sting
معـاون ارشـد انجمـن
- تاریخ ثبتنام
- Jun 26, 2013
- ارسالیها
- 27,708
- پسندها
- 5,661
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- تهـــــــــــران
- وب سایت
- www.biya2forum.com
- تخصص
- کیسه بوکس
- دل نوشته
- اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
- بهترین اخلاقم
- نــــدارم
اعتبار :
استراتژيک جنگ دريائى/ بخش اوّل، دوم و سوم
بخش اول
نفت و گاز طبيعى يافت مىشود. لايههاى اين صخرهها در ژرفاشيب ”continental shelf“ جنوب و جنوب شرقى آسيا، خليج فارس، شمال غربى اروپا، خليج مکزيک و درياى بارنتس ”Barents Sea“ در قطب شمال قرار دارد. فنّاورى سالها است که در اعماق بازيافتنى زير دويست متر آب درياها در حال گسترش است و ممکن است نهايتاً يک دوم يا بيشتر از توليد نفت دنيا از امکانات بخش ژرفاشيب يا فلات قاره بهدست آيد.
بىترديد زمانى فرا خواهد رسيد که فلزات نيز به مقياس صنعتى از اقيانوسها استخراج شوند؛ اگرچه ذخاير بازيافتنى منگنز از آنچه در اواسط دهه ۱۹۶۰ ادعا مىشد، بسيار محدودتر است.
ماهىها و ديگر آبزيان نيز از منابع مهم دريائى محسوب مىشوند که مسائل اقتصادى مربوط به صيد و بهرهبردارى از آن و بازتاب آن در روابط و حقوق بينالملل و مناقشات سياسى موضوع بحث جداگانهاى است.
گرچه امروزه محدوديتهائى از لحاظ بهرهبردارى از آبهاى آزاد وضع شده که اصول کلى آن را از ۱۹۵۸ ترسيم شده است، بهدليل استفادههاى نادرست برخى از کشورها، بخش تخصصى حقوق درياهاى سازمان ملل متحد ”United Nations Law of the Sea Conference“، حقوق درياها را پيوسته مورد تجديدنظر قرار مىدهد و اکنون قانون حقوق درياها، حق دولت ساحلى براى ايجاد منطقه امنيتى در اطراف تأسيسات دور از ساحل، حاکميت کامل تا دوازده مايلى خط ساحلى و حقوق ملى اکتشاف و بهرهبردارى اقتصادى تا دويست مايلى منطقه انحصارى اقتصادى ”Exclusive Economic Zone - EEZ“ را پذيرفته است؛ البته در اينباره منطقه ژرفاشيب و حداکثر عمق دويست متر براى استخراج ذخاير زيرزمينى درنظر گرفته مىشود.
کشتيرانى در تنگهها بر مبناى معاهدات و قراردادهاى مخصوصى که از سنت گذشته الهام گرفته است، حق عبور بىضرر ”innocent passage“، يعنى عبور آزاد از کانالهاى ارتباطدهنده آبهاى بينالمللى را تضمين مىکند.
امروزه بسيارى از کشورها در بهرهبردارى از منابع آبها با يکديگر در ستيز هستند. ايرلندىها حاکميت انگليس بر صخره روکال ”Rockall“ را انکار نمىکنند، ولى درباره حق بهرهبردارى از آبهاى جنوب با آنان شديداً اختلاف دارند. ترکيه خواستار آن است که يونانىها اصل خط ميانى را بهعنوان تنها راه عادلانه براى کشتيرانى و بهرهبردارى از درياى اژه بپذيرند. اندونزى اصل مجمعالجزايرى را مطرح مىکند که طبق آن خطوطى فرضى از آخرين جزاير خود مىکشد و ادعاء مىکند که کليه سرزمينهاى محاطشده در داخل مجمعالجزاير بايد از هر لحاظ تابع کشور اندونزى باشند و در اين راه پيشرفتهائى هم کرده است. دولت ليبى ادعاءِ انحصارى نسبت به همه خليج سيرت ”Sirte“ دارد و معتقد است که اين خليج يک بريدگى وسيع ساحلى ملى است. امروزه اين عقيده مطرح است که آيا زمين صرفاً به معنى زمين خشک است يا چنانکه کانادائىها ادعاء مىکنند شامل يخچالهاى طبيعى است که از خط ساحلى گسترش يافته است. درک روشنى وجود ندارد که منظور از جزيره چيست؛ چه رسد به يک جزيره موروثى و اين عدم وضوح بود که يکبار روسيه را تشويق کرد که ادعاء کند وقتى خط ميانى را به سمت جنوب درياى بالتيک مىکشيدند، بايد جزيره مهم سوئدي، يعنى ژوتلند يا گوتلند ”Gotland“ از محاسبات خارج مىشد.
در عمل تفسير و اجراءِ حقوق درياها به موقعيت جغرافيائي، ابزار فيزيکى و جو سياسى بستگى دارد. جنوب شرقى آسيا با ادعاءهاى اختلافبرانگيز ارضى - بهعلت وجود جزاير بىشمار، تنگهها، آبهاى کمعمق و منابع نفت و گاز در سواحل نسبتاً دور واحدهاى سياسى و همچنين روى کار آمدن نظامهاى ميليتاريستى - منطقه جغرافيائى پر سر و صدا و بحثانگيزى را بهوجود آورده است. با اين وضعيت اگر ناوگانى بخواهد يک کشتى يا زيردريائى را از تنگههاى يک کشور دوست عبور دهد، يک تماس غيررسمى در سطح پائين براى تأمين اجازهٔ ضرورى کافى خواهد بود.
موشکها، مينها و هواپيماها به قدرتهاى منطقهاى جنوب غربى آسيا امکان بستن تنگههاى باريک خليج فارس (تنگه هرمز) و درياى سرخ (کانال سوئز و بابالمندب) را مىدهند و همچنين کشورهائى مانند کانادا، ايرلند و نروژ که از قدرت نظامى کافى برخوردار نيستند، نمىتوانند بر قسمت وسيعى از آبهائى که متعلق به آنها است کنترل واقعى داشته باشند.
روابط استراتژيک
دريا واسطهاى است که ممکن است در آن قدرتهاى نظامى و سياسى به نواحى بحرانى دنيا کشانده شوند؛ بىآنکه متحمل هزينه و خطرى شوند که متوجه نيروهاى درگير مىشود در جنگ جهانى دوم پيش از آنکه در اروپاى غربى درگيرى در خشکى بهطور جدى شروع شود، جنگ در دريا مدت هفت ماه جريان داشت (نبرد آتلانتيک). در اين زمان نيز ممکن است با اين مسئله مواجه شويم که پيش از اينکه نيروهاى درگير با هم به مصاف بپردازند يا اينکه ابرقدرتها سلاحهاى بالستيک خود را بهسوى يکديگر هدفگيرى و آتش کنند، اقيانوسها صحنه اول درگيرى باشند.
براى اين قبيل جنگهاى هستهاى دريائى سلاحهاى بهخصوصى در دسترس است. علاوه بر موشک ”کروز“، آمريکا و متحدان آن و نيز روسها مجموعهاى از موشکهاى زيردريائى را آماده کار کردهاند. يکى از اولين اقدامات در جنگ هستهاى تمام عيار، تجهيز زيردريائىهاى هستهاى استراتژيک به موشک خواهد بود. اين امر اولويت رديابى اين کشتىها را در کليه مسيرها از بندر مبدأ تا ناحيه گشتزني، از سوى بزرگترين ناوگانها بيان مىکند. اين رديابى به کمک دستگاههاى شنود زيرآبي، هواپيماهاى نيروى دريائى و مهمتر از همه زيردريائىهاى تهاجمى انجام مىگيرد که مسئوليت دارند پيش از آنکه موشکها در مسير آنها قرار گيرند، آنها را منفجر کنند.
ترابرى دريائى
هواپيماى گالاکسى ”C - 5A “Galaxy که بزرگترين نوع هواپيماى ترابرى نظامى است مىتواند تا ۱۲۰ تن بار حمل کند. هواپيماى غولپيکر روسى کُندر ”AN - 124 “Conder با حمل حداکثر ۱۵۰ تن هنوز برترى خود را حفظ کرده است. اين ارقام ممکن است جالب بهنظر برسند ولى يک کشتى اقيانوسپيما ده برابر و يک سوپر تانکر هزار برابر اين مقدار را حمل مىکند. اين امر نشاندهنده اهميت رقابتپذيرى دريا در حمل و نقل بين کشورها و قارههائى است که آب آنها را از يکديگر جدا مىکند.
بدون ترابرى دريائي، آمريکائىها نخواهند توانست از يک عمليات بزرگ ماوراءِ بحار پشتيبانى کنند. با درنظر گرفتن اينکه يک لشکر رزمى و تدارکات آن حدود ۵۶ هزار تن و يک لشکر پياده مکانيزه پنجاه هزار تن وزن دارد، نقش ترابرى هوائى همواره بايد به دقت بررسى شود. براى مقايسه ترابرى هوائى و دريائى و همچنين نقشى که اين دو در جنگ دارند، بهترين مثال اين است که در جنگ ويتنام در سالهاى ۱۹۶۵ و ۱۹۶۹ ارسال همهٔ سوخت و روغن و حدود ۹۵ درصد تناژ ساير تدارکات و تعداد زيادى از نفرات از ايالات متحده به هند و چين، نه با هواپيما بلکه با کشتى انجام گرفت.
استراتژيستها هشيارانه متوجه هستند که ترابرى با کشتى مىتواند تمام نفت وارداتي، سنگهاى معدن و ديگر کالاهاى حياتى پر حجمى را که غرب از خارج وارد مىکند، حمل نمايد و وضعيت غذا و اجناس ديگر تجارى نيز به همين ترتيب است.
بخش 2
در اينباره مثالهاى متعددى وجود دارد؛ هنگامىکه در سالهاى ۱۷۰۲ - ۱۷۰۳ روسها از خليج فنلاند عبور کردند، به زبان استراتژيک بهصورت يک قدرت اروپائى درآمدند و متقابلاً فنلاندىها مجبور بودند بهدليل فقدان راه خروجي، خود را به سمت درياهاى شمالى کنار بکشند. زمانى که روسيه در ۱۹۴۴، پتسامو (پچنگا - Petsamo - Pechenga) را بهدست آرود، بلغارىها کمتر از زمانىکه راه ورود آنها به درياى اژه بسته شد، خشمناک شدند.
معمولاً دسترسى به دريا حتى براى قدرتهاى بزرگ مشروط است. بريتانيا از اين نظر در موقعيت مطلوب جغرافيائى قرار دارد. اين کشور موقعيت جزيرهاى کامل را دارا است و از بنادر عالى و مناسبى برخوردار است. ايالات متحده و کانادا به مقياس کمترى و اسپانيا، فرانسه و آلمان در مقياسى وسيعتر بايد براى پايگاهها، ناوگانها و ناوهاى کوچکى که در اطراف خشکىهاى آنها توزيع شدهاند، تدارکاتى را آماده کنند. روسيه در وضعيت نامطلوبترى قرار دارد؛ زيرا ناچار است چهار ناوگان جدا از هم را آماده نگه دارد که يکى از آنها در خاور دور حدود هفت هزار کيلومتر از سه ناوگان ديگر فاصله دارد و اين عدم تمرکز يکى از نقاط ضعف ژئواستراتژيک اين کشور است.
زمانى در دريا کشتىهاى بازرگانى و نيروهاى بحرى ناچار بودند به هر شکلى گذرگاههاى عبور اجبارى را آماده نگه دارند. امروزه يکى از اهداف استراتژىها تأمين امنيت راههاى تجارت آبى و بهويژه گذرگاههاى استراتژيک است. به اعتقاد استراتژيستها هماکنون حدود شانزده گذرگاه استراتژيک در جهان وجود دارد که عبارت است از:
۱. دماغه اميد نيک
۲. کانال سوئز
۳. بابالمندب
۴. تنگه هرمز
۵. حد فاصل جزيره ابوموسى و جزاير تنب بزرگ و کوچک
۶. تنگه مالاکا "Malacca - بين مالايا و سوماترا)
۷. تنگه سوندا "Sunda - بين جزاير جاوه و سوماترا)
۸. تنگه لومبوک "Lombok - بين بالى و ماگاوم)
۹. تنگههاى شمال و جنوب استراليا (تورس - Torres - بين استراليا و پاپوا و باس - Bass - بين استراليا و تاسمانى)
۱۰. تنگه ماژلان "Magellan"
۱۱. کانال پاناما
۱۲. خروجىهاى خليج مکزيکو و کارائيب بهويژه تنگه فلوريدا
۱۳. تنگه مانش يا کانال انگليس "Dover"
۱۴. تنگههاى دانمارک (اسکاژراک - Skagerrak - و کاتگات - Kattegat"
۱۵. تنگه جبلالطارق
۱۶. تنگههاى ترکيه (بسفر و داردانل)
نمای هوایی دیهگو گارسیا
پايگاهها "bases"
کلمه پايگاه امروزه ديگر مفهومى را که براى آلفرد تايرماهان و نسل او داشت، ندارد. اگر از اين اصطلاح يک بندر دريائى کامل يا يک سرزمين مطمئن پشت به ساحل درک شود - نزديکترين معادلهاى جديد - پايگاههاى اصلى در آبهاى مبدأ قرار دارند؛ مانند پايگاههائى که در شبه جزيره کولا يا پرل هاربور يا در نورفولک "Norfolk" ويرجينيا قرار دارند که احتمالاً داراى تأسيسات و تجهيزاتى مانند ناوگانها، فرودگاهها، تعميرگاههاى کشتي، پرسنل متخصص و بهطور کلى داراى زيرساخت کاملاً صنعتى هستند. امروزه دست کم در خارج از آبهاى مبدأ، تسهيلات پايگاهى خارجى مشهودتر است؛ جائىکه اسکادران ديدارکننده يا کشتىهاى جنگى پشتيبانىکننده، خود مىتوانند مفيد واقع شوند. دقيقترين نوع پايگاه، لنگرگاهى است که کشتىهاى جنگى در نواحى داراى منافع استراتژيک مکان اتکاءِ خوبى براى لنگر انداختن يابند. روسها لنگرگاههائى از اين نوع را بهصورت پراکنده ولى کم اشتغال کردهاند؛ مانند آلبوران در جزيره آلبوران واقع در نواحى دور مديترانه غربى.
زيردريائىها "submarines"
زيردريائىها بهصورت سهمگينترين ابزار جنگ درآمدهاند و از سرعتهاى بسيار بالائى در زير آب برخوردار هستند (۷۵ کيلومتر در ساعت براى رده - آلفاى - روسيه گزارش شده است) که به آنها نسبت به کشتىهاى سطحى متعارف امتياز مىبخشد. زيردريائىها مىتوانند ششصد متر يا بيشتر بهطور مستقيم به زير آب فرو روند و با استفاده از دستگاههاى "سونار" حساس و اژدرهائى که با سيم هدايت مىشوند و در صورت برخوردارى از نيروى محرکه اتمى و تغذيه خدمه، بهمدت طولانى زير آب بمانند.
در نيمه دوم قرن بيستم زيردريائىها عکس اين موضوع را که قطب شمال يک سرزمين قارهاى مثل قطب جنوب نيست و کارآئى چندانى ندارد، نشان دادند و ثابت کردند که اين منطقه بهترين محل براى اسکان زيردريائىهائى است که داراى اهداف استراتژيک هستند. موقعيت جغرافيائى قطب شمال بهنحوى است که حواشى يخ بسته آن که مدام در حال جمع شدن و گسترش يافتن است، اين امکان را به زيردريائىها مىدهد که با استفاده از صداى خرخر شکسته شدن يخهاى ساحلى و صداهاى ديگرى که از آنها باز مىتابد، دستگاههاى سونار را به اشتباه بيندازند و خود در کنارههاى آنها کمين و به موقع عمل کنند. طبق محاسباتى که شده، وسعت اين يخها در حاشيه هنگام ذوب شدن و يخ بستن دوباره از يازده ميليون و ۷۰۰ هزار کيلومتر مربع تا ۵ ميليون و ۲۰۰ هزار کيلومتر مربع متغير است. اين وضعيت جغرافيائى به زيردريائىها امکانات مانور زيادى مىدهد و از ميزان آسيبپذيرى آنها مىکاهد.
البته بايد متذکر شد که با اين همه امکانات نبايد تصور کنيم که زيردريائىها هيچ نوع محدوديتى ندارند و به هر کارى که بخواهند مىتوانند دست بزنند. نقطه ضعف اصلى زيردريائىها دشوارى کنترل راديوئى آنها است. زيردريائىها معمولاً از طريق آنتن هوائيِ روى آبى يا آنتن بلند و دنبالهدار با مرکز خود تماس برقرار مىکنند و سپس ممکن است دستورها به کمک هواپيمائى که خود داراى آنتن بلندى است، رله شود. چنين سيستمى براى موشکهاى استراتژيک زيردريائىها نامناسب، اتفاقى و خطرناک محسوب مىشود. چنين مطرح شده که آمريکائىها و احتمالاً روسها فرستندههاى خود را به شکلى تکميل کردهاند که علائم ارسالى به زيردريائىها کاملاً به زير سطح برسد. امواجى که ژرفتر نفوذ مىکنند، آنهائى هستند که با فرکانس بىنهايت پائين (ائى ال اف - ELE) در پايانه باند امواج قرار دارند و در نتيجه صوت طنيندارى توليد مىکنند که نياز به مقدار زيادى جريان الکتريکى و چندين کيلومتر آنتن يا کابل زيرزمينى و دسترسى به تودههاى مشابه گرانيت دارد. چنين چيزى در شبه جزيره کولا، اسکاتلند شمالى و طبقات رسوبى لورن تيان "Laurentian" آمريکاى شمالى وجود دارد. اولين ايستگاه "ائى ال اف" آمريکائى در ۱۹۸۴ انتقال موقتى را به انجام رساند که از تأسيساتى در کلام ليک "Clam Lake" ويسکانسين و ريپابليک "Republic" ميشيگان ترتيب يافته بود.
ويژگىهاى هر انتقال "ائى ال اف" براى اينکه انعکاسى ايجاد کند، بايد تکرار شود. علائم، آهسته و بهدشوارى فرستاده مىشوند و احتمالاً به اين منظور از آنها استفاده مىشود که به زيردريائىهائى که در عمق غوطهور هستند، بگويند که يک شيئ قابل توجه از طريق باند امواج فرکانس پائين (ال اف) يا فرکانس خيلى پائين (وى ال اف - Very Low Frequency - VLF) با پوشش کمتر به طرف آنها خواهد آمد. "ال اف" و "وى ال اف" تا عمق نفوذى "ائى ال اف" نفوذ نمىکند (حدود شش متر در برابر ۱۵۰ متر) اما معمولاً از زيردريائىها نمىخواهند که دست به خطر بزنند تا نزديک سطح آب بالا بيايند تا فرکانسهاى بالاترى را ارسال دارند. هدايت دقيق و معين، شکل ديگر زيردريائىها است. آنها احتمالاً مسيرهاى صحيح خود را از فرستندههاى ساحلى دريافت مىکنند؛ مثل سيستم لورن - سى "Loran - C" آمريکائى يا نسل آتى کشتيرانى ماهوارهاى.
بيشتر زيردريائىهاى داراى قدرت اتمى (بىآنکه به موشکهاى هستهاى مسلح باشند)، امکانات بهکار مىگيرند تا صداى پمپهاى سردکن را خفه کنند. اين پمپها براى جلوگيرى از ذوب رآکتور بايد پيوسته درکار باشند. اين زيردريائىها بزرگ هستند و وقتى مسير نسبتاً مشخصى در آبهاى آزاد داشته باشند، کارآئى بيشترى خواهند داشت. بههمين علت روسها تمامى زيردريائىهاى اتمى خود را به ناوگانهاى اقيانوس اطلس شمالى و اقيانوس آرام انتقال دادهاند. ويژگىها زيردريائىهاى اتمي، آنها را براى درياهاى يخ بسته بسيار مناسب ساخته است؛ جائىکه پوشش يخ کمک مىکند تا از اين ناوها در برابر سلاحها و گيرندههاى سطحشکن محافظت شود.
بخش 3
هر يک از اين گروهها ”task forces“ شامل يک يا دو ناو هواپيمابر کامل همراه با دستکم شش ناو اسکورت با ناوهاى کوچکتر ضدزيردريائى و زيردريائىهاى تهاجمى دور از مرکز است.
اين ناوهاى هواپيمابر، سوپر کارير ”Super carrier“ ناميده مىشوند. اين ناوها رسماً مجهز به نيروى اتمى هستند و از قدرت جابهجائى ۸۲ هزار تن و دستکم هشت هواپيما برخوردار هستند.
نقش سنتى هواپيماهاى ”کارير“ انجام عمليات از کشتىهاى مادر بر فراز درياهاى آزاد بوده است. با وجود اين پروازهاى کامل اين هواپيماها موجب مىشود که ناتو عمليات هواپيماهاى در صحنه خود را در سمت جنوبى اسکانديناوى به دو تا سه برابر افزايش دهد.
سوپر کاريرها بهعنوان قدرت واقعى جهانى معروف هستند و به ايالات متحده امکان دادهاند که در تمام خشکىهاى کره زمين بهجزء بخشهاى داخلى قارهها نفوذ يابد. دريادار گورشکف ”Admiral Gorshkov“ اين ناوهاى هواپيمابر را ستون فقرات امپرياليسم آمريکا ناميده است. سوپر کاريرها نظريه ”هلفورد مکيندر“ را درباره برترى قدرت زمينى در قدرت دريائى مورد ترديد قرار مىدهند.
ناوهای هواپیمابر(سوپر کریر) شارل دوگل و یو اس اس اینترپرایز
ايالات متحده آمريکا جمعاً دوازده تا پانزده ناو هواپيمابر قابل استفاده دارد که مىتواند از آنها يک دوجين گروههاى کاربر تشکيل دهد. تنها ناوگان روسيه که تا حدودى با کاريرها قابل مقايسه است، شامل يک کشتى با قدرت هستهاى ۵۶ تا ۷۵ هزار تن است که ”کرملين“ ناميده مىشود. مسئوليت اصلى کرملين يا هر ناو مشابه احتمالاً چيزى بيش از جنگافزارهاى ضدزيردريائى ”Anti - Submarine Warfares - ASW“ نخواهد بود و روسها ابزارى که بتواند در درياها از لحاظ کمى و کيفى با سوپر کاريرها قابل مقايسه باشد، در اختيار ندارند.
در عوض، روسها به هواپيماهاى داراى پايگاه زمينى چشم دوختهاند تا بيشتر پوشش هوائى بر دريا را براى خود فراهم کند و از وابستگان خارجى و وسعت عظيم سرزمين خود نيز استفاده مىکنند تا فرودگاههاى لازم براى آنها مهيا شود. ديگر ناوهاى هواپيمابرِ ناوگانهاى دنيا در مقايسه با ناوگان ايالات متحده بسيار کوچکتر هستند. نهايتاً ناوهاى هواپيمابر آمريکائى ويژه تهاجم آبى - خاک با عرشههائى براى هليکوپترهاى نيروبر، نوعى از ناوگانهائى هستند که ارزش کشتىهاى جنگى آبى - خاکى را کم مىکنند؛ کشتىهائى مانند ايوان روگوس ”Ivan Rogovs“ روسي، فودرس ”Fudres“ فرانسوى و تاراواى ”Tarawa“ آمريکائي. براى اجراءِ عمليات آبى - خاکى ابزارهاى پيشرفته ديگرى عمل مىکنند که از آن جمله هاورکرافت ”Hovercraft“ است که مانند لبدز ”Lebeds“ روسى در درياى بارنتس مىتواند هشتاد نفر نيرو يا برابر آن را انتقال دهد. از آن سنگينتر و سريعتر، اکرانوپلان ”Ekranoplan“ روسى است که يک هواپيماى آبى - خاکى است که روى بالشتک هوا که در زير بالها و بدنه آن پنهان است، قرار دارد و روى آب مىخزد.
مجموعه ای از Ekranoplan های شوروی سابق
حدود ۸۳ درصد خطوط ساحلى جهان در دسترس هاورکرافتها است و هفده درصد را با ناوچههاى آبى - خاکى متعارف ”conventional landing crafts“ مىتوان در دسترس قرار داد. با وجود اين حتى در بيشتر ناوهاى مدرن نوعى عدم تجانس بين قابليت تهاجمى و نيروى آبى - خاکى آنها که بسيار کوچک هستند و از قابليت عبورى بهترى برخوردار هستند، وجود دارد. ديگر ناوهاى سطحى جنگى مانند رزمناوها، ناوشکنها و فريگيتها ”frigates“ بهجاى تسليحات با ظرفيت بار شناخته مىشوند. در اينزمان تقريباً هر کشتى سطحى براى حمله به کشتىها، هواپيماها و زيردريائىها، سلاحهائى دارد. علاوه بر بعضى آمادگىها که براى پذيرش هليکوپتر دارند، معمولاً رزمناوها بيش از پنج هزار تن، ناوشکنها بين سه تا پنج هزار تن و فريگيتها بين هزار تا سه هزار تن بار جابهجا مىکنند. کشتىهاى مخصوص جمعآورى اطلاعات، مينروبها، ناوهاى کمکي، کوروِتها ”corvettes“، قايقهاى گشتى و ناوهاى تهاجمى تندرو ”fast attack crafts“ فهرست واحدهاى سطحى را کامل مىکنند.
درست است که دريانوردى به زبان ساده نلسوني، ديگر يک امتياز مهم در جنگ دريائى نيست، اما با وجود دشمنان قديمى ملوانان مانند آبسنگها (صخرههاى آبى - reefs)، کشندها (جزر و مدها) و هواى نامساعد، هنوز در اين زمان نياز است که به رادار و عمقياب انعکاسى ”echo sounder“ توجه شود. درياهاى ژرف، مانع عمليات آبى - خاکى مىشوند، هدايت و انتقال را مشکل مىسازند و نيز به تخريب سريع و بلندمدت ساختارى مىانجامند. ميانگين دوام يک کشتى جنگى تقريباً بيست سال است. اينزمان، در مديترانه به کمک خدمات ممتد و پيگير افزايش يافته است ولى براى ناو هواپيمابر در اقيانوس اطلس شمالى کوتاهتر شده است.
بنابراين عمل کشتىهاى تندرو تهاجمى و کشتىهاى گشتى منحصر به عملياتى با برد کوتاه است که در آن از سرعت و واکنش سريع استفاده مىشود. نبرد دريائى هنوز براى کشتىهاى جنگى سطحى به بزرگى رزمناو اتمى ۲۸ هزار تنى رده کيروف ”Kirov Class“ يا ناوهاى جديد آمريکائى از رده آيوا ”Iowa Class“ جايگاه ويژهاى قائل است. نظر به اينکه اطراف جديدترين و مجهزترين ناوها مثل قوطى حلبى چکشخورده بهنظر مىرسد، اين زمختى که در آيوا و ناوهاى مشابه وجود دارد، براى آنها در برابر موشکها حفاظت خوبى ايجاد مىکند. ناوهاى جنگى آمريکائى و اسکورتهاى آنها در گروههاى عمليات سطحى ”surface action groups“ متشکل شدهاند. سلاحهاى عظيم شانزده اينچى اين ناوها که مىتواند کارآئى خوبى داشته باشد و همچنين بهرهمندى آنها از پوشش هواپيماهاى داراى پايگاه زميني، اين ناوها را براى عمليات نزديک ساحل مناسب مىسازد.
بسيارى از کشتىهاى بارى مىتوانند چهل تا پنجاه کيلومتر در ساعت بپيمايند؛ حال آنکه سرعت اين کاروانها در زمان جنگ جهانى دوم پانزده کيلومتر در ساعت بود. چنانچه سرعت متوسط ۳۶ کيلومتر در ساعت حفظ شود، يک کشتى بارى مدرن در طول سيزده روز از ايالات متحده آمريکا به اروپا و همچنين از طريق دماغه اميد نيک در ظرف هجده روز به کره جنوبى و طى ۴۴ روز به خليجفارس مىرسد. گفته مىشود بعضى از انواع جديد کشتىها مثل ناوهاى هواپيمابر بارج ”Barge Carriers“ و شناورهاى موتورى مجهز به غلتک حمال رورو ”Ro - Ro“ براى پشتيبانى عمليات آبى - خاکى بسيار مناسب هستند؛ اگرچه طراحى کشتىهاى تجارى شکل ويژهاى بهخود مىگيرد و کارهاى زيادى لازم است تا اين کشتىها براى اهداف نظامى آماده شوند؛ همچنان که انگليسىها در جنگ مالويناس (فالکلند - Falklands) در ۱۹۸۲ اين موضوع را نشان دادند.
برگرفته از وب سایت آفتاب
تصاویر : میلیتاری پارسی