شکارچی.... مردی از کنار جنگلی رد می شد ، شیری را دید که برای شغالی را خط ونشان می کشد . شغال به خانه رفت و در را بست ولی شیر همچنان به حرکات رزمی اش ادامه داد و شغال را به جدال فرا خواند . مرد سرگرم تماشای آنان بود که کلاغی از بالای درخت از او پرسید چه چیز تو را این چنین متعجب کرده است؟...
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :
(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی...
دخترک از میان جمعیتی که گریهکنان شاهد اجرای تعزیهاند رد میشود. عروسک و قمقمهاش را محکم زیر بغل میگیرد. شمر با هیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین(علیه السلام) میچرخد و نعره میزند، از گوشهی چشم دخترک را میپاید. او با قدمهای کوچکش از پلههای سکوی تعزیه بالا میرود. از مقابل شمر...
اصطلاح حرف مفت زدن داستانی دارد که خالی از لطف نیست! در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تاسیس شد؛ اما مردم استقبالی نکردند
وکسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود. به ناصرالدین شاه گفتند :
تلگرافخانه بی مشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند.
اودستور داد به مدت یک ماه مردم...
لنگه کفش
پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت میرفت. به علت بیتوجهی، یک لنگه کفش ورزشی او از پنجره قطار بیرون افتاد. مسافران برای پیرمرد تأسف میخوردند. ولی پیرمرد بیدرنگ، لنگه دیگر کفشش را هم بیرون انداخت. همه تعجب کردند. پیرمرد گفت: «که یک لنگه کفش نو برایم بیمصرف میشود ولی اگر کسی یک جفت...
یک لیوان شیر
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت هزینه تحصیل خود را به دست میآورد، روزی دچار تنگدستی و گرسنگی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میآورد تصمیم گرفت از کسی تقاضای کمی غذا کند. در خانهای را زد. دختر جوان زیبایی در را به روی او گشود. دستپاچه...
پاسخ : «★★★تشــكرويــــژه ازكاربران بياتوفــــروم★★★»
شهاب جان درست ميفرماييد و اين باعث خوشحالي كه چنين مديري داريم كه به كاربرها توجه ميكنه
اميدوارم دركنارشماهميشه خوش باشيد و
اين باعث افتخاره كه مديري مثل شما شهاب جان داريم. وبخصوص براي اين تايپك ازطرف همه كاربرها ازشما تشكر ميكنم