چندین ماه است که از سفر ما می گذرد و ما به رهایی نزدیکیم.اینکه می بینم اخلاق مسافرم حتی از زمان قبل از[/h][h=1]اعتیادش هم بهتر شده است و خیلی از کارهای اشتباه گذشته را انجام نمی دهد به جای خوبی می ر سم.[/h][h=1]اعتیاد برای خانواده کوچک من بد نبود.این تاریکی باید در زندگی ما اتفاق می افتاد و ما را به سوی روشنایی سوق[/h][h=1]می داد.این حرف حرف کمی نیست اما من از پروردگار خودم برای اعتیاد همسرم تشکر می کنم.[/h][h=1]ازاینکه این مسیر سرد و یخ زده مرا به باغ های گرم و پر از امید رهنمون کرد و به من یاد داد که با ترس حال خودم را خراب نکنم . اکنون انسان هایی هستند که با رهایی خودشان سعی بر ادای دین خود به دانایی که خداوند در طول مسیر زندگی شان در اختیارشان قرار داده دارند و با مشارکت خود در تعلیم امثال من این دین را ادا می کنند.[/h][h=1]وقتی در کنگره در کنار خانم های هم لژیون خودم هستند حالم خیلی خوب است.دوستان عزیزی دارم که بیشتر از هر کس دیگری مرا می فهمند و با شادی من شادی و با گریه من گریه میکنند.من بار ها از خداوند به خاطرحضورم در کنار فرشتگانی بی هیچ چشم داشتی مرا به انسان بودنم نزدیک می کنند تشکر می کنم و با یادگیری درست می فهمم:[/h][h=1]وقتی عاشق می شوی[/h][h=1]همان لحظه ای است که به تکامل رسیده ای عاشق شدن زیباترین و کامل ترین لحظه ای است که هر کدام از ما انسان ها در زندگی تجربه میکنیم.[/h][h=1]عاشق باش و بمان...[/h]
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

banehvitrin230

کـاربـر جـد یـد
تاریخ ثبت‌نام
Aug 13, 2016
ارسالی‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
0

اعتبار :

زیبا بود
 
بالا پایین