سری جدید شعرهای بی وفایی و بی معرفتی چه غريبانه رفتآن پرنده کوچکوقتي از صداي گريه امخسته شد ! ! ! ((او حق داشتمن خنده را از ياد برده بودم ))
..من بعد از توآدم عجیبی شده ام...
جان غمگین ، تن سوزان ، دل شیدا دارم آنچه شایسته عشق است ، مهیا دارم سوز دل ، خون جگر ، آتش غم ، درد فراق چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم........ آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود … آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …
"دوستت دارم نه به خاطر اینکه چه کسی هستی، به این خاطر که وقتی با توام چه کسی میشوم." –
"در عشق حقیقی، کوتاهترین فاصله بسیار طولانی است و از طولانی ترین فاصله ها می توان پل زد." –
"عشق یعنی وقتی دور هستید دلتنگ شوید اما از درون احساس گرما کنید چون در قلبتان به هم نزدیکید." "بهترین و زیباترین چیزها در دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیستند—باید آنها را با قلبتان احساس کنید." "اگر معنای عشق را می فهمم، همه به خاطر توست."
اونی که میخواست تو غبارا گم شد مرغی شد پشت حسارا گم شد اسم تو رو رو بال مرغا نوشت رو کنده سبز درختا نوشت یه روز که بارون میومد بهش گفت یه روز دیگه رو موج دریا نوشت دریا با موجاش اونو از خودش روند مرغ هوا گم شد اونو گریوند اونی که میخواست تو غبارا گم شد مرغی شد و پشت حسارا گم شد باد اومد و تو جنگلا قدم زد اسم تو رو از همه جا قلم زد ببین جدایی چه به روزش آورد چه سرنوشتی که براش رقم زد
به پشت درب باورت، مسافری نشسته است مسافری که از خودش، برای تو کشیده دست بدون آب پشت سر، به سوی قلبت آمده مسافری که بغض او، غرور لحظه را شکست ذغال سرخ انتظار، و بوی قلب سوخته دری به غصه کرده باز، کسی که درب خنده بست بدون کوله و غذا، شبی که زوزه می کشدسکوت ضجه می زند، دقیقه ها ،همان که هست دری که بسته تا ابد، غمی عمیق می شود سکوت و بغض می جود، به روی سفره ی شکست مسافر از تو پر کشید به سوی روزمرّگی سیاه زندگی به تن ، به مرگ آرزو نشست
روی سرزمین قلب و ذهنت وقتی خاطرات تلخ و زرد زندگی*ات را مرور می*کنی بخشی از آن را قاب کن که ردپایی از خاطرات دوست*داشتنی و سبز زندگی را نیز بتوانی پیدا کنی که زیباترین تصاویر زندگی مربوط به شیرینی*ها و تلخی*هایی است که کنار هم رقم می*خورند
زیباترین تصویری که در زندگانیم دیدم نگاه عاشقانه و معصومانه توبود.زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود. زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود. زیباترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود. زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود. زیباترین هدیه عمرم محبت تو بود. زیباترین تنهاییم گریه برای تو بود. زیباترین اعترافم عشق تو بود...!!!
دنبال وجهی می گردمکه تمثیل تو باشد
زلالی چشم هات
بی پایانی آسمان
مهربانی دست هات
... نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمی دانستم دلتنگیت
قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم وگرنه
از راه دیگری جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره
در شمایلی دیگر
عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟
دلم گرفته اسمون از خودتم خسته ترمتو روزگار بی کسی یه عمره که در به درمحتی صدای نفسم میگه که توی قفسممن واسه اتیش زدنت یه کوله بار شب بسمدلم گرفته اسمون یکم منو حوصله کن...منو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن...منو به بازی میگیرن عقربه های ساعتمبرگه تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتمآهای زمین یه لحظه تو نفس نزننچرخ تا اروم بگیره یه ادم شکسته تر
آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است …
*** به پرواز
شک کرده بودم
به هنگامی که شانه هایم
از توان سنگین بال
خمیده بود…
**** در نگاه ات همه ی مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می دهد.
و در سکوت ات همه ی صداها:
فریادی که بودن را تجربه می کند.
زندگی ام یک معمای مبهم و پیچیده شده که با هر طلوع و غروب مرابیشتر به کام خویش می کشد و دم به دم دست بر گلویم میگذارد و بی رحمانه آن را می فشارد.لحظه های حزین آن تمام قصه ها را از یادمبرده و غصه در وجودم نشانده.قصه شادی و شور٬قصه خنده و مهر٬قصه ساحل و موج٬همه و همه را از ذهن خسته ام پاک کرده و کلماتی چون بیم٬غم و قهر و نیست شدن را برایم مکرر بازگو میکند.مننمیخواهم ناسروده باقی بمانم پس بازهم به تلاشم ادامه می دهم تا شاید معجزه عشق به طلوع روشن امید برسم حتی اگر سال ها در یک راه پرهراس در دل تاریک شب بمانم و چون ره گم کرده ای افسرده در کنار دیوارهای خراب آباد زانوی غم در بغل بگیرم اما نمیگذارمچشمانم بسته شوند و مدام به آن روزنه نور که بر قلبم می تابد خیره شوم تا اورا ببینم...
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداریخیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتیبی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتیخیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفاخیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونهخیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شهنکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شهخیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافیخیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودیاز یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودیخیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستارهولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره