Welcome!
By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.
SignUp Now!
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
دَرد میکـــشـد ، تَــنــهــآیـــی اَمـــ
ده سال بعد از حال این روزام؛ با کافه های بـی تـو درگـیـرم
گفتم جهان بی تو یعنی مرگ؛ ده سال ئه رفتی و نمیمیرم
ده سال بعد از حال این روزام؛ تو تـوی آغـوش یکی خوابی
من گفتم و دکتر موافق نیست؛ تو بهتر از قرصای اعصابی
ده سال بعد از حال این روزام؛ من چهل سال ـَم میشه و تنهام
با حوصله، قرمز، سفید، آبی؛ رنگین کمون مـیـسازم از قـرصـام
میترسم از هر چی که جا مونده؛ از ریمل ئه با گریه هات جاری
از سایه روشن های بعد از ظهر؛ از شوهری که دوستـش داری
گرم همآغوشی و لبخند ـین؛ توو بستر بی تاب ـِتون تا صبح
تـکـلـیـف تنهاییم روشن بود؛ مـثـل چـراغ خـواب ـِتون تا صبح
ده سال ئه که لبهامُ میبندم؛ به بوسه های تلخ هر جایی
ده سال ئه وقتی شعر میخونم؛ لبخندِ روی صندلی هایی
یه عمر بعد از حال این روزام؛ یه پـیـرمـرد ـَم توی یه کافه
بارون دلم میخواد، هوا اما؛ مثل موهای دخترت، صاف ئه
مَن هَمینَم...
نَه چشمآטּ آبــﮯ دارَم...نه کفشهآﮮ پآشنِه بُلنَد...
هَمیشِه کَتآنـﮯ مـﮯ پوشَم
عِشوه ریختَن رآ خوب یادَم نَداده اَند...
وَقتـﮯ اَز کِنارَم رَد میشوﮮ ، بوﮮ اُدکُلنَم مَستت نمیکُند... .
نگرآטּ پآک شدטּ رُژ لَب و ریملَم نیستَم ...
لآک نآخن هآیم اَز هزآر مترﮮ داد نمیزَند.
گآهـﮯ اَز فَرط غُصّه بلنَد دآد میزَنم
خدآیَم رآ بآ تَمآم دُنیآ عَوض نمیکُنم.......
و بَعضـﮯ آدم هآﮮ اَطرافَم رآ هَم بآ تَمآم دُنیآ عَوض نمیکُنم
بَلد نیستَم تآ صُبح پآﮮ گوشـﮯ پِچ پِچ کُنم
" من " اَگر بگویَم دوستَت دآرَم.......
دوست دآشتَنم حَد ومَرزﮮ ندآرَد
مَن خآلِصآنه هَمینَم
بـﮧ گوش خــُدا برســـانید
آدَمـ ـﮧ ایـטּ حـــَوا ســالهـــاست کـﮧ رَفتـﮧ اَســت
ایـטּ حــَواے تنهــــا را برگرداטּ پیـش خودَت
بهشتــَش را نمــے خواهــَمـ
بـﮧ جهنمــش هــَـمـ راضـے اَمـ
هــَرجــایـے باشــَد جــُز ایـטּ دُنیـــا
ایـטּ دُنیــا زیــادے بوے آدَمـ گرفتــﮧ اَســت ... .
♡ چہ بی تَــ ــفآوِت زِنــ ــ ـدگی میـــ ــــ ــــڪننـﬤ!
♥ آدَمـــ ــــ ـــ ـــهآ...
♡ بی آنڪہ بدآنـــنـﬤ
♥ دَر گــ ــــ ــــوشہ ای اَز دُنـــ ــــ ـــیا
♡ تــــ ــــ ــمام دُنـــ ـــــ ــــیای ڪَــ ــــــ ـــسی شُده اَنــﬤ. .
آدم هــا بـرای هــم سنگ تمــام مـي گذارنــد !!!
امــا نـه وقتــی کــه در پیششان هســتی... !
نـــــــــــــــــــــــــــــه ...،
آنجــا کــه در ميــان خـاک خوابيــدی،
"سنـــگِ تمــام" را ميگذارنـد و مــی رونــد ...!!!
نــــــــشسته ام به یاد کـــــودکی هایم!!!
دور غـــــــــــــــــــلط ها یه خط بـــــــــــــــسته می کشم...
دور خـــــــــــــــــودم ...!
دور تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو ...!!!
✘.....هـمـچـون سـاعــت شني شــده ام
کــه نــفـــس هـاي آخــرش را مـيـزنـد
و الـتـمـاس مـيـکــنــد يـکـي پـيـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم ...
نه ...! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـيـد ! ! !
بــُگـذاريــد تــمام شــوم.....✘!
خوش آمــ‗__‗ـدی..
قدمت روی چشـ‗__‗ـم هایم..
بسـ‗__‗ـاط قهوه ام مهیاست..
.
.
کفشهایتـ‗__‗ـــ..
کفشهایتـــ را امــــــــا…
پنهـ‗__‗ـاטּ می کنـــم..
خیال رفتـ‗__‗ــטּ را از سر بیروטּ کنـــ
دلتنگــــی پـیــچـیـــــــــده نـیـســتــــــــ . . . !
یــــکـــــــ دل . . . !
یــکـــــــ آســـــمـــــان . . . !
یــکـــ بــــــغـــــض . . . !
و آرزو هـای تـــرکـــــــ خـــــــورده . . . !
بــه هـمــیـــن ســـــــادگـــــــی
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه اینقدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه، تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
بیا قایم باشک!
من چشم می گذارم، تو برو قایم شو..
من چشم باز میکنم،
اما جانِ من این بار پیدا شو!....
منطقی حرف زدن با بعضی ها،
حتی از پوشیدن دمپایی انگشتــی
با جوراب هم سخــــــــــتره !!
نوشته هــــــــایم
گریبان گیرت می شوندروزی
آنقــــــــــدرکه بینشان"آه"کشیدم
هـر روز صفحه ی نیازمندیـهــا را زیر و رو میکنــم
میدانــم بالاخره
یک روز
به مــن لعنتی نیاز پــیدا میکنـــی . . .
گاهی عشق همان چوب خداست
بی صدا
ولی از دست عزیزت میخوری...
دلم با تو بود
تو ولی سرد شدی
آنقدر سرد که به ناچار گرمایم را به تو بخشیدم
و تو به من تهمت سرد شدن زدی.....!
هوا که سرد بشود
دلها یخ میزند...
دوستت دارم ها در دهان می ماسد
اشکها در سرازیری گونه ها یخ می بندد
و نیست آغوش گرمی که بخزی در آن و دمی فراموش کنی
سرمای روزگار را
قحطیست جان من ..
آغوش گرم را گران می فروشند...!!
در خاطری که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ،
بگذار در گوشت بگویم
” میـــخواهــمــــــــت ” …
این خلاصه ی ،
تمام حرفای عاشقــــانه دنـــیاست …!!!
حکایت رفاقت من باتو...
حکایت قهوه ای ست که امروز به یادتو،تلخ تلخ نوشیدم؛
که با هرجرعه،بسیار اندیشیدم
که این طعم رادوست دارم یا نه؟!
و اینقدر گیرکردم بین دوست داشتن ونداشتن،
که انتظار تمام شدنش رانداشتم؛
و تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه میخواهم...
حتی تلخِ تلخ..
منتظرم ...
شبیه یک آهنگِ غمگین قدیمی ،
در آرشیو رادیو ...
زنگ بزن،
بگو که میخواهی مرا بشنوی .