بهمن روز از بهمن ماه برابر بادوم بهمن در گاهشماری ایرانی
جشنی در ستایش و گرامیداشت بهمن در اوستایی «وُهومَنَه»(vohu-manah) و در پهلوی «وَهمَن» به مانک «اندیشهینیک». بخش نخست این واژه «وُهُو» از ونگهو (Vanghu) اوستایی که صفت استبه مانک خوب و نیک، که در فارسی هخامنشی «وَهو»(Vahu) و در سانسکریت «وسو»(Vasu) خوانده میشود، در پهلوی «وه»(Veh) و در فارسی «به» شده است. بخش دوم «منه»(Manah) برابر است با واژهی سانسکریت «منس»(Manas) که در پهلوی «منیشن»(Menishn) ودر فارسی «منش» شده است. در این روز آشی به نام «آش بهمنگان» یا «آش دانگو» به صورت گروهی پخته میشده است که نام «دانگو» یا «دانگی» برگرفته ازهمین سنت اشتراکی آن است. ابوریحان بیرونی در کتاب «التفهیم» دربارهی بهمنجه مینویسد : «بهمنجه بهمن روز است از بهمن ماه، ایرانیان در اینروز بهمن سفید (نام گیاهی است که در کرانهی خراسان و جاهای دیگر ایران میروید) باشیر خالص پاک میخورند و میگویند حافظه را زیاد میکند و فراموشی را از بینمیبرد، ولی در خراسان هنگام این جشن مهمانی میکنند و بر دیگی که در آن از هردانهی خوردنی و گوشت حیوان حلال گوشت و تره و سبزیها پدیدار است، خوراک میپزند وبه مهمانان خود میدهند و برای هریک از دادههای خدا سپاس به جای میآورند.» در «آثارالباقیه» نیز آورده است : «بهمن ماه روز دوم آن روز بهمن، عید استکه براى توافق دو نام آن را بهمنجه نامیدهاند، بهمن نام فرشتهی موکل بر بهایم استکه بشر به آنها براى عمارت زمین و رفع حوایج نیازمند است و مردم فارس در دیگهایىاز جمیع دانههاى ماکول با گوشت غذایى مىپزند و آن را با شیر خالص مىخورند ومىگویند که حافظه را این غذا زیاد مىکند و این روز را در چیدن گیاهان و کناررودخانهها و جوىها و روغن گرفتن و تهیهی بخور و سوزاندنىها خاصیتى مخصوص است وبر این گمانند که جاماسب وزیر گشتاسب این کارها را در این روز انجام مىداد و سوداین اشیا در این روز بیشتر از دیگر روزهاست.» در ترجمهی «خرده اوستا» نیز بر موکل بودن بهمن بر پهارپایان اشارهای شده است بدینہگونه که : «در جشنبهمنگان، برای اینکه امشاسپند بهمن در جهان مادى نگهبان چارپایان سودمند است، ازخوردن گوشت پرهیز مىکنند.» شاعر نامدار ایرانی در قرن ۵ ام «على بن توسى» (اسدى توسى) در کتاب لغتنامهی خود (لغت فرس) زیر کلمهی بهمنجه مىنویسد: «بهمنجه رسم عجماست، چون دو روز از ماه بهمن مى گذشت بهمنجه مى کردند و این عیدى بود که در آن روزخوراک مىپختند و بهمن سرخ و زرد بر سر کاسهها مىافشاندند.» چنان که از نوشتارابوریحان و اسدی توسی برمیآید گیاهی هم به نام امشاسپند بهمن خوانده میشود که دربهمن ماه یا زمستان باز میشود و در پزشکی این گیاه معروف است و در تحفهی حکیممؤمن و بحرالجواهر، بیخی سفید یا سرخ رنگ مانند زردک و خوشبو با اندک صلابت و کجی وخارناک تعریف شده است. همین گیاه است که در فرانسه (Behen) خوانده میشود و درگذشته ریشهی آن را به نام بهمن سرخ و بهمن سفید در داروخانههای اروپا به کارمیبردند.
انوری گوید :
بعدما کز سر عشرت همه روز افکندی*** سخن رفتن و نا رفتن ما درافواه اندر آمد ز در حجرهی من صبحدمی*** روز بهمنجه یعنی دوم بهمنماه
عثمان مختاریشاعر سدهی ششم نیز میگوید : بهمنجه است خیز و می آرای چراغ ری*** تا برچینیم گوهر شادی ز گنج می این یک دومه سپاه طرق را مدد کنیم ***تا بگذرد ز صحرا فوج سپاهدی
دوم بهمن/ بهمن روز
جشن «بهمنگان»، جشنی در ستایش و گرامیداشت «بهمن» (در اوستایی «وُهومَـنَه»، در پهلوی «وَهْـمَـن») به معنای «اندیشه نیك» و بعدهایكی از اَمْشاسْپَندان. در این روز آشی به نام «آش بهمنگان» یا «آش دانگو» به صورتگروهی پخته میشده است كه نام «دانگو/ دانگی» برگرفته از همین سنت اشتراكی آناست.
پنجم بهمن/ سپندارمذ روز
پنج روز پیش از جشن سده و جشنی به نام «نوسره».
دهم بهمن/ آبان روز
شامگاه این روز، هنگام جشن بزرگ «سَـدَه/ سدهسوزی» در چهلمین روزِ پس از «یلدا» (زایش خورشید). متون كهن جشن سده را در آبانروز ازبهمنماه و در «چلّه» زمستان دانستهاند كه برابر با دهم بهمنماه میشود. جشن سدهدر نواحی گوناگون با نامهای مختلفی شناخته میشود: در خراسان «سَـرِه»، در حوالیاراك «جشن چوپانان»، در خمین «كُـردِه»، در دلیجان «هَلههَله» و در بدخشانتاجیكستان به نام «خِـرپَـچار» دانسته شده است. بتازگی زرتشتیان نیز كوشش میكنندتا این جشن را برگزار كنند. در فراهان، سنگسرِ سمنان و جاهایی دیگر، چهار روز پیش وپس از سده را «چاروچار» و سردترین شبها میدانند كه سده در میانه آن جای گرفتهاست. همچنین هنگام جشن و نمایش «كوسهناقالدی» كه دو نفر در كوچهها به نوازندگی وسرودخوانی میپردازند. یكی از این دو نفر نقش «كوسه» و دیگری نقش «تَـكِـه/ تگه» (بُـز نر) را به عهده میگیرد. «كوسه» با پوشیدن جامههای خندهآور، دست و صورت خودرا سیاه كرده و «تكه» پوست بزی با دو شاخ بر سر كشیده و دست و صورت خود را سپیدمیكند. گاه پسر نوجوانی نیز در نقش زنِ كوسه به نمایش میپردازد. این مراسم درگیلان نیز با نام «آینه تكم» برگزار میشود. این نمایش شباهت فراوانی با «كوسهسواری» (←یكم اسفند) و نیز «حاجیفیروز» نوروزی دارد و بیتردید با آیینهای «بارانخواهی» در پیونداست. پیوند دادن جشن سده به هوشنگشاه، اشتباهی متداول و ناشی از دخلوتصرف درشاهنامه فردوسی بوده است. مهمترین دلیل پیدایش این جشن، انجام آیینهایی نمادینبرای كاستن از شدت سرما و نیز چهلمین زادروز خورشید است.
پانزدهم بهمن/ دیبه مهر روز
جشن میانه زمستان و گاهنباری فراموش شده كهدلیل فراموشی آن دانسته نیست. با این وجود برخی دیگر از جشنهای میانه زمستان،بازماندهای از این گاهنبار هستند. همچنین آغاز سال نو در تقویمهای شمالغربیهندوكش در افغانستان امروزی؛ آغاز سال نو در تقویمهای محلی لرستان، بختیاری وكردستان (بنام «وهار كردی»). همچنین هنگام جشن مهرگان («میر ما/ مهرماه»)در تقویمطبری؛ و نیز همین ایام، زمان برگزاری جشن «پیر شالیار/ پیر شهریار» در «اورامانات» كردستان.
بیست و دوم بهمن/ باد روز
جشنی بنام «بادروزی» یا «كژین» در گرامیداشت «بـاد» در اوستایی «واتَـه» و ایزد نگاهبان آن با همین نام كه از بزرگترین ایزدانایرانی در باورهای «زَروانی/ زُروانی» بشمار میرفته است. كوشیار گیلانی در «زیججامع» از آن با نام «باذ وره» یاد كرده است. این جشن نیز با بازار همگانی همراهبوده و در آن روز ریسمانهایی از نخ هفترنگ را به آغوش باد میسپردهاند.
بیست و پنجم بهمن/ ارد روز
برابر 13 یا14 فوریه و جشن آتش ارمنیان به نام «دِرِندِز».
سیام بهمن/ انارام روز
جشن آبریزگان دیگری كه با نام «آفریجگان» نیز شناخته شده است. همچنین هنگام جشن مهرگان («میر ما») در تقویم دَیلمی و در گیلان.
آگاهي هايى در باره جشن بهمنگان
چنانكه ميدانيد، از دير و دور تاكنون هر روز و هر ساعت در اين دنياي پهناور پيشآمدهايي روي داده و صفحات تاريخ و نوشتهها آن رويداد را در سينه خود ثبت و نگهداري كردهاست. تاريخ كشور ايران و دين زرتشتي نيز خود گوياي بسياري از اين رخدادها است كه برخي از رويدادها در بهمن ماه بودهاست.
از جمله روز دوم بهمن ماه به نام بهمن خواندهميشود كه مربوط به «امشاسپند بهمن» است و به مناسبت هم نام بودن ماه و روز به بهمنگان و يا بهمنجه ناميده ميشود. امشاسپند بهمن بنا به نوشتههاي باستان و اوستا نگهبان چهارپايان سودمند است.
پس از همين رو بوده كه در بهمن روز از كشتن گوسفند و خوردن گوشت خودداري ميكنند. چون فرشته بهمن مظهر نيكانديشي و نهاد پاك و نماد خرد و دانش است و نيك انديشي يكي از سه اصل اساسي دين زرتشتي است.
براي جشن بهمنگان چكامههايي نيز سرودهاندكه از آن ميان، به شعر كوتاهي از «انوري» شاعر بسنده ميكنيم:
بعدها كز سر عشرت همه روزه افكندي سخن رفتــن و نارفتن ما در افواه انـــــدر آمد ز در حجــــره من صبــحدمي روز بهمنجنه يعني دوم بهمن ماه
«ابوريحان بيروني» نيز در كتاب التفهيم مينويسند: بهمنجنه بهمن روز است از بهمن ماه، دراين روز بهمن سعيد يا شير خالص و پاك ميخورند و ميگويند حافظه ميآورد و فراموشي را ببرد. اما در خراسان هنگام اين جشن مهماني ميكنند بر ديگي كه اندر او از پردانه خوردني و گوشت حيوان حلال گوشت و تره سبزيها وجود دارد.
و سرانجام «علي بن طوسي» در كتاب نعمت خود معروف به «نعمت فرس» زير نام كلمه بهمنجه مينويسد: بهمنجنه رسم عجم است. چون دو روز از ماه بهمن ميگذشت، بهمنجه ميكردند و اين عيدي بود كه در آن روز طعام ميپختند و بهمن سرخ و بهمن زرد بر سر كاسها ميافشاندند.
می دانيم در آيين مزديسنی وقتی نام ماه و روز با هم موافق می افتد آن روز را جشن می گيرند روز نوزدهم فروردين ماه که فروردين روز نام دارد از جمله آنست و آنرا جشن فروردينگان يا فروردگان می گويند يعنی هنگام جشن فروردين روز از فروردين ماه . اين جشن نيز همانطور که از اسمش پيداست به فره وهر درگذشتگان پاک تعلق دارد و بياد روان آنان می باشد.زرتشتيان عموما از بزرگ و کوچک در اين روز به پرستشگاه می روند اوستا می خوانند و به عبادت خدا می پردازند و برای شادی روان درگذشتگان جهت ساختمان های همگانی و رفع احتياج از نيازمندان با دادن پول يا مساعدت های ديگر اقدام لازم بعمل می آورند . نظير اين جشن در اديان ديگر نيز وجود دارد و آنرا جشن اموات می گويند . در نزد هندوان ستايش نياکان (pitara) شبيه فروردگان ايرانی می باشد.رمها نيز ارواح مردگان را باسم مانس پروردگارانی تصور کرده و فديه تقديم آنها می نمودند و عقيده داشتند روح پس از بخاک سپردن بدن بيک مقام بلند می رسد و هر چند آرامگاه آنان در زمين است ولی قادر است در روی زمين نفوذ و تسلطی داشته باشد . بواسطه فديه و قربانی توجه او را از عالم زبرين بسوی خود می کشيدند .ماه فوريه در قبرستانها عيدی برای مردگان می گرفتند و نياز می نمودند.در جشن فروردينگان پارسيان هند به آرامگاه می روند و در معبد آنجا چوب صندل بخور می دهند و موبدان باندر ميوه و گل مراسم آفرينگان خواندن دعا بجا می آورند جشن فروردگان شبه است به عيد (taussaint)نزد عيسويان کاتوليک که در اول ماه نوامبر عيد اموات شمرده می شود و از درگذشتگان ياد نموده و مزار آنان را با گل می آرايند.زرتشتيان ايران در جشن فروردگان بآرامگاه درگذشتگان می روند و اوستا می خوانند و احسان و انفاق می کنند و بوهای خوش به آتش می نهند و هفت جور ميوه خشک از قبيل خرما انجير سنجد کشمش و غيره در اصطلاح لرک نام دارد تهيه می بينند و موبد بر آنها اوستا می خواند و پس از خواندن اوستا که در واقع تبرک می شود بين مردم تقسيم می کنند.علاوه بر لرک ميزد نيز برای انجام مراسم آماده می شود ميزد عبارت است از ميوه های تر و خوراکی هايی است که برای تشريفات آفرينگان گذارده می شود . در اين روز نان مقدس هم که درون نام دارد (در اوستا دره ئونه) می آورند و بمردم می دهند و علاوه بر اين نان ديگری که از روغن کنجد درست می شود و نان گرد است و به سورک معروف است آماده می نمايند سورک مانند نان روغنی است که مسلمانان در جمعه آخر سال درست می کنند و مخصوصا در قبرستان می برند و بمردم می دهند .در اين روز معمولا قسمتی از فروردين يشت و همچنين نمازهای ديگر را که به آفرينگان اردا فروش يا فروردينگان و آفرين بزرگان معروف است می سرايند . در اينجا لازم است ياد آور شويم موبدان و ساير زرتشتيان پيش از خواندن آفرينگان يا قسمتهای ديگر اوستا آداب طهارت بجا می آورند يعنی وضو می گيرند و دست و صورت می شويند که در پهلوی پادياب گفته می شود . جشن فروردينگان بر تمام ايرانيان فرخنده باد و روان درگذشتگانتان شاد باد . پاينده ايران ....
دوازدهمين ماه از سال به نگهباني امشاسپند سفندارمذ ( = اسفند ) سپرده شده و به نام وي خوانده شده است . پنجمين روز از ماه نيز نامزد استبه سفندارمذ روز ، اين روز در اسفند ماه نزد ايرانيان جشني بوده كه به گفتهابوريحان بيروني در آثار الباقيه ( ص299 ) به زنان اختصاص داشته و همين جشن را درآنجا و در كتاب ديگرش التفهيم مرد گيران خوانده است . اسفند يا سپندارمذ در پهلويسپندارمت و در اوستا سپنتا آرمتي ( = آرمئيتي ) از دو واژه تركيب يافته است نخستينجزء آن كه سپنت spenta باشد صفت است (در تانيث سپنتا ( Spenta ) ) يعني پاك يامقدس برابر sanctus لاتين ، اين صفت در اوستا از براي خود اهورامزدا و گروهي ازايزدان و مردمان و جز آن آورده شده است از آن جمله از براي آرميتي كه موضوع سخنماست . سپنت در بسياري از واژه هاي بسيط و مركب فارسي بجا مانده ، از آنهاست ؛اسفند يا سپند ، گياهي كه در لاتين ruta و در فرانسه و آلماني rue و raute نامدارد و دانه آن ، بُخوري است معروف ، حنظله بادغيسي گويد :
يارم سپندا گرچه برآتش همي فكند از بهر چشم تا نرسد مرورا گزند او را سپند و آتش نايد هميبكار با روي همچو آتش و با خال چون سپند
همچنين سپند نام كوهي بوده در سيستان، اسدي گويد : يكي شهر بود پشت اسپند كوه بسي رهزنان گشته آنجا گروه
وحكيم فردوسي گويد : بخون نريمان كمر را ببند برو تا زيان تا بكوه سپند
درطي سخن از ماههاي ارديبهشت و خرداد و امرداد و شهريور و بهمن و اسفند ، گفتيم ( ويا خواهيم گفت [ نسبت به مطالب خوانده شده توسط كاربر ] ) امشاسپند نيز صفت « سپنت » ديده مي شود : جزء اول آن امشا در اوستا از اَ ( a ) كه از ادوات نفي است و مَشَ masha تركيب يافته ، يعني نمردني ، آسيب نديدني ، گزند نيافتني يا جاوداني و هميشهپايا و هماره ماندني . جزء دوم يعني سپند صفت آن است : امش سپنت amesha - spenta ( امشاسپند ) يعني جاوداني پاك و يا بيمرگ مقدس چنانكه ميدانيم هفت امشاسپند داريم ،در راس امشاسپندان ، خرد مقدس اهورا مزدا جاس داشته كه در اوستا سپنتو مدينيو spento - mainyu ( = سپند مينو ) خوانده شده ، بعدها بجاي سپند مينو ، خود اهورامزدا را قرار داده اند همين واژه است كه در فارسي مينو شده و به معني بهشت گرفتهاند . ناصر خسرو گويد :
اين يك سوي دوزخ همي خواند وان يك سوي ناز و نعمتمينو
از ديگر واژه هاي فارس كه با سپند تركيب يلفته ، گوسفند است : گاو ، دراوستا گئو gao هم اسم جمع همه جانوران سودمند اهلي است و هم اسم جاندار مخصوصي استكه در تازي بقر گويند . چنانكه ميدانيم جانداران سودمند را ، ايرانيان باستان گراميو ارجمند ميداشتند نگهباني و پرورش آنها را از كارهاي نيك ميدانستند ، بويژه گاو ( = بقر ) كه در سود ،سرآمد چارپايان ديگر است . در اوستا ، ونديداد فصل ( = فرگرد ) 21 فقره 1 آمده : « درود بتو اي گاو پاك ، درود بتو اي گاو سود بخش . . . . » در متن از براي گاو پاك ، گئو سپنت gaospenta آمده است . در پهلوي نيز گوسپند اسمجمع مطلق جانوران اهلي است . اسم اصلي جانداري كه امروزه گوسفند ميناميم ، ميش استو در اوستا هم مَئشَ maesha و ماده آن مدشي maeshi خوانده شده است ، بنابراينگوسپند (= گئو + سپند gao + spenta ) عنوانِ ديني است كه به جاندار مخصوص اطلاقمي كنيم . در نام خاص اسفنديار هم واژه سپنت ديده مي شود . اسفنديار پسر كيگشتاسب از ياوران ديني زرتشتي و از مقدسين مزديسناست مكررا در اوستا ، سپنتودات spento - data خوانده شده ، لفظا يعني داده خرد پاك يا آفريده دادار پاك . اين نامبه غلط در فارسي اسفنديار شده است ، بايستي سپند داد شده ياشد . از شاهنامه گذشته ،در نوشتهاي ديگر اسفنداد و سپندات ياد شده و در پهلوي هم سپندات آمده است همچنينسپنتودات spento - data نام كوهي است چنانك در زامياد يشت فقره 6 و در نامه پهلويبندهش فصل 12 فقره 2 كوه سپندات ياد شده و در فقره 23 از همان فصل در باره آن گويد : « كوه سپند دات در پيرامون ريوند است » بنابراين ، سپند كوه بايد در خراسانباشد نزديك نيشابور . در شاهنامه از يك كوه نامزد به سپند مفصلا سخن رفته ، كوهياست كه رستم دژ آن را گرفته و گنجش را برداشته ، آن دژ را بسوخت :
بكوه سپند آتشاندر فكند كه دودش بر آمد به چرخ بلند
شايد كوه سپنتو دات spento - data دراوستا همان سپند كوه شاهنامه باشد ! از اين نامهاي خاص گذشته ، سپنتودات صفت استبه معنايي كه ياد كرديم و جداگانه بسيار در اوستا بكار رفته است . ديگر ازنامهاي خاص تاريخي كه داراي واژه سپند باشد ، آذرباد مهراسپند است كه از بزرگان دينمزديسناست ، در نوشتهاي پهلوي آتروپات مار سپندان ياد شده است . آذرباد مهراسپندانموبدان موبد ايران زمين بوده در روزگار ساساني و همان است كه به غلط در تاريخ حمزهاصفهاني چاپ مصر و هم چاپ آلمان « ازدياد » چاپ شده ، اما در مجمل التواريخ ( ص 51 ) نقل از حمزه اصفهاني ، آذرباد ، درست نوشته شده است . از آتروپا ت (آذرباد ) در مقاله آذر سخن داشتيم .آما مهرآسپند : جزء اول اين نام مركب ماتهر mathra بهمعني سخن و گفتار است بويژه سخن مينوي و گفتار ايزدي ، ماتهرن mathran كسي است كهگفتار آسماني را به خاكيان مي رساند . يا به عبارت ديگر وخشور و پيامبر ، پيغمبرزرتشت چندين بار خود را در سرودهاي خويش چنين خوانده است . جزء دوم يعني سپند صفتآن است . بنابراين مهراسپند يعني سخن مينوي پاك و يا گفتار ايزدي مقدس . انوري ميگويد .
تا كه در نطع دهر در بازي است رخ بهرام و اسب مهراسپند
دراوستا ماتهرسپند mathra - spenta آمده و روز 29 ماه چنين خوانده شده است . امادومين جزء سپندارمذ كه آرمتي armati باشد : اين جزء با دو واژه ساخته شده يكي اَرِم arem كه از قيود است به معني درست يا آنچنان كه شايد و بايد و به جا ؛ كه خودجداگانه در اوستا به كار رفته ؛ ديگري mati از مصدر من man ( انديشيدن ) كه درمقاله بهمن گذشت . از اينكه از ( ارم + متي ) يك ميم افتاده « ارمتي » شده ، بنا بهقاعده ايست كه دو حرف از يك جنس در واژه مركب كه به هم آيد يكي را در ديگري ادغام ودر نوشتن حذف كنند و در اوستا مثال آن بسيار است و در فارسي هم كم نيست . مانندهيچيز ، درستر و جز آن . آرمتي به معناي فروتني و بردباري و سازگاري گرفته شده درمقابل ترمتي taro - mati كه به معني بادسري و خيره سري و ناسازگاري و برتني و سركشياست ، لغت ترمنشت كه در فرهنگها بر وزن سرنوشت به معني بدكرداري ياد شده ، درست است، در پازند ترمنشن ، برابر است با ترمتي taro - mati اوستايي . در نامهپازند مينوخرد در فصل 21 در فقرات 8 و 40 آمده « و اوي ترمنشن مرد فرجام چي ؟ و اوي ترمنشنمرد دوست اندك ، وش دشمن وس » يعني آن مرد ترمنشن را دوست كم و دشمنش بسيار است . در اوستا و در نوشتهاي ديني پهلوي ترومتي ، ديوي است رقيب آرمتي و از جمله ايكه از مينو خرد ياد كرديم ، هيچ شك نمي ماند كه آرمتي را به معني بردباري و فروتنيمي گرفتند . بنابر آنچه گذشت ، آرمتي با صفتش سپنتا : ( spenta - armati ) كه درفارسي سپندارمذ شده يعني فروتني پاك يا تواضع مقدس . امروزه نام دوازدهمين ماه رااسفند مي گوييم يعني موصوفش را كه ارمذ ( = ارمت - آرمتي ) باشد از زبان انداختهايم . اينست معني لغوي سپندارمذ . مقصود نگارنده در بيان نامهاي دوازده ماه هماننمودن معاني امشاسپندان و ايزداني است كه اين ماهها به نام هاي آنها خوانده مي شودو اگر از پايه و رتبه هر يك از آنان ، آنچنان كه در اوستا و نوشتهاي ديني پهلوي يادشده ،سخن مي داشتيم شايد اين مقاله پنجاه برابر بلندتر ميشد . اينك در پايانسخن براي شناختن پايه سپندارمذ در دين مزديسنا بطور اختصار گوئيم : سپندارمذ كهپنجمين امشاسپند به شمار است ، نماينده بردباري و شكيبايي و سازش اهوراست ، مانندامشاسپندان ديگر ميانجي است ميان دادار و آفريدگان و در اين جهان نگهباني زمين بهسپرده اوست . هر آنكه زمين را آباد كند و خاك را خرم و بارور سازد و به كشت و ورزپردازد فرشته نگهبان آنرا ، از خود خشنود كرده و از بخشايش آسماني مزدا برخوردارگردد . مكررا در اوستا سپندارمذ ( سپنتا آرمتي )لفظ مترادف زمين بكار رفته و ازاين واژه خود زمين اراده شده است . از براي اينكه مردمان خشنودي وي جويند وآنچنانكه بايد زمين را پاك و آباد نگهدارند ، سپندارمذ دختر اهورا مزدا خوانده شدهاست . هرآنكه زمين شكيبا . بردبار را كه مايه زندگي است بيالايد و ويران سازد و ازكشتزار بي بهره كند مايه ناخشنودي و آزردگي پدر مينوي است . فردوسي گويد :: سپندارمذ پاسبان تو باد ز خرداد روشن روان تو باد
یكم اسفند/ اورمزدروز
جشن «اسفندی» و هدیه به زنان در نیاسرِكاشان، اقلید ومحلات؛ و پختن آش «اسفندی». آغاز سال نو در تقویم محلی نطنز، ساوه و كاشان. درفراهان معروف به «آفتو به حوت» (آفتاب در برج ماهی). همچنین جشن «آبسالان/ بهارجشن/ جشن روباه» به مناسبت روان شدن جویبارها و طلیعه بهار. خجستگی دیدارروباه. (واژه «آبسالان» با «آبشار» و فشار آبها در پیوند است. در متون كهن، هنگامِاین جشن به گونههای مختلفی آمده است كه مانند بسیاری از دیگر دگرگونیها ناشی ازمحاسبه زمان با تقویمهای گوناگون و كبیسهگیریهای متنوع بوده است. همچنین روزجشنی به نام «كوسهسواری/ كوسه برنشین». مراسم نـمایشی خـندهآور كه توسط مـردیكـوسـهرو كه بر درازگوشی سوار بوده بـرگـزار میشده است. كـوسـه خـود را بادمیزده و مردم به او آب میپاشیدهاند.
پنجماسفند/ سپندارمذ روز
جشن «اسفندگان»، جشنی در ستایش وگرامیداشت «اسفند/ سپَـندارمَذ» (در اوستایی «سْـپِـنْـتَـهآرمَئیتی» ? در پهلوی «سْـپَندارمَـد») به معنای فروتنی پاك و مقدس و بعدها یكی از اَمْشاسْپَندان. نگهبان و ایزدبانوی زمینِ سرسبز. جشن «سپندارمذگان/ اسفندگان»، روز گرامیداشت زناندر ایران باستان بوده و این روز بنام «مردگیران» (هدیه گرفتن از مردان) در ادبیاتفارسی بكار رفته است. بجز این بنام روز جشن «برزگران/ برزیگران» (به مناسبتسبزكنندگان زمین و سبز شدن زمین) نیز خوانده شده است.
دهم اسفند/ آبان روز
جشن «وخشنكام» در گرامیداشت رود «آمودریا/ جیحون»، بزرگترین رود سرزمینهای ایرانی. این نام از بزرگترین شاخهآمودریا بنام رود «وخش» برگرفته شده است. بیرونی «وخشنكام» را «فرشته جیحون» میداند و میبایست با «اَناهیتَـه/ آناهید» اینهمانی داشته باشد. نوزدهم اسفند/ فروردین روز جشن «نوروز رودها»، گرامیداشت، لایروبی و پاكسازی رودها، كاریزها وچشمهها همراه با پاشیدن عطر و گلاب بر آنها.
بیستم اسفند/ بهرام روز
جشن «گلدان» یا «اینجه»، روز آمادهسازی و كاشتگلها و گیاهان در گلدانها و نیز جشن درختكاری.
بیست و ششم اسفند/ اشتاد روز
جشن «فروردگان»، جشنی دریادكرد و بزرگداشت روان و فُـروهر (فَـروَهَـر) درگذشتگانِ در این روز و تا پایانسال. این نام به گونههای «فرورگان/ فرودگان» نیز آمده است.
بیست و نهم یا سیام اسفند/ مانتره سپند روز یاانارام روز (آخرین روز سال)
جشن پایان فصل زمستان و زمان گاهَنباری بنام «هَـمَـسْـپَـت مَـدَم» در اوستایی «هَـمَـسْـپَـث مَـئیدَیـه» به معنای «برابری شبو روز / برابری سرما و گرما». همچنین هنگام جشن «اوشیدر» در سیستان به آرزوی فراآمدن سوشیانت. در این روز مردمان دختری را بر شتری آذین شده مینشانند و همراه باشادی و سرود او را برای آبتنی به آبهای دریاچه هامون میبرند. (← سیزده بدر). گرامیداشت درگذشتگاندر سُـغد و امروزه نیز در بسیاری نواحی گوناگون. جشن «علفه» درخمین، همراه با بردن علفهای صحرایی به خانه و روشنكردن چراغی در همه اتاقها. شامگاه آخرین روز سال در بسیاری از نواحی ایران بر بامها آتشمیافروزند.
شهریورروز از شهریورماه یا چهارمین روز این ماه، برابر است با جشن شهریورگان که از آیینها و مراسم وابسته به آن هیچگونه آگاهی در دست نیست. برگزار نشدن آیینهای جشن شهریورگان توسط ایرانیان در زمانی طولانی، موجب شده است تا همه جزئیات آن به فراموشی سپرده شود و حتی در متون کهن نیز آگاهیهای چندانی در باره آن فرا دست نیاید.
نام شهریور در متون اوستایی به گونه «خْـشَـتْـرَه وَئیریَـه» آمده که به معنای تقریبی «شهر و شهریاری (شهرداری) آرمانی و شایسته» است. چنین مینماید که این اندیشه و آرمان، خاستگاه نظریههای افلاطون و فارابی در زمینه «آرمانشهر» یا «مدینه فاضله» بوده باشد. نام شهریور چند بار به همین معنا در «گاتها»ی زرتشت نیز آمده است و بعدها در اوستای نو، او را به گونهای تشخصیافته به پیکر یکی از امشاسپندان در میآورند.
بر اساس متون ایرانی، جشن شهریورگان یا چهارم شهریورماه، با زایش و مرگ دو نفر از تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ ایران همزمان است: زایش داراب و مرگ مانی. خلف تبریزی در «برهان قاطع» (جلد سوم، ص 1316) از این روز به عنوان زادروز داراب نام میبرد. با توجه به پارهای اشارههای تاریخی و شباهتهای داستان داراب در شاهنامه فردوسی و دیگر تاریخنامههای ایرانی با گزارشهای مورخان یونانی و ایرانی در باره کورش بزرگ، میتوان احتمال ضعیفی درباره اینهمانی داراب و کوروش را پیش کشید. ممکن است منتسب دانستن زادروز داراب یا کورش به روز شهریورگان که بر شهریاری آرمانی و شایسته دلالت دارد، یادمانی از خاطره پادشاهی کورش بزرگ در یاد مردمان و تاریخنگاران بوده باشد.
اما از سوی دیگر متون مانوی (متن ce و p به زبان پارتی) از این روز به عنوان روز جانباختن مانی یاد کردهاند: «(مانی) با شادی بزرگ و با خدایان روشنیها و با نوای چنگ و سرود شادی پرواز کرد . . . و جاودان بماند به نزد خداوند اهورامزدا . . . چهار روز گذشته از شهریورماه، شهریورروز، روز دوشنبه، ساعت یازده، در استان خوزستان و به شهر بیلاباد (گندی شاپور)، که او پرواز کرد . . . به سوی سرای فروغ» (وامقی، ایرج، نوشتههای مانی و مانویان، 1378، ص 290 تا 293؛ M. Boyce, Acta Iranica, No. 9) آنگونه که از متون مانوی برمیآید، روز مرگ مانی در نزد مانویان یکی از بزرگترین جشنها دانسته میشده و ظاهراّ به هنگام مرگ مانی این روز برابر با جشن «بِـما/ بِـمو» نیز بوده است.
به این ترتیب، چهارم شهریورماه نه تنها هنگام جشن شهریورگان، بلکه همزمان با جشن زادروز داراب (کورش؟) و جشن درگذشت یا جانباختن مانی نیز است. همزمانی این دو رویداد اخیر از نگرگاهی دیگر نیز توجه برانگیز است: از سویی هنگام زایش پادشاهی بلندآوازه و کوششگر آرمانشهر ایرانی؛ و از سویی دیگر مرگ مانی درست در همین روز و دستاورد سلطه موبدان ساسانی بر ایرانشهر و تباهی آرمانشهر ایرانی.
سنگنگارهای در بیشاپور عکس از غیاثآبادی، 1376
ممکن است مردی که در زیر سم اسب بهرام شاه فرو غلتیده است، سنگنگاره مانی باشد. مانی، پیامبر بزرگ و پاکدل و صلحجوی ایرانی، همه عمر شصت و یکساله خود را صرف گسترش پیام دین مانوی کرد. او برخلاف بسیاری از ادیان که به رسمین نشناختن و رد کردن ادیان و باورهای دیگر را افتخاری برای خود میدانند، تمامی پیامبران و ادیان پیشین خود را به رسمیت شناخت و گرامی داشت. مانی پیامبر دینی به تمام معنا در پیوند با فرهنگ و هنر بود که خود و پیروانش بیش از همه ادیان دیگر از خود کتاب و آثار مکتوب و نگارههای بیهمتا باقی گذاشتند. همچنین مانی پیامآور جهانشمولترین دین جهان باستان بود که پیروانش به مدت قریب یک هزار سال در گسترهای از شمال اروپا تا شرق چین زندگی میکردند. یکی از شناختهشدهترین آیینهای مانوی که در سراسر جهان امروز برجای مانده و بکار میرود و یادمان آن نیکومرد آشتی جوی ایرانی است، شیوه دست دادن مردمان با دست راست است. مانی، سرنوشت تلخی داشت. سرنوشت تلخ و همیشگی مردان بزرگ تاریخ ایران، و قربانیان اتحاد شوم حکومتداران، اشراف و روحانیان. اتحاد قدرت و ثروت و نیرنگ.
داستان بسیار ساده بود. همانگونه که بعدتر با مزدک و دیگران هم اجرا شد. مانی را به جلسه مناظره با موبدان در حضور بهرام یکم دعوت میکنند و او را در یک دادگاه تفتیش عقاید به جرم «کفر» محکوم به مرگ میکنند. او در زندان نیز نه تنها از پیام دین و آرمان خود دست بر نمیدارد و توبه نمیکند؛ بلکه از هر فرصتی برای اندرز و شناساندن دین و اندیشههای خود برای جامعه بشری بهره میبرد.
مانی به حکم موبدان پیرو صلح و آشتی و با تأیید بهرامشاه در شهریورروز از شهریورماه سال 276 میلادی و در روزی که لابد دیگر موبدان سرگرم آراستن مجلس جشن شهریورگان یا آیین آرمانشهر ایرانی بودهاند، پس از شکنجههای هولناک کشته میشود و پیکرش را برای مدتی طولانی بر دروازه گندیشاپور میآویزند. دروازهای که تا سدها سال بعد به نام «دروازه مانی» خوانده میشده است.
موبد کرتیر، در کتیبههای نقشرستم و سر مشهد به بازگویی این رویداد میپردازد: «کیش اهریمن و دیوان از شهر رخت بر بست. یهودیان و بوداییان و برهمنان و مسیحیان و نزاریان و مانویان اندر شهر کشته شدند و بتهای آنان (منظور خدایان آنان) نابود شد. دیوکدههای آنان (منظور نیایشگاهها) منهدم گشت و به جایگاه نیایش ایزدان بدل شد، شهر به شهر، جای به جای . . . من کافران و ملحدانی که به انجام فرایض دینی نپرداختند را کیفر دادم . . . من بسا آتشکده نشانیدم، بسیار کسان به دین روی آوردند و من دین مزدیسنا را اندر شهر نیکنام کردم».
نهم آذر به تقويم زرتشتی برابر با ۳آذر به تقويم کنونی که آذر روز نام دارد و به عنصر مقدس آتش تعلق دارد جشن آذرگان می باشد که به آن آذرجشن نيز می گويند.يکی از نيايشها در خرده اوستا آتش نيايش نام دارد .ايرانيان قديم در اين روز به آتشکده ها می رفتند و آتش نيايش می خواندند و نيز در اين جشن آتش افروزی کرده و به شادی و پايکوبی می پرداختند.
ابوريحان در صفحه ۲۵۶ ترجمه آثارالباقيه می نويسد (روز نهم آذر عيدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می گويند و در اين روز به افروختن آتش نيازمند می باشند و اين روز جشن آتش است و بنام فرشته ای که بهمه آتشها موکل است ناميده شده زرتشت امر کرده در اين روز آتشکده ها را زيارت کنند ودر کارهای جهان مشورت نمايند )
اما روز نهم از ماه آذر را ایرانیان چون نوروز و مهرگان ارج نهاده و مبارک و خجسته می شمرند. در این روز آتشکده ها را آراسته و آذین بندی می کردند و در آن جایگاه مقدس مراسم ویژه ای را برای جشن برگزار می کردند. نظافت و پاکیزگی، از جمله ستردن موی و چیدن ناخن در این روز نیک بود.(برهان قاطع،جلد اول ـ ص ۲۶) و معتقد بودند در این روز مشاوره و رایزنی درباره امور و دشواریها به نتیجه مطلوب می انجامد.به مناسبت تغییر فصل به نظر می رسد که در آتشکده ها ضمن مراسم نیایش،هدایا و نذوری پیش کش شده و بر آتش چوب های خوش سوز و خوش بو و عود و صندل می نهادند یا تقدیم آتشکده می کردند.آنگاه به مناسبت آغاز سرما،از آتش افروزان در آتشگاه، هرکس با مراسمی ویژه،اخگری به خانه برده و آتش زمستانی را از آن اخگر تقدیس شده می افروخت که تا پایان زمستان و فصل سرد در خانه فروزان و نمی گذاشتند خاموش شود ــ و برای این امر شگون و نیکی و تیمن و تبریک قایل بودند.
بنابر آن چه در «اوستا» آمده، آدمی، 5 بخش دارد: تن، اهو یا جان، اوروان یا روان، دئنا یا وجدان و فروهر.
تن، بخش مادی آدمی است، مرگ پایان تن است، «جان» نیز با مرگ، نیست می شود. جان، تن را سامان می بخشد. این نیرو با تن، هستی میپذیرد و با مرگ از میان می رود. با مرگ جانمان بی جان می شود و آن چه می ماند، روان و فروهر است.
روان نیرویی نامیراست، با مرگ از تن جدا می شود اما همچنان برجاست. روان مسوول است در برابر آن چه انجام داده ایم. پاداش نیکی ها و گزینش های درست را و همچنین پادافره ی بدی ها و گزینش های نادرست را روان آدمی برخود خواهد دید.
در این میان، دئنا یا همان دین و یا وجدان، شناخت و گزینش راست را از ناراست، ممکن می سازد. با وجود دئنا است که گزینش معنا می یابد و از برای همین نیرو و بخش است که می توانیم با اندیشه و شناخت، برگزینیم. چون اختیار گزینش و نیروی شناخت در دسترسمان است بنابراین پاداش و پادافره نیز مفهوم می یابد.
و اما فروهر؛ فروهر نیز بخشی نامیراست، جاودانه است و همان گونه که پاک، بر ما آمده است، از ما می رود. فروهر با مرگ تن، به دیگر فروهران در جهان مینو می پیوندد. فروهر بخشی از هستی بخش بی همتا است، فروهر تنها نیرویی است که می تواند آدمی را به سوی آفریدگار یکتا، رهنمون باشد.
و امروز روز فروهر ها است، فروهر نیاکان و درگذشتگان. امروز جشن فروردینگان است، جشن فروهرها. جشنی که در آن به شادباش همه ی فروهران از گیومرث(انسان نخستین) تا سیوشانس، گرد هم می آییم و با اجرای آیین هایی از فروهران، یاری می خواهیم.
فروهر از نظر واژگانی، نیروی پیش برنده و پیشرفت دهنده است. بی گمان اگر اندکی در آن ژرف شوید درخواهید یافت که چرا فروهر را به یاری می خواهیم و نه هیچ یک از دیگر بخش های تشکیل دهنده ی آدمی را.
امروز روز فروردین ایزد از ماه فروردین است. امروز نوزدهمین روز از ماه فروردین است که بنابر گاهشمار زرتشتی، «فروردین» نام دارد. با برابری روز فروردین و ماه فروردین، سال هاست که برای آرامش باد روان درگذشتگان و به شادی فروهرها، گرد هم می آییم و جشنی را به پا می داریم که فروردینگان نام دارد. این جشن نخستین جشن از جشن های ماهیانه است چرا که زرتشتیان از دیرباز بر این باور بوده اند که برای آغازی سالی نیکو، برای پیشرفت و برای رسیدن به چشمه ی پایان ناپذیر الهی، فروهر نیرویی یاریگر است. دئنا ما را به شناخت می رساند و گزینش راه راست را برایمان هموار می کند و فروهر در پیشرفت در این راه یاری مان می دهد. این راه به «اشا»(راستی و هنجار هستی) می انجامد و به «فرشکرتی»( تازه گردانیدن جهان).
فروردین همان گونه که از نامش پیداست ماه فروهرها است و 19 فروردین ماه، جشن فروردینگان. جشنی متفاوت که در آن برآنیم تا یادمان نرود که بخشی از این جهانیم و باید در راستای پیشرفت و تازگی اش، در راستای سامان دهی اش و نه آشفتگی، گام برداریم.
بی گمان نماد فروهر در درک معنا و مفهوم راهی که در پیش داریم، یاری مان می دهد اگر در آن، ژرف شویم:
بال های گشوده ای که یادآور اندیشه و گفتار و کردار نیک هستند و ما را می آموزند که تنها این سه نیک می توانند پرواز و پیشرفتمان دهند.
دامنی سه بخشی که باید دون و سرنگون باشند، اندیشه و گفتار و کردار بد هستند. حلقه ی مهر و پیوند بر یک دست است و دستی دیگر بر فراز است به سوی یکتای بی همتا.
حلقه ای بر کمر دارد که چرخه ی زندگی و قانون اشا را بر ما می نمایاند، قانونی که هنجار هستی است. بر پایه ی این قانون اگر نیک بیندیشیم و نیک رفتار کنیم بر این چرخه بر ما نیک می رسد و اگر ناراستی پیشه کنیم، ناراستی و آشفتگی دامنمان را می گیرد.
و در پایان دو رشته ی آویخته داریم که نماد انگره مینو(اندیشه بد) و سپنتامینو(اندیشه نیکو) هستند، دو نیروی همزادی که در اندیشه، زندگی یافتند و این اندیشه ی ماست که به آن جان می بخشد.
یادمان نرود امروز جشن فروهرها است، نفسی عمیق باید کشید و به کمک دئنا و به یاری فروهر، هستی را با نیروی نیکی، باید توانمند ساخت. و یادمان نرود که روزها نشانه هستند. باید در هر روز، اندکی ژرف شد، در نام ها و در معناها.
ارديبهشت امشاسپند، فروزهي راستي بيپايان است. اين امشاسپند كه هم نام يكي از ماههاي دوازدهگانهي سال و هم نام يكي از روزهاي ماه در گاهشمار زرتشتي است، از نظر واژگاني به معناي بهترين راستي، درستي و نظم و هنجار است و آتش كه نمودي از روشنايي بيكران خداوندي است،نماد و نشان اين امشاسپند است.
ارديبهشت امشاسپند، در جهان مادي پاسدار و نگهدار و نگهبان آتش است، از همين روي با فرارسيدن ماه ارديبهشت، آيينهاي گراميداشت آتش، اين آفريدهي سپند اهورايي، سالهاست كه توسط زرتشتيان برگزار ميشود. يكي از اين آيينها، آيين «بزرگ كردن آتش» يا به زبان دري، آيين «تش مس» است.
آيين تشمس، بيشتر در روزهاي ارديبهشت، سومين روز از ماه ارديبهشت در گاهشمار زرتشتي، روز روز آذرايزد(نهمين روز از ماه)، روز سروشايزد(هفدهمين روز از ماه) و ورهرامايزد(بيستمين روز از ماه) برگزار ميشود چرا كه ايزدان آذر، سروش و ورهرام، ياوران امشاسپندِ ارديبهشت در راستاي خويشكاري پاسداري از آتش و هنجار و نظم جهان هستند. زرتشتيان بر اين باورند كه برگزاري آيين «تشمس» در اين روزها از ديگر روزها، نيكوتر است. اين آيين از آن روي برگزار ميشود كه زرتشتيان در درازاي تاريخ، خود را در برابر روشني و پابرجايي آتش آتشكدهها، مسوول ميدانستهاند.
براي برپايي چنين آييني، موبد از شب پيش از برپايي آيين تشمس، «يسناخواني» ميكند. يسنا(بخشي از اوستا) بر آتش خوانده ميشود و اين آتش در روز برگزاري آيين «تش مس»، به آتش آتشكده ميپيوندد.
اين آيين بيشتر در روزهاي نامبرده در آدريانها برگزار ميشود. كساني كه خواهان برگزاري آيين تشمس هستند، سفرهاي آييني پهن ميكنند و موبدان گرد هم ميآيند و در آتشكده كه جايگاه برگزاري اين آيين است، اوستاخواني انجام ميشود.
اين آيين همانگونه كه آييني براي پاسداشت آتش اهورايي است، به شيوهاي برگزار ميشود كه امشاسپندان را به تصوير ميكشد. ٦آجر بر روي زمين چيده ميشود؛ يكي از آجرها بيرون از جايگاه آتش آتشكده، است و ٥ آجر ديگر به ترتيب درون جايگاه آتش تا پاي آفريگان آتش درون آتشكده، چيده ميشوند.
هر يك از آجرها كه به كمك آنها، پلهپله آتش به درون آفريگان آتش منتقل ميشود، نمادي از امشاسپندان هستند. پلهي نخست، پلهي وهمنامشاسپند، پلهي بعدي، ارديبهشت امشاسپند، پلهي سوم، شهريورامشاسپند، پلهي پنجم، خوردادامشاسپند و پلهي ششم يا امردادامشاسپند است و سرانجام آتش، به آتش درون آفريگان آتشكده كه نمادي از روشنايي بيپايان است، ميرسد. در اين آيين ٦ مرحلهاي كه بايد پشت سر گذاشته شود همان مراحلي است كه براي رسيدن به ذات روشنايي بيپايان، بايد پيموده شود.
آيين بزرگ كردن آتش و اوستاخواني كه به پايان رسيد، همچون هميشه در ميان باشندگان لرك پخش ميشود تا همه در آن همازور و همبهره شوند.
زرتشتيان بر اين باورند كه آتش درون، يكي از ٥ گونهي آتش است. زرتشتيان با «تش مس» كردن آتش وجودي خويش را نيرو ميبخشند.
بر روي هركدام از اين آجرها، دستهاي «سرفت» ميگذارند و از آتشي كه درون آتشدان كوچكي است كه شب گذشته، موبد بر آن يسناخواني كردهاست، بر اين سرفتها، به ترتيب آتش مينهند تا به آتش سپند آتشدان آتشكده برسند
«مهرگان» در روستاي زرتشتينشين مزرعه كلانتر پاس داشته ميشود
جشن مهرگان با باشندگي همكيشان در مزرعه كلانتر، روستاي زرتشتينشين يزد برگزار ميشود.
بهگفتهي مهربان پولادي، فرنشين انجمن زرتشتيان مزرعه كلانتر، اين جشن، ١٠ مهرماه، ساعت ١٥، در تالار كوچك كنار آتشكده روستا، همراه با اوستاخواني و پذيرايي برپا خواهد شد.
در پايان باشندگان با شادباش به يكديگر اين جشن را گرامي ميدارند.
در ایران باستان جشن مهرگان، دومین جشن بزرگ پس از نوروز بوده، چرا که روز مهر از ماه مهر، زمان برابری دوباره شب و روز در سراسر گیتی است.
مردم به یکدیگر با بخشش یک شاخه گل یا برگی سبز یا هدیهای، همراه با سخنان زیبا و مهرآمیز به یکدیگر «مهرگانه» میدادند و عشق و دوستی و محبت میگسترانیدند و نیرو و انرژی میبخشیدند.
از دیر باز ایرانیان بر این باور بودند که در این روز کاوه آهنگر علیه ضحاک به پاخاست و فریدون بر اژیدهاک (ضحاک) غلبه کرد.
جشن مهرگان، دهم مهرماه با باشندگي گروهي از زرتشتيان و مشاور رييسجمهور در همايشگاه ماركار تهرانپارس برگزار شد.
اين همايش با بازخواني پيام شادباش اسفنديار اختياري، نمايندهي زرتشتيان در مجلس و فرنشين انجمن موبدان، سخنراني فرنشين انجمن زرتشتيان تهران، سخنراني «عليالحسيني»، مشاور رييس جهور و خواندن سرودهاي از توران شهرياري، چكامهسراي زرتشتي همراه بود.
در اين همايش، گروهي از هنرمندان زرتشتي به هنرنمايي پرداختند و از گروهي از چهرههاي سرشناس زرتشتي و ايراني سپاسداري شد.
گروه همسرايان سازمان جوانان زرتشتي تهران (فروهر) و گروه ستارگان شرق به هنرنمايي پرداختند كه از آنها سپاسداري شد.
به فرخندگي ٢٦ دي ماه، جشن بهمنگان
«بهمن» برترین امشاسپند دین زرتشتی است. این واژه با «اندیشه نیک»، «منش نیک» و «خرد سپندینه» برابر نهاده شده است. به راستی «بهمن» چه را میرساند و آیا میتوانیم به سادگی برای آن برابرهایی را مانند آنچه گفتیم بنهیم؟ آیا برای «بهمن» میتوان برابری یافت و به زبان و نوشته آورد؟ در «گاتها»، سرودهاي آسماني اشوزرتشت، آمده است که اشوزرتشت به یاری مهین فرشته «بهمن» به پیامبری برگزیده شد. چگونگی برگزیده شدن اشوزرتشت به پیامبری، با همراهی بهمن امشاسپند، از شگفتیهای این کتاب اهورایی است.
بهمن در جهان مينوي نماد منش نيك اهورامزداست. و با اراده و خواست هموست که بهمن به اشوزرتشت رو میآورد و پیامبر را با گفتار و خواست اهورایی پیوند میدهد و اشوزرتشت میتواند با دلدادهاش به گفتوگو بنشیند.
بهمن به پیامبر راه مینمایاند تا نخست به داد و هنجار هستی «اشا» پی برد و این همراهی تا بدان گاه میرسد که اشوزرتشت سرچشمهي یکتای هستی را مییابد و آنچنان به او دل میبندد که از زبان او سخن میراند و برای مردم سخنانی میسراید که تا آن زمان کسی نسروده است. در اوستا «بهشت» خانهي بهمن خوانده شده است...و نيكوكاران در سراي بهمن به پاداش ايزدی ميرسند. در نوشتههاي پهلوي چون دينکرد وبندهش بهمن نخستين آفريده دادار است.
اگر بخواهیم آموزش های اشوزرتشت را به درستی دریابیم، نخست باید بهمن را بشناسیم. آیا همان خرد سپندینه است، آیا همان منش پاک است، آیا اندیشه نیک است، آیا بهمنشی ست؟ آیا نجوییم او را، چراکه هرچه بیشتر بجوییم، کمتر خواهیم یافتش؟ به سرای دل برویم یا به ژرفای اندیشه، کجا در پی او باشیم؟
بار دیگر راه اشوزرتشت را پی بگیریم، تا شاید راز «بهمن» را دریابیم:
او نخست میپرسد و میجوید. همه جا و همه چیز را میکاود تا راز آفرینش و پدیدار شدن هستی را دریابد. کوششی خستگی ناپذیری دارد از برای جستن «چرایی بودن» و گشایش «رمز هستی» و «چگونه بودن» و چگونه «بهبودن» و «بهزیستن». پس گام نخست اندیشیدن است و پرسیدن و جست و جو کردن.
نور و تابش اهورا داده در اندیشهاش میدرخشد، چرا که خواست او «دانستن» است. اندیشیدن با درخشیدن تابش خرد و با بینش همراه میشوند، و او را به جهان ناشناختهها میبرند و گام به گام هر آنچه را که میخواهد بداند، در مییابد.
هنوز دیو تاریکی و بی دانشی شکست نخورده است. کشمکش و نبرد برای به دست آوردن دانایی و آگاهی نمیتواند او را به زانو درآورد. او در خودش، اراده و اندیشه و بینش اهوراداده را میبالاند و میپروراند تا بدانجایی که سرچشمه و بُن هنجار و داد چیره بر گیتی را پیدا میکند و «اشا» مینامدش.
او در مییابد که بر هستی با این بزرگی و بهنجاری دادی چیره است و این داد آنچنان نیرومند و هوشمند است که همهي هستی را در دست توانمند خود دارد و هیچ ارادهای نمیتواند از این توانایی سرپیچی کند، و تا جهان هست، اشا هم هست.
تا اینجا، کشمکش با نادانی به پیروزی انجامیده و پیامآور توانسته به گشایش رمز یکی از رازهای بزرگ جهان هستی دست پیدا کند. به این پیدایش بسنده نمیکند. باز هم جست و جو میکند، تا اینکه این اشتهای سیری ناپذیر دانستن، این بار آتشی را در دلش میافروزد: «شادی یافتن»، با «دوست داشتن و مهرورزیدن به یافتهها» به هم میآمیزند و همراه هم میشوند و فروزههای این تازگی وسرزندگی برای اشوزرتشت به مانند راهی نو خود مینمایاند.
این آتش درونی اندیشیدن را راهنماست و پرتوی تابناک این شادی بهسان خورشیدی که تازه از پس ابرهای تیره و تار سر بر آورده، جایگاه اندیشه را گرمی میبخشد.
و از این زمان است که دلدادگی و فرزانگی آغاز میشود. به هر چه دست مییابد مهرش در دل جای میگیرد و به همه هستی با خرد و بینش و مهر و دوستی نگاه میکند. به هر جا چشم میاندازد رخ یار میبیند و دلداده میشود به هر آنچه که میبیند. در خود میکاود که این چه دگرگونی ست؛«در اندرون من خسته دل ندانم کیست / که من خموشم و او در فغان و در غوغاست».
یک تازگی در درونش روییده، همدل و هماندیشی را در نهاد خویش مییابد که به تازگی با او همخانه شده، هر چند که تا کنون با هم بودهاند، و در کنار هم، ولی تا به این اندازه به هم نزدیک نشده بودند.
او را«بهمن» مینامد و از این پس با نور او به کندوکاو راه میرود. تا دور دستها را میتواند ببیند.
در خلوت، آنجایی که هیچ سخنی به گوش نمیرسد، آغاز گفتار اوست. بهمن او را به جایی میبرد سرشار از نور و سرور، به راز و نیاز با اهورامزدا. برای نخستین بار است که شادی با شکوه و بسیار بزرگی را در خود میبیند و این شادی و آتش درونی آنچنان گرمی به او میدهد که به سخن میآید، و همه ناگفتنیهای زمان خود را میگوید و به خرسندی و شادی بی پایان و سرانجام به جاودانگی دست مییابد.
بهمن را دوست میداریم، و بر میگزینیم و باور داریم که: سپیدی ازآن بهمن امشاسپند است. گل یاس سپید، نماد اوست. به همه جانداران مهر میورزد. روز پس از اورمزد است و آرزو کنیم که شادی جشن بهمنگان دلهایمان را پیوند زند.
جشن خُردادگان زمان برگزاری: روز خرداد (ششمین روز ماه باستانی) از ماه خرداد (سومین ماه سال) برابر با چهارم خرداد در گاهشماری خورشیدی.
انگیزه برگزاری: فرخندگی هم نامی روز و ماه به نام امشاسپند خرداد و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان.
مفهوم امشاسپند خرداد:خرداد در اوستا «هـَئوروَتات» و در پهلوی «خُردات» یا «هُردات» به معنی رسایی و کمال است که در گاتها یکی از فروزههای اهورا مزدا و در اوستای نو نام یکی از هفت امشاسپند و نماد رسایی اهورا مزدا است. خرداد، امشاسپند بانویی است که نگهداری از آبها در این جهان خویشکاری اوست و کسان را در چیرگی بر تشنگی یاری میکند از این روی در سنت، به هنگام نوشیدن آب از او به نیکی یاد میشود. در گاتها، از خرداد و امرداد پیوسته در کنار یکدیگر یاد میشود و در اوستای نو نیز این دو امشاسپند، پاسدارنده آبها و گیاهان اند که به یاری مردمان میآیند و تشنگی و گرسنگی را شکست میدهند. در یسنا، هات ۴۷، آمدهاست که اهورامزدا رسایی خرداد و جاودانگی امرداد را به کسی خواهد بخشید که اندیشه و گفتار و کردارش برابر آیین راستی است. امشاسپند خرداد در متنهای کهن: چهارمین یشت از یشتهای بیست و یک گانه اوستا، ویژه ستایش و نیایش امشاسپند بانو خرداد است که در آن یشت از زبان اهورا مزدا یادآور میشود که «… یاری و رستگاری و رامش و بهروزی خرداد را برای مردمان اشون بیافریدم…» و سپس تاکید میشود هر آن کس که خرداد را بستاید همانند آن است که همه امشاسپندان را ستایش کردهاست. در بندهش نیز درباره خرداد آمدهاست : «… ششم از مینویان، خرداد است؛ او از آفرینش گیتی آب را به خویش پذیرفت..» ، «… خرداد سرور سالها و ماهها و روزهاست [ یعنی] که او سرور همهاست. او را به گیتی، آب خویش است. چنین گوید: هستی، زایش و پرورش همه موجودات مادی جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست…»
گل ویژه جشن خردادگان:در کتاب بندهش از گل سوسن به عنوان گل ویژه امشاسپند بانو «خُرداد» نام برده شدهاست: «… این را نیز گوید که هرگلی از آنِ امشاسپندی است؛ و باشد که گوید: … سوسن خرداد را، ..» که بر این بنیان بهترین نماد برای جشن خردادگان گل سوسن است. معروفترین نمونههای گل سوسن نزد ایرانیان سوسن سپید Lilium candidum یا سوسن آزاد است که به نام سوسن ده زبان یا سوسن گل دراز نیز شناخته میشود، همچنین یکی دیگر از گونههای نادر گل سوسن که بومی برخی مناطق شمالی ایران است، سوسن چلچراغ Lilium lederbourii نام گرفتهاست. در متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدکی» بوی گل سوسن سپید، چون «بوی دوستی» توصیف شدهاست.
آیینهای جشن خردادگان: یکی از مهمترین آیینهای روز خرداد که در جشن خرادگان پررنگ تر میشود، رفتن به سرچشمهها یا کنار دریاها و رودها، تن شویی در آب و خواندن نیایشهای ویژه این روز همراه با شادی و سرور در کنار خانواده و دوستان بودهاست. نمونهای از سنتهای رایج در این روز را میتوان از سروده «دستور داراب پالن» موبد بزرگ پارسی در منظومه «فرضیات نامه» برداشت نمود که از آیینهای ویژه خرداد روز به «تن شویی»و«کندن چاه» و «نو کردن کاریز» اشاره میکند و در همین مورد در متن پهلوی «اندرز انوشه روان آذرپاد مهر اسپندان» یاد آوری شده که «در خرداد روز جوی کن». بر این پایه، در این روز توجهای ویژه میشده به نگهداری و نوسازی جایهایی که آب از آنها سرچشمه میگیرد و در آنجا جاری میشود چون چشمهها، چاهها، جویها، کاریزها و رودها که با آب زندگی بخش خود، ادامه زندگی را در این کره خاکی برای زیستمندان امکان پذیر میکنند.
جشن مهرگان دهم مهرماه ساعت 18 با برنامههاي گوناگون در همايشگاه ماركار تهرانپارس برگزار شد. در اين جشن يكي از مسوولان وزارت ارشاد، مهمان زرتشتيان بود.
در آغاز برنامه، گروه نيايش كانون دانشجويان زرتشتي بندهايي از گاتها را خواندند. اين برنامه شامل دست افشاني از سوي مهد كودك پرورش، مهد كودك سپند و خانهي فرهنگ و هنر زرتشتي بود. اسفنديار اختياري نمايندهي ايرانيان زرتشتي در مجلس شوراي اسلامي و رستم خسروياني فرنشين انجمن زرتشتيان تهران از سخنرانان اين برنامه بودند.
نگار خدادادي نيز سخنران ديگر اين برنامه بود كه داستان نبرد كاوهي آهنگر با ضحاك و به بند كشيدن ضحاك در كوه دماوند كه به پيروزي كاوهي آهنگر انجاميد، بيان كرد. شاهنامهخواني از ديگر برنامههاي اين جشن بزرگ ايراني بود. گروه كر سازمان جوانان زرتشتي (فروهر) نيز چند ترانه را اجرا كردند. هنرمندي گروه ارف خانهي فرهنگ و هنر زرتشتي نيز در اجراي اين برنامه ياري رسان بود. گروه بالهي مهدكودك پرورش در اين جشن بزرگ ايراني برنامه اجرا كردند.
گروه ارف خانهي فرهنگ و هنر زرتشتي و گروه موسيقي سنتي سازمان جوانان زرتشتي نيز در اين برنامه، ترانههايي اجرا كردند. در پايان نيز در محوطهي ماركار تهرانپارس به مناسبت اين جشن، آتشبازي انجام شد كه از دگرگونيهاي زيباي اين برنامه نسبت به سالهاي گذشته بود.