Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

باغ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı باغ
نویسنده موضوع SoHeIl
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan SoHeIl

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :


به کسانی که به مقدسات توهین میکنن مخصوصا" پیامبر اکرم(ص) چه چیزی میگید ؟و در مقابل این کارشان چه کاری میتوان انجام داد ؟
با توجه به اینکه این کارشان به دفعات تکرار میشه و هربار گستاختر از قبل هم انجام میدن و واکنش مسمانان هم.......؟؟؟؟

باعث تاسف است و نشان از کم کاری ما در نمایش اسلام واقعی به همه انسانهای عالم است چرا باید آنقدر بد کار کنیم که بن لادن نمایشگر مسلمانی باشد و پرچمش بر فراز سفارت آمریکا فقط مارا سزاوار یک قتل عام جمعی در منظر غربی ها بخصوص آمریکایی ها میکند منتظر باشید اگر نتوانیم به موقع هجمه عظیم تبلیغاتی غرب را که ما بازیگر آن هستیم به سمت خودشان برگردانیم بااین رکود اقتصادی سنگین در اردوگاه غرب آنها سرباز گرسنه با خشم فروخفته به اندازه کافی خواهند داشت تا جنگ صلیبی جدید را شروع کنند حداقل این یک مانور اساسی در این خصوص خواهد بود

دروغ گوی خوبی نیستم
و مدتهاست عهد کرده ام دروغ نگویم
دنیا بر مداری است که با دروغ من حتما بدتر میشود
بهتر بودن با دروغ مصلحتی را من فرض دارم


سر آن باش سر او شوی
پریشانزده در کویش شوی
گر عقل برد خاطری در یادت
افتان و خیزان دریوزه رویش شوی


ای خاک بر سرمن که غباری حجاب چهره جانت شود
آخر لباس خیلی گران شده که حجابی بهتر از غبار نیافتی

خود بزرگ بینی و خود برتر بینی شماره یک برای شیطان شدن است و حتی اگر این برتر بینی به حساب مسلمانی و شیعه علی و فاطمه بودن باشد


خواست آدم همیشه بهترین خواست نیست
خیلی گیرش هستی
یکم تواضع به خرج بده خدا برات بهترین رو میاره


سلام و خداحافظ
بعضی ها بدجوری دارن تند میرن تند و تند اتهام وطن فروشی را به این و آن میزنند
به این سناریو توجه کنید ونظرتان را بفرستید
۲۴ مهر ۹۱ ساعت حدود ۵- ۶ عصر سایت نفتی ایران در جزیره خارک مورد حمله آزمایشی مثلا اشتباهی در قالب رزمایش کذایی غرب توسط فرانسویها و یا سعودیها (احتمال بیشتر با سعودی هاست چرا که ایران بخاطر کعبه با سعودیها کنار می آید )قرار میگیرد
این را نوشتم تا بدانید جایی برای شکستن وحدت ملی وجود ندارد ما در اینجا بدنیا آمده ایم و نباید بخاطر نظرات وعلایق شخصی زادگاهمان را طعمه دشمنانمان قرار دهیم

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

موضوع انشاء
تابستان خود را چگونه گذراندید؟
من با او
اما بی روح
لعنت به پول
چرا روحش را ربوده بود


تا رها نکنی راحت نمیشی
ول کردم
اما صدای وجدان مرا به نزدیک اش میخواند
چرا من یک حامی باید باشم نه یک تماشا چی
تا نفس هست
راه بزرگ شدن هم هست
جهنم د رتوست که سکوتی را میپسندی بر پا
پذیرش در چشم توست حضور نابسامانی برپا
اگر گیری از سر صدق واخلاص و صفا دادی شب میرود
مرداب نیست


پاییز وقت ریختن برگهاست
برگها غذای میوه ها را میسازند
میوه ها دنیا رو شیرین میکنند
برگ باشی یا میوه آخرش رفتنی میشوی
وظیفه ات را خوب انجام دادی به انجام خیر نزدیکتر


میدونی مدتهاست به این نتیجه ساده رسیده ام
آنچه میگویند باش یادگار درک قدیم از درس قدیم است
من الان فارغ از همه چیز باید آدم بشم باشم
آرزو کنم بسازم


معلول باید که در چشم باشد تا دیده شود
چشم چرانها بالا را مینگرند سربه زیرها خاک را و حداکثر دوقدم جلوتر از خود را

چشم چران مشکلی رو حل نمیکنند مشکل میآفریند
آدم کردنشان هم بسی سخت است
تنها تله ای که برایشان سراغ دارم پول زیاد است و یک سر خانه بودن حقارت بار


وقتی هدف بزرگی نداری
اونقدر کوچک حس میکنی خودتو واونقدر دنیا بزرگ میشه که افسردگی و آرزوی مرگ برات میاره


اعتقادی که فقط اعتقاد باشد بهتر است بخشکد و خاک شود روی زمین بریزد
اعتقاد باید که اثبات بیابد وبار دهد ورنگ بیافریند تا حتی منظرش هم رنگی را در انظار جاری کند بیهمتا

این زیبایی درون است که باید بماند زیبایی برون یک روز هست یک روز نیست


اشتباه میکنی من در اینباره که هفته ای یکبار هم یاد شوی شک دارم
اما اگر شریعتی شوی حتما هر شیر پاک خورده ای یادت میکند
و اگر ادیسون شوی هر نوری که روشن شود تورا به یاد میآورد

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

گرامی
سخت است فرمان بردن از حکم نفس خودمدار
گر نمیدانی بدان هیچ زن بر یک مدار در یک ماه نیست
این شکل وجودی اوست نه ایرادش
که اگر غیر از این باشد حتما تکرارش دل آزرده ات میکند و تنوع طلب شاید مجنون زار

من در منیت غرق شدم
دلدار لازم ندارم کشتی نجاتم
یک چوب سخت شناور است
نه یک مغروق

وقتی دلار و طلا ثانیه میزند
وقتی کوچولو حرف نمیزند ولی تو کار سکه و دلار است
هیچ سرمایه ای در کار دل نیست
همه دلار همه طلا


کنیزی بود شهر آشوب و دلربا بد طینت و سخت گذار
خانه ها را میکرد خراب در آتشی عشق نما
چو در می یافت صاحبان را دریوزه خویش
و این ستون خانه بود که میکرد خانه را برقرار
و اینگونه بود دست به دست میگشت این شیطان خواب نما


چو غمها را غریب کردم
قریب گشتم و غریب

بگذار از امید بگویم
با آرزو رفت
آرزو پیمان آورد
دنیا رو بدنیا آورد
اما آرزو پیمان رو شکست
امید هم بر دار رفت
اما نجاتش دادند
وهنوز امید با گردنبند طبی در آرزو ی آرزو ست


میدونی از نفرین متنفرم
همیشه آرزویم از خدا برای همه هدایت است و بس
همیشه این رو انسانی تر و خدایی تر میدونم


من تو کلیسا زانو میزنم وتوی مسجد دو زانو میزنم
چرا که عشق در هرجا بالاتر باشد تواضع هم باید بالاتر رود

ای کاش عشق وطن قوی تر از آنچه که میگویی میشد و هر ریال میلیونها دلار می ارزید

مخفی شد
تا حریم یابد و حرمت
تا بسوزند در آرزویش
و چون رسیدند
آنرا عادی
نبیننند نخواهند
و تو بدان
چگونه عشق رنگهایی را تجربه کرد
وقتی که حرمت یافت و عزلت

و دیدم عروسکی در جای من است
شکست دلم
او مجسمه زیبا را میپسندد
دل زیبا را
تنها برای وفاداری طلب میکرد آن بیوفا

ندیدم کسی بی وجدان
دوامی داشته باشد
آن دوام که میبینی
فساد یک جسد است

خاک نمیپوسد
مرداب میشود
وقتی کمی بگرید
دریا میرود وقتی همیشه گریان باشد
گریان که چرا خاک مانده است


درهیچ قبری جایم تنگ نیست مگر قبری که حق دیگران آنرا تنگ کرده باشد

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

خلاصه قصه خادم کلیسا
از سامرست موام
نویسنده آمریکایی دهه ۵۰

کلیسایی کوچک خادمی داشت
بیسواد که تنها سرگرمی اش در زندگی این بود که روزهای یکشنبه سیگاری بکشد و کمی مشروب بخورد و با پس اندازش ور برود
سالها گذشت او پیرشد ولی زندگی اش تغییری نداشت تا اینکه کشیش کلیسا فوت شد و کشیش جدیدی امورات کلیسا را به عهده گرفت
کشیش جدید بدنبال تغییرات در کلیسا بود روزی خادم را خواست واز او خواست دستوراتی که نوشته بود را اجرا کند خادم گفت من بیسواد هستم کشیش با تعجب گفت چی چطور اینجا داری کار میکنی ولی بیسوادی
خلاصه به او چند هفته مهلت داد تا باسواد شود اما خادم قبول نکرد وگفت من در این سن دیگر توان یادگیری ندارم کشیش گفت یا باید باسواد شوی یا از اینجا بروی خادم با سرگشتگی کلیسا را ترک کرد وا
افسرده شروع به حرکت در روستا کرد رفت ورفت تا اینکه از یک سربالایی که به ده بعدی میرسید بالا رفت دربالای سربالایی خسته نشست
هوس کرد سیگاری را دود کند سیگار نداشت نگاه کرد دور وبرش هیچ فروشگاهی نبود تا سیگاری بخرد جرقه ای در ذهنش زد و همانجا با پس انداز اندکش دکه سیگارفروشی راه انداخت کارش گرفت و بتدریج در کنار سیگار چیزهای دیگر نوشیدنی ها و... به فروش میرساند
کمکم آنقدر فروشگاهش گرفت و کارش بزرگ شد که به این فکر افتاد حتما جاهای دیگر هم وجود دارند که همین شرایط را دارند شروع کرد به شعبه زدن در اینجا وآنجا
پس از مدتی دیگر حسابش در بانک از میلیونها رد شد روزی صاحب بانک از او درخواست ملاقات کرد به او گفت عالیجناب ما درنظر داریم از پولهای شما برای سرمایه گذاری های مختلف استفاده کنیم تا شما هم سود بیشتری ببرید پیرمرد موافقت کرد رییس بانک قراردادی پیش او گذاشت وگفت قربان لطفا متن قرار داد را بخوانید در صورتی که با تمام موارد آن موافقید امضا بفرمایید
پیرمرد گفت خودتان باصدای بلند آنرا بخوانید من سواد ندارم رییس بانک بسیار تعجب کرد و گفت شما که بیسواد هستید اینقدر ثروت به هم زده اید اگر با سواد بودید چه میشدید پیرمرد لبخندی زد و گفت اگر باسواد بودم خادم کلیسا
میشدم

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

بدنبال آسمان آبی
راه آبی را نگر
که هر روز زیباییت را مدیون او هستی
آب وقتی میگریزد که دیگر توانی برای زیبا سازی ندارد


یا علی
میگویند درختی که آدم از آن منع شد درخت علم ودانش بود
باز میگویند نهایت فضیلتها در علم و دانش است و نهایت رذیلتها هم
میگویند بنی اسراییل بدنبال سحر وجادو میگردند چون معجزه پیامبرشان را سحر میدانستند و جادو
میگویند ما دانش در ثریا را هم درمی یابیم
و ما دین ودنیای مان را با علممان به وجودآنها اثبات خواهیم کرد نه با جادو ی سیاه نیستی
چرا که نیستی تبلور قدرت ما نیست تبلور ناتوانی ما در اثبات وجود خدایمان است


ثباتی نیافتی به دل
کمال چو خواهی به گل
فراست جوی و تدبیر
تا نمانی به غیر


در سخن بس رنجها میتوان سفت
در کلام بس رازها را میتوان جست
در این میان خموش و گدای سخن
میبرند ره زین رازها برون جست
جانا کلام در کامی سرو گردد
که خموشی و گدایی سخن ره گردد


حی و حاضر میشود شادمانه ام
چو میرود خودم از دلم


اگر به ساز مغزت بسازی نه ساز قلبت
یه زندگی خوب را میسازی
ساز قلبت رو بذار بعد از ازدواج


میدانی نظر مهرویان به رویت نیست به جیبت است
ونظر مه سیرتان به رویت نیست به قلبت است



این نسل اسیر سکه ماند و پیر شد ومرد
واقعا نسلی که از سکه بخورد جایش کمتر از جهنم نیست


بهترین یار مسلمان خداست پس کفر مگوی


آسمان آبی
دریا آبی
چرا زمین آبی نیست
هست چون هست سبز میشود
وقتی نیست زرد میشود

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

این آبی اونی نیست که من هستم
نوری است که وقتی گرمایش را به زمین و آسمان ماند به جای میماند


الهی خواستم چون تو شوم
سیب خوردم
نمیدانستم شبیه تو شدن
تنهایی می آورد
ببخش مرا تنهایم مگذار



چون نبودت خدایی خسته ماندی و جدا نیز
چو دست خدا آید در میان نه خستگی ماند و نه جدایی



اول مهر
چه زود
دوست داری به پایان برسد
بگذار بهاری بیاید لااقل


بیا باران
لطف دریا را به این خشکیده زمین بچشان
این نه سرزمین چشم آبی هاست که خورشید را فراتر از باران میپرستند


من نبودم که آتش به جانت آوردم
این تو بودی که شعله حسادت را برافروختی


زمانی مرادی داشتم
نظرش این بود که از هرچه عرفان الکلی سیگاری تریاکی لجنی(سکسی )است حذر کن
در جایی کمال میجویی که کمال درآن به هوایی بند است و به نظری برباد میرود


خواسته هایم مرا از او دور میکنند وقتی بدنبالشان میدوم
وقتی تنها از او طلب میکنم به او نزدیک میشوم اما برسم یا نرسم وقتی مهم است که او همان نزدیک بماند



رازهای پنهانی عیان مکن
نیست شیرین رازی که پنهان نیست


درس را نمیخوانند درس را پس میدهند با تمام بهره اش
درس بی بهره وقت تلف کردن است ضرر است
و قلدری باید کرد تا از دست نرود این سرمایه عمر


فاجعه وقتی است که با آمدو رفتش
ثمری جز خیال نیست
میمیری چون در خیال زندگی کرده ای

در نور امید هیچ گل رویایی پژمرده نیست
این خیال و بدگمانی است که میسوزاند هر گلی را

چو گویند در خانه بمان تا راز باشی
خواهانت دو صد اسیر و تو بربام باشی
نگویند چون باید عیار زدراز این پنهان اسیر
کین زر به خانه چون خیال گنجیست تهی
عیان باش به کار و کمال وگفتاری بلند
تا بگیرند دامنت را این دریوزگان به نامی به چنگ


الان گیر فردایی است که نمیخواهم خرابش کنم
گر نیازمندان بکوبند درب نیاز ی را به زنگ
عیان خواهم نمود راز خواب جویان قشنگ

بپوشانیم دلمان را تا همه نازیبایی ها را پنهان کنیم
تا امید زنده بماند وکنجکاو این راز پنهان
بکارد و بکاود و به سرمنزل مقصود رسد
نه آنکه چون راوی راز هستیم
در منجلاب خودش اسیرش کنیم

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

دید قشنگ به زندگی راکمتر کسی دارد
ولی دید کنجکاوانه را خیلی ها دارند
خودت رو کنترل کن
عصبانی نشو
کنجکاوی در ذات انسان است
فضول

سه سیاره تقدیم تو باد
سیاره خواب تا رویا داشته باشی
سیاره کار تابیکار نباشی الاف امید
سیاره عشق تا جایی برای خرج کردن بوسه هایت داشته باشی


حالا چی بپوشیم
خانمها یک مانتو پالتویی زیبای با رنگی سحر آمیزی بنام آبی با رگه های سفید یاد آور مه روی زیبارویان وادی عشق تنها
آقایان جین آبی رنگ برفی که یعنی تک پر تنها مانده ایم با بلوز و کفش قهوه ای عسلی که یعنی غرورمان را بر تن و پای داریم


کم میارم وقتی با کسی هستم که خدا نیست

آندیا :
دوست داری اولین نفری که روزه تولدتو بهت تبریک میگه کی باشه؟
پدر و مادرم
یعنی
توانستم آنقدر برایشان امید آفرین باشم که لحظه لحظه عمرم برایشان ماندگار شده است

میگن از خوبها بترسید چون شاید یه روز مغرور میشن به خوبی
از بدها نا امید نباشید شاید بدیشان باعث شود به سنگ بخورند آدمتر از خوبها شوند


میدونی برای ثبات
یا باید مثل مهره داران ستون فقرات عقیدتی خوبی داشته باشی
یا باید مثل سخت پوستان در بیمهره گان پوسته سیاست نظامی بیرونی قوی داشته باشی
سخت پوستان توان بزرگ شدن بیشتر از پوستشان را ندارند


سال گذشته آمریکا به بحران بودجه که برخورد کرد و حتی حقوق سربازاشم رفت هوا
یه بحران یه هفته ای درست شد
بعدش تصویب کردند سقف بدهی های دولت را بالا ببرند و یعنی برای حل مشکل فقط اسکناس یا به عبارتی فقط اعتبار دروغ درست کنند
خوب این یه راه ساده برای مالیات گرفتن از پولدارهاست چون مالیات که نمیدن عوضش وقتی پول بی ارزش بشه کسی بیشتر ضرر میکنه که پول نقد بیشتری داشته باشه
و یک سیاست برای به گردش انداختن پول در اقلام منقول و غیر منقول است
یعنی چون پول بی ارزش میشود ملت به سرعت تا جایی که میتوانند بدنبال خرید حتی چیزهایی که لازم ندارند میروند و همین کار میتواند گردش سرمایه را سبب شود چیزی که برای اقتصادی که تولید در زیر ساختش وجود دارد میتواند کمک کننده باشد و رکود را بشکند
اما در اقتصادی که تولید ندارد یا سرمایه در زمین و مسکن و اقلام غیر تولیدی حبس شده این مورد سبب نابودی جامعه میشود


با هم بخندیم نه به هم
وقتی هوسهای حیوانیتو بریزی روی دایره نقد
هرجور نگاه کنی خنده دار است
این قاعده را خیلی وقته سینمای جهان در پی گرفته
حتی وقتی اسیر چوب سحر آمیز (هالی وود ) عصای موسی است
اینکه به قومی یا شهری بخندید
یه سیاست انگلیسی اینو تعریف کرده واولین سایتهایی که اینو بوجود آوردن و هیچوقت هم ف..تر نشدند اینطوری بودن

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

نگران دگرانم
اینست راز پنهانم
گذشت زمان وسر شد
وقت سرو سامانم
به خود بپردازم وقت تنگ است
گذشتگان در گور آرمیده اند
آیندگان در پس مانده اند
حال تنها مشکل الان من است

وقتی عشق مجازی است
حق بیجا و بجا نیست
گردش تو در او واو در تو
هوایی است در هوایی

راحتش را نمیپذیرید
راحتش اینه بیخیال بگذارید همه باهم در کنار هم زندگی کنیم هرکی میخواهد دینش را بگذارید پیدا کند به هم گیر ندیم و اگر گیر میدیم توهین نکنیم
به یک داشته علمی و دینی خدا نمیشیم پس سر به زیر و متواضع باشیم
در شرایط حمله به زیر ساختهای دینی وفرهنگی واقتصادی جامعه مان هستیم بخاطر گذشته ای دور یا نزدیک که در آن هیچ نقشی نداشته ایم وحدت خود را خدشه دار نکنیم


خیانت جز اولش خودتی
کسی که دیگری را متعهد میکنه
در حالی که توان حفظ تعهد در او نیست
هم خوت عذاب باید بکشی هم دیگری را گناهکار کنی

هوای تازه در تکرار است
گشتی تازه در ناز است
خواسته بودی بماند بر پایت
خواب ماندی
پای تازه درکار است
دلبری ز اصرار مجوی
گشت زمان پر کید و دورو
صادقانه خود را برکاری یاب
تکرار بودی که بی عاراست
راز باش بهر هر دلجویی
بار مرو بر کوی هر دل موری
باید کمالاتی یابی
تا نمانی
دلزده و تکراری


باید از همگان بیاموزم اما یک قاعده ساده وجود دارد قوانین را با مثال میتوان نقض کرد و قانونی که استثنا زیاد دارد قانون نیست استثنا است

فراموشی یعنی باید تکرار شود تجربه
وبسا که دیگر عمری برای تجربه نباشد


وقتی حقی را رها کنی به قتلگاه
تو شمر میشوی وآنجاکربلا

کربلا گشت جاری جای جای جهان
وقتی نیست حق بر کرسی بیان


میگویند دعایی که میخواهید اجابت شود بین دو صلوات بگذارید
اللهم صلی علی محمد وال محمد
خدایا عرضه داشتم گناهی
کردی پنهان به خدایی
اشک نخواه بهر مادر جوانی
که او دارد عرصه چون تو خدایی
رها سازد به اموال قرض خویش را
دم در اختیارت بنما شفایی
اللهم صلی علی محمد وال محمد


شیطان هیچوقت کافر نمیتوانست باشد اما نژاد پرست وخود برتر بین بود وشاید عبادتش و مقامش نزد فرشتگان این بلا را سرش آورد
واین زمانی که به بهشت رفت در وجودش نمایان شد و این بود که خداوند او را رانده شده دید
مست نشوم که عبادتم برتر است بهتر از من کسی خدا را نمیپرستد شیطان همین نزدیکیهاست
پناه بر خدا از دست شیطان رانده شده


افتان و خیزان در پی معبود دویدم
معبود به من گشت و من در دل نرسیدم
خاک شد دل ز بار دینت وغمت ای دوست
کاش گردشم نبودو زین دین نگریزم


او هست چون ما نگاهش میکنیم
نابود میشود چون نیابد بازار
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

همه از اول بیشعور بودیم اما یکی مثل مادر به پامون سوخت یک خدایی بود که سرمونو به سنگ زد چهار تا دوست روشن یه بابای باصلابت وخلاصه آخرش شاید یه نصفه نیمه آدم شدیم یانشدیم
بیچاره بیشعور ممکنه یکی رو هم نداشته باشه
بابا یار بشید بلکه ماهم با شعور شدیم

جوانی
بارانی زیبا آرزو کرد
خواست
بارید
شکری از پی نیامد
صبر
صبر انتظار انتظار
بارانها آمدند وزمین ها سبز شدند زرد شدند
و سفید
جوان دیگر فرتوت شده
فراموشکار وقرقرو
حال رحمت عالمیان مگر بر فرتوتی اش رحمی نماید
ورنه او جوانی بود زیبا و بروز

دقت کردین اگه اسمت میرزا پشمک الدین گل کلمیان هم باشه وقتی میخوای ایمیل درست کنی میگه قبلا با این اسم ساخته شده؟..
خوب این هم یه جور تحقیر ه هم یه راه برای آدم کردن
که فکر نکن توی دنیا تکی

دوست داشتم پیش خیلی ها تون بودم
توی فکراتون میپریدم ونقد میزاشتم و نقد میشدم
بعدش روز یه جور دیگه میشد
دریغ
آبشخور فکری همه داره یه جور میشه
قصه ها و غصه ها داره یه روح میشه
آبی داره نومید میشه
تجربه تازه باید که جور بشه
کلاس باشه درس باشه دانشگاهی که در آسمون بروز بشه
اما نه
آخر قصه نمانم در کردار خویش
که باید مذبوح یه معبودی بشم
قصه ها ایند وروند از کار ما
دل برو اینجا خسران دل وامانده هاست

انسان
بزرگ نیست جز بواسطه فکرش
شریف نیست جز بواسطه احساساتش
قابل احترام نیست جز بواسطه اعمال نیکش
زنده ای و سر حال وبر پا هنوز زمان داری
احترام و شرافت و بزرگی منتظرت هستند

وقتی لذت را در دنیا تعریف کنی دیر یا زود یا باید فراموشکار بشی تا بتونی زنده بمونی یا افسرده بشی تا بمیری
اگر به ضرب فرهنگ موفقیت و راز صهیون جماعت هم خوشحالی بخری برای خودت آخرش در دام سوال خوب که چی میمیری
لذت را درجایی بجوی
تا غم گریزد و دورو

نیـ ـلوفَـ ـر
نام کاربری : niloofar_joon
+تلخی ها را دوس دارم ...سیگار و مشروب و تو !
چرا پرواز را نمیخواند ناامید است یارش یار نیست که تلخی می آفریند فقط

این نظام تربیتی ماست
که باید دیگران به زبان ما صحبت کنند ولی ما فقط به زبان خودمان اگر هوس کنیم بفهمیم
کار جالبی است اگر استاد ی بتواند احساس نیاز فکری را برایتان بوجود آوردنه نیاز نمره ای

ممنون که گفتی نمیفهمم که جمع میفهمند
ولی
بعضیها حتما نمیفهمند

آخرش همیشه همینه به قول کوچولو خراب شد از اول

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد ...
یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت
وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن
به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهایت رو بشکنی!!!
سپس فرد بی سوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

خیابانها بنام
زهره کرمانی
پروین اعتصامی
سیمین دانشور
گذاشته اند
واکنون مادران آینده ۶۰ درصد از صندلی های دانشگاه را گرفته اند
و زمانی که ۶۰ درصد فارغ شوند از دانشگاه
شاید دیگر کم کم اول نصرت شود و عزت و بعد ....
چرا به اینچیزا گیر میدهیم
اینجا پارس است نه عرب نه غرب
در کلامش مردوزن را فرق نگذاشته اند و چنین است که در دامان چنان مادران با فرهنگ مردان بافرهنگ و بلند نظر پرورش می یابند
که ارکان جهانی را فراز میسازند

آنکه بهشت را دیده است با حواها سرگرم نمیشود

خوبها همیشه خوبند اما چون خوبند گاهی به خواب میروند بیدارشان کنیم

هیچ چیز جای تهویه را نمیگیرد به همین دلیل در زمستان بیماریهای تنفسی بیشتر است

وای به روزی که غیر مسلمان در مسلمانی از ما جلو بزند
اما خود مانیم این مسلمانی شناسنامه ای ما هم بهتر از این نمیشود
میگویند زمانی در دوره شاه یک صندوق پر از پول از هواپیمایی در ایران رها شد و در روستایی پخش زمین شد همه پول را روستایی ها جمع کردند و به دولت پس دادند که پول اینطوری خوردنش حرامه چیزی که آن موقع در تمام دنیا در بوق وکرنا شد

گردش ما در این دوران برای خودمان باشد زهر است برای خدا باشد همه زیبایی است


همه تکند
برای همین خداییند
کاش قدر بدانند
نخواهند زمینی باشند
و یک زمینی را خدا نخوانند

میخوام زیبا کلامت را صاحب باشم یی اجازه
کمالت راهم را به آن بیفزا وبگذار در آسمان خیالم ای جوانمرد
همرهت باشم

قلبت هم میفهمه
اما راضی به فرماندهی عقلت نیست

احساس به بادی مبند که افسون عطرگلی را دزدیده است

دلها این روزا اسیر ظاهرند و ظاهر را میبینند
پی اش رو نباید گرفت
آسمان خدا خالی از ستاره نیست
دلت اگر با کسی جورشده که وفادار نیست
این که میگویی تبلیغی جهانی است که باید به پایش بمانی
حال آنکه لیاقت اول برای یک دلدار و دلداده وفاداریست ورنه یکی هوس دیگریست

اینهم یکی ازخصوصیات خانم هاست برای همین هم هست که داشتن رابطه قبل از ازدواج برای خانممها زیاد به صرفه نیست کاش بجای اینهمه تبلیغ برای داشتن شناخت قبل از ازدواج تبلیغ برای آدم بودن میکردند که دیگر اگرکسی دلی را شکست حداقل برایش عذاب وجدانی را می آفرید

قصه سرگشتگی ذلیخا با دیدار ی حاصل شد که خیالش را بیخیال نشد

عشق در درون میجوشد
نیاز به اجازه ندارد
اگر اجازه میگیری
بالاتر از ادبت
خیلی با شعوری


این یعنی اگر میتونی یه جایی باش که اون نباشه
بهتر از اون اینه که قلبت باید که سرشار بشه
سرشار از تواضع و فروتنی وگذشت
دراینحالت این لایقت میکنه تا
فرود نوری را در اون شاهدباشی
که هر عشقی در اون ذوب میشه
و تو آزاد میشی
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

سلام
برای طراوت یک متن قدیمی دیدم
شاید تکراری باشه ولی ارزش خوندن رو داره

گفتگوهای کودکانه با خدا

خدای عزيز!
به جای اينکه بگذاری مردم بميرند و مجبور باشی آدمای جديد بيافرينی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟
امی

خدای عزيز!
شايد هابيل و قابيل اگر هر کدام يک اتاق جداگانه داشتند همديگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده .
لاری

خدای عزيز!
اگر يکشنبه، مرا توی کليسا تماشا کنی، کفشهای جديدم رو بهت نشون ميدم.
ميگی

خدای عزيز!
شرط میبندم خيلی برايت سخت است که همه آدمهای روی زمين رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمیتوانم همچين کاری کنم.
نان

خدای عزيز!
در مدرسه به ما گفتهاند که تو چکار میکنی، اگر تو بری تعطيلات، چه کسی کارهايت را انجام میدهد؟
جين

خدای عزيز!
آيا تو واقعاً نامرئی هستی يا اين فقط يک کلک است؟
لوسی

خدای عزيز!
اين حقيقت داره اگر بابام از همان حرفهای زشتی را که توی بازی بولينگ میزند، تو خانه هم استفاده کند، به بهشت نمیرود؟
آنيتا

خدای عزيز!
آيا تو واقعاً میخواستی زرافه اينطوری باشه يا اينکه اين يک اتفاق بود؟
نورما

خدای عزيز!
چه کسی دور کشورها خط میکشد؟
جان

خدای عزيز!
من به عروسی رفتم و آنها توی کليسا همديگر را بوسيدند. اين از نظر تو اشکالی نداره؟
نيل

خدای عزيز!
آيا تو واقعاً منظورت اين بوده که + نسبت به ديگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار میکنند؟ ; اگر اين طور باشد، من بايد حساب برادرم را برسم.
دارلا

خدای عزيز!
بخاطر برادر کوچولويم از تو متشکرم، اما چيزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، يک توله سگ بود.
جويس

خدای عزيز!
وقتی تمام تعطيلات باران باريد، پدرم خيلی عصبانی شد. او چيزهايی دربارهات گفت که از آدمها انتظار نمیرود بگويند. به هر حال، اميدوارم به او صدمهای نزنی.
دوست تو (اما نمیخواهم اسمم رو بگم)

خدای عزيز!
لطفاً برام يه اسب کوچولو بفرست. من فبلاً هيچ چيز از تو نخواسته بودم. میتوانی دربارهاش پرس و جو کنی.
بروس

خدای عزيز!
برادر من يک موش صحرايی است. تو بايد به اون دم هم میدادیها! ها!
دنی

خدای عزيز!
من میخواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با اينهمه مو در تمام بدنش.
تام

خدای عزيز!
فکر میکنم منگنه يکی از بهترين اختراعاتت باشد.
روث

خدای عزيز!
من هميشه در فکر تو هستم حتی وقتی که دعا نمیکنم.
اليوت

خدای عزيز!
از همۀ کسانی که برای تو کار میکنند، من نوح و داود را بيشتر دوست دارم.
راب

خدای عزيز!
من دوست دارم شبيه آن مردی که در انجيل بود، 900 سال زندگی کنم.
با عشق کريس

خدای عزيز!
ما خواندهايم که توماس اديسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاسهای دينی يکشنبهها به ما گفتند تو اين کار رو کردی. بنابراين شرط میبندم او فکر تو را دزديده.
با احترام دونا

خدای عزيز!
آدمهای بد به نوح خنديدند + تو احمقی چون روی زمين خشک کشتی میسازي ; اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همين کارو میکردم.
ادی

خدای عزيز!
لازم نيست نگران من باشی. من هميشه دو طرف خيابان را نگاه میکنم.
دين

خدای عزيز!
فکر نمیکنم هيچ کس میتوانست خدايی بهتر از تو باشد. میخوام اينو بدونی که اين حرفو بخاطر اينکه الان تو خدايی، نمیزنم.
چارلز

خدای عزيز!
هيچ فکر نمیکردم نارنجی و بنفش به هم بيان. تا وقتی که غروب خورشيدی رو که روز سهشنبه ساخته بودی، ديدم، معرکه بود.
اجين

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

سلام
در این که برایت جویی شود حرفی نیست
اما برایت جویی با فحش دادن یکی نیست

مهمتر اینکه پیش از هرچیز فرهنگ اثبات باید نشست جهانی یابد تا بتوان فارغ از توهین و تهمت وافترا باورهای غلط را به نقد نشست
بسیاری چون با اثبات به عقیده شان نرسیده اند با قصه عبودیت از این فرض عبور کرده و با اعتقاد فقط فحش میدهند و توهین و افترا میبندند
مدارس غربی هر ضرری که داشته باشد برای یک کودک باریاضی وهندسه باور قانون اثبات را میآفریند چیزی که ۲۰۰سال قبل نزد یک فقیه مجتهد هم از اصول اولیه بود ولی الان باید تنها قبول کند که باید خدایی را بپذیرد و همانطور که قدما نوشته اند و اتفاقا این جزو فرهنگ صهیونی است چرا که سحر و جادو اول وآخر کارشان میشود واینکه تنها قایل به چیزی باشی که گفته اند باشد



یه زمانی توی کتاب سرگرمی های ریاضی ی پرلمان نوشته بود اگر مردم پولدار تر شوند اگر اجناس ارزانتر شوند مردم پولدار تر میشوند یا اگر مردم پولدار تر شوند وبعد با چند تا استدلال ثابت کرده بود اگر اجناس ارزانتر شوند مردم پولدارتر میشوند
اما در عمل در اقتصاد آزاد ی که وجه تولیدی قوی ندارد و واسطه گری درآن بارزتر است کسی برای ارزانتر کردن کار نمیکند بلکه احتکار میکند تا گرانتر شود
در این راستا تنها کاری که میتوان کرد بی ارزش تر کردن پول است تا حداقل کسی احتکار پول نکند این مطلب به تورم منتهی میشود که ظاهر قضیه فشار روی توده مردم است اما یک وجه دارد که بسیاری از اقلام که تولیدشان صرفه نداشت صرفه بوجود می آید
پس تنها کاری که میتوان کرد شناسایی و برخورد قهری با هردو دسته محتکران چه پولی چه جنسی است در حال حاضر هیچگونه نهاد یا قانونی برای جلوگیریی ازاحتکار پولی و جود ندارد تنها سیاستهای تشویقی وجود دارند که متاسفانه این سیاستها خود منتهی به بروز بیشتر پدیده خرپولی میشوند و وجود قوانینی ضد این پدیده معمولا فرار سرمایه را سبب میشوند
راهکار تنها درانسان سازی واقعی است بخصوص که این پدیده در ناپدید کردن وجه انسانی افراد بسیار موثر عمل میکند



قصه سرگشتگی ذلیخا با دیدار ی حاصل شد که خیالش را بیخیال نشد

انسان عاشق است که دنیا را میسازد
نه یک خودخواه خوش گذران

عشق در درون میجوشد
نیاز به اجازه ندارد
اگر اجازه میگیری
بالاتر از ادبت
خیلی با شعوری
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

عاشق ومعشوق در گردش هم بودند
ناگهان عاشق به پا خاست و بسرعت دور شد
معشوق غرید چه میکنی
دارم جایی میروم که حضورت مایه شرمساری است
به خود گرفت ورنجید
باز غرید
.
.
.
به آرامی گفت
دستشویی
نتیجه اخلاقی
۱-هرکس برای زدودن نیاز به خلوت دارد
۲-تنهایی زمان تمرین برای بوجود آورد ن و زدودن خیلی چیزاست
۳- یک توالت رفتن اینهمه مقدمه چینی لازم نداره شروع کنید الان


فریاد گنجشکها در صبحگاه
فریاد از ین دارند که دنیایی که بکام تو نیست چرا بکام دیگری دادی که تورا تنها برای کام میخواهد و بس




قسمتی از دعوای حجابی برمیگردد به اسطوره های هر ملت
با کنکاش در تاریخ غرب به بانویی برمیخوریم که برای جلوگیری از ازدیاد مالیات مردمش بخاطر شوهر فاسقش طی شرطی حاضر میشود کاملا برهنه سوار بر اسب از وسط شهر عبور کند و مردمان آن دیار هم به پاس این خدمتش در تمام طول راه به او پشت میکنند و پنجره ها را میبندند وهیچکس به او در طول مسیر نگاه هم نمیکند و این مطلب در پستهای دوستان به کرات استفاده شده البته نتیجه اش نه واقعیت مطلب ونه واقعیت حاکم بر جامعه انسانی
مورد دیگر بانو ژاندارک معروف است که قیام و جنگهایش از اسطوره های فرهنگ غرب پس از آرامش طوفانها شده و نتیجه اش وجود زن سرباز در ارتشهای جهان است

اما در ایران اسطوره حجاب بانویی است که پس از توطیه یهودیان حاضر نمیشود بنابر دستور شوهر مستش از جلوی سپاهیان برهنه عبور کند وجانش را ازدست میدهد و با این حرکت زمینه برای گسترش نفوذ یهودیان فراهم میشود و همیشه در ایران اصول از نتیجه مهمتر بوده اند


شما که اینقدر به خانمها گیر میدید که ثبات خلق ندارند و توی یه ماه هزار جور اخلاق پیدا میکنند
آقایون بدترند
کافیه اردواج نکنند یا مدتی از همسرشان دور باشند یا بچه دور وبرشان نپلکد چنان تند خو وخراخلاق میشوند که برای هیچ و پوچ آدم هم میکشند


بدنبال صیادی هستی که رفت
عشق ماهی عاشق شد ورفت
گشت دوران خمودگی در میان
مغروق دل صیادی بود و رقت


ماه رمضان دولت مرغ تعاونی یارانه ای توزیع کرد توی تهران توزیع روزانه از ۴۰ تن به بالای ۱۰۰۰ تن رسید وبازهم مسخره بازی بود بعد از فروکش کردن تب مرغ یک گزارشگر براحتی تونست مغازه دارهایی رو نشان دهد که همان مرغ وارداتی را گرفته بودند وچون جای مناسب براش نداشتن همش خراب شده بود
توی هاگیر واگیر دلار و شایعات خانم تهرانی رفته ۲۵۰ تا نون را توی دوتا فریز جمع کرده
خدایا
کی این تهرانی ها به راه راست هدایت میشن


بدبختی زمانی است که در مصرف قناعت میکند ودر خرید اسراف
قابل توجه کلیه عقل کلها حتی نان را اگر خشک نکرده فریز کنید یکسری از کپکها بسادگی درآن رشد میکنند چون نانهای امروزی جوش شیرین ندارند
معنی و مفهوم این مطلب آنست که خیلی روی فریز کردن این چیزا حساب نکنید
برنج و کندم در رطوبت ۳۳ درصد ودمای ۲۶ درجه بسرعت گرفتار کپک موسوم به آسپرژیلوس میشوند و سم آفلاتوکسن در شرایط آب و هوایی تهران بسرعت از مرز ۲۰۰ پ پ ام رد شده و مشکل ساز میشود نگهداری دراز مدت این مواد نیاز به شرایط خاص استفاده از گاز ازت ومواد قلیایی دارد

تو ی تهران یک دسته اند که رویای هاوایی دارند وبه هر بادوهوایی گرد و خاک میکنند تا به رویاشون برسند
دسته دوم اونایی اند که اسیر گرد وخاک دسته اول میشن و اون وقته که بلا باید بیاد
این وسط جای قناعت و توکل خدایی خالی است

کی این ایمانه به چه بهانه باید قوی بشه نمیدونم
به قول شریعتی ما فکر میکنیم چون گرفتاریم به خدا نمیرسیم ولی در واقع چون به خدا نرسیدیم گرفتاریم

بیا از یکی بپرسیم چطور باید این ایمانه چراغش روشن بشه
اولیش لیاقته ظاهرا
چطور بیاد این لیاقت
اول تو بزرگی پس وقتت رو هدر نده
کوچک خواندن را شرط تواضع خوانده اند اما این پارادوکس نباید اسیرت کنه
تو بزرگی و باید بزرگ بمانی و بزرگ تر شوی
با واژه حقارت رو برای خودت نخر این خیلی زیاد نیست

سز فراز و رقصان بکناری میروم
چون دل آرام است با کتابی میروم
گنج مقصود زتو نجویم ای زرنگ
مست در پی یار افتان و خیزان میروم
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :


آشوب کلام سبک مغزان
رها سازد یک سوال را در میان
چرا در میان این جماعت
مدرسه نمیسازد بزرگی
جوابش را من چنین یافتم
چون ندارند معلمی که
سوال بیافریند و شک که
آیا بزرگند

مرا ببوس برای دل نبستن
برای دل شکستن
که شک نباشد به این سرنوشت
بریدن و پریدن



آرامش دل ها
دلارام
نیاز به آرامش دارد
آرامش آرامش آرامش
دنیا دنیا دنیا
سکوت همیشه آرامش نمی آورد
مرگ و فراموشی ارزش یک آرامش را میبرد
جنگ در دنیا بهتر است آرامش فقط برای خاک لازم است تا ریشه ها درآن بدوند
هروقت خاک شدی یا لازم بود خاک وجودت ریشه آینده گان باشد آرامش را جستجو کن


بنده خوب و بد آخرش با درجات متفاوت آمرزیده میشود
این حق است که آمرزیده نمیشود حتی اگر شهید شود


فاز سه
دزدو پلیس
فاز ۴ آسمان شب
فاز دل
خمار خوابم عاشقی را وللش
فاز ۶
ستاره ها ماه رو میخوان بدزدند بجاش عمود بدن دست ملت
فاز۷
به بهانه آموزش
پرورش غربی بدهیم
فاز ۸
در حال کنکاش تا یک هویت پیدا کنه
فاز ۹
بچه گانه است یادگاری خاطرا ت
فاز ده
هنوز داری میایی
وقتت طلا ست کف آبش نکن

عشق
آمد و حق در خواب شد
رویایی بود که بر باد شد
به زندان درون مجویی مه روی دلجویی را
که حق بخواباند و دل بر یادی درخاک شد

دنیای ذهنت را من آرزوست
دختر یا پسر فرازی مجوی
درحا نما برمن ز ترسها ز رویا زآرزوها
یا که آن دلخواسته ات کیست در رویا


ای دل پاره پاره ام
دیدن اوست چاره ام
این جمعه بیاید شاید


دل در دلم نیست
عاشق کاشانه ایست
عارف آن عالمی است
که اکنون نهان است

فرض کردی که داری نداری وقتی که او نیست

وقتی افق تازه ای بگشایی وقتی آسمانت را از رنگ و هوای تازه از برگهای تازه جوانه زده علمی نو پر کنی آنوقت بهار آمده

بچه که بمانی زیاد بالا نمیره
جوان و پر شور و باشی و عالم
امید رو میسازی
وقتی جمع شوی و باجمع بکاوی و بسازی
لئو دورنیست
خط اولت مریخ است


من عشقم زیبا و دلخواه
خندان و سر باز و سر فراز
دنبال من در خودت باش
من همیشه همه جا با دلخواهت پیدا میشوم
اما اگر خودخواه نباشی

آخ هوس کشک کرده ام
در این آشفته بازار دلار
کشک هم غنیمت جنگی شده


این حساسیت است حساسیت
عشق لا مذهب کور میکند و به بویی بینا

غم بزرگان داری یا غم والدین
زیادی زود بزرگ شدی
آرزو دارم بزرگتر شوی تا دوای درد دیگران شوی
نه غم دار غم دیگران
غمها فانی میشوند چون انسان فانی است
دردها را باید که درمان کرد
تا اصالت نیابند غمها


چرا آسمانها را جا ی خوشبختها خوانده اند این دروغ است که دنیا را تاریک میکند
خوشبختها زیر زمین جای دارند و این دنیا فقط جای دویدن و نرسیدن است رسیدن تنها به زیر زمین است


خاکی که در کوره بلا بجوشد وقتی سرد میشود یک شیشه برجای میماند
شکست آن به قطر خاکی دارد که در وجودش مانده
باید که بسیار خاکی باشی تا زمانی که کوره بلا میگدازد
شیشه وجودت آنقدر قوی باشد که به نام و نازی نشکند


یک ستاره سکس میگوید سخت است هم سرگرم کننده باشی هم لجن نباشی

بزرگ شویم



هیچوقت سعی نکنید بهتر از دیگری کار کنید همیشه سعی کنید بهتر از خودتان کار کنید این عملی تر است

منتظر بهبود دیگران بودن انتظار بیجایی است تغییر خودت عملی تر است


این بزرگ مردان هستند که این احساس را برایت میآورند که تو هم میتوانی بزرگ شوی

تنهامانده در دیر
کجا ره در راه خدا دارد
سرباریست که گنج دیگران را خودصاحب خواند
خدایا در جمع به یادت نماندم اما در راهت نگهم دار

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

خدایا نگهدار دوستان از گناه
گردوخاکی در پیش است
خدانگهدار
خدایا نگهدار

زنده ایم زندگی میجوییم و دنبال زندگی میگردیم با نگاهی دیگر در زندگی


تشویقت بر من زهر باشد که در خود روم بنمای نقص از من وهنری از خود


برکه بی ماهی به سودای تصویر آسمان بیکران درخود مرداب گشت
آفتی باشد آنکه اورا حرکت نیست


غمی جز دوری خدا ندارم
قسمتش هم نمیکنم
گم میشید
قلبتان را من صاحبم
وقتی با خدا در آن ظاهر میشوم
بهار را بسیار جوییدم
اما چاره زمستان در بهار نیست
در سیاهی است که میسوزد ونور وگرما می آفریند

هنوز اسیر این سیب خوردنی هستی تو
ندانستی که راز وجود من و تو آن سیب هست
و راز خلقت من و تو هم در دنیایی است که سیب آنرا ساخته
چیزی که فرشتگان گفتند خدایا اگر پرستش میطلبی ما بهترین پرستش کنندگانیم

راه کمال
راهی است که جوابش را به جستجوگر میدهند نه به جواب آماده ساخت این و آن

چرا اخم و تخم
چرا آه و دادو بیداد
چرا احساس سرد و بی احساس
شکلات داغ داغ آمد به بازار
سرشار از رنگ قهوه ای (خود نمایی و غرور)
با ته رنگی از سفید(نشان ازصداقت رنگ گرفته )
با خامه گیاهی (برای نشست مسالمت آمیز اضداد )

یک الف از رهگذر تا راه گذر
اون الف خیلی وقته اسیر شده دنبالش نگرد توی سوراخی گیر شده
اینطوریه که همه رهگذرند نه راه گذر

نگفت بنویس
گفت بخوان
اماگفت برای آموختن
بنویس


دنیا دنیا آرامش تنها با درک درست از دنیا انسان و ایجاد روابط سالم و درست پدید می آید و با این وجود اشتباه نشود هدف از خلقت قطعا این نیست

هدف از خلقت بسته به آدمش متفاوت است حتی با گذشت زمان و نوع انسان هدف برای هر انسانی متفاوت میشود

زندگی در کش و قوس خویش


میکشد مارا سوی خویش

قصه کمال خواهی در این جهان قصه نیست
رنج راهی است که باید بروی


و این جدال لفظی بی سرانجام فرار از آن رهروی است
باید که به آنچه از مسولیت فردی و اجتماعی داری بپردازی و در کنار آن افقهای نو را در اهداف زندگی یک انسان تعالی خواه که تعالی را برای همه میخواهد نه خود بیابی و بسوی آن حرکت کنی



تعالی را یکسان تعریف کردن غلط است وبرای همین هست که اینهمه جدال وجود دارد مکان وزمان و حتی سن تقویمی و سن واقعی هر فرد در تعریف نوع تعالی او تفاوت فاحشی با دیگران ایجاد میکند اینجاست که گفته میشود این راهی است که باید به تنهایی بجویی وبروی ای دوست


و درستش اینه که ما با کمک حواسمان به کمال واقعی باید برسیم و این کمال ماورا الطبیعه جادویی ساخته تفکر صهیونی است چرا که هنوز عبور از دریا را ساخته یک جادو میداند نه خدا



شکستی دلی راکه در قیدش نبودی
رفتی و صرافی تن درهوسی دیگر نمودی
درگذر سیاست روزگار وبازار
آید زمانی که صرافی کندت دل آزار
نه انسانی بماند نه دلدار
پول که نه
جوعی بماند وبس به بازار

سرد است و تنهایی چون برجایی و چون گنجی منتظر کاشف عتیقه ها
کاشف لحظه هاباش
نه منتظر دزدان عتیقه

درآرزوی کمالی فراتر از همت
همت ریشه در خیلی چیزا دارد ساختار شناخته و ناشناخته
شناخته آن خانواده و جامعه ایست که تورا می پرورد
و ناشناخته آن تاثیر موفقیتها وشکستهاوتفسیر آن در زندگیت است

بوی باران فریبی جز نیرنگ قلب به مغز نیست
وگرنه حتما تا بحال ساخته میشد

خوب است خدارا در هر چیزی ببینی

اما هدف از آفرینش قطعا این نیست

این نگاهی است که به آن میرسی ولی هدف داشتن این نگاه نیست


وقتی اعتراف میکنی که از درک آن عاجز هستی


نقطه شروع حرکت است


تو انسانی و ابزار ساز وتدبیر کننده
پس به آنچه هستی قانع نمیشوی
واینگونه است که خدا وندخطاب به فرشتگان میفرماید
من چیزی را درمورد او میدانم که شما نمیدانید


قصه انسانیت انسان در کنج عزلت چند میلیارد سلول نمیگنجد
حیوان میشود اگر چنینش بپنداری

تو خود گمراه شده راه خودی
راهی که در ذات میجویی ره در بیابان میبرد
راه را باید درصفات جست نه در ذات
واین صفات هستند که وقتی دائمی شدند به اسم تبدیل میشوند
و همان ذاتی را که بدنبالش هستی را میآفرینند


همزاد قصه دورانهاست همزاد افسانه رد یکتا هاست

یکتایی در تک تک عناصر جهان هست هرچند ضد ماده را برایش کشف کرده اند ولی در این عالم هیچ دو یی وجود ندارد

آرام تر
همین تک و پاتک فکری کفایت از دیدار ندارد
دوست من
هیچ چیز بیش از عمل در برابر واقعیت اصالت وجود ندارد
کلام هرچند زیبا وپر معنی تنها در وادی عمل است که اصالت می یابد
شرمنده که دوصد گفته ام چون نیم کردار ندارم تا لایق چیزی باشم



کفایت ندارد این جهان سر صد عارف سرگشته را به حال /چون بجویم شهرتی زین شهر بی زلال

چرا دوری از اصل میکنی /من سرگشته گنده دماغ را هی رهبر میکنی /من گر ز همت و دانش وهوش داشتم بهره ای/ نبود جایم درجای هر هرزه رهی


زیاد زیاد زیاد
وقتی مامان نجوامیکنه
وقتی بابات هوار میزنه
وقتی کوچولو صدات میکنه
وقتی ندای دل میگه وقت سجوده
لحظه هایی هستند که زیاددوست نداری تموم بشن

زنگ زدن خط قرمزی است نشان نیازبه رنگ شدن

دیه مات کردن یه آدم برابر قانون 5 دیه است یعنی 630 میلیون
یعنی باید آدمکش باشی نه مات کن
البته گر بعد مات کردنش اونو بکشی قاتل میشی
خر بیار باقلی بار کن

چو قید یکتا خدا دارد این خداحافظ
غم نکاردگر قید درآن شد حاصل
غم ببارد در دلی کز یکتا خدا
وصف تنهایی خود باشد نه دعا


کجایی
تنها دو معنی را در آن میبینم
کجا هستی دلم
کجای کار هستی دلم

من با توام
اما نه با نیت های سرشار از حس حیوانی ات
من با توام
درکنارغمهای زندگیت
من با توام
چه کنم تا نگذارم غمی برتو
قولت به من همیشه بدقولی میشود


چو دلیر ماند بر بحثی بی حاصل
رو برون شو تا نشوی مغبون


مگر پایی برای رفتنن میخواهی
این دل است که باید پاک شود
استغفرالله و ربی واتوبه علیه اولش
همت و فروتنی و خضوع وقناعت ادامه اش




عزاداری کنیم
نه بیا باهم ببینیم
کجا داریم یزیدی میشیم
این برای دوجهانمان بهتر است



ای بلاگرفته
مجرد ماندی هنوز
حداقل خودت غذا درست کن
تا بخاطر فرار از دست خودت اسیر زیباخویی شوی


ای خوانده به قربانگاه ای حسین
چون راضی باشی
که حق را هر روز قربانی میکنیم
و باز تورا میخوانیم

هرچندکه حقی که قربانی میکنیم
به حق خون تو که برگردنمان است نمیرسد


خدایا
دل نگهدارم را در این عزا نگهدار
تاغمش در راه نگهش دارد
درود خدا بر اباعبدالله


راه دل جویی به خدا قریبتری وبه خلق خدا غریبتر

رها کن به اشاره ای خلق رابه نزدخدازین قیود
نه آنکه قیدی برای یاد خدایی بجوی زین غفول


چرا از آسمان زمینی را طلب میکنیم که ریشه های زمینیمان را قویتر میکند نه برگ وبار وپر پروازمان را

شب دراز گشت اخر شد دلم زین بهار باشد که آید انتهایی بر انتظارم انتظارم بی انتظار

شاعر باشی و فارغ از درد درون وبرون
لایق ناسزانمیشوی لایق عزلتی و جنون

دوست وهمراه من
زمان پرواز است از من فاصله بگیر
قصه من و تو زمانی میگذشت
که سرنوشت من و تو به دنبال عشقی زمین را می شکافت
کنون در کوی خالق براجاقی داغ میگدازم تا روحم گرمای وامدار خالقم را در راه پرواز تا ابدیتی که ظاهر نیست به آسمان برد
که سرنوشت چه عاشقانه و چه عاقلانه تنها بر باد میتوان نوشت
چراکه ما فانی هستیم وآثار گردش گرمایی در زمین و زمان

این امتحان زندگی نیست این خاک زندگی است که باید ریشه بدوانی وبزرگ شوی و بار دهی وگرنه همان تخمی میشوی که هیچوقت نرویید

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :


چو درکار خود مانی
و خواستت با خاستت و ساختت یکی نمیبینی
به گرد نومیدی و خشم و پرخاشگری میگردی
آرام به خود برگرد واین سه را جدا کن و تغییربده وبه هم بیاور تا آرامش را همیشه هم آغوش باشی



همیشه با غصه ات غصه خورده ام
نگفتم تا نشکنی
تورا همیشه استوار میخواهم

ای دل خودخواه
یکم از خدا یاد بگیر بره
با اینهمه دلدار
مال همه هست
توی کار همه


عاشقتم تا ساعت عشق بعدی
این قانون انسانی است که آدم نیست


ساده تر از آنم که چنین عاقلانه انتخاب کنم
پیچیدگی را دوست ندارم
اما مرز را میشناسم
این اشک و شانه
این آشنا و غریبه مرز است
مرزهایم را پاسدارم و ارزش گذار
به دود وپیام اینجا آتشی روشن است مرزم را فرو نمیریزم
که کاخ آرزوهایم را به باد دود آتشی که برای همگان روشن است نابود نکنم


در مرز من پرسه میزنی غریبه
بام بام بام بام
قصه ما به سر رسید
من عاشق شدم واو رفت
ومن سر رفتم
کجا بود این مرز


مرز مجنون بود و فاو وفا
خندق عشق بود ودامن بلا
رفت سر زسرور به شوق آزاده سر
نماند مرزی چو عشقی سر بگرفت ورفت سرور آن سر



تنها خدا تنهاست همه یه یاری دارند یا شیطان یا خدا

کجا میبرد این امید مارا
خوبان
فتنه گر و فتنه ساز باشید
شاید دنیا بیدار شود
اما حق را پایمال نکنید
که شهادت هم نجاتتان نمیدهد

این سرباز منتظر فرمان است
سرباز نیستی
خوش باش خوش خواب



آدم میشی با همراهی یه آدم
چه ژنشو داشته باشی چه نداشته باشی
اما اگر همراه آدم نداشته باشی
آدم بودنت هم غریب میشه و هم فراموش


اگر سرما فقط دماغت رو گرفته قصه نداره بیشتر بود عسل علاجش و بس

سنگ صبوری را عشق است
که ترک برمیدارد و میشکند
اما دم ندارد تا فریاد کند


موسیقیدان
راهی برای تخلیه و نیز فراموشی دارد
فیلسوف
راهی برای توجیه می یابد
عالم
علت ومعلول میچیند
بیچاره عاشق
فقط میمیرد

عجب چیزیست وقتی از یک سوراخ ریز نگاه میکنی هیچ چیز تار نیست چه نزدیک چه دور اما وقتی از چند سوراخ نگاه میکنی دیگر تار است چه دور باشد چه نزدیک
و این قانون عشق تک است

هیچکس به من اینو نگفت
دنبالشم هنوز
برای اینکه به او بگویم
دیر یافتمت
وقت رفتن است


خوب بعد از هولوکاست ۹ میلیونی ایرانی ها توسط بریتانیا
چه خوب ایرانی ها در تر جمه *پارازیت واژه انگل را گذاشتند هرچند انگلیسی ها خود را فرشته بدانند

دل در هوایی گرفته تا بمیرد
دل به بارانی خوش تا بیافریند
ومن دل اسیر دلبرانی بیثمر
آسمان ببارد یانه
بگذار چشمهایم را خشک کنم
ببار



بد بختی است
جواب بدی میگن مرغ
جواب ندی میگن غد
اول و آخرش ازاین مرغ خلاص نمیشیم



الافیه که سعی میکنه عشق رو تصور کنه بعد تصویر
در حالی که عشق اول باید تصویر بشه بعد تصور



خدا
خاطرشان هم که باشد
گرسنگی و هرزگی چیز دیگریست



رسومتان را به فرزندانتان تحمیل نکنید اما سپاسگزاری سجود را چرا
اگر سپاسگزار نباشد از حیوان هم پست تر میشود



زهی باطل که فکر کنی زندگی بدست این وآن است این لیاقتی که به فضل خدا کسب میکنی میگوید به کجا خواهی رفت


این مملکترا خدا به اینجارساند
مگر نمیتوانست ۱۰۰ سال قبل جمهوری رضا خانی شود مثل آتاتورک
یا کمونیست شود در روزگار سلطه روسها مثل آذربایجان
وخدا به جایی میبرد که مردمش لیاقت آنرا دارند
ووای بر ما زمانی که مردممان زمینی شوند که دیگر مهم نیست چه میشوند

مردمجرد مجبور است همیشه به خودش دروغ بگوید برای همین همه فرشتگان لعنتش میکنند
زن مجرد مجبور است همش آرزو ببافد و این آرزوست که گاهی شیطان را یار است گاه خدا
مجرد نمان
آدمی اول و آخرش یکی است وسطش را باید بسازی


حق از هر طرف که بشنوی حق است
دوست ودشمن حق را عوض نمیکند
اما اگر دهنده حقت طاغوت است
حتی به حق خودت هم باید کافر شوی
واین قصه طاغوت است که باید به او کفر ورزید نه حق(کفر به معنای انکار است )



با کسانی که به یک جمله از فردی که براساس دانایی یا نادانی در جایی میگویند لعن وتکفیر میکنند رابطه ای نمیجویم
چرا که اینها اسیر نخوت و غرورند
و به قول امام صادق کسی که درقلبش ذره ای تکبر وخودبزرگ بینی باشد به بهشت نمیرود



خداوند همه را به راه راست هدایت میکند اگر واقعا بخواهند که هدایت شوند
باید خیال احساس نداشتن راه روشن راتبدیل به واقعیت کردچیزی که نیاز به جستجو را می آفریند واین ابتدای هدایت است
این همان چیزی است که در غرب با اشباع کردن نیازهای حیوانی به آن ممکن است در میان فرهیختگان برسند و ما باید آنرا با فرهیخته خواستن همه جستجو کنیم



آن کریم گوید اصل اول درتغییر احترام و خوش خلقی است با دشمن تدبیر نمیکنی با گمگشته راه دوست اختلاط میکنی
اینگونه تاختن در جایی که من غریبه تو غریبه
راه نیست بیراهه است
برای ایجاد تنفر از تشیع



خدایا من تسلیمم حتی وقتی مقاومت میکنم
خدایابهتر ازقلب من خبر داری
اگر این نبود هیچوقت صدایت نمیکردم
که تسلیمم ومسلمان



انتظار اول و آخر هر کارامید ماست برای ادامه کار


من اسبو ترجیح میدهم
بزرگتر ازآنی که خر باشی

هنوز خیلی ها توی این دنیا حسین رو نمیشناسن
این وظیفه ماست که اورا آشنای همه کنیم
که مراد همه یکی بشه دلدار همه توی سه حرف نیست بشه خدا


میمیرم
وقتی دلم جای دیگریست که دل نگهدار نیست


دلت چندرنگ شده که تنها دودسیگار را میخواندتا سیاهش کندوشاید خلاص از اینهمه رنگ
سپیددل هیچ دری بر رویش بسته نیست که خدا هست


عاشق سوخته دل
حسینت را رها کرده ای به غیر
آتش جانسوزدوران است حسین
بسوزاند و نماند باری بهرآتش غیر

واقعا برای باران عینک لازمه تا نه دور بباره نه نزدیک



نیاز به یک جایگزین داری
قبلی سوخته شایدم ته کشیده


زمانی عینک را ننگ نگاشتند
چون غرور عینک نداشت

ای بابا نه شهرام شکوهی داره نه ایلیا منفرد
حتی از عصار و اصفهانی هم خبری نیست
تاریخ گذشته شدیم رفت
بی خیال
نوحه شهرت لازم نداره
دل سوخته بسه



به پسند کردن نکردن دیگران نیست
به حاصلی است که کلماتت برایت میسازد
همانی که بودی همانی شدی که خواستی
اگر نشدی بازهم از اول درست نشد یکی دیگه


من عشق را تجربه نکرده بوسیدم و گذاشتم به کنار
عشرت دیر حاصل شد چون نبود هیچ به معرفت به کنار
آسمان غرید رخش ظاهر شد و برقش در نگاه ژرف او
سیرت ما بنمود و خم ابرویی واین در حالیکه عشقش بکنار

معصومیت ازدست رفته
باور کن، باور کن، تنها ماندی دلا
دردا من ، دردا تو ، دردا از عشق ما
باور کن، باور کن، غربت را ،غصه را
ای آشنا
باور کن می میری، می سوزی در گناه
سرگردان، بی سامان، بی یاور، بی پناه
مرگت را باور کن، تنها، بی تکیه گاه ای همصدا
می سوزی، می سازی، با دردی اینچنین
بی شعله، بی آتش، بی باور، بی یقین
دل ها را باور کن، باور کن یارا


اون خودتی داری خودتو توی سیاهی دفن میکنی
تا کسی از تو نشانی نیابد
حتما غرورته
راستی و صداقت همیشه با خودش چراغی میاره تا هرچیز را در جای خودش یاد کنه

دلی که به چشم پسند آید
به چشم دیگر درنگ آید
چو فردایی رسد
دلی دیگربه همان چشم پسند آید



خدایا اول وآخر هرکار تو امیدی
دل در گرو همسان خوانان نمیبندم


جمله ای زیبا از نلسون ماندلا با این مضمون : ” برای آزاد بودن صرفا نیازی به پاره کردن زنجیر نیست، آزادی یعنی زندگی در احترام و محترم شمردن حق آزادی دیگران.”


من همه جا ناظرم پس ضرر نمیکنم هرچیز خوب ایده ای و کلامی را خواهانم
باشد دوباره ودوباره دنیا را کشف کنم
آنگونه که دیگران دیده اند

چشم متاهل یاد گرفته باید باز باشه و نباشه


در آرزوی هم
همدیگر را فدا نکنیم
وقت تنگ است
بهار را وفا نبوده ونیست
به زنده مان جفا نکنیم



در قید زن بودن که باشی همیشه اسیری
این قید بندگی خداست که آزادی میآورد




نمایشی است این خواستنها از درون
عشق زمینی را نمایان کنی بسی محزون
فریادحزن در آسمان یک آه است
چه میداند که نام دیگر او آه است
بلند آهت همیشه در آسمان
بسا آن آه این اندوه بزداید به حکم کریم


خدایا این قلیان اندوهم را به آسمان بر
حتما بارانی برای دلهای سنگ میآفریند


وقتی خود ونظرگاه خودمان اسلام فرض شود همیشه غریب میماند اسلام



ما نیستیم تا تنهایی ها را نماینده و پر کننده باشیم
ما هستیم تا دنیا ها را با قلبی که در انسانیت میتپدباهم مهربان ویکی کنیم
اعتقادت با من یکی است وقتی یقین اثبات رابجای روایت خدا بنشانی
همه یکی میشویم وقتی من نباشیم


پوشاندن کار خدا و برهنگی حاصل شیطان
به کدام تسلیم میشویم


خدایا هنوز زنده ام
حتما بخاطر غرق شدن مهلتم دادی
غرق گناه شدن
یا لبریز از خدا شدن
انتخابم لیاقتم نیست در هر حال



می گویم
وباز میگویم
تا تلخ شود راهی که به خدا نرسد



من مجازم ومجازی
دمی در دم مزاجی
شناسی چون مرا از یک مجازی
که مجاز نشدم به ره یکدم حجازی
حجازی رو هم روانش پاک نشود در این ره
گر پل صراط هم در پی او گوید مجازیست



خراب آباد را جستی و خراب گشتی تو
دنیای انسان ندیدی و حیوان گشته ای تو
راز دل در بصیرت انسانی خراب گردد
که حیوان وجود به پرده تقوا حجاب گردد




در عجبم
خدا برای حسین
حتی برای طفل شیر خوارش
پارتی بازی نکرد
گذاشت سه شاخ حلق نوزاد را بدرد
چگونه است درایران شیعه ما
نه تنها پارتی بازی
جرم نیست
برای زنده نگه داشتن
حتی
نام حسین هم
باید حتماپارتی بازی کرد
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

شبانگه بکام دل مرو
دل دامگه اهل صفاست
خوانده ات در خواب خواه
که دنیا به کام دل بیوفاست
شعر و شهوت و شعور وانسانیت
در خوابگه نگار غروری است نابجا
خم ابروی نشان زیرکی نه غمزه یار بیوفا
چاره روبه تهیگاه وصد یار هوس خواه


راز عشق ورزیدن تنها نیازی است که شکل زمینی یافته است



بعضیها بجای عاشق بودن تنها از خود تصور یک قاشق را دارند
عاشق را در شناختی تعریف کن که دلت را آرام کند نه رام



شاید همه تنهایند و عشقت تنهایی اش را نمیبرد تنهاترش میکند که چرا عاشق نیست


دارم میخوانم غزل خداحافظی را
غزل دل ندارد
رنگ عشق بیوفا دارد



به صدبار بجستم عاشقی
بسوزی
نسوختی
عاشق نبودی



جای سرعاشق قلبی است خاموش
درجای دیگران بودن تنها قصه پردازی است ولی چشم انسان ناسپاس ترین عضو انسان است
جایت بودم روحش را کشف میکردم
سیرت زیبا زیبا میماند اگر حلال را حلال بخواهد
وبا تو میماند سیرت زیبا
روی زیبا را دژی محکم باید تا فرار نکند و گزند نبیند واین همه اورا از یک انسان عادی بودن هم میتواند جدا کند چه رسد تا نیکو سیرت سالم بماند


هیچ دورنگی به پای دورنگی سیگار نمیرسد دودش آبی
ولی نشستش سیاه


داستان نگین دیگری است در دست غم
آیتی است بدنبال نوازنده ای سبک بار خورشید آسمان میشود
ووسوسه هوسناک زمینی تنها خاکی میسازد که به هر گردش باد
چشمها را می آزارد
بگذار ابرهای محبت چنان آسمان را پر کنند تا هر ذره خاک بهانه ای باشد برای باریدن


همیشه من و تو در عشق ساکتیم
ودر خودنمایی حراف
چرا
چون من و تو عاشق یک تنیم که گفتگویمان دیوانگی است



گفتم یه وقت عوضی نشماری ببین ۱ و۱۰و۱۱و۱۱۰و۱۱۱۱و۱۱۱۱۱۰
راستی میدونستی دنیای ما چقدر شبیه صفر ویکهاست
وقتی خودتی صفری بعدش عاشق که میشی حس میکنی یکی بعدش او ن میاد و صفر حس میکنه بعد عاشق میشه یک میشه بعدش یه صفر دیگه بوجود میاد و همینطور الخ


خدایا ببخش بر من
این زمان در کار تو نبودم
یعنی بودم
دلنوازی بندگانت هم یک کار خدایی است
نمیدانم شایدگرنبود خودنمایی کم وبیش


برای امشب همین بس ازشیعه داشته باشید
ثروت اندوزی در جامعه فقیر حرام است حتی اگر از راه حلال باشد و خمس و ذکاتش پرداخت شده باشد


پارسال پارسا دل پاک بود
امسال پارسا دل دلار بود که به بازار نبود
سال دیگه پارسا واقعا پارسا است من خیلی امیدوارم


از بس همه چیز را باید بخری حس میکنی بایداحساس هم خریدنی شده باشه
تنها احساس خریت مفت است که وقتی میبازی میآید وگاهی حتی وقتی بردی چون حقی را ضایع کرده ای




حکمتی هست که کسی تنهایی تورا شریک نیست
حکمتش در حکم تفکری است که در تنهایی میآید
من میاندیشم
هستم
چو شکنند این تنهایی
فکرم رود و بیخیالی
وچون فکرم به غارت تبلیغ دنیای میرود که سهم خواهان بازار آنرا میسازند نه اندیشه ناب تدبیرم در این مکاره دنیا




این فسادی است که میمیراند زندگی را
اگر نابجا باشند بس نیکست واگر بجا باشند بس ناگوار
در کجا هستی بجا یا نابجا تا وجودت گوارا باشد یا ناگوار



هربار گفته بودم بگو
دوستت دارم
گفت
ولی الان لبخند کوچکش رابیشتر به خاطر دارم وسکوتش
رازهای ما در سکوتمان میچرخید نه در حرفهایمان
آسمانمان بانوری روشن بود که آفتابش را خدا خلق کرده بود نه پول
ولی او اسیر دنیایی است که همه پول را آفتاب میدانند
پس رازهایمان
نگویم بهتر است



بدنبال دشمنی میگردم
دشمنم میشی
گیر بدی به کلماتم به خودم به خدایم
شاید وجودت حرکتی باشد برای من در سکون
من همه را دوست دارم



گفتنش هی نیست
آه است
عربی راکه نه اسم خدایمان را پاس بداریم


در پی شعری نمیگردم که سکونم را بهانه باشد
خودی را میجویم که دنیایی را به چالش میطلبدو
چون خاک فروتن وسربه زیر باشد




در جستجوی محتاج و نیازمند
در ساختن ذخیره ای برای یک حرکت و کار
گاهی تنهایی دارد
تنها نیستم اگر چراغ خدارا در وجودم روشن بخواهم



شعار یک شعر جویدن حال نیست
حسی را حیات میدهد که تجسم شده




بدنبال امید میگردم
کجایی امید
او دارد درس میخواند
کجای امید
خدای کام و کامپیوتر است
کجا امید
عوض شده نمیدونم دوستاش زیادی بچه فکر و بزرگسال بودند
کج امید
خاطراتم را مرور میکنم
ک امید
بدنبال نور ی میگردم
امید
بخشش
مید
دست خدا
یدالله فوق ایدیهم


فریاد بزن
عاشقی را دیوانگی پسندیده اند
پس دیوانه شو نه در عمل
در کلام
بگذار دیوار ها خراب شوند
آنگاه که عریان نمودی این احساس را
آیابازهم همان هستی که فکر میکردی هستی
واین همان است که من اسمش را اصل عدم قطعیت در احساس گذاشتم


منتظرم
منتظرم
آسمانم هنوز آبی است و آفتابم گرم
اما او هنوز نیامده
میدانم که تا همه پاک نخواهند باشند
نخواهد آمد و من به این امید که همه پاکی را آرزو خواهند کرد منتظرم




چرا هنوز فرق آدم و پست ترازحیوان را نمیدانیم چون مثل همندولی
آدم تنهابه هوای آدمیت میآید ولی او یک حرص و طمع و تشنگی دارد که سیری ناپذیر است مثل آدمیت ولی در راه یک حسی آتش گونه و شیطانی



گرمای زمین د رکلام نوازنده ای است که در کنار همراهی راهنما هم هست
تحقیر حتی از سوی معشوق دیوانگی و فرار از هدف می آفریند



زمینی نبودم تا خوشبخت زمینی باشم
آسمانی نیستم تا پر پرواز داشته باشم
بر زخم دلم تنها یک برزخم
واین سهمی است بهر منافقی چو من که زمین وآسمان را در فصل مشترکی بنام عقل وعلم ومساوات وشاید عدالت خود خوانده جستجو میکند




بسی گنج جویی زین برزخ مانده حراف پولکی
دلا بی دلار به خوان این جوانمرگ مشو سرگردان
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :


مردم دین را بهر گردش دنیا جویند
به وقت امتحان دیندار کیمیا میشود

میتونی بارون باشی و خیس کنی
گرم باشی وحیض بشی
قصه ها اما میتوانند قصه برف باشند
ببارند وسرد باشند که اولش دلتو از زمونه سرد کنند
و وقتی گرمایی نشون بدی آبی باشن بر آتشت وآخرش محو بشن
ولی باید که همه درخت باشیم
بارون و برف رگهامونو پرکنند ولی
سبز بشیم بار بدیم نه اینکه بحر بشیم
تا آسمونم آفتابش بی حکمت نباشه و ما گرمایی باشیم وقتی آفتاب نیست


یه روز بدنیا میایم یه روز از دنیا میریم
خدا کنه میر دنیا باشیم و بد دنیا نباشیم



چو عشق دادار باشد در میان
عشق است که گیرد انسانیت را در میان
بقای دل به بقای عشق نیست
آدمیت انسان دل را روشن نگه میدارد
زین فسانه وعشق بی سرانجام



به پیمان غره تر به غرور کیست
کف وخنده تلخ او زجنون نیست
باش تا گردش دوران زسیاه به سپید
آرد پیمان زسلامتی به جنون نیز


یارب این آدم
خاکی تنهاست
که یعنی حقارت آدمی


یا رب این آدم خاکی
تنهاست
که یعنی فروتنی و تواضع آدمی

یار با این آدم
خاکی تنهاست
یعنی تنهای آدمی

یار با این آدم خاکی
تنهاست
یعنی خدا



زنده من مرده
آیا شما زنده میبینید
هیچ پستی در زنده نیست


خدایا
چرا زمان میگذرد اما زندگی نمی گذرد
بی تو بسر نمیشود امابیدل بسر میشود
شاید زندگی بیدل بوده
اما زمان بی سر هیچوقت نبوده
یعنی تو زمانی
آشکاری وقتی میگذری
نهانی وقتی نمیگذری



مرگ در غربت خیلی ارزونه مفت مفت
این آدم حساب شدنه که گرونه
پای خودت
دوست داری آدم حساب بشی
یا آدم باشی

اما من ترجیح میدم هم آدم باشم هم آدم حساب بشم
برو شیر درنده باش ای دغل
مینداز خود را چو روباه شل
چنان سعی کن کز تو ماند چوشیر
نه مانده چو روبه به وامانده سیر


اگر تاقچه ها بالا نباشد
زمین باشد و خاک
هیچ خیالی در خواب نمیمیرد



سکوت نشان رضایت نیست نشان ناتوانی در ایجاد فرصت دیگری است


اما من وقتی پولدار شدم
یه دنیا را صاحب میشم وتوش
آرزو های همگان را میپرورم و میسازم

آه
وقتی به خدا میرسد و جواب میگیرد میشود
آهان
هی را ه بیراهه است ومیشود هیران ببخشید حیران


من رسیدم
بعدش ترمز کردم دستی به سرت کشیدم و رفتم
میدونی تنها پاهایت تورا به مقصد میرسانند
با آرزو فقط میتونی بمیری



رگی به آرامی بسته میشود
این رگ برای بعضی رگ غیرت است برای بعضی رگ خواب

دلتنگی با بیخیالی می آید با بیخیالی بزرگ میشود و با بیخیالی تو را میکشد
خوب بیخیال نباش کمی خیال بافی بد نیست امتحان کنم
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

و بسوی او باز میگردم
هر ستایش مخصوص اوست
خدا یارم یارش یارتان باد

این آبی اون آبی نیست که می اندیشی
این آبی همان آبی است که میبرد هر رنگی را به دریا


باید بروم
رنگهایم لجن شده اند
سپیدی برف آرزویی دور شده است

بگذار بهمن شود بر این لجن رنگها

تا شاید آرزوی سبز زمین و آبی آسمان پرواز گیرد



و قتی خیلی اسید باشی ترش میشی
وقتی اسید میشی که بپوسی در خودت و اگر هوایی نخوره بوی گندهمه جا را میگیره


ببخشید ولی مساله اینست که در اینجا ما انتخاب میشویم نه اینکه انتخاب کنیم انتخاب ما محدود در دانسته های ما و محدودیتهای ماست واینکه از آینده مان مطمین نیستیم ونمیتوانیم باشیم چرا که باید او بخواهد



ببخشید یادم رفته باکدام نام برایتان نامیده شده ام
هنوز یک رنگ نیستم
یکرنگی ام مدتهاست به تاراج رفته والان با رنگی که از هر کسی گرفته ام با هر حال یک رنگ را رو میکنم


بیا
با من بیا
قول میدهم دوباره آفتاب را دوباره ببینی
یادت هست که
ذره بودی در وجود آدمیت
وگفتی
تنها تو خدای من هستی
کجا میروی


ببخش قلبم را
ببخش نفهمیدم
به هر حال و هر دلیل
میتونی متنفر باشی و بشکنی دلی را
تنهاییت را میخواهم و تنها بودن با تو در آسمانم
میتونم بشنوم چیزی داره میشکنه در این دل
و این زمان داره دور میشه
و شبی که داره طولانی میشه
 
بالا پایین