Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

کتاب در محضر عارفان

  • نویسنده موضوع SoHeIl
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı معرفی کتاب
Konu Başlığı کتاب در محضر عارفان
نویسنده موضوع SoHeIl
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan SoHeIl

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

نام كتاب : در محضر عارفان

مؤ لف : واصف بادكوبه اى

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

فهرست مطالب
پيشگفتار
1 : پند نامه امام على به امام حسن عليه السلام
بيان مرگ
توفيق طلب
پندهاى گوناگون
2 : دستور العملى از حضرت امام صادق (ع )
3 : وصيت علامه حلى قدس سره به فرزندش
4 : دستور العملى از شيخ نجم الدين
5 : دستورالعملى از شهيد اول
6 : دستورالعملى از ابن ابى جمهور احسايى
7 : وصيتنامه فقيه پارسا ابراهيم بن سليمان قطيفى
سفارشهاى عمومى و سفارشهاى خصوصى
1. سفارشهاى عمومى :
2 - سفارشهاى خصوصى
8 : دستور العملى از مرحوم مجلسى
9 : دستور العملى از مير محمد حسين خاتون آبادى
نخستين سفارش
سفارش دوم
آخرين نصيحت
10 : دستورالعملى از آخوند ملا حسينقلى همدانى
11 : دستورالعملى از آيه الله عبدالله المامقانى
12 : دستورالعملى از شيخ محمد حسين (كمپانى ) به امام جمعه زنجان
13 : وصيت نامه شيخ محمد بهارى همدانى به شاگرد خود
14 : دستورالعملى از سيد صدرالدين محمد موسوى كاشف دزفولى
فصل اول : در عمل كردن به طاعات واجبه و بيان آنها برسبيل اجمال ، و اين مشتمل است بر چند مطلب :
مطلب اول : در ذكر نمازهاى واجب
حضور قلب
تفهم
تعظيم
هيبت
رجا
حيا
اما سبب حضور قلب
و اما سبب تفهم
و اما سبب تعظيم
و اما هيبت و خوف
و اما سبب رجا
و اما سبب حيا
مطلب دوم ، در ذكر صوم و زكات و حج است .
(خواص روزه كامل )
و اما زكات
فصل دوم : در ذكر مجملى از آداب و سنن و بيان رياضت نفس و اركان آن و اين در چندمطلب تحقيق خواهد شد
مطلب اول : در بيان مجملى از نوافل يوميه
مطلب سوم ، در رياضت نفس
مطلب چهارم ، در ذكر جوع و مدح كم خوابى
فصل سوم : در بيان مجملى از اوصاف و اخلاق حميده و آنچه اهم است كه طالب حق بهآن متصف گردد.
مطلب اول ، در صفت ايمان و ثبات و نيت
مطلب دوم ، در ذكر صدق و انابت و اخلاص اما صدق
و اما انابت
و اما اخلاص
مطلب سوم ، در ذكر توبه و زهد در دنيا و اختيار صفت فقر است
اما توبه
و اما زهد
و اما فقر
مطلب چهارم ، در ذكر تقوا و مراقبه و محاسبه نفس و تفكر است
اما تقوا
و اما محاسبه و مراقبه نفس
مراقبه
و اما تفكر
اما خوف
اما رجا
و اما صبر
و اما شكر
اما شوق
و اما يقين
اما توكل
و اما رضا
و اما تسليم
15 : رساله معراج المومنين از سيد صدرالدين محمد موسى كاشف دزفولى
16 : دستور العملى از حاج سيد احمد كربلايى به يكى از شاگردان خود.
17 : دستورالعملى از حاج ميرزا ملكى تبريزى در رابطه با آداب قرآن و دعا
آداب قرائت قرآن
چگونه در قرآن تدبر و انديشه كنيم ؟
موانع فهم قرآن
آداب دعا
1 - تضرع و گريه
2 - سپاس و ستايش و عذر و پوزش
3 - درنگ و تامل و اصرار و پافشارى
4 - از چشم مردم دور داشتن
5 - خضوع و خشوع
6 - انگشترى به دست داشتن
18 : دستورالعملى ديگرى از حاج ميرزا جواد اقا ملكى تبريزى
19 : دستورالعملى از حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى
20 : دستورالعملى ديگرى از حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى درباره چگونگىتذلل و وزارى
21 : دستورالعملى از آيه الله حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى در رابطه با آداب خواب وخوابيدن
22 : وصيتنامه حضرت امام خمينى - رضوان الله عليه
23 : وصيتنامه حضرت امام خمينى قدس سره به حاج احمد آقا خمينى رحمه الله
24 : دستورالعملى از آيه الله حاج سيد محمد حسين طهرانى
اول : ترك عادات و رسوم و تعارفات
دوم : عزم
سوم : رفق و مدارا
چهارم : وفا
پنجم : ثبات و دوام
ششم : مراقبه
هفتم : محاسبه
هشتم : مواخذه
نهم : مسارعت
دهم : ارادت
يازدهم : ادب نگاهداشتن
دوازدهم : نيت
سيزدهم : صمت
چهارهم : جوع و كم خورى
پانزدهم : خلوت
شانزدهم : سحر
هفدهم : وام طهارت
هيجدهم : مبالغه در تضرع
نوزدهم : احتراز از لذايذ
بيستم : كتمان سر
بيست و يكم : شيخ و استاد
بيست و دوم : ورد
25 : مجموعه اى از درس اخلاق حضرت آيه الله حاج سيد رضا بهاء الدينى قدس سره
مسير كمال
ابزار فهم قرآن
فهم كتاب
شيوه فهم معارف
بعد الهى انسان
26 : دستورالعملى از آيت الله حسن زاده آملى - مدظله العالى -
27 : دستور العملى از حضرت آيه الله مشكينى - مدضلله العالى - در جوا يكى از طلاب
28 : از درس اخلاق آيت الله مشكينى - مدضلله العالى -
29 : دستور العملى از علامه محمد تقى جعفرى - مد ضلله العالى .
شرايط و موانع سير و سلوك
30 : رهنمودهايى از ايه الله عبدالله جوادى املى - مدضلله العالى -
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

پيشگفتار
مجموعه حاضر شامل دستور العملها، توصيه ها و راهكاريى است در باب سير و سلوك و طى طريقت كه امامان معصوم عليه السلام و عارفان فرزانه به سالكان تقديم داشته اند:
آنچه تقديم مى شود تمامى و بهترين آنچه مى بايست ، نيست ، بلكه درآمدى است به باغستان آثار و اقوال عارفان نمونه .
همدلى و همراهى شما خوانندگان ارجمند را ارج مى گذاريم و ديدگاههاى و راهنماييهايتان را بر ديده سپاس مى نهيم و از خداوند متعال ، توفيق معرفت و طاعت و نيز ارائه ارمغانهايى ديگر در اين باب را مى طلبيم .
واصف باد كوبه اى
قم / مؤ سسه فرهنگى - انتشاراتى (پارسايان ) تابستان 1377
1 : پند نامه امام على به امام حسن عليه السلام (1)
اين پندنامه پدرى است به مرگ نزديك و به پيروزى زمانه معترف ، و زندگى از او روى گردانيد و به روزگار گردن نهاده و در سراى در گذشتگان آرميده ، نكوهشگر دنيا و فردا از آن سراى كوچنده به فرزندى آرزومند كه به آرزوها دست نخواهد يافت ، فرزندى رهسپار راه هلاك شدگان و آماج بيماريها و گروگان روزگاران و هدف مصيبتها و برده دنيا و سوداگران غرور(2) و وامدار فنا و اسير مرگ همسوگند اندوه و همنشين غم و همنفس آفات و خاكسار شهوات و جانشين رفتگان .
اما بعد: آنچه من از پشت كردن دنيا و سركشى روزگار و روى آوردن آن جهان به خويش دانستم ، مرا از آن باز داشت كه جز از خويشتن ياد كنم ، جز به كار آن جهان پردازم ، و جز غم خويش تيمار دگرى خورم . آن گاه كه هم خويشتن ، مرا از هم دگران باز داشت و راى مرا بر اين استوار ساخت كه جز به فكر آن جهان نباشم و تكليف مرا روشن ساخت و بر آنم داشت كه كوشا دست به كارى زنم كه بيهودگى را بر آن راه نباشد و فكرت خويش صادقانه به كار برم ، ديدم كه تو پاره اى از من ، كه سراسر وجود منى ، آنسان كه اگر غمى بر دل تو فرود آيد، گويى بر دل من نشسته و اگر مرگ تو را دريابد، گويى مرا دريافته است ، پس ديدم كار تو همچون كار خود من در نظرم بزرگست و كار تو كار منست . از آن رو اين نامه را به تو مى نويسم ، به اين اميد كه - خواه من براى تو زنده مانم يا از اين جهان در گذرم - به آن رفتار كنى و به آن پشتگرم باشى .
اى فرزند گرامى ! به تو اندرز مى دهم كه از خداى بترسى و ملازم فرمان او باشى و دل به ياد او آبادان كنى و رشته پيوند او نگهدارى ، كه اگر چنين كنى ميان تو با خداى ، كدام رشته از آن استوارتر! دل به پند زنده دار و با دل نبستن به دنيا بميران و به باور نيرومند ساز و به خرد بيفروز و به ياد مرگ رام كن و به پذيرفتن فنا وادار و به رنجهاى دنيا بيناساز و از صولت دهر بر حذر دار و از دگرگونيهاى گردش روزان و شبان بيم ده و داستان گذشتگان بر او فروخوان و سرگذشت پيشينيانش يادآور و بر ديار و آثارشان بگذر. پس * بنگر كه چه كردند و از كجا بر شدند و به كجا فرود آمدند و در كجا جاى گزيدند. آن گاه بينى كه از دوستان جدا ماندند و به ديار تنهائى فرود آمدند. آنسان كه تو نيز پس از اندك زمان يكى از آنان خواهى بود. پس سراى بپيراى و آخرت به دنيا مفروش و آنچه ندانى مگوى و از آنچه به آن وظيفه ندارى سخن مران و راهى كه از كجى آن بيمناكى ، مپوى كه باز ايستادن از بيم سرگردانى ، بهتر كه فرو افتادن در ورطه ترس و تباهى . به نيكى فرمان ده تا از نيكان باشى ، مردمان را با دست و زبان از كار نكوهيده بازدار و بكوش تا از زشتكاران جدا باشى . در راه خداى آنسان كه سزاوار اوست ، پيكار جوى و از سرزنش مردمان باك مدار و به هيچ حال در راه حق از غرقه شدن در سختيها مينديش ، دانش دين آموز و در ناگوارها خود را به شكيبائى خوگر ساز، چه نيكو خويى است شكيبايى در راه حق !
كار خويش همه به كردگار رها كن و در هر مهمى خود را به خداى بسپار كه پناهگاهى است بس استوار و نگهبانى بس توانا و مدافعى شكست ناپذير. در دعا و خواهش از پروردگار، اخلاص ورز كه بخشش و محرومى به دست اوست . در طلب خير و عافيت از خداى ، پافشارى ورز. پند من نيك درياب و جانب آن فرو مگذار و از آن روى مگردان كه بهترين سخن آنست كه سود بخشد. بدان در دانشى كه سودى نباشد، خيرى نيست و علمى ككه به حقيقت روى ندارد و به حق راه ننمايد، در آموختن ، آن فايدتى نيست .
هان اى پسر! چون ديدم روزهاى زندگيم بالا گرفته و سستى تن فزونى يافته است ، به وصيت تو شتافتم و از آن پيشى كه مرگ تاختن آورد و زبان از گفتن سخن دل بازماند و انديشه همچون كالبد بفرسايد يا برخى از چيرگيهاى هوس و خواهشهاى نفسانى و فريبندگيهاى دنيا بر دل تو از من پيشى گيرد و تو همچون شترى رمنده و سركش رام نگردى ، پاره اى از پندهاى خويش بر تو فرو خواندم ، چه ، دل نوجوانان همانند زمينى است كه تخمى در آن نيفشانده باشند، از اين رو هر دانه در آن افكنند، پذيراى آن باشد و آن را نيك بپروراند، پس زان پيشتر كه ترا دل سخت گردد و خرد در بند شود، به تاديب تو برخاستم تا پاى استوار به عقيدتى روى آرى كه اهل تجربه ترا از طلب و آزمودن آن بى نياز ساخته اند، پس تو از رنج طلب بى نيازى و از تلاش تجربت رسته . اينك آنچه از طلب و تجربه با دشوارى فراهم آورده ايم ، رايگان در دست تست و آنچه بسا كه در نظر ما تاريك مى نمود. بر تو روشن گرديده است .
اى فرزند گرامى ! چه روزگار به درازى عمر پيشينيان بر من نگذشته است ، اما چندان در كار ايشان نگريسته ام و در اخبارشان انديشيده ام و در آثارشان سير كرده ام كه همچون يكى از آنان شده ام ، بلكه چندان بر امورشان آگاهى يافته ام كه گويى با نخستينشان تا پسينشان زيسته ام . پس در اين سير و تامل ، كردار پاكيزه را از آلوده باز شناختم ، و سود را از زيان در يافتم ، آن گاه براى تو زنده هر كار را برگزيدم و زيباى آن را جستم ، و ناشايسته آن را يكسو نهادم و هر جا پدرى مهربان را بايد تا در كار فرزند نيكو بنگرد نيكو نگريستم و مانند همه پدران مهر انديش كه به كار فرزندان همت مى گمارند، در كار تو همت گماشتم و بارى بر آن شدم تا ترا اين چنين ادب آموزم ، چه تو روى به زندگى دارى و جوانى نوخاسته اى - با دلى پاك و نهادى صافى - و قصد آن كردم كه نخست ، كتاب خداى عزوجل به تو آموزم ، و تاويل آن كتاب و شرايع اسلام و احكام و حلال و حرام آن به تو باز گويم ، و جز اين نياموزم ، اما از آن ترسيدم كه عقايد و آرا - كه مورد اختلاف و اشتباه مردم شده است - ترا نيز مشتبه سازد، پس ، با همه كراهت كه از گفتن آن داشتم ديدم كه نزد من يادآورى آن ، پسنديده تر از آنست كه ترا در حالى رها كنم كه از فرو افتادن در ورطه هلاك بر تو ايمن نباشم . اميدوارم خداى ترا در راه صواب توفيق فرمايد و به راه ميانه رهنمونى كند. اينك ترا به پيروى از اين اندرزها سفارش * مى كنم .
هان اى فرزند! بدان كه بهترين چيز كه از پند من بايد فراگيرى ، پرهيزگارى در راه خداى است ، و بس كردن به آنچه بر تو واجب گردانيده است ، و فرا گرفتن آنچه نياكان نخستين تو و نيكان خاندانت بر آن بوده اند. همانا كه آنان نيز مانند تو از انديشه در كار و درستكارى خويش فروگذار نكردند و از معارف دين هر چه را در اثر تفكر و ژرف انديشى باز شناختند به كار بستند، و از فرا گرفتن هر چه بيرون از وظيفه بود خوددارى كردند.
پس اكنون اگر دل تو، به آنچه ايشان به آن عارف شده بودند، بس تكند و در جستجوى حقيقت افزون طلب باشد، بايد كه به نيروى تفكر درست و تامل و نيك آموزى در پس كسب آن برآيى ، نه كه با فرو افتادن در گرداب شبه ها و غرقه گشتن در ورطه مجادله ها. پس اگر راى تو بر اين شد، نخست از خداى مددخواه و براى كسب توفيق به او روى آور، و آشفتگيهاى ترديد زاى كه شخص را به ناباورى و شبهه در اندازد يا گمراه سازد ، رها كن . پس آن هنگام كه بيقين دانستى دل صفا يافته و فرمانبردار گشته ، و راى كمال پذيرفته و از تفرقه باز آمده ، و خاطر در اين كار جمع گرديده و فكر در نقطه مقصود تمركز يافته است ، بنگر كه در اين پندنامه كه به توضيح بر تو نوشته ام چه مى گويم . اما اگر از آنچه به دل خواهى ، فراهم نيامد و فراغ خاطر و فكر جمع ميسر نشد، هشدار كه همچون شترى كه پيش روى نبيند به سر در نيايى ، و در ورطه ظلمات كه رهايى از آن بسى دشوار است گرفتار نگردى . آن كس كه راه بروشنى نبيند و امور را در هم آميزد، در طلب دين نيست ، و در چنين حال ، درنگ بهتر تا كه رفتن
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

هان اى فرزند! بدان كه بهترين چيز كه از پند من بايد فراگيرى ، پرهيزگارى در راه خداى است ، و بس كردن به آنچه بر تو واجب گردانيده است ، و فرا گرفتن آنچه نياكان نخستين تو و نيكان خاندانت بر آن بوده اند. همانا كه آنان نيز مانند تو از انديشه در كار و درستكارى خويش فروگذار نكردند و از معارف دين هر چه را در اثر تفكر و ژرف انديشى باز شناختند به كار بستند، و از فرا گرفتن هر چه بيرون از وظيفه بود خوددارى كردند.
پس اكنون اگر دل تو، به آنچه ايشان به آن عارف شده بودند، بس تكند و در جستجوى حقيقت افزون طلب باشد، بايد كه به نيروى تفكر درست و تامل و نيك آموزى در پس كسب آن برآيى ، نه كه با فرو افتادن در گرداب شبه ها و غرقه گشتن در ورطه مجادله ها. پس اگر راى تو بر اين شد، نخست از خداى مددخواه و براى كسب توفيق به او روى آور، و آشفتگيهاى ترديد زاى كه شخص را به ناباورى و شبهه در اندازد يا گمراه سازد ، رها كن . پس آن هنگام كه بيقين دانستى دل صفا يافته و فرمانبردار گشته ، و راى كمال پذيرفته و از تفرقه باز آمده ، و خاطر در اين كار جمع گرديده و فكر در نقطه مقصود تمركز يافته است ، بنگر كه در اين پندنامه كه به توضيح بر تو نوشته ام چه مى گويم . اما اگر از آنچه به دل خواهى ، فراهم نيامد و فراغ خاطر و فكر جمع ميسر نشد، هشدار كه همچون شترى كه پيش روى نبيند به سر در نيايى ، و در ورطه ظلمات كه رهايى از آن بسى دشوار است گرفتار نگردى . آن كس كه راه بروشنى نبيند و امور را در هم آميزد، در طلب دين نيست ، و در چنين حال ، درنگ بهتر تا كه رفتن .
اى فرزند ارجمند! در سخنان من نيكو بينديش ، و بدان كه خداوند مرگ ، خداوند زندگى است و آن كه مى آفريند، هم اوست كه مى ميراند، و آن كه نابود مى سازد، هم اوست كه زندگى باز مى گرداند و آن كه به بلا مى آزمايد، هم اوست كه از بلا مى رهاند. اين جهان پاى نگرفت جز به نعمتها و محرومى ها و رنجها و پاداشها و كيفرها به روز رستاخيز، و به ديگر مشيتهاى خدا كه بر آن آگاه نيستى ، پس اگر از رويدادهاى اين جهان دانستن نكته اى بر تو دشوار نمايد، از نادانى خويش دان ، كه نخستين بار كه آفريده شدى ، چيزى از اينهمه بر تو معلوم نبود، سپس بر آن آگاه گرديدى . بسا چيزها كه نمى دانستى و رايت در آن حيران بود و چشم سرگشته ، اما سرانجام به آن عارف شدى ، پس به او پناه بر و در پيشگاه او بندگى كن ، و به سوى او بگراى ، و از او بيم دار كه ترا آفريد و روزى داد و اندامت موزون ساخت .
اى فرزند! بدان كه هيچ رسول صلى الله عليه و آله از خداى خبر نداد، پس * رستگارى خويش را به رهبرى او دلخوش باش .
اينكه نكته اى از اندرز به تو فرو نگذاشتم و تو چندان كه بكوشى آنسان كه من به تو بينايم ، به خويش بينا نخواهى شد.
اى فرزند! بدان كه اگر پروردگار را شريك بودى ، آن شريك رسولان خود به سوى تو مى فرستادى ، و نشانه هاى قدرت و چيرگى او مى ديدى ، و افعال و صفاتش مى شناختى ، اما پروردگار چنان كه ذات خويش را توصيف كرده است ، يكتاست و هيچ كس در ملك با او مخالفت نتواند كرد. او جاويدان است و زوال ناپذير، اول است پيش از همه كائنات ، بى آنكه او را آغاز و بدايت باشد، و آخر است پس از همه موجودات ، بى آنكه او را پايان و نهايت باشد، برتر از آن است كه احاطه دل و ديده ، ربوبيت وى را در يابد.
اكنون كه اينها دانستى ، پس ، آنسان كه چون تويى را با آن مايه اندك و ناچيزى جايگاهت و ناتوانى بسيار و نياز فراوان به پروردگار، سزد كه كنى ، در پى طاعت او باش و از كيفرش بترس و از خشمش بيم دار كه او جز به كار نيكويت فرمان نداد و جز از كردار زشت بازت نداشت .
اى فرزند! همانا كه ترا از دنيا و از حال و زوال و انتقال آن آگاه كردم و از آن جهان و از آنچه براى اهل آن در آنجا آماده شده است ، خبر دادم ، و داستانها بر تو فرو خواندم تا عبرت گيرى و به آن رفتار كنى . داستان آنان كه دنيا را چنانكه بايد بيازمودند، داستان مسافرانى است كه فروكش كردن در منزلى بى برگ و نوا را خوش نداشته باشند و بر آن شوند تا در سرزمينى پر نعمت و ناحيتى سرسبز فرود آيند، پس دشوارى راه و دورى يار و سختى سفر و ناگوارى خوراك بر خود هموار سازند تابه سراى فراخ و نشستنگاه خود در آيند، از اين رو ناسازيهاى راه را رنجى نمى شمارند و انفاق مال را در آن راه زيانى نمى بينند و چيزى را دوستر از آن ندارند كه آنان را به سر منزل نزديك سازد و راه قرار گاهشان كوتاه كند.
و مثل آنان كه به دنيا فريفته شدند، بر مثال گروهى است در منزلى پر نعمت نشسته ، كه نخواهند به وادى بى بركت و قحطى زده مقام گيرند. پس چيزى را ناخوشتر و دشوارتر از آن نمى دانند كه رامشسراى خويش رها كنند و ناگهان به آن پايگاه تهى از نعمت فرود آيند.
اى فرزند عزيز! خود را و دگران را با يك ترازو بسنج . پس ، بردگران آن پسند كه بر خود مى پسندى و چيزى را كه بر خود ناروا مى دانى ، بر دگران نيز ناروا دان ، و آنسان كه نمى خواهى بر تو ستم كنند، بر كسى ستم مكن ، و چنانكه از مردمان چشم نيكى دارى نيكى كن ، كارى را كه از ديگران زشت مى دانى ، از خود نيز زشت دان و رفتارى كه چون با ديگران كنى ، خشنود گردى ، چون با تو كنند. به آن خشنود باش . آنچه ندانى - هر چند اندك دانى - مگوى (3)
آنچه نمى پسندى كه درباره تو چنان گويند، درباره ديگران بر زبان مياور. بدان كه خودپسندى خلاف صوابست و آفت خرد. سختكوش باش
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

توفيق طلب
باش تا تيرگى يكسو شود و پرده ظلمت بدرد، گويى هودجها فرا مى رسند (8)، زودا كه شتابندگان گرم رو به آن پيوندند!
اى پسر گرامى ! بدان آن كس كه بر راهوار شب و روز سوار است ، رهنورد است ، اگر چه بر جاى ايستاده ، و در راه است ، اگر چه به فراغ رهنورد است ، اگر چه بر جاى ايستاده ، و در راه است ، اگر چه به فراغ آرميده . بى گمان هرگز به آرزو نرسى و از مرگ نرهى ، اگر كه پوينده راه پيشينيان باشى ، پس * در طلب دنيا مدارا كن و در كسب روزى ، پاكيزه باش و آن بر خود آسان گير (9) بساط طلب كه به تنگدستى پيوست . نه چنين است كه هر سختكوش ، روزى فراوان يابد و هر كه راه اعتدال پويد، از آن محروم ماند. خود را به هيچ فرومايگى ميالاى - اگر چه ترا به دلخواه رساند، كه آنچه از جان كاستى ، آن را بدل نخواهى يافت . بنده كس مباش كه خداى آزادت آفريد.
آن خير كه به شر انجامد، خير نيست ، و آن گشايش كه به فروبستگى كشد، گشايش نيست . بهوش باش كه توسن از هر سويت نكشاند و شتابان به آبشخور هلاكت فرود نيارد.
اگر توانى كه ميان خداى و خويشتن ، بخششگر ديگر ندانى ، چنان باش ، چه سمت (روزى ) خويش خواهى يافت و سهم خود خواهى گرفت . همانا كه روى اندك از جانب پروردگار سبحان ، گرامى تر و برتر، كه روزى بسيار از سوى آفريدگان ، هر چند همه چيز از اوست .
پندهاى گوناگون
آنچه به سبب خاموشى از دست دهى ، تدارك آن آسانتر، تا آنچه به سبب سخن گفتن . نگاهدارى آنچه در ظرف است ، به استوارى بند انست نزد من ، نگاهداشتن چيزى كه در دست دارى ، بهتر تا طلب چيزى كه در دست ديگران است . شرنگ نوميدى ، گواراتر تا خواهش از مردمان . روزى تنگ با پرهيزگارى ، بهتر كه بى نيازى با زشتكارى .
هر كس راز خويش بهتر از دگرى نگاه مى دارد. بسا آدميان كه در زيان خويش * مى كوشند. پر گو و ياوه سراست . هر كه فكرت كند، بينا گردد. به نيكوكاران پيوند تا از آنان باشى ، و از تبهكاران بگسل تا از آنان نباشى . لقمه حرام بد است . ستم بر ناتوان ، زشترين ستم است . آنجا كه نرمى به درشتى گراياند، درشتى نرمى است . بسا كه دارو درد است و درد دارو. بسا كسى كه او را بدخواه خود پندارى و به صلاح تو سخن گويد و آن را كه عافيت انديش * خويش شمارى ، در پندگويى تو خيانت ورزد. زنهار بر آرزو تكيه مكن كه آرزو، سرمايه گولان است . خرد، سود جويى از آزمايشهاست . بهترين تجربه آنست كه پندگوى تو باشد، ترا از بديهاى باز دارد و به نيكى ها
كشاند فرصت غنيمت شمار، زان پيش كه از دست دادن آن مايه اندوه تو گردد.
هر جوينده به مقصود نرسيد و هر مسافر باز نيامد. هدر دادن مال در هوسها، و توشه نيدوختن از آن براى رستاخيز، تبهكارى است . هر كار را پايانى است ، عاقبت انديش باش . سوداگر بازيچه خطر است (10) بسا مال اندك ، از بسيار آن بارورتر. يار فرومايه و دوست بخيل را خير نيست . تا توسن زمانه رام است ، كام از روزگار آسان برگير. به اميد بيشى ، خويشتن در خطر ميفكن . زنهار كه مركب ستيز با تو توسنى نكند. هنگامى كه برادرت از تو پيوند بريد، پيوستن او را بر خود هموار ساز، و چون دورى جست ، با او مهربان باش و به او نزديك شو، چون بخل ورزيد به او بخشش كن ، چون از تو گوشه گرفت . به او روى آور، در درشتى او نرم باش و چون گناه كرد، عذرش بپذير، چنان كه گويى تو بنده اويى و او خداوندگار نعمت تست .
اما زنهار كه اين دستورها بى جا به كار نبندى و با مردم نااهل به جاى نيارى .
با دشمن دوست ، دوستى مكن كه با دوست دشمنى كرده باشى برادرت (11) را با دل پاك اندرزگوى ، خواه او را دلپسند افتد يا دلگير نمايد. خشم سركش فرو خور كه من جرعه اى كه به عاقبت نوشتر از آن و به سرانجام گواراتر از آن باشد، نچشيده ام . هر كه با تو درشتى كند، با او نرمى كن كه به زودى با تو نرم گردد. بر دشمن به بخشش برترى جوى كه آن پيروزى شيرين تر، تا چيرگى به آزار. اگر بر سر آن باشى كه پيوند از برادر بگسلى ، جاى آشتى باقى گذار تا اگر روزى پشيمان گردد. به آن باز تواند گشت هر كه بر تو گمان نيكو برد، گمان او را صورت واقعيت بخش . (12)
حق برادر به اعتماد دوستى بين خويشتن با او، ضايع مگردان ، چه ، آن كس * كه حق او تباه كنى برادر تو نباشد. نبايد كه خويشان تو، بى بهره ترين مردم از تو باشند. به آن كس كه به دوستى تو نگرايد، روى مياور. برادرت هر اندازه پيوند دوستى بيشتر بگسلد، تو در پيوستن بيشتر ستمگر را سنگين نشمارى ، چه او به زيان خويش و سود تو مى كوشد. و پاداش آن كس كه ترا شاد سازد، آن نيست كه با وى بدى كنى .
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

بدان كاى فرزند كه ، روزى بر دو گونه است : روزيى كه تو در پى آنى و روزيى كه آن در پى تست . پس اگر تو به سوى آن نروى ، آن به سوى تو خواهد آمد. چه زشت است تن به ذلت دادن به هنگام نياز، و درشتى در بى نيازى . ترا از دنيا آن سودمند است كه بدان اقامتگاه خويش بيارايى . اگر بر آنچه از دست داده اى به خيره زارى كنى ، پس بر آنچه به دست نياورده اى نيز زارى كن . نبوده ها را با بوده ها بسنج ، كه امور جهان همه همانند است . از آن زمره مباش كه تا در آزارشان نكوشى پند نپذيرند، چه ، خردمند به ادب پند گيرد. چارپايان ، مگر به ضربت چوب به راه نيايند. اندوه چون بر دل نشيند، آن را به نيروى شكيبايى و حسن يقين از دل بزداى . هر كه اعتدال بگذاشت از راه صواب بگشت . دوستى نوعى خويشاوندى است . يار صادق آنست كه دور از تو نيز صادق باشد. هوس ، شريك كورى است . بسا بيگانه كه نزديكتر از خويش است ، و بسا خويش كه دورتر از بيگانه . كسى ككه دوستى ندارد، تنهاست . هر كه به قدر خود بس كند، پاينده ماند.
رشته پيوند بين تو با خداى ، استوارترين رشته پيوند است كه مى توانى به دست آورد. آن كه پرواى تو ندارد دشمن تست . آنجا كه از مايه هلاك است ، نوميدى گنج مقصود است . هر رخنه را نبايد آشكار ساخت .(13) هر فرصت به دست نيايد. بسا كه بيناى كار در قصد خود خطا كرد و بى وقوف به مقصود رسيد. در كار ناروا، درنگ بهتر، چه ، هر دم كه بخواهى ، در آن شتاب توانى كرد. بريدن از نادان ، برابر است با پيوستن به خردمند. هر كه زمانه را امين دانست ، زمانه به او خيانت ورزيد و هر كه آن را بزرگ داشت ، به او خوار گشت . نه هر كه تير انداخت ، نشانه زد.
اگر سلطان را حال بگردد، زمانه بگردد. پيش از سفر، از يار راه پرس و پيش * از خريد خانه ، از همسايه .زنهار كه سخنان خنده آور نگويى ، گرچه از زبان ديگرى باشد. زنهار با زنان كنكاش نكنى كه رايشان را كاستى ، و عزمشان را سستى است . بين زنان با فساد، پرده افكن كه هر چه اين پرده استوارتر، آراستگى شان به عفاف پاينده تر. بيرون رفتن زنان از خانه نه چنان زشت است كه تو كسى را به خانه در آورى كه اعتماد را نشايد. اگر توانى چنان كن كه جز ترا نشناسند. زن را در كارى كه با مقام وى ورزيدگى و دلبستگى به او اندازه نگهدار و چندان اميدوارش مكن كه دركارى كه به او مربوط نيست ، دخالت كند يا به شفاعت از دگران برخيزد. زنهار كه بيجا به زن بدگمان نگردى ، كه اين كار ، زن تندرست را به بيمارى كشاند و زن پاكدامن را به انديشه گناهكارى . هر يك از خدمتگزاران را كارى معين كن تا در برابر تو جوابگوى آن باشند و انجام دادن خدمت ترا به يكديگر تكيه نكنند.
خويشاوندان را گرامى دار كه ترا پرو بال پروازند و ريشه سرافرازى و دست پيكار
اينك ، دين و دنياى تو به خداى مى سپارم ، و در حال آينده و در اين جهان و آن جهان ، نيكوترين سرنوشت براى تو از او مسالت دارم والسلام
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

دستور العملى از حضرت امام صادق (ع ) (14)
در حديث ( عنوان بصرى ) كه مورد توجه علماى اخلاق است ، دستورهايى از حضرت امام صادق عليه السلام براى سالكان الى الله آمده است كه ما ترجمه روايت را ذكر مى كنيم .
( عنوان بصرى ) پيرمردى بود كه هفتاد و چهار سال از عمرش * مى گذشت ، او مى گويد.
(من سالها با ( مالك بن انس ) رفت و آمد داشتم . هنگامى كه جعفربن محمد الصادق عليه السلام به مدينه آمد، من رفت و و آمد با او را نيز شروع كردم و دوست داشتم همان گونه كه از (مالك ) درس مى گيرم . از آن حضرت نيز درس بگيرم ، تا اينكه روزى حضرت به من فرمود: ( من شخص * بدهكارى هستم (يعنى خداى تعالى وظايفى را از من به گونه وجوب خواسته كه بايد انجام دهم ) و علاوه بر اين در هر ساعى از ساعات شبانه روز اوراد و اذكارى دارم ، مرا از ورد و ذكرم باز ندار و از مالك درس بگير و با او در رفت و آمد باش ، هم چنان كه تا حال بودى .) من از اين سخن امام غمناك شدم و از حضورش بيرون رفتم و در دل گفتم : اگر امام در من خيرى را به فراست در مى يافت . مرا از رفت و آمد به نزدش و فرا گرفتن علمش باز نمى داشت . از آنجا به مسجد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتم و به آن حضرت سلام كردم سپس - فرداى آن روز - به روضه مطهره بازگشتم و در آنجا دو ركعت نماز خواندم و عرض كردم : ( ياالله ! يا الله ! از تو مسالت دارم كه دل جعفر را بر من مهربان سازى و از عملش آنچه را كه به صراط مستقيم راه يابم ، روزى ام گردانى ) و غمناك به خانه ام بازگشتم و ديگر به نزد مالك نرفتم . دلم از محبت جعفر عليه السلام سير شده بود و به جز براى نماز واجب از خانه بيرون نمى رفتم تا اينكه دلم تنگ شد، پس نعلين به پا كرده و عبا بر دوش گرفته و قصد محضر جعفر عليه السلام را كردم و اين پس * از آن بود كه نماز عصر را خوانده بودم .
چون به خانه آن حضرت رسيدم ، اجازه ورود خواستم خدمتگزار حضرت بيرون آمد و گفت : ( چه مى خواهى ؟ گفتم : ( براى عرض سلام بر شريف (به فرزندان رسول الله صلى الله عليه و آله ) آمده ام .) گفت : ( به نماز ايستاده است .) من در مقابل خانه نشستم ، اندكى گذشت و خادم بيرون آمد و گفت : ( ادخل على بركه الله ) من داخل شدم و بر آن حضرت سلام كردم ، او جواب داد و فرمود: (بنشين ، خدايت بيامرزد) نشستم . پس اندكى امام سر به زير انداخت و سپس سر برداشت و فرمود: (كنيه ات چيست ؟) گفتم : (ابو عبدالله .) فرمود: ( خدا كنيه ات را ثابت كند و موفقيت بدارد! اى ابو عبدالله ! سوالى داشتى ؟) در دلم گفتم : اگر در زيارت حضرت و عرض سلام بر او هيچ فايده اى نداشت جز همين دعا، بى شك زياد بود، امام فرمود: (سوالى داشتى ؟) عرض كردم : (از خداى تعالى خواستم كه دل شما را با من مهربان كند و از دانش ات بهره مندم فرمايد، اميدوارم خداى تعالى درخواست مرا درباره شريف اجابت فرموده باشد.) فرمود: (اى ابا عبدالله ! دانشى كه مخصوص * ماست ، آموختنى نيست ، بلكه نورى است كه خدا بر دل كسى كه مى خواهد راهنماييش كند، مى افكند. پس اگر خواستى از چنين دانشى بهره مند گردى ، در آغاز بايد حقيقت بندگى را در جان خود پيگيرى كنى و با به كار گرفتن دانش در طلب علم باشى و از خدا درخواست فهم كنى تا خداوند به تو بفهماند.)
گفتم : ( يا شريف !...) فرمود: (بگو يا ابا عبدالله )عرض كردم : ( يا ابا عبدالله ! حقيقت بندگى چيست ؟ فرمود ( سه چيز است :
اول ، آنكه بنده خدا در تمام آنچه خداى تعالى در اختيار او قرار داده است ، ملكيتى براى خود نبيند، زيرا بندگان حقيقى هيچ چيز نمى شوند و اموال را مال خدا مى بينند و هر جا كه خداى تعالى دستور فرموده ، آن را قرار مى دهند. دوم آنكه بنده براى خودش تدبير نداشته باشد. و سوم همه اشتغال و كارش در دستورات و امر و نهى الهى باشد.
پس هنگامى كه بنده اى در نعمتهاى الهى مالكيتى براى خود نديد، انفاق كردن در موردى كه خدا دستور داده ، بر او آسان مى شود و هرگاه بنده تدبير امور خود را به مدبرش واگذار كرد، مصيبتهاى دنيا بر او آسان مى شود و هرگاه بنده اى به آنچه خداى تعالى امر و نهى فرموده ، مشغول شد، فراغتى به او دست نمى دهد تا به مجادله و مباهات با مردم بپردازد و اگر خداى تعالى بنده اى را گرامى داشت و به اين سه صفت موفق فرمود، دنيا و
شيطان و خلق همگى در نظر او خوار مى شوند، و او از روى زياده طلبى و يا فخر فروشى دنيا را نمى طلبد و آنچه را كه در نزد مردم است به خاطر عزت يافتن و برترى جستن طلب نمى كند و روزگار خود را به بطالت نمى گذراند و اين اولين درجه تقوى است ، خداى تعالى مى فرمايد: اين خانه آخرت را ما براى كسانى قرار خواهيم داد كه در زمين برترى و فساد نخواهند، و عاقبت نيكو از براى افراد با تقواست .)
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

پس هنگامى كه بنده اى در نعمتهاى الهى مالكيتى براى خود نديد، انفاق كردن در موردى كه خدا دستور داده ، بر او آسان مى شود و هرگاه بنده تدبير امور خود را به مدبرش واگذار كرد، مصيبتهاى دنيا بر او آسان مى شود و هرگاه بنده اى به آنچه خداى تعالى امر و نهى فرموده ، مشغول شد، فراغتى به او دست نمى دهد تا به مجادله و مباهات با مردم بپردازد و اگر خداى تعالى بنده اى را گرامى داشت و به اين سه صفت موفق فرمود، دنيا و
شيطان و خلق همگى در نظر او خوار مى شوند، و او از روى زياده طلبى و يا فخر فروشى دنيا را نمى طلبد و آنچه را كه در نزد مردم است به خاطر عزت يافتن و برترى جستن طلب نمى كند و روزگار خود را به بطالت نمى گذراند و اين اولين درجه تقوى است ، خداى تعالى مى فرمايد: اين خانه آخرت را ما براى كسانى قرار خواهيم داد كه در زمين برترى و فساد نخواهند، و عاقبت نيكو از براى افراد با تقواست .)
گفتم : ( يا ابا عبدالله ! مرا وصيتى بفرما.) فرمود: (نه چيز وصيت مى كنم ، اين نه چيز وصيت من به كسانى است كه بخواهند در راه خدا قدم بردارند، از خدا مى خواهم كه تو را موفق بدارد تا آنها را به كار بندى . سه چيز از آن نه چيز درباره رياضت نفس است ، و سه چيز درباره بردبارى ، و سه چيز در دانش آموزى است ، پس نيكو به خاطرم بسپار، مبادا به آنها با ديده حقارت بنگرى .) (عنوان ) مى گويد: (كاملا توجه كردم ببينم حضرت چه دستور مى دهد؟)
امام فرمود: ( اما آنكه درباره رياضت است :
1. مبادا چيزى را كه اشتها ندارى ، بخورى ، كه حماقت و ابهلى مى آورد. جز به هنگام گرسنگى چيزى مخور.
2. چون خواستى بخورى ، از حلال بخور و نام خدا را ببر.
3. به ياد حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله باش كه فرمود: آدمى ظرفى را پر نكرد كه شرش از شكم بيشتر باشد، و چون ناچار بايد بخورى ، يك سوم شكم را براى غذا و يك سوم را براى نوشيدن و يك سوم ديگر را براى نفس كشيدن بگذار.
و اما آنكه درباره بردبارى است :
1. كسى كه به تو گفت : اگر يكى بگويى ، ده جواب خواهى شنيد، به او بگو: اگر ده هم بگويى ، يك پاسخ از من نخواهى شنيد!
2. كسى كه تو را ناسزا گفت ، بگو: اگر در آنچه ميگويى راستگويى از خدا مى خواهم كه مرا بيامرزد و اگر در آنچه مى گويى ، دروغگوى از خدا مى خواهم كه تو را بيامرزد.
3. هر كس تو را تهديد به جور و غدر كرد، تو او را وعده نصيحت و دعابده .
و اما آنكه در بار دانش است :
1. هر چه نمى دانى ، از دانشمندان بپرس ، و مبادا پرسش ، و مبادا پرسش تو به آن منظور باشد كه انان را در تنگناى جواب قرار دهى و يا ازمايش كرده باشى .
2. و مبادا كه به راى خود عمل كنى ، تا مى توانى راه احتياط را از دست مده .
3. از فتوا دادن بگريز، هم چنان كه از شير مى گريزى ، و گردنت را پل پيروزى ديگران مكن .
سپس امام صادق عليه السلام فرمود: ( يا ابا عبدالله ! از نزد من برخيز كه نصيحت لازم را به تو كردم و ورد مرا بر هم مزمن كه من درباره خودم مرد بخيلى هستم (بسيار مواظب وقت خود هستم )..)
3 : وصيت علامه حلى قدس سره به فرزندش (15)
بسم الله الرحمن الرحيم .
پسركم ! خداوند تعالى تو را بر انجام دادن فرمانشهايش استوار بدارد و بر عمل خير و ملازمت آن توفيق ات دهد و به سوى آنچه دوست مى دارد و راضى است ، رهنمايت باشد و به انچه از خيرها ارزو دارى و خواهانى ، برساندت و در دنيا و آخرت سعادتمند كند و هر چه كه با آن ، چشم روشن مى گردد، هديه ات كند و عمر نيكو وزندگى آرام و خوش روزگارت را سپرى سازد و مهر (صالح است ) بر اعمالت بنهد و وسايل رسيدن به سعادت را روزى ات كند و از بركتها بزرگ و والايش بر تو ببارند و خداوند از هر بلا و سختى دورت بدارد و بديها را از تو دفع كند!
بدان ! كه من در اين كتاب (قواعدالاحكام ) چكيده و فشرده احكام را به گونه اى موجز آوردم و پايه هاى اسلام را با كلمات كوتاه و عبارتهايى روان روشن ساختم و راه رشد و طريق استوار را واضح كردم .
تاليف اين كتاب به هنگامى است كه پنجاه سال از عمر را گذرانده ام و وارد دهه شصت زندگى شده ام . دهه شص زندگى آنى است كه مهتر خلايق (جناب رسول الله صلى الله عليه و آله ) فرموده : (ان ، اغازگاه هجوم مرگ است (16)))
حال اگر خداوند تعالى (در اين دهه بر من مرگ را نوشته باشد و ان را با (قدر )ش حتمى كرده باشد، از آن جا كه او فرمانش را بر بندگان حاضر و مسافر، جارى سازد، پس من هم - همان گونه كه خداوند تعالى وصيت را بر من واجب و بخصوص هنگام احساس مرگ مرا مامور به آن كرده است - (تو را مخاطب ساخته ) و برايت و صيت مى كنم به :
اينكه همدوش با تقوى الهى باشى ، كه آن - بيقين - سنت پايدار و واجب حتمى و سپر نگه دارنده توشه ماندگار است . و (آن ) پر سودتر چيزى است كه انسان براى روزى كه چشمها از هيبت آن روز گشاده و خيره مى ماند
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

و يار و ياور نيست ، خواهد داشت .
التزام به پيروى اوامر خداوند تعالى و انجام دادن آنچه او مى پسندد و پرهيز از آنچه او ناخوش دارد و دورى از نواهى خداوند تعالى .
كسب فضايل علمى و عروج از پستى نقص به بالاترين نقطه كمال و اوج گيرى در آسمان عرفان و نه سقوط به جايگاه جهال و (و عمرت را با) گرايش عاشقانه به پسنديده ها و يارى برادران دينى و پاسخ دشتخو را به سخن نيكوگفتن و نيكو رفتار را با چهره باز پذيرفتن بگذران !
پرهيز از رفاقت با انسانهاى پست و همنشينى با افراد نادان ، زيرا رفاقت و همنشينى با آنان خلق و خوى ناپسند و باطن پست برجا مى نهد.
التزام به همدوشى با عالمان و نشست و برخاست با فاضلان داشته باش كه آن براى كسب كمالات زمينه كامل را فراهم مى سازد و برايت ، توان و مهارت در يافتن پاسخ مجهولات را به دنبال دارد.
بايد، امروزت از ديروزت بهتر باشد.
تو و التزام به صبر و توكل و رضا.
هر روز و شب ، محاسبه نفس كن !
از خداوند بسيار آمرزش بخواه !
از نفرين مظلوم بترس بخصوص از نفرين يتيم و پيرزن ، كه خداوند در مورد شكستن دلشكسته ، گذشت نمى كند.
تو و التزام به نماز شب ، كه رسول الله صلى الله عليه و آله بر آن تشويث كرده و دعوت به اقامه آن كرده و فرموده است : ( من ختم له بقيام الليل ، ثم مات ، فله الجنه (18) ) : هر كه آخرين عملش ، اقامه نماز شب باشد و بميرد، بهشت براى او باشد.
تو و التزام به صله رحم ، كه بيقين ، به عمر آدمى مى افزايد.
تو و التزام به خوشرويى . همانا رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: ( انكم لن تسعوا الناس باموالكم ، فسعوهم باخلاقكم ! ) : همانا شما را نرسد كه با اموالتان ، تمامى افراد را در آسايش قرار دهيد، لذا آنان را با اخلاقتان خشنود سازيد.
تو و التزام به توجه و مراقبت از ذريه پيامبر، كه همانا خداوند همانا در سفارش به آنان تاكيد كرده و پادش رسالت و ارشاد مردم را دوستى و مهرورزى به آنان قرار داده است . خداوند تعالى فرموده است : ( قل لا اسالكم عليه اجرا الا الموده فى القربى ... (19) ): بگو در ازاى رسالت ، پاداشى از شما خواستار نيستم ، مگر دوستى در مورد خويشاوندان .
حضرت رسول الله فرموده : ( انى شافع يوم القيامه لاربعه اصناف - و لو جاووا بذنوب اهل الدنيا -: رجل نصر ذريتى و رجل بذل ماله لذريتى عند المضيق ، و رجل احب ذريتى باللسان و القلب و رجل سعى فى حوائج ذريتى اذا طردوا و شردوا.(20) ): بيقين من در قيامت شفاعتگر چهار گروه - هر چند گناهشان به اندازه تمام گناهان مردم باشد - خواهم بود: مردى كه ذريه مرا يارى كند، مردى كه به هنگام تنگدستى ذريه ام ، از مالش * به آنها ببخشد، مردى كه به زبان و قلب ، ذريه مرا دوست داشته باشد و مردى كه به هنگام بى سر و سامانى ذريه ام در رسيدگى به حاجاتشان كوشش كند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
( اذا كان يوم القيامه نادى مناد: ايها الخلائق ! انصتوا، فان محمدا يكلمكم . فينصت الخلائق . فيقوم النبى صلى الله عليه و آله فيقول : يا معشر الخلائق ! من كانت له عندى يد او منه او معروف ، فليقم حتى اكافئه .
فيقولون : بآبائنا و امهاتنا! و اى يد منه و اى معروف لنا؟! بل اليد و المنه و المعروف لله و لرسول على جميع الخلائق .
فيقول : بلى . من آوى احدا من اهل بيتى او برهم او كساهم من عرى او اشبع جائعهم ، فليقم حتى اكافئه .
فيقوم اناس قد فعلوا ذلك . فياتى النداء من عندالله : يا محمد! يا حبيبى ! قد جعلت مكافاتهم اليك ، فاسكنهم من الجنه حيث شئت .فيسكنهم فى ( الوسيله ) حيث يحجبون عن محمد و اهل بيته عليه السلام (21))) : هنگامى كه قيامت برپا شد، ندا دهنده اى مى گويد: (اى آفريده ها! ساكت باشيد تا حضرت محمد با شما سخن گويد.)
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

مردم ساكت مى شوند جناب نبى صلى الله عليه و آله برخاسته ، مى فرمايد: ( اى همه همه آفريده ها! هر كس كه براى من كارى انجام داده و منتى دارد و نيكى اى رسانده است ، برخيزد تا اينك ، جبران كنم .) همه آفريده ها گويند: ( پدر و مادرمان فدايت ! چه كارى و چه منتى و چه نيكى اى ؟ خدمت و منت و نيكى ، بر همه خلائق ، از سوى خدا و رسول خداست .)
حضرت رسول الله مى فرمايد: (بلى . حال ، هر كه ، كسى از اهل بيت مرا پناه داده ، يا نيكى اى رسانده ، يا با اهداى لباس ، آنها را از برهنگى نجات داده ، يا گرسنگانشان را سير كرده است ، برخيزد تا اينك جبران كنم .)
در اين لحظه مردمى كه آن كارها را انجام داده اند، بر مى خيزند، سپس از جانب خداوند ندا مى آيد: ( اى محمد! اى حبيبم ! همانا جبران كارهاى آنان را بر عهده تو گذاشتم آنان را در هر كجاى از بهشت كه خواستى جاى ده .)
حضرت رسول آنان را در مكانى به نام (وسيله ) جا مى دهد تا نسبت به حضرت محمد و اهل بيتش عليه السلام در محروميت و حجابى نباشد.
تو و التزام به بزرگداشت علما و احترام به آنان ، كه حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:
( من اكرم فقيها مسلما، لقى الله تعالى يوم القيامه و هو عنه راض . و من اهان فقيها مسلما لقى الله تعالى يوم القيامه و هو عليه غضبان . (22))) هر كه ، مسلمان دين شناس را گرامى دارد تا در قيامت ، خدا را راضى و خوشحال از خود خواهد يافت و هر كه مسلمان دين شناس را كوچك شمارد و اهانت كند، در قيامت خدا را ناراضى و خشمگين از خود، خواهد يافت .
حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله نگاه به چهره عالمان را، از جمله عبادتها شمرده است و نگاه به در خانه عالمان را عبادت دانسته و رفت و آمد با دانشمندان را عبادت خوانده است .
تو و التزام به كوشش فراوان براى افزودن علمت و ژرف نگرى در دين ، كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به فرزندش فرموده است :
( تفقه فى الدين ، فان الفقهاء ورثه الانبياء. و ان طالب العلم يستغفرله من فى السماوات و من فى الارض ، حتى الطير فى جو السماء و الحوت فى البحر. و ان الملائكه لتضح اجنحتها لطالب العلم رضى به . (23) ): در دين ژرف بنگر! زيرا دين شناسان ، جانشينان پيامبران هستند. براى طالب علم ، هر چه در آسمانها و هر چه در زمين هست - حتى پرنده در آسمان و ماهى در دريا - طلب آمرزش مى كنند و فرشتگان به دليل خوشنودى از طالب علم بالهاى خود را خاك فرش آنان مى كنند.
بپرهيز از كتمان دانش و بازداشتن شايستگان از فراگيرى علمت ، زيرا خداوند تعالى مى فرمايد:
( ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد مابيناه للناس * فى الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون . (24) ): كسانى كه نشانه هاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستاده ايم ، بعد از آنكه آن را براى مردم در كتاب توضيح داده ايم . نهفته مى دارند، آنان را خدا لعنت مى كند و لعنت كنندگان لعنت شان مى كنند.
و حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:
( اذا ظهرت البدع فى امتى ، فليظهر العالم علمه . فمن لم يفعل ، فعليه لعنه الله . (25) .) : هنگامى كه در امتم ، بدعتها آشكار و فراگير شد، دين شناسان بايد علمشان را آشكار كنند و در اختيار همه قرار دهند. كسى كه چنين نكند، لعنت و نفرين الهى بر او خواهد بود.
و نيز او صلى الله عليه و آله فرمود:
( و لا توتوا الحكمه غير اهلها، فتظلموها. و لا تمنعوها الهلها فتظلموهم (26))): حكمت را در اختيار نااهل قرار ندهيد! كه (اگر چنين كنيد) به حكمت ظلم كرده ايد و از اهلش ، منع مكنيد! كه (اگر چنين كنيد) به اهل حكمت ظلم كرده ايد.
تو و التزام به تلاوت قرآن عزيز و تفكر در معانى آن و رعايت اوامر و نواهى اش و تتبع در اخبار نبوى و آثار محمدى و جستجو (و فهم ) معانى آن ها و تامل كردن تام در آنها.
البته من ، كتابهاى زيادى در تمامى اين زمينه ها برايت نگاشته ام .
اين ، آنهايى بود كه وظيفه تو بود. اما آنچه به من مربوط است و نفعش به من بر مى گردد، (عبارت است از):
اين كه با طلب رحمت برايم در بعضى از اوقات ، مرا ياد كرده و مورد تفقد قرار دهى .
و اين ثواب بعضى از طاعتهايت را براى من بفرستى .
و در ياد كردم ، كم نگذار! كه (اگر چنين كنى ) اهل وفا تو را جفا كار خوانند، و در ياد كردم زياده روى مكن ! كه (اگر چنين كنى ) آنان كه اهل نيكى اند، تو را به كوتاهى در حق پدر به هنگام زندگانى نسبت مى دهند. بلكه در خلوتهايت و پس نمازهايت يادم كن !
و آنچه از بدهكارى ها و تعهدات واجب بر عهده ام هست (و خود انجام نداده ام ) تو قضا كن !
و در حد توانت ، بر سر مزارم به زيارتم بيا و مقدارى از قرآن تلاوت كن !
و هر كتابى كه نوشته ام ، ولى خداوند براى به پايان رساندنش ، مهلتم نداده است ، تكميل كن ! و هر چه از خلل و نقصان و خطا و نسيان در آنى مى يابى اصلاح كن !
اين وصيت من است به تو. خداوند از جانب من بر تو ناظر است و السلام عليك و رحمه الله و بركاته . و الله اعلم بالصواب .
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

دستور العملى از شيخ نجم الدين (27)
شيخ نجم الدين رازى مى نويسد: بدان كه ذكر بى آداب و شرايط گفتن ، زيادتى مفيد نبود. اول به ترتيب و آداب و شرايط، قيام بايد نمود و مريد صادق را چون درد طلب ، داعيه سلوك اين راه پديده آيد، نشان اين است كه با ذكر انس گيرد و از خلق وحشت ، تا از همه روى بگرداند و در پناه ذكر گريزد كه ( قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون ) و چون بر ذكر مواظبت خواهد نمود، بايد كه اساس بر توبه نصوح نهد از جمله معاصى ، و به وقت ذكر گفتن اگر تواند غسل كند و الا وضو تمام كند، زيرا كه ذكر كردن درست ، :): بدرستى ) مقاتله با دشمن است ، بى سلاح (مبارزه ) دشوار توان كرد كه ( الوضوء سلاح المومن )، و جامه پاك پوشد بر سنت ، و بر پاكى جامه چهار شرط است : اول پاكى از نجاست ، دوم پاكى از مظلمت ، سوم پاكى از حرمت - يعنى ابريشم نباشد - چهارم پاكى از رعونت - يعنى كوتاه قد بود بر سنت ، كه ( و ثيابك فطهر، اى قصر ) ، و خانه خالى و تاريك و نظيف راست كند و اگر قدرى بوى خوش بسوزاند، اولى تر :): بهتر) و روى به قبله بنشيند، و مربع :): چهارزانو) نشستن در همه اوقات منهى است ، الا در وقت ذكر گفتن كه خواجه :): پيامبر صلى الله عليه و آله ) عليه السلام چون نماز بامداد كردى ، در مقام خويش مربع به ذكر بنشستى تا آفتاب بر آمدى .
و در وقت ذكر گفتن دستها بر روى ران نهد و دل حاضر كند :): حضور قلب داشته باشد) و چشم فراهم كند و به تعظيم تمام شروع كند در كلمه ( لا اله الا الله ) گفتن به قوت ، ما، اشد ذكرا چنان كه (لا اله ) از بن ناف بر آورد و ( لا الله ) به دل فرو برد، بر وجهى كه اثر ذكر و وقت آن به جمله اعضا برسد، ولكن آواز بلند نكند و تا تواند در اخفا و خفض صوت كوشد، چنان كه فرمود: ( و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفه و دون الجهر من القول ) و بر اين وجه ، ذكر سخت و دمادم مى گويد و در دل به معناى ذكر مى انديشد و نفى خاطر مى كند، بدان معنا كه هيچ چيز نمى خواهم و هيچ مقصود و محبوب ندارم ، الا الله ، جز خداى . جملگى خواطر به (لا الله ) نفى كند، حضرت عزت را به مقصودى و محبوبى و مطلوبى اثبات مى كند به (لا الله )، و بايد كه در هر ذكر، دل در اول و آخر حاضر باشد به نفى و اثبات ، و هر وقت در اندرون دل نظر مى كند، هر چيز كه دل را با آن پيوند مى بيند، آن چيز را در نظر نياورد و دل با حضرت ، عزت مى دهد.. و به نفى (لا اله ) ان پيوند باطل مى كند و بيخ محبت آن چيز از دل بر مى دارد، و به تصرف (الا الله ) محبت حق را قائم مقام آن محبت مى گرداند.
هم بر اين ترتيب مداومت نمايد تا بتدريج دل را از جمله محبوبات و مالوفات فارغ و خالى كند، كه اهتزاز در ذكر از مداومت خيزد. و اهتزاز آن باشد كه به غلبات :): تكرار) ذكر، هستى ذاكر در نوز ذكر مضمحل شود و ذكر، ذاكر را مفرد گرداند و علائق و عوائق از وجود او فرو نهد و او را از دنياى جسمانيات و آخر روحانيات سبكبار در آورد. چنان كه فرمود: ( سيروا فقد سبق المفردون ) . بدان كه دل خلوتگاه خاص حق است كه (لا يسعنى ارضى و لا سمائى و انما يسعنى قلب عبدى المومن ) و تا زحمت اغيار دربارگاه دل يافته شود، غيرت عزت اقتضاى تعرز كند از غير. ولكن چون چاووش (لا اله ) بارگاه دل از زحمت اغيار خالى كرد، منتظر قدوم تجلى سلطان (لا الله ) بايد بود كه ( اذا فرغت فانصب والى ربك فارغب ).
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

دستورالعملى از شهيد اول(28)
بسم الله الرحمن الرحيم
بر تو باد به تقواى الهى ، در پنهان و ميان جمع ! خوبى را براى همه آفريدگان بخواه ، گرچه به تو بدى روا داشته باشند.
در برابر آزار ديگران ، بردبارى ورز. اگر به تو اهانت شد، يا ناسزا شنيدى ، در پاسخ ، سخنى ناروا مگو.
هنگامى شعله ور شدن خشم ، از كلام ناپسند بپرهيز، از جايت بلند شو، در مكان ديگر بنشين و خود را به كارى ديگر مشغول كن تا خشمت فرو نشيند.
مدام در فكر بهسازى آخرت و سعادت دنيا باش .
در همه حال . به خدا توكل كن و در همهمهات به او اطمينان (داشته باش ). بر تو باد پاسدارى و شكر گذارى كسى كه به تو خوبى مى كن و تو را نعمت مى دهد.
از قهقهه و خنده بپرهيز، زيرا غفلت آرد و دل را بميراند.
به هر كارى مشغولى ، نماز اول وقت را ترك مكن . اگر - معاذالله - نمازت قضا شد، در اولين فرصت جبران كن .
در هر حال و مكان ، دانش آموز باش . پرگو مباش . بيشتر به شنيدن علاقه مند
باش تا گفتن . با استادت مشاجره مكن و گفته هاى او را بر مگردان . آنچه را فراگيرى در شب مرور كن .
با قرآن مانوس باش . وردى از قرآن را براى خودت برگزين . اگر مى توانى ، قرآن را حفظ كن و اگر ممكن نيست ، هر چند آيه اى كه در توانت هست ، از بركن .
كوشش كن امروزت بهتر از ديروزت باشد، و تلاش كن در هر روزى - گرچه اندك - تكامل پيدا كنى .
مبادا به گفته سخن چينان گوش فرا دارى ، زيرا بدبختى بى شمار به دنبال آرد و تاثير شومى بر نفس مى گذارد.
در زيارت مشاهده مشرفه يا خواندن زيارت آنها، از راه دور غفلت مكن .
به هنگام تعليم و نشر دانش ، از پرگويى بپرهيز. غير علمى و بدون مستند سخن مگو. تنها ناقل سخن ديگران مباش ، خودت نسبت به مطالب و مسايل صاحبنظر شو.
در هر روز، بيست و پنج مرتبه ( اللهم اغفر للمومنين و المومنات و المسلمين و السلمات ) را بخوان و در اين دعا، ثواب و مزدى بسيار است .
پس از نماز عصر، هفتاد و هفت مرتبه ذكر استغفار را بخوان . نيز سوره قدر و توحيد را بسيار قرائت كن .
6 : دستورالعملى از ابن ابى جمهور احسايى (29)
بسم الله الرحمن الرحيم .
بر تو باد به ارج نهادن علم و مدام در خدمت او بودن . مبادا زلال علم را با طمع و سهل انگارى ، آلوده سازى ، زيرا اين حالات ، گستاخى و بى حرمتى بر دانش است .
برخى عارفان گفته اند: ( العلم من شرطه لمن خدمه ان يجعل الناس * كلهم خدمه و اوجب صونه عليه كما يصون من عاش ، عرضه و دمه
: از شرايط فراگيرى و خدمت به دانش ، آن است كه همه مردم را به نوكرى علم دارد. صيانت علم را بر خويشتن فرض شمارد همان طور كه خون و آبروى معاشران و خانواده خويش را پاس مى دارد.
پس اى برادر! با تمام توان علم را پاس دار و مكانتش را با به كارگيرى آن در فهم دين ، حفظ كن . بر تو باد به تلاش بى امان در فراگيرى آن . در جهت تكميل علم ، از پرسش - هيچ گاه - ملول مشو.
از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است : ( لو علم الناس بما فى العلم ، لطلبوه و بو بسفك المهج .): (اگر مردم به عقايد علم واقف شوند، با تن دادن به خونريزى آن را به دست آرند.)
يا: ( طلب العلم فريضه على كل مسلم و مسلمه .)
يا: ( طلبوا العلم ولو بالصين .) (طلب كنيد دانش را، هر چند در چين (دوردست ترين مناطق ) باشد.)
يا: ( يا على ! من لا يعلم خرج اذا سال عما لا يعلم .):
هان اى على ! نادان وقتى در مقام پرسش برآيد، از نادانى بيرون آيد.
از كتمان علم و نگفتن آن به دانش پژوهان بپرهيز، چه خداوند متعال فرمود:
( و اذ اخذالله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لا تكتمونه .)
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ( اذا ظهرت البدع فى امتى فليظهر العالم علمه ، فمن لم يفعل ، فعليه لعنه الله .):
وقتى بدعتها هويدا شد، بر دانشمرد است كه علمش را آشكار سازد، كسى كه چنين نكند لعنت خدا بر او باد.
يا: ( من كتم علما نافعا الجمه الله بلجام من نار .): هر كه علم سودمندى را كتمان كند، خدا بر او دهانه اى از آتش زند.
امام على عليه السلام در بايستگى تشر علم و تعليم جاهلان فرمود: ( ما اخذالله على الجهال ان يتعلموا، حتى اخذ على العماء آن يعملوا .)
مبادا علم را به هر كسى بياموزى و بى ضابطه نشر كنى . اين عمل نزد همه مردم ناپسند است . سيد بشر صلى الله عليه و آله فرمود:
( لا توتوا الحكمه غير اهلها فتظلموها .): حكمت و دانش را به نااهل مياموز، چه اين كار ستم بر اوست .
يا: ( لا تقلوا الدر بافواه الكلاب . ): گوهر را در دهان سگ ميفكن .برخى پژوهشيان و متتبعان ، در قالب شعر چنين گفته اند.
و من منح الجهال علما اضاعه

و من منع المستوجبين فقد ظلم
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

آن كه دانش را بر نااهلان ارزانى دارد، آن را ضايع كرده و كسى كه علم را از تعليم به شايستگان باز دارد، بر آن ستم كرده است .
بسيار بياموز و مباحقه كن ، زيرا علم مرده است كه آموختن آن را زنده كند. اندوخته هاى علمى نيز مرده اند، كه با بحث و بررسى شكوفايى و حيات پيدا مى كنند.
امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: ( تلاقوا و تحادثوا و تذاكروا فان فى المذاكره احياء امرنا. رحم الله امرءا احيا امرنا .): همديگر را ديدار كنيد. بر يكديگر احاديث ما را قرائت كنيد و درباره مطالب آن مذاكره نماييد، زيرا بررسى و گفتگوى علمى ، (امر) ما را زنده مى كند. درود و رحمت خدا بر كسى كه (امر) ما را احيا كند.
بر تو باد به از بر كردن مطالب علمى و مرور كردن و يادآورى آنها، زيرا بهترين علم آن است كه در سينه جاى گيرد.
برخى چنين گفته اند:
انى لاكره علما لايكون معى

اذا خلوت به فى جوف حمام

من دانش را كه به هنگامى در حمام (و در اختيار نداشتن نوشته ها) با من نمى باشد، ناپسند دارم .
پس در همه حال ، پاسش بدار و با او دمخور باش ، زيرا آفت علم ، فراموشى است . تنها بر ثبت علوم در كتابها اطمينان مكن ، زيرا كتاب پاسبانى تباه كننده است ، چنان كه گفته اند.
لا تفرحن بجمع العلم فى كتب

فان للكتب آفات تفرقها

النار تحرقها و الماء يغرقها

واللبث يمزقها و اللص يسرقها

به گردآورى دانش در كتابها شادمان مباش ، زيرا كتاب را آفاتى است دانش بر باده ده ، آتش آن را مى سوزاند، آب غرقش مى كند، گذشت زمان فرسوده و پاره اش مى كند و دزد آن را مى برد.
وقتى خداوند به تو اين نعمت را عنايت كرد و به دستيابى اين فضيلت و برترى انعام نمود، همراه اين دانش تقواى او بدار و از حرامهاى او دورى كن ، زيرا آلودهشدن به گناهان ، نعمت را زايل سازد چه نيكو سروده است :
اذا ككنت فى نعمه فارعها

فان المعاصى تزيل النعم

و داوم عليها بشكر الا له

فان الاله شديد النقم

هنگامى كه نعمتى به تو روى آورد، پاسش دار، همانا گناهان و نافرمانيها آن را زايل مى كند. آن نعمت را با شكر معبود جاودان كن . البته خداوند تلافى كننده سختى است .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ( ادم الطهاره يدم عليك الرزق .) بر تهذيب و طهارت نفست مداومت كن ، تا روزيها مادى و معنوى ات پايدار ماند.
سفارش مى كنم تو را بر پاس داشتن حقوق استاد و معلمت . نخست بايد بدانى او راهنما، هادى و مرشد و فرا خوانده تو به علم و دانش است . بلكه او هدايت و سازندگى تو را هم خويش كرد. او كسى است كه رنجهاى تن فرسايى را براى راهنمايى تو به جان خريد، تا تو از روى تحقيق و بصيرت ، به راح حق رهنمون شدى و اهل هدايت و صاحب توفيق گشتى ، پس او پدر حقيقى ، استاد معنوى و نعمت بخش تو پس از خداست . بنابراين با تمام توان حق او را پاس بدار و از او به بزرگى بين مردم ياد كن . در احترام و ستايش او بكوش ، تا از جرم عظيم عاق پدر معنوى و ناسپاسى اش در امان مانى . دستورات او را فرمان بر، زيرا سيد عالميان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: (من علم شخصا مساءله ملك رقه .)
فقيل له : (ايبيعه ؟) قال : ( لا و لكن يامره و ينهاه .): هر كه شخصى را يك مطلب بياموزد، در حقيقت مالك او مى شود. (سائل مى گويد

پرسيدم : (يعنى مى تواند او را بفروشد؟) پاسخ داد: (نه ! حق امر و نهى نسبت به او پيدا مى كند.)
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

بايد از او حكم و دستور بخواهد، چون شاگرد، مامور به فرمان برادرى استاد خويش است .
درباره مواظبت بر حقوق استاد و چگونگى آن آمده است .
وقتى وارد مجلسى كه او حضور دارد، شدى سلام كن و از او احترام خاصى به عمل آور. در پاى مجلس او بنشين و حضور او را بزرگ شمار. در حضوراو با ديگرى مشورت مكن . صدايت بلندتر از صداى او نباشد. مواظب باش در حضور تو، هيچ كس غيبت او نكند. وقتى پرسش مطرح مى شود پيش از استاد پاسخ مگو. با تمام رو به او توجه كن . به حرفهايش نيك گوش بدار و به درستى گفته هاى او معتقد باش . در حضور مردم ، سخنش را رد مكن و هنگام خستگى و بى حوصلگى زياد سوال مكن . با دشمنان او همراه مشو و دوستان او را دشمن مدار. وقتى پرسشى مى كنى و او پاسخ نمى دهد، كرار مكن . چون مرض شد، به عيادتش شتاب كن . هنگامى كه غايب مى شود. از حال او پرس و جو كن .
هنگامى كه به ديدار يار شتافت ، بر جنازه او حاضر شو.
چون چنين كردى ، خداوند قصد تو را از استفاده از محضر او براى تقرب به خدا و جلب خوشنودى حق مى داند، ولى اگر رفتارت با استاد چنين نبود، سزاوار آنى كه خداوند دانش و شرف را از تو بگيرد.
اين وصيت من به توست .به خدا مى سپارمت . او مرا بس است و بهترين وكيل مى باشد. اين مختصر را نيازمند درگاه خداى بى نياز، محمد بن على بن ابراهيم بن ابى جمهور احسايى قلمى كرد.
7 : وصيتنامه فقيه پارسا ابراهيم بن سليمان قطيفى (30)
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوند تو و ما را بر آنچه مايه خرسندى اوست ، توفيق دهاد و بر انجام دستورات خود يارى كناد! بدان مواعظ كتاب و سنت ، گوش نواز است و آثار و گفته هاى عالمان شايسته و صالحان ، در اين زمينه بس . بلكه آنچه در بعضى آثار و كتابها و يا حتى اندكى از آنها آمده ، پندگيران و وعظ پذيران را كفايت مى كند. مانند آنچه در كتاب (الغيبه ) محمدبن بابويه صدوق و كتابهاى ديگر آمده است (چه موعظ بسيار شنيدن و در حقيقت و معانى آنها تدبر نكردن ، اثر موعظه را كاهش مى دهد.) در خبر قطعى السند آمده است :
وقتى آيه اى از قرآن تلاوت مى شد، برخى از مسلمانان براى اين كه گوشهايشان به مفاهيم اسلامى ، انس و عادت پيدا كرده بود و آيه هاى عظيمه ، مكرر به گوش آنان خورده بود و نفسشان به ظاهر و الفاظ آيات عادت كرده بود، آيه هاى ربوبى و كلمات وحى ، تاثيرى در خور بر انان ننهاد، زيرا بر اثر اشباع بى رويه نفس و دلبستگى به دنيا، حجابى غليظ، فكر و چشم و دل آنان را پوشانيده بود.
با اينكه از اين مواعظ الهى و آيات قرآنى تاثير نمى پذيرند، خود را پيراسته از حجابها مى دانند، بى آنكه بفهمند، خود را مى فريبند.
نگاه كنيد به گاه نزول آيه ( وجى يومئذ بجهنم ) چگونه رسول الله آشفته شد - كه هيچ كس را ياراى سخن گفتن با او نبود، تا اينكه برادرش * امام على عليه السلام بلند شد، بوسه بر سر آن بزرگوار زد و از حادثه پيش * آمده ، پرسش كرد. رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: ( جبرائيل اين آيه را آورد.)
با اينكه حبيب خدا، حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله مى دانست كه خداوند پيامدهاى اعمال او را بخشوده و او بزرگترين شفاعتگر خلق در بين انبياء فرشتگان و رسولان در روز قيامت است .
همان طور كه در روايات تحريص بر توسل به محمد و آل او آمده است :
( همه در روز قيامت ، نيازمند عنايت و شفاعت محمد صلى الله عليه و آله و وصى بزرگوار اويند، حتى فرشتگان مقرب الهى و پيامبران مرسل .)
با اين همه ، شدت ترس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام از خداوند متعال مشهود است و بى نياز از توصيف . به گونه اى كه به گاه نماز از خود بى خود مى شدند و مستغرق در حق . در موقفى ، على عليه السلام را در سجده مى يابند كه ناله مى كند و مناجات خداوند، تا از نفس مى افتد. (ابودردا) مى گويد: (بر بالينش آمدم و او را حركت دادم ، بلند نشد. به نزد فاطمه (س ) همسر على عليه السلام رفتم و به او تسليت گفتم . حضرت فاطمه (س ) فرمود: هنوز اجل او فرا نرسيده است . بگو او را در چه وضعى ديدى . عرض كردم : در آل سجده ، جان به جانان تسليم كرد. فاطمه (س ) فرمود: برو اين عادت هميشگى اوست .)
وقتى آنان چنين بيم و ترسى از خدا داشتند، حال و روزگار كسى كه خدا را به دل زبان ، دست ، پا، شكم زير شكم و همه اعضا به عصيان برخاسته چه خواهد شد بود!
سفارشهايى كه براى خودم و براى تو ضرور(ى ) مى دانم ، دو گونه اند:
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

سفارشهاى عمومى و سفارشهاى خصوصى
1. سفارشهاى عمومى :

نخست ، تقواى الهى . معنى و حقيقت تقوا آن است كه پرواگيرى از خداوند، مثل كسى كه يقين دارد به توجه خداوند بر نعمتهايى كه در كف دارد از اوست ، و با مهرورى از همان نعمتها امورى را كه او را ناخوشايند مى آيد انجام مى دهد، حال آنكه او قادر است كه نعمتها را بگيرد و ديگرى را بهره مند سازد.
بترس از خدا، بسان كسى كه مى داند همه اعمال اهل آسمانها و زمين توان شكر نعمتهاى او را ندارد و نمى تواند با آنچه خداوند در بهشت براى بندگان مطيع و گوش به فرمان مهيا كرده ، برابرى كند. اگر در خود چنين تقوايى را نمى بينى ، با عشق الهى ، به معالجه خود پرداز، زيرا طبيعت سالم بشر، به كسى كه نسبت به او مهر ورزد - گرچه با لبخندى - علاقه مند مى شود و دوستى او را در دل جاى مى دهد.
جان خويش را وارسى كن كه ايا محبت و عشق به خدا وجودت را لبريز كرده است . اگر - معاذالله - جانب مشروب به عشق حق نيست ، در زمره مؤ منان راستين قرار ندارى ، زيرا خداى تعالى درباره مشركان فرمودن (يحبونهم كحب الله .) مشركان با اينكه شيفته خدا بودند، بتها را واسطه مى دانستند و در كنار خدا مى پرستيدند. اما مؤ منان را كسانى مى داند كه شدت عشق الهى ، جايى در قلب انان براى دلبستگى به غير او باقى نگذاشته است و به مقام حق اليقين رسيده اند.
شگفتا! انسان آن را كه پس از بدى به او شفقت مى ورزد، به خاطر محبت او دوستش مى دارد، چگونه است حال و وضعيت او نسبت به خداى مهربانى كه جز احسان به خلق خويش نكند و همو مالك جان او و متعلقات اوست . تنها پناهگاه و چاره ساز است . خدايى كه هيچ چيز و هيچ كس بى نياز از او نيست و غير او نمى تواند انسان را بى نياز كند. هر كس هر چه را بخواهد بايد از او بخواهد.
اگر اين راه هم تو را بيدار نكرد، با داروى حيا به درمانش برخيز، زيرا او در همه حال به تو احسان مى كند. و تو نيكيهاى او را به بدى پاسخ مى دهى ، و باز هم به تو مهر مى ورزد. با اينكه بدى و نافرمانى او را مى كنى ، زيرا سايه رحمت او هستى و در همه حال به تو احسان مى ورزد و نيكى مى كند و در همه اين احوال زير نظر او هستى و در محضر او گناه مى كنى . با اينكه بى نياز از توست ، ولى لطف و احسان به تو را سزاوار مى داند. شايد كه حيا كنى ، شرمساز شوى و بازگردى و اصلاح شوى .
واقعا در پيشگاه چنين كسى ، بايد شرمسار و سرافكنده بود. در قرآن كريم فرمود:
( الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكرالله و ما نزل من الحق و لا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون .(31) ): آيا زمان آن نرسيده كه مؤ منان دلهايشان به ياد خدا و در برابر حق خاشع شود و مانند كسانى نباشند كه تورات و انجيل به آنان دادند، درنگ ايشان دراز شد، تا دلهاشان سخت شد و بيشتر آنان فاسق شدند.
اگر نفس تو از اين راه متحول نشد، از تمايل سودپرستى و تجارت پيشگى او بهره گير، زيرا تجارت سود آور آن است كه تاجر به دسيسه گرفتار نشود. سود آن است كه سوداگر زيان نبيند. امانتدارى به آن است كه از كالاى به امانت گذاشته شده ، كم نگردد. وكيل خوب آن است كه بهره نيكوترى را براى موكلش به بار نشاند.
بنگر تلاش خويش را چقدر مصروف سود اندك دنيا كرده اى ، چه اندازه اوقات با ارزش خويش را در راه آن بذل كرده اى ، بى آنكه ذره اى در اين كار ترديد روا دارى و خسته شوى . اگر از اين راه هم سود نبردى و متنبه نشدى ، بدان قلب تو در عذاب و درد جانكاهى گرفتار آمده كه خداوند در كتاب خويش بدان اشارت كرده است :
( بل قلوبهم فى غمره من هذا و لهم اعمال من دون ذلك هم لها عاملون . ) : بلكه دلهاى ايشان از اين سخن ما در غفلت است و ايشان را جز اينها. كارهايى است كه انجام دادند و ناگزير ايشان عامل آن كارهايند.
نيز خداوند پس از بيان سرگذشت حضرت يوسف عليه السلام فرمود:
( و كذلك مكنا ليوسف فى الارض يتبوء منها حيث يشاء، نصيب برحمتنا من نشاء و لا نضيع اجرالمحسنين و لاجر الاخره خير للذين آمنوا و كانوا يتقون . ) : اين چنين ، فرمانروايى در زمين را براى يوسف هموار كرديم كه در هر جايى بخواهد، ماوا گيرد. ما هر كه را بخواهيم مشمول رحمت خويش مى كنيم . اجر و پاداش نيكوكاران به تمام و كمال مى دهيم . بى شك مزد آخرت براى مؤ منان و با تقوايان بهتر است .
و از سوى ديگر - در استان قارون - دو نگرش به دنيا را چنين ترسيم مى فرمايد:
( فخرج على قومه فى زينته قال الذين يريدون الحياه الدنيا يا ليت لنا مثل ما اوتى قارون انه لذو حظ عظيم . و قال الذين اوتوا العلم و الايمان و يلكم ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحا و لا يلقيها الا صابرون . ): قارون با زينتهاى بر خود آويخته بر قوم خويش ظاهر شد. اهل دنيا گفتند كاش ما چونان قارون ناز و نعمتى داشتيم ! او سرخوش و كامياب است . مؤ منان خردمندى به آنان گفتند: واى بر شما! مزد و پاداش الهى براى مؤ منان و شايسته كاران بهتر است ، و اين پاداش را ندهند، مگر به شكيبايان .
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

2 - سفارشهاى خصوصى
اوقات عمر را پاس بدار. مباد كه لحظه هاى عمر خود را ضايع كنى و به خسران گرفتار آيى . هنگامى كه كارى ندارى و فراغت حال پيدا مى كنى ، به ذكر خدا مشغول شو، زيرا ياد خدا در هر حال برابر اعمال صالح و شايسته است .
وقتى آماده نياش با معبود شدى ، درون سينه را از وسوسه ها و دل مشغوليهاى دنيا بپيراى . شرم كن از پروردگار خود، هنگامى كه از بنده اى حاجت دنيوى را مى طلبى و با تمام وجود به او روى مى آورى ، ولى به هنگام نياز به پيشگاه بى نياز، روى توبه سوى حق است و دلت جايى ديگر.گر چنين باشى ، سزاوار خشم و عذاب الهى هستى . در شب و روز از نفس خويش حساب بكش ، زيرا نفس را اگر رها كنى ، مهار گسيخته مى شود و اگر مقيد كنى رامى مى گردد. به دهانت لگام زن . كلماتى را كه در روز قيامت تو را مفيد افتد و ثبت آنها در نامه اعمالت مايه خرسندى تو گردد. بگو. از سخنانى كه شرمسارى آن روز را در پى دارد، دامن گير. روايت شده است : مردى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در يكى از غزوات در ركاب آن بزرگوار شهيد مى شود، مادرش به قتلگاه مى آيد و بر بالين فرزندش * مى نشيند، مى بيند كه از گرسنگى او را با دست نوازش كرد. گفت : (فرزندم ! گوارايت باد!) پيامبر اين كلمه را شنيد، فرمود، (بس كن اى مادر! او بيهوده گوى بوده است .)
بر خواندن ادعيه مواظبت كن و با زارى و تضرع دعا بخوان ، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ( ما فتح لا حد باب دعا الا فتح الله له فيه باب اجابه .):
خداوند باب دعا را بر روى بندگان نگشود، مگر اينكه راه و باب اجابت آن دعا را نيز گشود.
در دعا براى برادران دينى خود بكوش ، زيرا آنچه را براى آنان بخواهى ، صد هزار برابر آن را خدا به تو مى دهد. ولى تضمينى در اجابت دعاى براى خود نيست . هنگامى كه عقيده فردى را درست يافتى ، كينه او را به دل مگير، زيرا گناهان او براى خدا سنگين و عظيم است . روايت شده :
( آن رجلا قال : والله لا يغفر الله لفلان ، فقال تعالى : قد غفرت ذنوبه و حبطت عمل الذى تابى على آن اغفر لعبدى ): مردى گفت : خدا فلان كس را نيامرزد! خداوند فرمود: من گناهان مرد نفرين شده را آمرزيدم و عمل آن را كه آمرزش مرا به بنده ام روا نداشت ، تباه شد.
نبايد نقص و عيب يكى از برادران دينى باعث انكار مراتب و كمالات ديگر او شود. چنان باش كه كسى را پايين تر از خويش ندانى ، زيرا به گناهان خويش واقفى و بى پايگى توجيهات خود را مى شناسى ، ولى از درون باطن ديگرى آگاه نيستى و فرجام كار بندگان بر تو پوشيده است . چه بسا گناهكارى ، نيك فرجام شود و مطيعى بد عاقبت .
مباد و صد مباد كه به رياست بر ديگران دل بندى ، گرچه اين رياست بجا و بحق باشد، چه حب رياست از بزرگترين گناهان است زيرا خداوند وقتى به پاسخگوى نسبت به رفتار خودت بسنده مى كند، چه ضرورتى دارد و زر و بال ديگران را بر عهده گيرى ؟! او نيازى ندارد كه تو متولى اداره بندگانش * باشى ، بويژه اگر اين توليت از حب رياست سرچشمه گيرد.
مواظب باش خود را به اينكه اين كار براى خداست و تكليف نفريبى ! زيرا مكروه شمردن و ناخوش داشتن رياست كه به تو روى آورد، اگر براى خدا باشد، سيره صالحان بلكه معصومان عليه السلام است ، آنان كه همه سكنات ، حركات و نياتشان خدايى بوده . گر رياست به تو روى آورد و تو از رويكرد آن شادمان شدى ، دل از آن برگير و از پذيرش آن واهمه داشته باش * و بر اين امر پابفشار. مباد، اين رياست را حق خويش بنگارى و از اين راه عملت را تباه سازى . اگر اين رياست زيبنده تو بوده است ، تو غير از وظيفه انجام نداده اى . اگر واقعا حق تو نباشد و تو مجبور به پذيرش آن شدى ، عمل تو مزد و پاداش دارد.
بپرهيز و بترس از تلاش براى فتوا دادن و دوستى مقام افتا و مرجعيت ، زيرا در روايت آمده :
( آن اسرع الناس الى افتحام جراثم جهنم اسرعهم الى الفتوى . ): فردى سريعتر از همه جذب جهنم مى شود و به سوى آن سرازير مى گردد، كه در فتوا شتاب كند.
بس است تو را فرموده و خطاب خدا، حبيبش رسول الله را:
( و لو تقول بعض الاقاويل لاخذناهم منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين .): اگر پيامبر، جز گفته ما سخنى مى گفت ، دست او را به سختى مى بستيم ، سپس رگ دل او را مى بريديم
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

قل الله اذن لكم ام على الله تفترون .): ايا خدا به شما چنين اجازه اى داده يا از پيش خود و بدون دليل آن را به خدا نسبت مى دهيد؟!
ذكرى براى خويش برگزين و در شب آن را زمزمه كن ، تا در زمره غافلان قرار نگيرى
اين وصيت من است ، نخست به خودم ، سپس به برادران دينى ام ، بويژه به تو خدا تو، ما و ديگر مؤ منان را از اين وصيت و ديگر مواعظ سود دهاد!
به حق و عظمت محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسين ، على بن الحسين ، محمدبن على ، جعفربن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى الرضا، محمد بن على ، على بن محمد الجواد، حسن بن على العسگرى ، قائم آل محمد و حجت خدا بر خلق . درود پياپى خدا بر همه آنها باد! فرجام ما و شما را به آنچه رضا و خوشنودى او در آن است بدارد، چه او شايسته اين تفضلها و عنايتهاست .
سعى كن اين مواعظ را هر روز با توجه بخوانى . اگر امكان نداشت لااقل در هر هفته يك بار بر آنها مواظبت داشته باش ، زيرا تكرار اين مواعظ قلب را صيقل ميدهد، زنگار دل را مى زدايد و ياد آخرت را در دلت زنده مى كند.
بر تو باد به كتاب خدا، سنت پيامبر و پيوند و مودت با ذريه رسول الله صلوات الله عليهم اجمعين !
و اين مكتوب را نيازمند عنايت خداى منان ، ابراهيم بن سليمان به تاريخ ششم عاشوراى هفتصد و پانزده در نجف اشرف نوشت . سبحان ربك رب العزه عما يصفون و سلام على المرسلين و الحمدلله رب العالمين .
8 : دستور العملى از مرحوم مجلسى (32)
عالم بزرگ و عارف ربانى ملا محمد تقى مجلسى رضوان الله تعالى عليه مى نويسد: آنچه اين بنده از دوران رياضت و خودسازى دريافته ام ، مربوط است به زمانى كه به مطالعه تفسير اشتغال داشتم . شبى در بين خواب و بيدارى حضرت محمد صلى الله عليه و آله را مشاهده كردم ، با خود گفتم : شايسته است در كمالات و اخلاق آن حضرت خوب دقت كنم .هر چه بيشتر دقت كردم عظمت و نورانيت آن جناب گسترده تر مى شد، به طورى كه نورش همه جا را فرا گرفت . در اين هنگام بيدار شدم ، به من الهام شد كه خلق رسول خدا قرآن مى باشد، بايد در قرآن بينديشم . پس هر چه بيشتر در آيه اى دقت مى كردم ، حقايق بيشترى نصيبم مى شد، تا اينكه يكدفعه حقايق و معارف فراوانى بر قلبم فرود آمد. پس در هر آيه اى كه تدبر مى كردم چنين موهبتى بر من عطا مى شد. البته تصديق اين مطلب براى كسى كه به چنين توفيقى دست نيافته دشوار بلكه عادتا غير ممكن است ، وليكن مقصود من راهنمايى و ارشاد برادران فى الله مى باشد.
دستور رياضت و خود سازى عبارت از اين است كه : سخنان بى فايده بلكه از غير ذكر خدا خوددارى كند. استفاده از ماكولات و مشروبات و لباسهاى لذتبخش و منكوحات و منازل زيبا و راحت را ترك كند. از معاشرت با غير اولياى خدا دورى جويد. از خواب زياد اجتناب نمايد و ذكر خدا را با مراقبت كامل ادامه دهد. اولياى خدا، تداوم بر ذكر ( يا حى يا قيوم ! يا من لا اله الا انت ) را تجربه كرده و نتيجه گرفته اند. مننيز همين ذكر را تجربه نمودم ، وليكن ذكر من غالبا (يا الله ) است ، با خارج ساختن غير خدا از قلب و با توجه كامل به جناب خداى متعال .
البته آنچه بسيار مهم است ذكر خدا با مراقبت كامل مى باشد، و ساير امور به پاى ذكر نمى رسد. اگر اين عمل تا مدت چهل شبانه روز ادامه يابد، درهايى از انوار حكمت و معرفت و محبت بر سالك گشوده مى شود آن گاه به مقام فناء فى الله و بقاء الله ترقى مى كند.
9 : دستور العملى از مير محمد حسين خاتون آبادى (33)
... اما سفارشهايى كه استادان عادت دارند (اجازه )هاى خود - به شاگردانشان - را با آن به پايان رسانند، از (شاگرد) بر عمل به آن ، تعهد گيرند، همان گونه كه خودشان ملزم شده اند (برايت بر مى شمارم ) هر چند آن دانشمند سر آمد، بالاتر از آن است كه مثل من ، او را پند دهد:
نخستين سفارش
نخستين آن سفارشها، هماره پرواى الهى داشتن و مراقب - اوامر و نواهى الهى - در نهان و آشكار بودن و ياد خدا در تمامى زمانهاست .
مقصودم از (ياد خدا بودن ) مشغول بودن زبان به گفتن (ذكر) نيست ، هر چند اين از اقسام (ذكر الهى ) است ، بلكه نظرم به ظهور و تجلى ذكرهاى زبانى ، بر ساير اعضاى آدمى است . البته حقيقت اين مطلب ، با تدبر در اخبار اين موضوع روشن مى شود.
اينجا، دو خبر را كه كاملتر و پرفايده تر از بقيه است ، مى آورم . اولين آن ، روايتى است كه شيخ صدوق - طاب ثراه . در كتاب خصال اش نقل كرده است .
او مى گويد:
(ذكر، بر هفت عضو از اعضاى انسان تقسيم شده است :
زبان ، روح ، نفس ، عقل ، معرفت ، سر، قلب . هر كدام از اينها، احتياج به پايدارى و ايستادگى دارد، ايستادگى زبان ، راستى در اقرار (گفتار) است . ايستادگى روح ، راستى در استغفار است . ايستادگى نفست راستى در اعتذار (توبه ) است . ايستادگى عقل ، در عبرت گرفتن است . ايستادگى معرفت راستى در افتخار (به دين ) است . ايستادگى سر، خوشنودى به جهان اسرار (غيب ) است . ايستادگى قلب ، راستى در يقين و شناخت خداوند جبار است .
پس ، ذكر زبان حمد و ثناى الهى است و ذكر نفس ، جهاد و تلاش است و ذكر روح ، بيم و اميد داشتن است و ذكر قلب ، صادق و يك رنگ بودن است و ذكر عقل ، تعظيم الهى و حيا و ورزيدن است . ذكر معرفت ، تسليم و رضاست . ذكر سر، بر ديدار و لقاى الهى است .
اين حديث را (ابو محمد عبدالله بن حامد) به صورت مرفوع از برخى از افراد صالح آورده است .
آن كه در اين خبر تدبر كند، حقايق غير قابل شمارش و اسرار فراوانى ، بر او ظاهر مى شود، پس تدبر كن و بصيرت بروز!)
اما خبر دوم ، كه در مصباح الشريعه آمده است .
(امام صادق عليه السلام فرموده : (آن كسى كه بحقيقت ياد خداست ، مطبع است و آن كه از او غافل است ، عصيانگر است . اطاعت كردن ، علامت هدايت است و سركشى ، نشانه گمراهى . ريشه هدايت يا گمراهى ، در ذكر و غفلت است . دل خود را، قبله زبانت قرار ده ! آن را به سخن وامدار، مگر آنچه قلبت گويد و عقلت موافق باشد و ايمانت رضايت دهد، كه خداوند، دانا به نهان و آشكار توست .
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

مانند محتضر، يا فرد ايستاده در حسابگاه بزرگ (عرض اكبر) باش ! و به جز اجراى اوامر الهى و دورى از نواهى او و توجه به وعد و وعيدهايش ، مشغول مباش ! و از آنچه به كار آخرت نمى آيد و به اجراى آن مكلف نيستى دورى كن ! قلبت را با آن اندوه بشوى ! (خدا را ياد كردن ) بايد به خاطر اين باشد كه او تو را ياد كرده است . (34) او، تو را ياد مى كند، با اينكه از تو بى نياز است ، و به ياد تو بودنش ، بزرگتر و مرغوبتر و ستوده تر و پيشتر از به ياد او بودن از جانب توست . اينكه بدانى ، او به ياد توست ، خضوع ، حيا و خرد ديدن خودت را، برايت به ارمغان مى آورد، در نتيجه ، كرم و فضل قديم او را درك مى كنى و عبادتهايت را - هر چند زياد باشد - در كنار نعمتهايش ناچيز مى شمارى و به آن توجه نخواهى داشت . اين ، خلوص در عبادت مى آورد.
(اما اگر) عبادتهايت را به حساب آورى ، و به آن غره شوى ، جز ريا و عجب و حماقت و درشتخويى و فراموشى فضل و كرمش ، برايت نخواهد ماند. با اين پندار بى پايه ، زياد نمى شود مگر دورى از خدا، و به دست نمى آيد از گذشت عمر تلف شده ، جز وحشت .
ذكر دو قسم است : ذكر خالص - با هماهنگى و موافقت دل - و ديگر، ذكر صادق - با نفى ياد غير او.
حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: (خداوندا! ما را توانايى احصاى حمد و ثناى تو نيست ، تو آنچنانى كه خود، حمد و ثناى خويش * كرده اى .)
(در اين فرمايش گهربار) حضرت رسول صلى الله عليه و آله براى ذكر گويى اش - و خدا را ستايش كردن - به آگاهى اش بر اين حقيقت كه خداوند قبل از او، خود را ستوده ، ارزش و مقدارى قائل نيست ، حال كه رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين فرموده ، ديگران به طريق اولى بايد، چنين باشند و چنين بينديشند. پس آن كه مى خواهد خدا را ياد كند، بايد بداند اگر خداوند توفيق (ياد خدا بودن ) را به بنده اى ندهد، هرگز (ياد خدا بودن ) از بنده سر نزند.
در اين حديث نيز تامل كن و از آن و از حديث اول غافل مباش ! اين دو حديث بايد همواره در يادت باشد، زيرا آن دو، دو درياى پر از جواهر اسرارند.
اما ذكرهاى زبانى ، بعضى از مهمترين و كاملترين آن عبادت است
o مداومت بر كلمه توحيد ( لا اله الا الله ).
از (اصبغ بن نباته ) روايت شده است :
(با حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بودم . گذرمان به گورستان افتاد. حضرت در آنجا فرمود:
السلام على اهل لا اله الا الله ! من اهل لا اله الا الله . كيف وجدتم كلمه لا اله الا الله ؟ يا لا الله الا الله ؟ بحق لا اله الا الله ، اغفر لمن قال لا اله الا الله و احشرنا فى زمره من قال لا اله الا الله !
پس از آن فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى گفت : هر وقت كسى به گورستان آيد و اين ذكر را بگويد، گناه پنجاه سال بر او بخشوده مى شود. به حضرت رسول صلى الله عليه و آله عرض شد: اگر كسى پنجاه سال گناه نداشت ، حضرت فرمود: گناهان پدر، مادر، برادران يا مسلمانان ديگر بخشود مى شود.)
كمترين مقدار ذكر ( لا اله الا الله ) صد مرتبه در روز است . از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده است .
(هر كس در هر روز صد بار ( لا اله الا الله ) بگويد، برترين مردم در آن روز است ، مگر فردى كه بيش از او، اين ذكر را بگويد.)
از طرف زيادتى ، اين ذكر را حدى نيست . (ابن قداح ) از امام صادق روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: (چيزى نيست ، مگر اينكه آن را حدى است ، نماز را خدا واجب كرده و حد آن به پاداشتن همان مقدارپنچگانه - است روزه واجب ، حدش ، روزه داشتن ماه مبارك رمضان است ، حج ، حدش ، حج گزاردن - در ايام ويژه - است . اما ذكر را، حدى نيست و خداوند به كم آن راضى نيست و نهايتى را هم برايش ننهاده است .
حضرت ، آن گاه ، اين آيه را خواند: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را ياد كنيد، يادى بسيار و صبح و شام او را به پاكى بستاييد (35)))
و فرمود: (پدرم ، بسيار ذكر مى گفت ، با او راه مى رفتم ، او ذكر گو بود. با او مى خوردم ، او ذكر گو بود. اگر مردم با او سخن مى گفتند، آن ، بازدارنده از ذكر گويى پدرم نبود. مى ديدم زبانش به سقف دهانش مى خورد و مدام ( لا اله الا الله ) مى گفت . پدرم ما را جمع مى كرد، هر كس قرآن مى خواند، غير از آن از او چيزى طلب نمى كرد، اما آن كس را كه به خواندن قران مشغول نبود، امر مى كرد كه ذكر بگويد.)
خانه اى كه در آن قران خوانده شود، و ذكر الهى گفته شود، بركتش زياد مى شود و ملايكه نزد اهل خانه مى آيند و شياطين آنها را ترك مى كنند. آن خانه براى اهل آسمان مى درخشد، همانگونه كه ستارگان براى انسانها مى درخشند.
اما آن خانه اى كه در آن ، نه تلاوت قرآن مى شود و نه خدا ياد مى گردد، بركت اهل خانه كم مى شود و ملايكه آنها را ترك مى كنند و شياطين به نزد آنها مى شتابند.
حضرت فرمود: (مردى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و پرسيد: بهترين اهل مسجد كيست ، فرمود: آن كس كه (ذكر) بيشتر باشد.)
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

از (ضريس ) روايت شده است :
(حضرت امام باقر عليه السلام به نقل از پدرانش فرمود:
حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله گذرش بر مردى كه درختى در باغش مى كاشت ، افتاد. رو به او فرمود: ايا راهنمايت باشم در مورد كاشتنى اى كه ريشه اش استوارتر و ثمردهى اش زودتر و ميوه هايش گواراتر و انفاقش پايداتر است ، آن مرد گفت : آرى ، پدر و مادرم فداى تو! پس * حضرت فرمود: صبحگاه و شامگاه بگو: ( سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر. ) اگر اين ذكر را بگويى ، با هر تسبيحت براى تو ده درخت از انواع ميوه دارها، در بهشت كاشته مى شود. آن ، براى تو (باقيات صالحات ) است .
آن مرد گفت : اى رسول خدا! تو را شاهد مى گيرم بر اينكه ، اين بستان را براى اهل صفه براى فقراى مسلمان صدقه قرار دادم در اين هنگام ، خداوند تبارك و تعالى ، اين آيه هاى قران را نازل كرد: (اما آن كه (حق خدا را) داد و پروا داشت و (پاداش ) نيكوتر را تصديق كرد بزودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت .
بهتر اين است كه روزانه ، اين سى يا صد مرتبه خوانده شود و يا پس از هر نماز واجب ، سى مرتبه گفته شود. از معصوم عليه السلام روايت شده است : (حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود:
سبحان الله و الحمدلله و لا اله الله و الله اكبر ، سرور و سالار، تمامى تسبيحهاست . هر كس ، در هر روز، سى مرتبه آن را بگويد، از آزاد كردن يك برده و از راهى كردن ده هزار اسب براى جهاد در راه خدا براى او بهتر است . او از جايش برنخيزد، مگر آنكه گناهانش ريخته باشد و عوض هر حرف از آن ، خداى تعالى ، شهرى را - در بهشت - عطايش كند.)
حضرت امام باقر عليه السلام فرمود:
(هر كه صد بار ( سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر ) بگويد، اسم او در (دفتر صديقان ) نوشته (مى ) شود، كه او را ثواب فرد صديق باشد هر حرف - از آن (نورى بر روى صراط است . اين كس ، در بهشت ، رفيق حضرت خضر عليه السلام خواهد بود.)
از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده است :
(روزى حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله به اصحابش فرمود: پاسخ اين سوالم را بدهيد: اگر تمامى لباسها و ظرفهاى خود را در يك جا جمع كنيد و بعضى را روى برخى ديگر نهيد، ايا معتقديد كه به آسمان خواهيد رسيد، گفتند: نه ، اى رسول خدا! حضرت فرمود: آيا راهنمايتان باشم بر چيزى كه ريشه اش در زمينى و شاخه هايش در آسمان است ، گفتند بلى اى رسول خدا!
آن گاه حضرت فرمود:
هر كدام از شما، هنگامى كه از نماز واجب فارغ شد، سى بار بگويد: سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر ، زيرا، ريشه اين - درخت - ذكر در زمين و شاخه هايش در آسمان است . اين ذكر، در آن روز، از گوينده اش خرابى - خانه - و غرق شدن و در آتش سوختن و سقوط در چاه و دريده شدن به دست درندگان و بدمردگى و بلاى آسمانى را دفع مى كند. اين ذكر، باقيات صالحات است .
O استغفار، از مهمترين ذكرهاست ، آن ، گرد آورنده خير دنيا و آخرت است
امام رضا عليه السلام به واسطه پدرانش از حضرت على عليه السلام روايت مى كند:
حضرت امير عليه السلام فرمود: با استغفار، معطر شويد! - مبادا - كه بوى گناهان ، شما را رسوا كند!
نيز از حضرت امام رضا عليه السلام روايت شده است : استغفار، روزى را زياد مى كند.
از حضرت رسول عليه السلام روايت است :
هر كه ، بسيار طلب غفران كند، خداوند راه نجات از هر اندوهى را نشانش * مى دهد و گريزگاه هر سختى اى را بر او معلوم مى سازد و از جايى كه گمانش * نمى رود، روزيش مى رسد.
از امام جعفر صادق عليه السلام روايت است :
(وجود مبارك حضرت رسول صلى الله عليه و آله و استغفار، دو قلعه استوار براى حفظ شما از عذاب الهى است . اما ديگر آن قلعه بزرگتر و مستحكمتر نيست و فقط قلعه استغفار مانده است ، پس زياد طلب مغفرت كنيد، زيرا آن ، محو كننده گناهان است ، خداوند فرمود:
تا تو در ميان آنان هستى ، خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند و تا آنان طلب آمرزش مى كنند، خدا عذاب كننده ايشان نخواهد بود. (36))
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

از حضرت امام صادق عليه السلام روايت است :
هر كس پس از نماز صبح ، هفتاد صبح ، هفتاد مرتبه طلب غفران كند، خداوند بر او مى بخشد، اگر چه در آن روز، هفتاد هزار گناه انجام دهد. و هر كه بيش از هفتاد هزار گناه در يك روز انجام دهد، خيرى در او نيست .
بدان كه براى توسعه در روزى ، شايسته است فرد مسلمان ، روزانه ، صد بار لا حول و لا قوه الا بالله گويد، زيرا از معصوم عليه السلام روايت شده است : هر كه ، روزانه صد بار لا حول و لا قوه الا بالله گويد، هيچ گاه او را فقرى نمى رسد.
O از آن كلمات چهارگانه - كه خواهم گفت - غافل مباش ! از امام صادق عليه السلام وارد شده است :
در تعجبم از فردى كه چهار ناراحتى و اندوه را دارد، ولى به اين چهار تدبيرپناه نمى برد: - اول - حيرانم از كسى كه مى ترسد، ولى به گفتن اين قول خداوند حسبنا الله و نعم پناه نمى برد، زيرا خودم از خداوند عزوجل شنيدم كه پس از آن مى گويد: پس ، با نعمت و بخششى از جانب خدا (از ميدان نبرد بازگشتند در حالى كه هيچ آسيبى به آنان نرسيده بود. (37)
- دوم - حيرانم از كسى كه محزون است ، ولى به گفتن اين قول خداوند لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين پناه نمى برد، زيرا خودم از خداوند عزوجل شنيدم كه پس از آن مى گويد:
پس (دعاى ) او را بر آورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤ منان را (نيز) چنين نجات مى دهيم (38)
-سوم - حيرانم از كسى كه در دام خدعه و نيرنگ گرفتار آمده ، ولى به گفتن اين قول خداوند افوض امرى الى الله ، ان الله بصير بالعباد پناه نمى برد، زيرا، خودم از خداوند عزوجل شنيدم كه پس از آن مى گويد: پس * خدا او را از عواقب سوء آنچه نيرنگ مى كردند، حمايت فرمود:
- چهارم - حيرانم از كسى كه خواهان دنيا و زينتهاى آن است ، ولى به گفتن اين قول خداوند ماشاء الله و لا قوه الا بالله پناه نمى برد، زيرا خودم از خداوند عزوجل شنيدم كه پس از آن مى گويد:.. اگر مرا از حيث مال و فرزند كمتر از خود مى بينى اميد است كه پروردگارم ، بهتر از باغ تو به من عطا فرمايد... (39)
(آن گاه امام افزود) عسى در اينجا موجبه است . (يعنى پروردگارم بيقين اين كار را خواهد كرد.)
o از ذكرهاى مهم - آن طور كه در روايات فراوان آمده و ما، به خاطر ترس از زياده نويسى ، آنها را نمى آوريم ، بسم الله الرحمن الرحيم ، لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم است كه پس از دو نماز صبح و مغرب ، سه يا هفت يا ده يا صد مرتبه بايد گفته شود.
O از اذكارى كه شايسته نيست - به هنگام بر آمدن خورشيد و غروب - ترك شود و چه بسا، برخى از فقهاى شيعه به وجوب گفتن آن فتوا دهد ده بار خواندن ذكر ( لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت و هو حى لا يموت ، بيده الخير و هوعلى كل شى قدير و ده بار خواندن اعوذ بالله السميع العليم من همزات الشياطين و اعوذ بالله ان يحضرون ، ان الله هو السميع العليم است .
در روايات ، امر شده است اگر آن دو ذكر ترك شده اند، قضاى آن دو گفته شود. از بزرگان شيعه ، كسى هست كه قضاى چند سال اين دو ذكر را - كه نگفته بود - به جا آورد.
اينجا، بايد اكتفا كنيم به همين مقدار از ذكرهاى زبانى ، هر كه خواهان جستجو و تتبع اذكار زبانى است ، بايد به كتابهاى دعا - كه بزرگان شيعه نوشته اند - مراجعه كند، كه در آنها براى تمامى حاجتهاى دنيوى و اخروى ، دعاى مناسبى وجود دارد.
به جانم سوگند، اگر (در اين كتابها) جستجو كنى و (آنها را) ورق زنى ، به يقين براى هر مطلبى ، دعاهاى مجربى خواهى يافت ، كه در پناه آن از رنجهاى دنيا مى رهى . بعلاوه توكيل كامل و توسل تمامى به خداوند، براى تو حاصل مى شود.
اين خود موجب مى شود كه در طول زندگى تو فرصتهاى انسان ساز - كه از جانب خدا هديه مى شود - در برابرت نهاده شود و قلبت در جهان ملكوت به پرواز آيد و تيرگيهاى دنيايى از تو دور گردد، زيرا اوست موفق و معين .
 
بالا پایین