یکی از فانتزیام اینه که توی یک مهمونی یهو وارد بشم و دخدرا که دارن میوه پوست می کنن همه دستاشون رو ببرن از خوشتیپی من !!! و بعد از اینکه یِکَم نشستم ، پاشم حرکت کنم به سمت افق …
یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه م پارچه سفید بکشم و وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک بلند بشه و منم سریع از موقعیت استفاده کنم و توی گرد و غبار محو بشم
کی از فانتزیام اینه که چنتا آدم گردن کلفت اجیر کنم نزدیک افق تا هرکی خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهنشو … ! انگار محو شدن تو افق بچه بازیه ؛ زرت و زورت میرن افق محو میشن !!!
یکی از فانتزیای عیدم این بود که مراسم عید دیدنی مثه مراسم خواستگاری بشه وسط مراسم یکی بلند بگه : خب دیگه بریم سر اصل مطلب ؛ بعد همه عیدیاشون رو بدن ما انقدر معطل نشیم
مهم ترین فانتزی زندگیم اینه که یه روز منو بفرستن کره جنوبی فقط ۴۸ساعت بهم وقت بدن تمام چیزایی که توی این چند سال میخواستم از اینترنت دانلود کنم ولی به خاطر سرعت پایین نتونستم رو دانلود کنم برگردم ، به خدا بر می گردم !!!
تو این روزا اگه دیدین یه دانشجو نشسته یه نگاه به افق میکنه یه نگاه به گوشیش باز یه نگاه میندازه به افق باز به گوشیش بعد به افق خیره میشه بعد باز به گوشیش نگاه میکنه بعد به افق خیره میشه و محو میشه بدونین داره با گوشیش معدلشو حساب میکنه ببینه مشروط میشه یا نه !!!
یکی از فانتزیام اینه که یه روزی علم به جایی برسه که بشه غیب بشیم بعد من برم خونه آقای فلانی ببینم پسر/دختر آقای فلانی از صبح تا شب چه غلطی میکنه که بابام این همه دوسش داره و از تعریف میکنه !
یکی از فانتزیای جدیدم اینه که جلوی در دانشگاه در حالی ک دارم گوشیمو به راحتی از جیبم درمیارم سوار پرایدم بشم و باهاش جلو چشم دخترای دانشگاه یه تکاف مشتی بکشم و تو گرد و خاکش محو شم !
یکی از فانتزی هام اینه که یه دفعه یه فانتزی بنویسم بعد یکی از کارگردان های هالیود (بر حسب اتفاق پارسی هم بدونه) بیاد بگه من از این فانتزی شما خیلی خوشم اومده میخوام اونو یه فیلم کنم و این داستان شمارو ۲ملیون دلار خریدارم ! منم با غرور کامل قبول کنم و اونم ۲میلیون دلار رو بده به من و فیلمش فروش بالایی کنه بعدش همه ی کارگردان های دیگه هم برای داستان فیلم هاشون بیان سراغ من ولی دیگه حیف دیر شده چون من با اون دو میلیون دلار یه پراید ، ۳۰ کیلو پسته ، یه گوشی از اونایی که راحت از جیب درمیاد و یه بلیط به افق خریدم و رفتم تو ویلای افقم زندگی میکنم و جواب هیچ کسم نمیدم حتی شما دوست عزیز …
یکی از فانتزیام اینه که یه ساعت داشته باشم که سر جلسه هر امتحانی وقتی اونو میزنی زمان وایسه بعد برم همه جوابارو از رو کتاب ببینم و همیشه بهترین نمره رو بگیرم و وااااااااااااای آب قند بدید …
یکی از فانتزیام اینه که توی خیابون کنار یه کارتن خواب و گدایی بزنم کنار پارک کنم از ماشین پیاده شم ، طرف که اومد دستشو دراز کرد سوییچ رو بندازم تو دستش بگم : بیاااا ماله تو ! کارتن خوابه هم با تعجب و شوک زدگی بگه : آقا پس خودتون چی ؟؟؟ منم همینطور که دارم میرم رومو برگردونم و بگم : دلم میخواد تا افق قدم بزنم و بعد از چند لحظه دوباره برگردم تا یه لبخندی نرمی بزنم و برم که محو بشم ببینم کارتن خوابه زودتر از من تو خیابون محو شده باشه !!!
یکی از فانتزیام اینه که وختی تو راهرو دارم راه میرم بخورم به یه دختره کل وسایلش بریزه زمین منم از کنارش رد بشم و بگم اووووی مگه کوری ؟ همش که نباید بریم براش جمع کنیم بعد عاشقش بشیم بریم بگیریمش !!! والا …
یکی از فانتزیام اینه که پلیس تو ایست بازرسی ماشینم رو نگهداره بگه اسم ؟ بگم عباس بگه نام پدر ؟ بگم عباس علی بگه فامیلت چیه ؟ بگم عباسی بگه از کجا میای ؟ بگم عباس آباد بگه کجا میری ؟ بگم بندر عباس پلیسه شاکی شه بگه احمق منو سرکار گذاشتی ؟؟؟ بگم نه به حضرت عباس …
یکی از فانتزیام اینه که وقتی با زنم دعوام شد خودمو کنترل کنم ، نازش کنم و بزارم بخوابه … وقتی خوابید قشنگ برم سر وسایل آرایشیش با ریملش کفشامو واکس بزنم … کرم دور چشم و شبشو بمالم به تایرای ماشینم … با مداد سیاه دور چشمش خشای روی کفشمو پر کنم … با دستمال مرطوبشم میتونم میز کامپیوترمو قشنگ تمیز کنم ، با موچینش یه حالی به موهای دماغم بدم …
یکی از فانتزیام اینه که تو ماه رمضون اشتباهی برم عاب بخورم بعد عذاب این حرکت وجدانم رو گریبان گیر شه شش روز به درگاه خدا ضجه به عرض آوررم آخرش وحی بیاید بنده ابله من برو گمشو اون رساله رو بخون بغرعان مجید و کریم خوردن و آشامیدن از سر سهل انگاری مانعی ندارد