Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

بررسی تاریخ فرانسه

اطلاعات موضوع

Kategori Adı تاریخ جهان
Konu Başlığı بررسی تاریخ فرانسه
نویسنده موضوع *مینا*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan *مینا*

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

گل ها




گل‌ها یا مردمان سرزمین گل، مردمانی بودند که در سرزمین گل در باختر اروپا (فرانسه کنونی، بلژیک، سویس باختری، بخش‌هایی از هلند و کرانه باختری رود راین در آلمان) می‌زیستند.

آنها مردمانی از نژاد سلتی به شمار میرفتند که در آغاز در سرزمین یاد شده بسر میبردند اما در روزگار روی کار آمدن رومیان در همه جای اروپا پراکنده شدند. گل‌ها به زبان گالیک سخن می‌گفتند. کانون گرد آمدنشان در فرانسه و پس از آن در بخشی از شمال ایتالیا و آنگاه شمال کوهای آلپ بود.

گلها نزدیک به سال ۳۹۰ پیش از زایش مسیح به رم تاختند. در ۲۸۱ پیش از زایش مسیح شمار بسیاری از گلهای خاوری به تراس در شمال یونان کوچ کردند.گل‌ها در زمان قدرت روم در سطح اروپا پراکنده بودند و به زبان گالی سخن می‌گفتند.

به علاوهٔ گل‌هایی که در سرزمین فرانسه زندگی می‌کردند قوم دیگری به نام لپونتی وجود داشت که در سرزمین‌های شمالی ایتالیا مسکن داشتند . قوم دیگری به نام هلواتی نیز در شمال رشته کوه آلپ در رائتیا وجود داشت.


یکی از سردسته‌های بزرگ گل به نام برنوس که ارتشی بزرگ را رهبری می‌نمود برآن شد تا به پرستشگاه آپولون در دلفی دست درازی کند اما گفته می‌شود که تندری را که همان زمان رخ داد نشانی از یک هشدار آپولون دانسته و از این کار خودداری کرده است !!




برنوس

در همین زمان ۱۰هزار تن از سلتی‌ها با برده‌هایشان به تراس( به احتمال زیاد منظور همون تریشن و دیشن هست که در حال حاضر شامل سرزمینهایی همچون بلغارستان و رومانی و یوگسلاوی و مجارستان و چک و اسلواکی و بخشهایی از لهستان هست که بعد ها ترشن ها بر خلاف دیشن ها تحت تاثیر فرهنگ یونان قرار گرفت ) کوچیدند. سه دسته از ایشان به خواهش نیکومدس یکم شاه بیتونیه از تراس گذشتند و به آسیای کوچک رفتند. نیکومدس برای نبرد با برادرش به نیروهای ایشان نیاز داشت. اینان سرانجام در کاپادوکیه و فریجیه در آناتولی میانی جای گرفتند که سبب شد از آن پس این سرزمین به گالاتیا نامور شود.


واژه گل برابر Gallia و Gallus، Gallicus در زبان لاتین است. این همانندی شاید یک پیشامد باشد. به هر روی انگلیسی زبانان واژه‌های Gaule و Gaulois را از زبان فرانسه وام گرفتند. ریشه این واژگان از *walha- در زبان آلمانی می‌باشد که واژه ایست به چم(معنا) ناژرمن (کسی که ژرمن نیست مانند سلتیها و رومیان).

این نام در واژگانی مانند ویلز(wales) نمود پیدا کرده است. W در زبان آلمانی بر پایه بنیان دستوریی که از زبان فرانسه بجای مانده به gu / g دگرش می‌یابد مانند guerre = war, garde = ward. آمیزش au پیش از al نیز در این زبان نمودار است. برای نمونه cheval ~ chevaux، از این رو سخت می‌توان پذیرفت که Gaulle از واژه لاتینی Gallia به زبان انگلیسی راه یافته باشد چرا که واج g در انگلیسی j خواهد شد(مانند gamba > jambe) و آمیزش au ناشدنی است.



 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

جنگهای میان رومیان و گل ها (1)


بررسی مراحل سه گانه


جنگ‌های میان رومیان و گل ها به جنگهای گالی معروف است ، گالی یا گلی یا گالیک نام یک رشته جنگ میان رومیان و گل‌ها در میانهٔ سدهٔ یکم پیش از زایش مسیح است که با جنگ آلزیا در ۵۲ (پیش از میلاد) به اوج خود رسید. سرانجام این جنگ‌ها پیوسته شدن سرزمین گل به خاک امپراتوری روم و گسترش این امپراتوری بود.

جنگ‌های گالی سه مرحله داشت:

نخست جنگ‌هایی که رومیان به درگیری‌های درونی گل‌ها خود را وارد می‌ساختند (۵۸-۵۷ پیش از میلاد)
دوم لشکرکشی‌های تنبیهی رومیان بر ضد نیروهای ضد رومی در خاک گل‌ها (۵۶-۵۵ پیش از میلاد)
سوم جنگ‌های تثبیت قدرت و خواباندن شورش‌های پی در پی گل‌ها (۵۴-۵۱ پیش از میلاد).


مرحلهٔ نخست جنگ‌ها

در ۵۸ پیش از میلاد هلوتی‌ها از سوئیس کنونی به خاک روم کوچیدند و مرزهای روم را با تهدید رو در رو ساختند. ژولیوس سزار بر آنان تاخت و آنان را به سرزمینشان پس فرستاد. در پایان همان سال گل‌های ادو از رومیان در جنگ با دیگر قبیله گل سکوان‌ها خواهان یاری شدند. سزار به یاری آنان برخاست و سکوان‌ها را تا رود راین به پس راند.
در ۵۷ (پیش از میلاد) دسته‌ای دیگر از گل‌ها به بلژیک کنونی کوچیدند و با قبیله‌ای به نام بلژها که هم‌پیمان با روم بود به ستیز برخاستند. اگرچه سزار در این جنگ مداخله نمود ولی با ویرانی شهرهای بلژها اینان از پیگیری جنگ دست کشیدند.

لشکرکشی‌های تنبیهی


در ۵۶ پیش از میلاد سزار قبیله‌های باشنده در کنار اقیانوس اطلس کانون توجه خود قرار داد، به ویژه که قبیله گلونت دست به یک اتحادیه از قبیله‌های ضد رومی زده بودند. آنها نتها مردمانی دریانورد بودند که در خلیج موربیان دست به کشتیرانی می‌زدند. سزار بر آنان پیروز شد و قبیله‌هایشان را نابود کرد.

سزار در ۵۵ پیش از میلاد برای جنگ با ژرمنها به سوی رود راین تاخت. ولی سوئب‌ها که سزار برای جنگ با آنها پیش‌تاخته بود با او رودررو نشدند. آنگاه سزار از کانال مانش گذشت تا با بریتون‌ها نبرد کند. این لحظه به پایان رسیدن تاریخ آغازین انگلستان است چه که بریتونها دچار بدبیاری شدند و کشتیهایشان در توفان گذشت و در میدان جنگ نیز با گردونه‎های جنگی که تا پیش از این ندیده بودند روبه‌رو گشتند.

سزار از ایشان گروگان‌هایی را گرفت و از پیگیری جنگی که پیروزیش در آن صددرصد آشکار نبود گذشت.
ولی سال پس از آن با لشکری نیرومندتر از کاتوولاون‌های سلتی بازگشت. او در جنگ پیروز شد و انگلستان را به امپراتوری روم پیوست. این پیروزی تبلیغاتی بزرگی نیز برای خود سزار در رم بود.


خواباندن شورش‌ها و تثبیت قدرت


زیر فرمان رومیان بودن ناخوشنودی گل‌ها را بر می‌انگیخت از اینرو میان سال‌های ۵۴ و ۵۵ پیش از میلاد دسته‌ای از گل‌های شمال شرقی زیر فرمان سرکرده‌شان آمبیوریکس بر رومیان شوریدند. پانزده یگان از سربازان رومی در بیرون شهر کنونی تونره در بلژیک مستقر شدند و شورشیان را نابود ساختند.
این پیش‌زمینه‌ای برای خیزش ورسینگتوریکس رهبر قبیله آرورن‌ها بود. او گل‌ها را بر ضد رومیان همبسته ساخت. با اینکه در آغاز کار به خوبی پیش رفت ولی سرانجام از سزار در جنگ آلزیا شکست خورد (۵۱ پیش از میلاد). از آن پس روم در سرزمین گل دیگر با گرفتاری چندانی روبرو نبود.
 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

جنگهای میان رومیان و گل ها (2)



شروع حملات گل ها


گل ها برای آزادی از دست رفته شان حسرت می خوردند و به دنبال راهی برای بازپس گیری آن بودند. از آنجا که چند دستگی و تفرقه باعث به زانودرآمدن گل شده بود، گل ها تصمیم گرفتند که همه با هم شورش کنند و رهبری قیام را به ورسینگتوریکس سپردند که رئیس قبیله آروِرن بود. او توانست یک سپاه 100000 نفری تشکیل دهد.استراتژی او این بود که با حملات کوچک رومی ها را شکست دهد. وقتی این خبر به دست سزار رسید او با یک سپاه 70000 نفری به ارتش گل ها حمله کرد و شکست خورد و به سمت پایتخت عقب نشینی کرد.

گل ها به دنبال او رفتند و وقتی دیدند که او دارد از سرزمین ان ها بیرون می رود به شهر خود الیسکا برگشتند. در این هنگام سزار به روم بر نگشت و به سمت ارتش گل ها تغییر مسیر داد. گل ها بالاخره توانستند وارد شهر الیسکا شوند. سزار وقتی که به شهر رسید تصمیم گرفت شهر را محاصره کند.

شهر الیسکا در ارتفاع 20 متری از سطح زمین بود و دو رود کوچک از دو طرف ان می گذشتند. جولیو سزار تصمیم گرفت یک دیوار چوبی دور تا دور شهر الیسکا بکشد و سه خندق حفر کند که دوتا از ان این طرف دیوار و یکی ان طرف دیوار حفر کند و به ترتیب پر از سنگ اب سنگ . این دیوار از دو لایه تشکیل شده بود و بین این دو لایه خالی بود و پر ازتیغ های بلند و مرگبار بود.

در این دیوار هر 70 متر یک برج نگهبانی وجود داشت و سزار همه ی حرکات گل ها را زیر نظر داشت. از طرف غرب دیوار یک شکاف وجود داشت که از ان یکی از ان رود ها عبور می کرد و محل رفت و امد بود.سربازان باقیمانده ی گلها 70000 نفر بود و رومی ها 50000 نفر بود.حالا شهر الیسکا در یکی از وحشتناک ترین محاصرات جهان قرار داشت.

در این موقع فرمانده ی گل ها تصمیم می گیرد عده ای از سوار نظام خود را برای جنگ در داخل دیوار بفرستد.ان ها تصمیم دارند تا کارگران و عده ای از سربازان رومی را بکشند که ناگهان سوار نظام رومی ها بر ان ها حمله می کنند و وقتی ان ها می خواهند به داخل شهر برگردند فرمانده ی گل ها برای حفظ جان ارتش خود و مردم دروازه ها را می بندد و همه ی ان گروه سوار نظام گل ها قتل عام می شوند.

فرمانده ی گل ها تصمیم می گیرد که همه ی زن ها و بچه ها را به بیرون از شهر فرستاده و ان ها را به سزار بسپارد. او گفت که این زن ها و بچه ها هیچ گناهی ندارند . این زن ها و بچه ها چند روز بین دیوار اول و شهر بودند و هیچ کدام از دو طرف ان ها را قبول نمی کردند . خیلی از ان ها جان دادند و بالاخره فرمانده ی گل ها ضعف نشان داد و کسانی که باقی مانده بودند را به درون شهر برگرداند.

بعد از گذشتن یک هفته سردار گل ها حدود 100 نفر از سوار نظام خود رابرای کمک گرفتن ازقبایل دیگر راهی می کند. تعداد کمی از ان ها از این دیوار می گذرند و به طرف قبایل دیگر جهت کمک می روند. بعد از رفتن ان ها سزار دستور می دهد که یک دیوار چوبی دیگر پشت دیوار اولی بسازند.

بعد از ساخته شدن دیوار دوم سزار دستور می دهد که زمین اطراف شهر را پر از تله های مرگبار و میخ کنند. چند هفته بعد ان سوار نظامی که توانستند از دیوار بگذرند با لشکری 60000 نفری باز می گردند و فرصت را تلف نمی کنند و با عجله به دیوار دوم حمله می کنند. در این لحظه سزار حدود 4000 نفر از اسب سواران و 10000 نفر از سربازان خود را به سراغ ان ها می فرستند.

در این هنگام کسانی که بر بالای برج ها بودند باران کمان بر سر ان ها می فرستادند و در این هنگام جنگ خونینی میان رومی ها و نیرو های کمکی در می گیرد که رومی ها پیروز می شوند و ان ها عقب نشینی می کنند.

بعد از گذشت چند روز ان ها تجدید قوا می کنند و دوباره به سمت دیوار دوم حرکت می کنند و در طرف دیگر فرمانده ی گل ها از داخل به سمت دیوار اول یورش می برد. سزار که بالای برج بلندی قرار داشت و نظاره گر همه چیز بود حدود 30000 نفر از سربازان خود را به سراغ فرمانده ی نیروهای کمکی فرستاد و بیشتر ان ها را قتل عام کرد و ان ها گریختند.

وقتی فرمانده ی گل ها فهمید که نیروی کمکی عقب نشینی کرده است او نیز فوراٌ به داخل شهر الیسکا برگشته و عقب نشینی کرد.فرمانده ی نیرو های کمکی با خبری حیرت زده شد. او فهمید که شکافی در دیوار رومی ها وجود دارد که از ان یک رود باریک می گذرد.
او سریعاٌ از قبایل دیگر نیروی کمکی گرفت و ارتش خود را به دو قسمت تقسیم کرد:
یک گروه دیوار جنوب را نابود می کرد و وارد می شد و دیگری از شکاف موجود وارد شده و رومی ها را شکست دهند.

گروهی که وظیفه داشت دیوار جنوبی را نابود کند با استفاده از چنگک های اهنی توانستند دیوار را تخریب کنند و وارد دیوار دوم شوند. از ان طرف گروهی که می خواستند از شکاف دیوار وارد شوند با ارتش روم درگیر شدند از طرفی دیگر فرمانده ی گل ها به دیوار اول حمله ور شد و باقلاب وطناب خود رابه ان طرف دیوار پرتاب کرد غافل از این که ان طرف دیوار پر از تیغ های وحشتناک بود.

کسانی که از شکاف گذشتند داشتند ارتش روم را شکست می دادند که ناگهان جولیو سزار با چهار گروه تازه نفس به گروه کمکی حمله کرد و ان ها را شکست داد. از ان طرف دیوار شکسته شد و ان ها به داخل دیوار دوم حمله ور شدند و شکست خوردند. فرمانده ی گل ها وقتی فهمید که ان طرف دیوار تیغ وجود دارد به شهر خود الیسکا برگشت.
آذوقه گل ها تمام شده بود. سزار با یک استراتژی زیبا توانست گل ها را به زانو دراورد. فرمانده ی گل ها پس از چند روز از دروازه ی شهر بیرون امد وشمشیر خود را به زمین انداخت و جلوی سزار زانو زد.سزار او را با خود به روم برد و او را اعدام کرد.






نقشه ی فتوحات سزار در گل به ترتیب زمان


 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

آشنایی با فرماندهان گل ها



ورسینگتوریکس





وِرسینگِتوریکس فرمانده قبیله آورن از قبیله‌های سلتی بود.او شورش گل‌ها را علیه رومیان میان سالهای ۵۳-۵۲ (پیش از میلاد) رهبری نمود.نام او در زبان گالیک معنای اَبَر شاهِ سربازانِ پیاده معنا می‌دهد.


ژولیوس سزار میان سالهای ۵۸ تا ۵۳ پیش از میلاد چیرگی خود را بر همه سرزمین گل افکند و این سرزمین را به خاک روم پیوند زد و شورشهای گلها را نیز خواباند.

ولی ورسینگتوریکس توانست گلها را با هم همبسته کند و خود را پادشاه ایشان بخواند و با پیگیری شیوه‌های پیشرفته جنگی به نبرد با رومیان برخیزد.
او از زمستان ۵۲ پیش از زایش خیزش خویش را آغاز نمود.در آغاز برخی از جمله عمویش با او مخالفت کردند ولی ورسینگتوریکس با پشتیبانی مردمان فرودست و بیچیزان به پادشاهی رسید و از سد مخالفانش گذشت.

او قبیله‌های گوناگون را باهم یکی ساخت و همه قبیله‌های گل او را به عنوان فرمانده کل پذیرفتند.او در برابر لژیونرهای رومی سیاست زمین سوخته را پی گرفت.
همچنین او ترجیح می‌داد از سنگرهای طبیعی برای پیشگیری از تازش رومیان سود برده شود.سزار و سربازانش در جنگ با گلها توانستند به شهر مرکز گردآمدن قبیله دست یابند و تعداد زیادی از مردم آن را کشتند و ازبین بردند .

در جنگ پس از آن به نام جنگ گروویا سزار از ورسینگتوریکس شکست خورد.سزار عقب نشینی کردو به دژی به نام آلزیا پناه برد.سزار با شکیبایی بر سنگربندی و برج و باروی این دژ افزود و چشم به راه نیروی کمکی رومیان نشست.

سرانجام نیروی کمکی برای رومیان از راه رسیدند. ورسینگتوریکس ارتباط میان آنان و سزار را در آغاز گسست.ولی سرانجام پیروزی با سزار و سربازانش بود. ورسینگتوریکس تسلیم گشت.

او را پنج سال به بند کشیدند و آنگاه در سال ۴۶ پیش از میلاد پس از یکی از جشنهای سزار خفه کردند و یا به گفته‌ای گردن زدند.



صحنه تسلیم شدن او به سزار

درباره زادروز او اختلاف نظر وجود دارد.او در هفده سالگی گلها را با هم یکی ساخته بود.در فرانسه هنوز یاد و افسانه‌های او به جاست.گفته می‌شود او در بند سزار بسیار مورد خوارداشت و آزار قرار می‌گرفت.شخصیت او در چهره پویانمای آستریکس تجلی یافته‌است.



آمبیوریکس


آمبیوریکس شاهزاده یکی از قبیله‌های بلژی به نام ابورون‌ها بود.




قبیله وی ساکن شمال شرقی سرزمین گل(بلژیک کنونی) بودند.او رهبر شورشی بر ضد ژولیوس سزار امپراتور روم بود.در سده نوزدهم او تبدیل به قهرمان ملی بلژیک گردید
 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

فرانک ها (1)



فرانک‌ها یکی از قبایل متعدد کنفدراسیون غربی ژرمن بودند. این کنفدراسیون متشکل از اقوام مختلف ژرمن از قبیل: سالی‌ها، سوگامبری، چاماوی، تنکتری، چاتورایی، بروکتری، اوسیپت‌ها، آمپسیواری و چاتی بودند.

آنها از مرکز آلمان به داخل امپراتوری روم آمدند و به عنوان یک فوئدراتی (هم‌پیمان روم) قبول شدند. فرانک‌ها توانستند حکومتی دیرپا بنا کنند که بخش اعظم فرانسه امروزی و مناطق غربی آلمان (فرانکونیا، راینلند و هسن) را تحت پوشش خود قرار می‌داد و هستهٔ تاریخی دو کشور آلمان و فرانسه امروزی را شکل داد. ایمان آوردن کلوویس یکم، شاه کافر فرانک‌ها به مسیحیت، رخدادی تأثیرگذار در تاریخ اروپا به شمار می‌رود.


از آنجا که فرانکها سالیان دراز بر بخش غربی اروپا چیرگی داشتند در میان ملتهای دیگر مانند ایرانیان، هندیان و عربها همه اروپا به نام آنان خوانده می‌شد، آنچنان که در فارسی به اروپایی فرنگی، در عربی الفرنجی و در هندی Feringhi گفته می‌شد.




فرانکها پیش از پایه گذاری حکومت


برپایه کهنترین نوشته‌ها فرانکها در آغاز در پانونیا در در نزدیکی رود دانوب می‌زیستند ولی پستر به سوی کرانه‌های راین کوچیدند. همچنین دیگر نوشته‌های کهن به ما می‌گوید که سرزمین نخستین فرانکها دهانه رود دانوب در کنار دریای سیاه بوده‌است و اینان در زمانهای پیش از تاریخ به سوی رود راین کوچیده‌اند.

در همین هنگام نیز خود را بدین نام که اکنون ما انها را می‌شناسیم؛ فرانک Franko؛ خوانده‌اند (نزدیک به ۱۱ پیش از میلاد)، پیش از این آنها را سیکامبرها می‌خواندند.

این نام و خاستگاهشان نشان دهنده این است که آنها شاخه‌ای از سکاها یا کیمریان بوده‌اند.این داستان همریشه بودن با دو تیره نام برده با دیگر اسطوره‌های برخی ملتهای اروپا نیز همخوانی دارد.

فرانکهای کوچنده به دسته‌های کوچک ژرمن در کنار رودخانه راین و سرزمینهای شرقی آن بخش شده و ساکن گردیدند.پس از آن با سود بردن از نبرد میان ماکرومان‌ها و روم که در سال ۱۶۶ میلادی آغاز شد و تا سده‌های دوم و سوم میلادی به درازا انجامید از سرزمین هلند کنونی تا مرزهای شمال روم نیز پراکنده شدند.


نزدیک سال ۲۵۰ میلادی گروهی از فرانکها از ناتوانی رومیان سود بردند و به درون اسپانیای کنونی رخنه کردند و سرانجام رومیان آنها را از مرزهای خویش بیرون راندند.پس از چهل سال فرانکها بر اشلت چیرگی یافته بودند و بر راههای آبی بریتانیا نفوذ می‌کردند، رومیان توانستند منطقه را آرام کنند ولی فرانکها را از آنجا بیرون نراندند.
 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

فرانک ها (2)



پی‌ریزی امپراتوری فرانک‌ها


میان سالهای ۳۵۵ تا ۳۵۸ (میلادی) گروهی از فرانکها بر یکی از آبراههای رود راین دست یافتند، امپراتور ژولین دوم آنها را آرام نمود ولی برای اینکه با آنها کنار بیاید سرزمین گل بلژیک را بدانها واگذار کرد و از این تاریخ فرانکها هم پیمان رومیان به شمار می‌آمدند.

بر این پایه فرانکها نخستین ژرمنهایی بودند که برای همیشه در سرزمینهای رومیان جاگیر شدند.سرزمینی را که اینان در آنجا نشستند امروزه فلاندر و بخش جنوبی کشور هلند می‌باشد که مردمان ژرمن‌زبان آنها از تبار همان فرانکهای باستانند.

از همین سرزمین بود که رفته‌رفته فرانکها بر دیگر بخش‌های گل روم از شمال دره لووار تا شرق آکیتان ویزیگوت را زیر چیرگی خویش درآوردند. آنها همچنین به عنوان همپیمان رومیان از مرزها پدافند می‌نمودند، برای نمونه هنگامی که قبیله‌های ژرمن شرقی در سال ۴۰۶ در راستای رود راین به مرزهای روم تاختند فرانکها با ایشان به نبرد پرداختند.

کلودیو را نخستین شاه فرانکها دانسته‌اند که آغاز به گرفتن سرزمین گل نمود.او کارش را با گشودن شهر کامبره اغاز کرد و مرزهایش را از جنوب تا سوم گسترد. این طور به نظر می رسد که نزدیک سال ۴۳۱ او از امپراتور روم آئتیوس شکست خورده باشد و عقب نشینی کرده باشد.در این دوران شمار فرانکها در سرزمین گل بسیار افزایش یافته بوده‌است.

در ۴۵۱ (میلادی) آئتیو از فرانکهای هم پیمان خویش خواست تا به وی در نبرد با آتیلا سرکرده هون‌ها یاری برسانند. فرانکهای سالی خواهش او را پذیرفتند و هونها را از مرزهای امپراتوری دور نمودند.تاریخ نویسان سرکرده فرانکها در این نبرد را مرووش دانسته و از او به نام پسر کلودیو نام برده‌اند. پس از مرووش پسرش شیلدریک یکم جانشین او شد.


زبان

فرانکها به زبان فرانکی باستان سخن می‌گفتند، وامواژه‌های بسیاری از این زبان در زبانها فرانسوی و لاتین به جای مانده‌است. این زبان با گذشت زمان به زبان هلندی باستان تبدیل گشت که در سده هفتم (میلادی) در سرزمین های دلتای رود راین و و اشلت بدان سخن گفته می‌شد و سرانجام فرانسوی باستان که از جنوب پیشروی کرده بود جایگزین این زبان گریدید.

 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

مروونژی‌ها (1)



در تاریخ فرانسه مِرووَنژی‌ها یکی از دودمان‌های پادشاهی فرانکی بودند که بین سده‌های ۵ تا ۸ میلادی در منطقه‌ای با مرزهای متغیر، در بخش‌هایی از فرانسه و آلمان امروزی فرمانروایی می‌کردند.

مروونژی‌ها را معاصرانشان گاه «شاهان گیسودراز» می‌نامیدند. علتش این بود که افراد این دودمان به پیروی از سنت رهبران قبیله‌های فرانکی موهای خود را نمی‌تراشیدند. (بر طبق سنت، مردان جنگی فرانکی، برعکس رهبران، همیشه موهای خود را کوتاه نگه می‌داشتند).

لقب دیگری که به مروونژی‌ها داده شده بود
«شاهان بی‌عار» بود، زیرا در خلال ۲۰۰ سال فرمانروایی، این پادشاهان، بیشتر وقت خود را صرف خوشگذرانی کردند و گرداندن امور به دوش مسئول کاخ و دربار بود. به این خاطر بود که از این دودمان، بعداً دودمان دیگری به نام کارولنژی منشعب شد.


سلسلهٔ مروونژی نام خود را از مرووش گرفته‌است که از سال ۴۴۷ تا ۴۵۷ میلادی پادشاه فرانک‌های سالی بود. نوهٔ مرووش به نام کلوویس یکم توانست بخش اعظم سرزمین گل واقع در شمال لوآر را یکپارچه و یگانه کند.وی همچنین با غسل تعمید خود در ۴۹۶ میلادی باعث گسترش کیش کاتولیک در فرانسه و مناطق پیرامونی آن گشت. کلوویس پس از مرگ خود، بر پایهٔ یک سُنتِ قدیمی فرانکی، قلمرو خود را میان چهار پسرش بخش کرد.


سیستم فئودالیسم و بزرگ‌زمین‌داری نیز ریشه در دوران پادشاهی مروونژی‌ها دارد. شاهان این دودمان بخش‌های بزرگی از قلمرو خود را برای فرمانروایی و دفاع نظامی در دست سرداران و فئودال‌های محلی قرار دادند.


آشنایی با مرووش

مِرووِش بنیادگذار افسانه‌ای دودمان مروونژی است.او در سالهای پس از ۴۵۰ (میلادی) پادشاه فرانک‌های سالی بود. هیچ تاریخنگاری در زمان او چیزی درباره‌اش ننوشته است و آگاهیهای اندک ما درباره‌اش مربوط به نوشته‌های روزگار پس از اوست.

برخی او را پسر کلودیو پادشاه نیمه‌افسانه‌ای فرانکهای سالی دانسته‌اند. همچنین او را فرمانده فرانکها در نبرد کاتالون در سال ۴۵۱ می‌پندارند.
برپایه افسانه نطفه او هنگامی بسته شد که مادرش یک هیولای دریایی را دید.
 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

مروونژی‌ها (2)





پادشاهی مروونژیها از سال ۵۰۹ (میلادی)دربرگیرنده فرانک‌ها، سرزمین گل و بخش‌های کنونی فرانسه به جز بورگوندی بود.پسران کلوویس پس از تقسیم سرزمین پدرشان در جنگ با بورگوندی‌ها یگانگی خویش را پاسداشتند و به یکدیگر یاری رساندند.

ولی پس از مرگ این برادران جانشینانشان به جان هم افتادند تا اینکه در زمان پادشاهی کلوتار یکم در سال ۵۵۸ دوباره سرزمینهای پیشین یکپارچه گردید و او پادشاه همه سرزمینهای فرانکی شد.او سه سال پس از آن مرد و سرزمینش میان چهار پسرش بخش شد. فرزندان او راه خوش گذرانی را پیش گرفتند.پادشاهی آنان دچار جنگ خانگی و ناتوانی بسیاری می‌شد.

با این همه در سده نخست فرمانروایی اینان قدرتی استوار در اروپای غربی به شمار می‌آمدند.در دهمه‌های پایانی پادشاهی ایشان
شهرداران کاخ‌ها برخاستند، اینان که پس از مروونژی‌ها به پادشاهی رسیدند کنترل کشور را کم‌کم در دست می‌گرفتند.در سالهای پایانی سده هفتم اینان به همه‌کاره‌های کشور تبدیل شده بودند.

پس از پادشاهی نیرومند داگوبرت یکم (مرگ به سال ۶۳۹، که در تاختن به سرزمینهای بیگانه چون اسپانیا و مرزهای اسلاوهای بیدین در شرق بسیار فرسوده شده بود، پادشاهان مرونژی دیگر شاهان هیچکاره شده بودند.

این شاهان ناتوان در خردسالی به تخت می‌نشستند و در جوانسالی می‌مردند و شهرداران کاخها نیز به نبرد با یکدیگر بر سر برتری‌جویی سرگرم بودند. سرانجام یکی از این شهرداران به نام آرنولف پپن میانه در سال ۶۸۷ بر هماوردانش به پیروزی بزرگی دست یافت و فرمانروایی را به دست گرفت. در این دوره سراشیب مروونژیها تنها می‌توان از دو پادشاه نیرومند نام برد:
داگوبرت دوم و شیلپریک دوم.

با این همه شهرداران کاخها بر گسترش چیرگی خویش بر دستگاه فرمانروایی ادامه دادند.در این زمان کشور را از دو بخش مهم تشکیل می‌شد:
نوستریا و اوسترازیا. فرزند پپن شارل مارتل نام داشت که چند سال بی اینکه پادشاهی در میان باشد فرمانروایی نمود، پس از او پسرش پپن کوچک بزرگان فرانک را برای امر تغییر دودمان پادشاهی گرد هم آورد.

هنگامی که پاپ زکریا از وی برای نبرد با لومباردها یاری خواست، وی بر خواست خود برای پذیرش تاجگذاری خود از سوی کلیسا پای فشرد. در سال ۷۵۱ شیلدریک سوم واپسین شاه مروونژی برکنار شد. از کشتن او گذشتند ولی موهای بلندش را تراشیدند و وی را روانه صومعه کردند.



نوستریا و اوسترازیا


نوستریا‏ نام بخش باختری مرزهای فرانک‌ها در زمان فرمانروایی دودمان مروونژی میان سده‌های ششم تا هشتم میلادی بود.
نام بخش خاوری اوسترازیا بود و مرزهای تقریبی این دو سرزمین میان آکیتان در جنوب و کانال مانش در شمال کشیده شده بود. این مرزبندی پس از مرگ کلوویس یکم در سال ۵۱۱ (میلادی) پدید آمد.

شهرداران کاخ‌ها


شهرداران کاخها دیوانسالاران پادشاهان مروونژی بودند که در اوسترازیا و نوستریا و بورگوندی جای داشتند که البته دیوان بورگوندی در قرن هفتم پس از میلاد با نوستریا یکی می شوند .
 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

پادشاهان مروونژی


فاراموند پادشاه نیمه افسانه ای





فاراموند (پیرامون ۳۷۰ تا ۴۲۷ میلادی) پادشاه نیمه‌افسانه‌ای فرانکها بود. او را پدر شلودیو پادشاه آیندهٔ فرانک‌ها دانسته‌اند.
برپایهٔ افسانه‌ها فرانک‌ها او را عنوان نخستین پادشاهشان برمی‌گزینند. در همین افسانه‌ها او را تغییر دهندهٔ قانون فرانک‌ها می‌شناسانند. به قدرت رسیدن یک پادشاه بر همهٔ فرانک‌ها منطبق با سنت ایشان نبود و از این لحاظ پادشاهی یگانهٔ او بر فرانک‌ها گونه‌ای خرق عادت بود.

شکسپیر در نمایشنامهٔ هانری پنجم فاراموند را مبدع قانون سالیک قانونی که فرزندان مؤنث را از رسیدن به تاج و تخت محروم می‌داشت در فرانسه معرفی می‌کند. در اپرای فاراموندو اثر گئورگ فریدریش هندل نیز یکی از کاراکترها بدو اختصاص دارد.


شلودیو پادشاه گیسو بلند و پدر بنیان گذار مروونژی ها





شلودیو یا خلودیو (زادهٔ پیرامون ۳۹۲ تا ۳۹۵ مرگ ۴۴۵/۴۴۸ میلادی) پادشاه فرانک‌های زالی از دودمان مروونژی بود.

او را پادشاه گیسوبلند خوانده‌اند و پایگاهش در دژ دویسبورگ بود. در ۴۱۴ میلادی او بر تروان در فرانسهٔ کنونی دست‌یافت و از همانجا در ۴۲۸ میلادی به روم تاخت. در کمبره او رومیان را شکست‌داد و سپس در شمال سرزمین گل مردمانش را جاگیرنمود، پیش از آن نیز دسته‌ای از فرانک‌های زالی در این سرزمین مستقرشده‌بودند.

رومیان به جنگ با او پرداختند، ولی شلودیو توانست ایستادگی کند و قلمرواش را تا جنوب بر کرانه‌ةای رود سوم بگسترد.
شلودیو بیست سال بر سرزمین‌های متصرفی فرمان‌راند، ولی در ۴۴۸ میلادی از فلاویوس آییتیوس سردار رومی شکست‌خورد.

پاره‌ای او را پدر مرووش بنیادگذار پادشاهی مروونژی‌ها دانسته‌اند. همچنین پدر شلودیو را را فاراموند می‌دانند که چهره‌ای نیمه‌افسانه‌ای دارد.



شیلدریک یکم


شیلدریک یکم (۴۳۷-۴۸۲ میلادی) پادشاه مروونژی و فرانک‌های سالی بود. وی پسر مرووش بود. همچنین وی پدر کلوویس یکم بود که پس از او به پادشاهی فرانکها رسید.
وی یا یاری سپاهیانش که از فرانک‌ها بودند شهر تورنه(در بلژیک کنونی) را پایتخت خویش نمود و در سرزمینهایی که از روم جداساخته بود چندی با آشتی با همپیمانانش به پادشاهی پرداخت. وی در ۴۶۳ با یک سرلشکر رومی به نام اگید ی و س در اورلئان همپیمان شد و ویزیگوت‌ها را شکست داد. آماج او از این یاری به دست آوردن مرزهای بیشتری در کرانه رود لوار بود.

پس از مرگ اگید ی و س کسی به نام کنت پل فرماندهی مرزهای او را در شهر انژر در دست داشت ولی کسی به نام اودوسر با سپاهی از گل‌ها و فرانکها به او تاخت، کنت پل کشته شد و شهر به دست اودوسر افتاد ولی شیلدریک که یک روز پس از تاختن به شهر به جنگ پیوسته بود توانست بر شهر جیره گردد.

او همچنین به تعقیب ساکسونها پرداخت و آنان را کشتار نمود. پس از چندی تغییر موضع داده و با اودوسر همپیمان شد و جلوی آلامان‌ها که می‌خواستند خود را به ایتالیا برسانند را گرفتند.
وی را پس از مرگ در تورنه به خاک سپردند.


پیدا شدن آرامگاه شیلدریک یکم

آرامگاه وی در سال ۱۶۵۳ هنگام بازسازی کلیسایی به نام سن‌بریس در تورنه یافته شد. در این سازه چیزهای ارزشمندی مانند گوهرهایی گرانبها و شمشیری آراسته و دستبندی و سکه‌های زر و...همچنین حلقه‌ای یافت شد که روی آن به لاتین نوشته شده بود : CHILDERICI REGIS به معنای از شیلدریکِ پادشاه که از روی آن نام دارنده آرامگاه آشکار گردید.
 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

پادشاهان مروونژی



کلوویس یکم




کلوویس یکم (زادهٔ ۴۶۶، مرگ ۲۷ نوامبر۵۱۱ در پاریس) از دودمان مروونژی و از ۴۸۱ جانشین پدرش و پادشاه فرانکهای سالی بود.این مردمان ژرمن بخش‌هایی از باختر رود راین را که امروزه میان مرزهای فرانسه و بلژیک جای گرفته و توکساندری خوانده می‌شود را در دست داشتند.

کلوویس را در آلمان کنونی لودویگ و در فرانسه امروزین لوئی می‌خوانند.

در سال ۴۸۶ (میلادی) در شمال سرزمین گل بر واپسین فرمانداران وفادار به روم چیره گشت.پس از آن کلوویس با اوستروگوت‌ها همپیمان شد و خواهرش را به همسری پادشاه ایشان تئودوریک بزرگ درآورد.او در سال‌های پس از آن نیز به پیروزیهایش دامنه بیشتری داد.در ۴۹۱ بر تورنژی‌ها در خاور مرزهایش چیره شد.

کلوویس در ۴۹۳ با شاهدخت کلوتیلده از بورگوندی پیمان زناشویی بست. وی پس از نبرد تولبیاک در سال ۴۹۶ آیین کاتولیک را پذیرفت. پذیرش مسیح‌باوری از سوی کلوویس رخداد مهمی بود که سبب پدید آمدن دگرگونیهای بنیادینی در ژرمن‌ها گشت.



غسل تعمید کلوویس




مسیحی شدن شاه کافر فرانکها اگرچه به سود مسیحیت کاتولیک رومی بود ولی شماری از قبیله‌های زیرفرمان ژرمن را نسبت به او بیگانه نمود و نیروی سپاهیش را برای سالهای آینده رو به ناتوانی نهاد.
کلوویس اندکی پیش از مرگ خواستار برپایی انجمنی از اسقفان در اورلئان شد تا راهی برای پیوند میان کلیسا و تاج و تخت بیابند.


مرگ


کلوویس در سال ۵۱۱ میلادی درگذشت و در کلیسای سن دنی در پاریس به خاک سپرده شد.پس از مرگ قلمرو وی را میان چهار پسرش تئودریک، کلودومر، شیلدبر و کلوتار بخش کردند.این کار سبب پدید آمدن یگانهای سیاسی تازه‌ای به نام پادشاهی پاریس، رایم، اورلئان و سوآسون در زیر پادشاهی مروونژیها گردید. همانگونه که امروزه فرانکها را پدیدآورندگان ملت فرانسه می‌دانند، کلوویس یکم را نیز نخستین پادشاه این کشور می‌دانند.


شیلدبرت یکم




شیلدبرت یکم (پیرامون ۴۹۶ – ۱۳ دسامبر ۵۵۸) پادشاه فرانک‌تبار پاریس از دودمان مروونژی بود که از ۵۱۱ تا ۵۵۸ حکومت کرد.

شیلدبرت یکی از چهار پسر کلوویس یکم، پادشاه فرانک‌ها بود که پس از مرگ پدر در سال ۵۱۱ و تقسیم قلمرو او بین پسرانش، آن بخش از کشور موسوم به پاریس که از شمال تا رود سُوم و از غرب تا کانال انگلیس و شبه‌جزیرهٔ آرموریکایی (بریتانی امروزی) گسترده بود را دریافت داشت و فرمانروای آن شد. دیگر برادرانش نیز در دیگر بخش‌های سرزمین فرانک‌ها، تئودریک یکم در متز، کلودومر در اورلئان و کلوتار یکم در سوآسون به پادشاهی رسیدند.

شیلدبرت در سال ۵۲۳ همراه با برادرانش در جنگی علیه گودومار، پادشاه بورگوندی شرکت کرد. در ۵۲۴ کلودومر در نبرد وزرونس کشته‌شد، کلوتار پس از ازدواج با بیوهٔ او فرزندان برادرش را کشت و شیلدبرت، شهرهای شارتره و اورلئان را ضمیمهٔ قلمرو خود ساخت. او بعدتر نیز در لشکرکشی‌های مختلف علیه پادشاهی بورگوندی شرکت جست، در ۵۳۲ اوتان را به‌محاصرهٔ خود درآورد و در ۵۳۴ شهرهای بورگوندیایی ماکون، ژنو و لیون را به‌عنوان غنیمت دریافت داشت. در ۵۳۵، پس از آنکه ویتیگس، پادشاه اوستروگوت‌ها، پرووانس را به فرانک‌ها واگذار کرد، قرار شد تا برادرانش شهرهای آرل و مارسی را به شیلدبرت بدهند. با کمک کلوتار، کار ضمیمه ساختن آن استان در زمستان ۵۳۶-۵۳۷ به‌پایان رسید.

در سال ۵۳۱، شیلدبرت نامه‌هایی از خواهرش کروتیلدا، همسر آمالاریک، پادشاه آریان‌مذهب ویزیگوت‌ها دریافت داشت که از بدرفتاری شوهرش با او به‌دلیل کاتولیک‌مذهب بودنش نوشته‌بود و از برادرش تقاضای یاری داشت. شیلدبرت با ارتشش به‌آنجا تاخت و آمالاریک را شکست داد. آمالاریک به بارسلون عقب‌نشینی کرد و در آنجا به‌قتل رسید. کروتیلدا نیز در راه بازگشتش به پاریس به دلایلی نامعلوم درگذشت.

شیلدبرت چندین نوبت دیگر نیز علیه ویزیگوت‌ها وارد کارزار شد و در ۵۴۲، پامپلونا را با کمک برادرش کلوتار تصاحب کرد و ساراگوسا را محاصره نمود، اما در نهایت مجبور به عقب‌نشینی شد. اما او غنیمتی ارزشمند را از این لشکرکشی‌اش به پاریس آورد، جامهٔ سنت وینست زاراگوزایی که شیلدبرت به افتخار آن، کلیسای مشهور سنت وینست را بر دروازه‌های پاریس ساخت که بعدتر به سن ژرمن دو پره تغییر نام یافت.

شیلدبرت در ۱۳ دسامبر ۵۵۸ درگذشت و در کلیسایی که خود بنیاد گذاشته‌بود دفن گردید. او از همسرش اولتراگوتا صاحب دو دختر به‌نام‌های کرودوبرژ و کرودسیند بود و پسری نداشت. پس از او کلوتار، یگانه پادشاه فرانک‌ها شد.

 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

پادشاهان مروونژی



کلوتار یکم





کلوتار یکم، (۴۹۷-۵۶۱ میلادی) شاه فرانک‌ها و یکی از چهار پسر کلوویس یکم بود. گاهی در تاریخ به او لقب پیر هم داده‌اند.


او در شهر سوآسون (استان ان کنونی) در فرانسه کنونی زاده شد و پس از مرگ پدرش در سال ۵۱۱ وی پادشاه بخشی از سرزمین پدر گشت و زادگاهش را پایتخت خویش نمود. وی مرد جاهطلبی بود و می‌خواست مرزهایش را گسترش دهد. وی در ۵۲۴ توطئه‌ای ریخت و فرزندان برادرش کلودومر را کشتار کرد و شهرهای پواتیه و تور را تاراج کرد. او به بورگوندی لشکر کشید و پس از ویران نمودن آن پادشاهی به شهرهایی دست یافت.


هنگامی که گت‌های خاوری پرووانس را به فرانکها واسپردند، او بر شهرهای اورانژ، کارپنترا و گپ دست یافت. در ۵۳۱ وی همراه برادرش تویدریک یکم به جنگ با تورنژی‌ها پرداخت و در ۵۴۲ به همراه برادر دیگرش شیلدبرت یکم با ویزیگوت‌ها در اسپانیا به جنگ پرداخت. در ۵۵۵ که برادرزاده‌اش تئودبالد مرد وی سرزمینهای او را به کشورش افزود و پس از مرگ شیلدبرت در سال ۵۵۸ وی یگانه پادشاه فرانکها گردید.


او همچنین بر بخش بزرگی از آلمان فرمان می‌راند. وی با ساکسون‌ها به جنگ پرداخت و توانست از آنها سالانه پانصد گاو باج بگیرد.


وی در سالهای پایانی پادشاهیش از چنددستگی پیروانش رنج می‌برد. پسرش کرام بر او شورید و به بریتانی پناه برد. کلوتار بر او دست یافت و او و همسر و فرزندانش را در کلبه‌ای روستایی خفه نمود و کلبه را به آتش کشید ولی چندی پس از این از کار خود پشیمان شد و به افسردگی دچار گشت. او به دیر سنت مارتن رفت و برای آمرزش خویش به نیایش پرداخت و اندکی پس از آن درگذشت.



کلودومر


کلودومر یا کلودومیر ( ۴۹۶ – ۵۲۴ میلادی) پادشاهی فرانک‌تبار از دودمان مروونژی بود که از ۵۱۱ تا ۵۲۴ بر اورلئان حکومت کرد.

کلودومر بزرگترین پسر کلوویس یکم، پادشاه فرانک‌ها از همسرش کلوتیلدا و در عین حال برادر کوچکتر تئودریک یکم، پسر ارشد کلوویس از زنی ناشناس بود. پس از مرگ کلوویس در سال ۵۱۱، قلمرو او بین چهار پسرش تئودریک، کلودومر، شیلدبرت و کلوتار تقسیم شد و متز به تئودریک، اورلئان (نواحی غربی و مرکزی فرانسه امروزی) به کلودومر، پاریس (در شمال غربی فرانسهٔ امروزی از سُوم تا بریتانی) به شیلدبرت یکم و سوآسون، قلب سرزمین‌های فرانک‌های سالی به کلوتار یکم، کوچکترین پسر کلوویس رسید. در بین سرزمین‌های تقسیم‌شده، اورلئان تنها پادشاهی‌ای بود که از نظر جغرافیایی، تشکیل سرزمینی واحد را در دوسوی رود لوآر می‌داد.


کلودومر در سال ۵۲۳ همراه با دو برادر تنی خود، کلوتار یکم و شیلدبرت یکم که متحد شده‌بودند به همسایگان شرقی خود بورگوندیایی‌ها یورش برده و سیژیزموند، پادشاه بورگوندی را دستگیر و همراه با خانواده‌اش اعدام کردند.
یک سال بعد، کلودومر و برادر ناتنیش تئودریک یکم، جنگ علیه بورگوندی را از سر گرفتند. کلودومر و سپاهیانش در وزرونس با گودومر، پادشاه جدید بورگوندی و برادر سیژیزموند رودرو شدند که
این نبرد با پیروزی گودومر و مرگ کلودومر به پایان رسید.


پس از کشته‌شدن کلودومر در ژوئن ۵۲۴، دو پسر جوان او نیز به‌دست برادرانش کلوتار و شیلدبرت به‌قتل رسیدند و دو برادر قلمرو اورلئان را بابرادر ناتنیشان تئودریک سهیم شدند. با وجود این سومین پسر کلودومر به نام کلودوالد توانست از دست عموهایش بگریزد. او زندگی‌ای مذهبی را در پیش گرفت و صومعه‌ای را در پاریس بنیان گذاشت که به نام او، سن کلود نامیده می‌شود.


در پایین قلمرو کلوییس و نحوه تقسیم آن پس از مرگش، بین پسرانش را می بینیم .

قسمت صورتی رنگ قلمرو کلودومر را نشان می دهد .
قسمت زرد رنگ قلمروی شیلدبرت را نشان می دهد .
قسمت سبز رنگ قلمروی تئودریک را نشان می دهد .
قسمت نارنجی رنگ قلمروی کلوتار را نشان می دهد .





 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

پادشاهان مروونژی


تئودریک یکم







تئودریک یکم ( ۴۸۵ – ۵۳۳ یا ۵۳۴) از دودمان مروونژی و پادشاه متز، رنس یا به‌عبارت دیگر اوسترازیا از ۵۱۱ تا ۵۳۳ یا ۵۳۴ بود.


تئودریک پسر کلوویس یکم از یکی از نخستین همسران و یا معشوقه‌هایش بود. کلوویس در سال ۵۱۱ درگذشت و بنا بر سنت فرانک‌های سالی، قلمرو او باید بین چهار پسرش تقسیم می‌شد. پس پاریس به شیلدبرت یکم، اورلئان به کلودومر، سوآسون به کلوتار یکم و متز به تئودریک رسید. تئودریک یکم در آغازین سال‌های حکومت خود پسرش تئودبرت را به نبرد با هایگلاک، پادشاه اسکاندیناوی که به قلمرو او تجاوز کرده‌بود فرستاد. تئودبرت در این جنگ هایگلاک را شکست داده و او را کشت.


تئودریک همچنین درگیر جنگی شد که بین هرمینافرید، پادشاه تورینگی‌ها و بادریک، تنها برادر زندهٔ هرمینافرید روی داده‌بود. بنا بر توافق صورت‌گرفته بین بادریک و تئودریک یکم، او در صورت کمک به بادریک نیمی از قلمرو پادشاهی او را به‌دست می‌آورد. با وجود این بادریک در جنگ شکست خورده و کشته شد و چیزی از زمین‌های وعده‌داده‌شده به تئودریک نرسید.


هر چهار پسر کلوویس سپس وارد جنگ با سیگیسموند و گودومار، پادشاهان بورگوندی‌ها شدند. با مشخص‌شدن برتری پسران کلوویس، گودومار گریخت و سیگیسموند به اسارت کلودومر درآمد. تئودریک سپس با سواوگوتا، دختر سیگیسموند ازدواج کرد. از سوی دیگر گودومار با دوباره گرد هم آوردن ارتش بورگوندی توانست قلمرو خود را بازپس گیرد، اما کلودومر به او حمله کرده و با کمک تئودریک توانست گودومار را شکست دهد هرچند که مرگ خودش نیز در این نبرد رقم خورد.


تئودریک سپس همراه با بردارش کلوتار و پسرش و به‌منظور گرفتن انتقام خود از هرمینافرید به تورینگیا یورش برد. این حمله با فتح تورینگیا به‌پایان رسید و کلوتار رادگوند، دختر شاه برتار (برادر درگذشتهٔ هرمینافرید) را برای خود گرفت.


تئودریک در ۵۳۳ یا ۵۳۴ و پس از امضای عهدنامه‌ای با برادرش شیلدبرت درگذشت و تاج و تخت متز، علی‌رغم آنکه به‌نظر می‌رسید مورد تصاحب دیگران قرار گیرد بدون مانعی به تئودبرت، پسر تئودریک رسید. تئودریک همچنین صاحب دختری به‌نام تئودشیلد از همسرش سواوگوتا بود که این دختر بعدتر صومعهٔ سن پیر لو ویف را در سن بنیاد نهاد.




تئودبرت یکم









تئودبرت یکم ( ۴۹۵ یا ۵۰۰ – ۵۴۷ یا ۵۴۸) پادشاه رنس از دودمان مروونژی‌ها بود که پس از پدرش تئودریک یکم در اواخر ۵۳۳ به پادشاهی رسید و توانست قلمرو فرانک‌ها را تا حد بسیار زیادی گسترش دهد.


تئودبرت پسر تئودریک، پادشاه متز بود. او پیش از رسیدن به قدرت قابلیت‌های خود را به‌عنوان یک سرباز به نمایش گذاشت و توانست از جنگ بین امپراتوری بیزانس و اوستروگوت‌ها در ایتالیا به نفع خود بهره‌برداری کرده و قلمرو وسیعی را در مناطق کوهستانی و شمال شرقی این شبه‌جزیره به‌چنگ آورد (هرچند بیشتر این فتوحات پس از مرگ او از دست رفت).



او در حدود سال ۵۱۶ میلادی کلوکیلاک، پادشاه اسکاندیناوی را که قلمرو او را مورد تاخت و تاز قرار داده بود شکست داد و در ۵۳۲ با کمک پسرعمویش گونتار، پسر کلوتار یکم، پادشاه سوآسون، موفق به بازپس‌گیری قلمروهای پدربزرگش کلوویس یکم شد که پس از مرگ او به تصرف گوت‌ها درآمده بود.



تئودبرت در سال ۵۳۳ با دئوتریا که تباری رومی گلی داشت ازدواج کرد اما بعداً از او جداشده و با ویزیگاردا، دختر واخو، پادشاه لمباردی ازدواج نمود. با مرگ تئودریک یکم او به پادشاهی رسید و قلمرو پدرش را علی‌رغم آنکه عموهایش شیلدبرت یکم، پادشاه پاریس و کلوتار مدعیش شده‌بودند را به ارث برد. پس از آن شیلدبرت که خود فرزندی نداشت با برادرزاده‌اش متحد شد و سرزمین‌های بورگوندی که میراث کلودومر بودند را با او تقسیم کرد.


تئودبرت با گسترش قلمرو پادشاهیش به سمت شرق مدعی فرمانروایی بر مردمانی از بالتیک تا فراسوی دانوب شد. او سکه‌هایی طلا ضرب نمود که به‌جای امپراتور بیزانس منقش به نام و تصویر او بودند و استقلال خود از قسطنطنیه را اعلام نمود.


تئودبرت در عین حال پادشاهی دادگر و سخاوتمند به‌ویژه در ارتباط با کلیسا بود و شاید بتوان او را پس از کلوویس، قابل توجه‌ترین شخصیت در میان پادشاهان دودمان مروونژی به‌حساب آورد.


تئودبرت در چهاردمین سال حکومتش در اواخر ۵۴۷ یا اوایل ۵۴۸ درگذشت و پس از او پسرش تئودبالد به جانشینیش رسید.
 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

پادشاهان مروونژی


تئودبالد


ئودبالد زادهٔ پیرامون ۵۳۵ - مرگ ۵۵۵ پادشاه مروونژیایی رنس از ۵۴۷ (یا ۵۴۸) تا ۵۵۵ بود.


ئودبالد پسر تئودبرت یکم و دئوتریا بود که پس از مرگ پدرش در ۵۴۷ یا ۵۴۸ به پادشاهی رسید. او در این زمان سیزده سال بیشتر نداشت و پسری بیمار بود، اما وفاداری نجیب‌زادگان به یاد و خاطرهٔ پدرش سبب شد تا دوران فرمانروایی تئودبالد به‌دور از جنگ و درگیری داخلی سپری شود. همچنین ازدواج او با والدرادا، دختر پادشاه لمباردی به تحکیم اتحاد میان دو پادشاهی انجامید.


با وجود این تئودبالد در مدت حکومتش نشان داد که توانایی ادامهٔ سیاست‌های پویای پدرش به‌ویژه در ایتالیا را ندارد و دیری نپایید که فتوحات پدرش در شمال ایتالیا را از دست داد. او در عین حال همچون پدرش از رویارویی مستقیم با ارتش ژوستینین یکم، امپراتور بیزانس در سال ۵۵۲ خودداری ورزید.


تئودبالد که برای مدتی طولانی بیمار بود سرانجام در سال ۵۵۵ درگذشت. او هیچ پسری نداشت و درنتیجه قلمروی پادشاهیش به عموی بزرگش کلوتار یکم رسید. کلوتار نیز به‌ نوبهٔ خود با یکی‌کردن دیگر پادشاهی‌ها اندکی بعد به‌عنوان پادشاه تمامی فرانک‌ها بر تخت سلطنت نشست.



شاریبرت یکم





شاریبرت یکم یا کاریبرت یکم زادهٔ پیرامون ۵۱۷ و درگذشتهٔ نوامبر یا دسامبر ۵۶۷ پادشاه پاریس از دودمان مروونژی بود که از ۵۶۱ تا ۵۶۷ حکومت کرد. شاریبرت پسر کلوتار یکم و اینگوند و دومین پسر بزرگ آنها بود که پیرامون سال ۵۱۷ یا ۵۲۰ میلادی زاده شد. پسر بزرگتر، گونتار نام داشت که کمی پیش از مرگ پدر درگذشت.



کلوتار در سال ۵۵۶، شاریبرت و برادر کوچکترش گونترام را به مقابله با کوچکترین پسر خود شرام که سر به‌شورش برداشته بود فرستاد. شرام در کوهستان سیاه واقع در لیموزین پنهان شده‌بود و مذاکره با او نتیجه‌ای دربر نداشت. پس دو سپاه آمادهٔ نبرد بایکدیگر شدند. اما وقوع توفان مانع از شروع جنگ شده و شرام با فرستادن نامه‌هایی ساختگی به برادرانش خبر از مرگ پدرشان داد. شاریبرت و گونترام با باور این موضوع بی‌درنگ به بورگوندی بازگشتند تا موقعیتشان را تثبیت نمایند.


با مرگ واقعی کلوتار یکم در سال ۵۶۱، سرزمین فرانک‌ها بین پسرانش با ترکیبی جدید تقسیم شد بدین صورت که هر پسر بر قلمرویی مجزا فرمان می‌راند و ضرورتی وجود نداشت که این قلمرو حتماً از نظر جغرافیایی منسجم باشد، بلکه می‌توانست از دو ناحیهٔ ناپیوسته با شهری مهم تشکیل شده‌باشد. نام هر کدام از این پادشاهی‌ها نیز تابع نام همان شهر بود. در این تقسیم اراضی نوستریا (ناحیه‌ای در میان سوم و لوآر)، آکیتن و نوامپوپولنا با مرکزیت پاریس به شاریبرت رسید. همچنین روان، تور، پواتیه، لیموژ، بوردو، تولوز، کئور و البی از جمله شهرهای مهمی بودند که زیر فرمان او قرار گرفتند. در مقابل بورگوندی به گونترام، اوسترازیا همراه با رنس و مرکزیت متز به سیگبرت و قلمرویی جمع‌وجور با مرکزیت سوآسون به کوچکترین برادر، شیلپریک، رسید.


شاریبرت چندین معشوقه داشت و از آنان فرزندانی. او همچنین از همسرش اینگوبرگا صاحب دختری بود به نام برتا که او را به ازدواج اتلبرت، پادشاه کافر کنت درآورد. برتا اسقف لیودهارد را با خود به‌عنوان اقرارآورندهٔ شخصی خود برد و توانست به‌عنوان همسر اتلبرت چنان تأثیری بر دربار او بگذارد که نتیجه‌اش موفقیت سنت آگوستین کانتربری در تبلیغ مسیحیت در کنت در سال ۵۹۷ بود.


شاریبرت فردی سخنور و دانش‌آموحته در علم قانون بود اما علی‌رغم این موضوع، او فاسدالاخلاق‌ترین فرد درمیان مروونژی‌های اولیه نیز به‌شمار می‌رفت. او تا آنجا پیش رفت که طرد و تکفیر گردید و مرگش در ۵۶۷ در نتیجهٔ زیاده‌روی‌های او روی داد. پس از مرگ شاریبرت برادرانش قلمرو او را بین خود تقسیم‌کرده و طبق توافقی اولیه، پاریس را به‌طور مشترک دراختیار گرفتند.او چهار همسر داشت و آخرین بازماندهٔ آنها ملکه تئوشیلد پیشنهاد ازدواج با گونترام را مطرح ساخت، اما تشکیل شورایی در سال ۵۵۷ در پاریس این ازدواج را زنا با محارم دانست و آنرا غیر قانونی اعلام کرد. گونترام به‌منظور محافظت از ملکه و علی‌رغم میل تئوشیلد او را در صومعه‌ای در ارل سکنی داد.


مهمترین منبع دربارهٔ زندگی شاریبرت «تاریخچهٔ فرانک‌ها» به‌قلم گرگوری توری است و از نظر منبعی انگلیسی‌زبان نیز می‌توان «تاریخچهٔ کلیسایی انگلیسی‌ها» نوشتهٔ بید را چنین دانست.
 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

پادشاهان مروونژی





شیلپریک یکم






شیلپِریک یکم (زاده۵۳۹ درگذشت سپتامبر۵۸۴ میلادی) پادشاه مروونژی نوستریا از سال ۵۶۱ تا زمان مرگش بود. وی یکی از پسران کلوتار یکم بود. وی همچنین پدر کلوتار دوم بود که پس از مرگ او بر تخت پادشاهی نشست.


فردگوند همسر شیلپریک یکم، پادشاه فرانکی سوآسون از دودمان مروونژی‌ها بود . فردگوند دختر دهقانانی فقیر در نزدیکی موندیدیه در پیکاردی بود که از سنین پایین به خدمت اودوورا، نخستین همسر شیلپریک، درآمد و جزو خدمتکاران او شد. فردگوند دختری زیبا، زبردست، جسور و بلندپرواز بود و دیری نپایید که توجه پادشاه به او جلب و احساساتش برانگیخته‌شد. شیلپریک با وسوسهٔ فردگوند از همسرش اودوورا جدا شده و او را به صومعه‌ای فرستاد، اما پس از این کار به‌جای ازدواج با فردگوند، در سال ۵۶۷ با گالسوینتا ازدواج نمود.

گالسوینتا خواهر برونهیلدا، ملکهٔ اوسترازیا و همسر سیگبرت یکم، برادر ناتنی شیلپریک، بود که مدتی پس از ازدواجش در همان سال درگذشت. او را یا خود فردگوند و یا شیلپریک با تحریک فردگوند خفه کرده‌بودند. شیلپریک سپس تنها چند روز پس از مرگ دومین همسرش با فردگوند ازدواج نمود.از سوی دیگر مرگ گاسوینتا موجب خشم بونهیلدا و بروز خصومتی شدید میان او و فردگوند گردید و دشمنی بین دو خانواده تا بیش از ۴۰ سال ادامه یافت.



شیلپریک و همسرش فردگوند


فردگوند نفوذی ویرانگر بر شیلپریک داشت و او را مجبور نمود تا جنگی را علیه اوسترازیا آغاز نماید. این جنگ با پیروزی سیگبرت یکم، پادشاه اوسترازیا و شکست شیلپریک به‌پایان رسید. اما پادشاه پیروز در سال ۵۷۵ و با دسیسه‌چینی فردگوند به‌قتل رسید.


فردگوند از تختگاه خود فرمان قتل سیگبرت یکم را به دو مرد جوان می‌دهد.

فردگوند همچنین برای کشتن گونترام (برادر شوهر خود و پادشاه بورگوندی)، شیلدبرت دوم (پسر سیگبرت) و برونهیلدا چندین بار تلاش نمود. او همچنین به‌منظور بر تخت‌نشاندن فرزندان خود با بدطینتی به مبارزه با پسران شیلپریک از همسر اولش پرداخت و هر سه پسر به‌نام‌های تئودبرت، مرویش و کلوویس سرانجامی جز مرگ نیافتند.

با وجود این
نخستین پسر فردگوند به نام تیری کمی پس از تولد جان باخت و او که گمان می‌برد فرزندش را افسون کرده‌بودند فرمان به شکنجهٔ زنانی داد که به جادوگری متهمشان ساخته‌بود. دومین پسر فردگوند نیز در کودکی مرد تا آنکه سومین پسر او به‌نام کلوتار زنده ماند تا بعدتر با عنوان کلوتار دوم بر تخت پادشاهی نشیند. اما هنوز چند روز از تولد سومین پسر فردگوند در سال ۵۸۴ نگذشته بود که این بار خود شیلپریک به‌طرز مشکوکی به‌قتل رسید. فردگوند نخست به همدستی در قتل پادشاه متهم شد اما چون با مرگ شیلپریک او نیز حامی اصلی خود را از دست می‌داد احتمال دست‌داشتن ملکه در این ترور کم‌رنگ گردید.


پس از مرگ شیلپریک، فردگوند تمامی پول و جواهرات او را برداشت و همراه با پسر سه‌ماه‌اش کلوتار در کلیسای جامع پاریس پناه جست. او از گونترام، پادشاه بورگوندی درخواست کمک نمود و او تا هنگام مرگش در سال ۵۹۲، فردگوند و فرزندش را تحت حمایت خود گرفت و از کلوتار در برابر دیگر برادرزاده‌اش شیلدبرت، پادشاه اوسترازیا محافظت نمود.

فردگوند از آن تاریخ تا هنگام مرگش به ادارهٔ نوستریا پرداخت و تمام تلاشش را به‌کار بست تا از هرگونه اتحاد میان گونترام و شیلدبرت پس از پیمان آندولو جلوگیری نماید. او حتی چندین نوبت تلاش نمود تا با استخدام و فرستادن مزدورانی مجهز به چاقوهایی سمی شیلدبرت را به‌قتل برساند.

شیلدبرت در سال ۵۹۵ درگذشت و پس از آن فردگوند به تقویت نوستریا و تضعیف اوسترازیا پرداخت.

او توانست چند شهر را در نزدیکی پاریس تصاحب نماید و تئودبرت دوم، پسر شیلدبرت را در نبرد لافو در نزدیکی سوآسون شکست دهد.
اما فردگوند کمی پس از این پیروزی در خواب مُرد. فردگوند زنی به‌شدت بی‌رحم و قاتل بود چنانکه گرگوری توری، اسقف تور و تاریخ‌نگار هم‌عصر او نوشت: «تقریباً هیچ‌کس از نظر هیولاصفتی به‌پای او نمی‌رسد».



کلوتار دوم




نگاره‌ای از کلوتار دوم در هنگام پیمان بستن با لومباردها



کلوتار دوم( ۵۸۴-۶۲۹ میلادی) دارای لقبهای بزرگ و جوان ، پادشاه مروونژی نوستریا و میان سالهای ۶۱۳ تا ۶۲۹ پادشاه همه فرانک‌ها بود. او چهل و پنج سال پادشاهی کرد که در میان شهریاران مروونژی از همه درازتر بود.


پیش از اینکه وی چشم به جهان بگشاید پدرش شیلپریک یکم مرده بود. مادرش شهبانو فردگوند تا زمان مرگش در ۵۹۷ جانشین پادشاه بود و به فرمانروایی می‌پرداخت. پس از او کلوتار سیزده ساله به تنهایی به پادشاهی پرداخت. وی مانند مادرش به دشمنی خونبار با شهبانو برونهیلدا فرمانروای اوسترازیا دنباله داد.


در ۵۹۹ به جنگ با عموزادگانش تئودریک دوم از بورگوندی و تئودبرت دوم از اوستراسیا پرداخت و آنها را شکست داد. در ۶۰۵ کوشید بر پادشاهی تئودوریک دست یازد ولی ناکام ماند. با مرگ تئودریک در ۶۱۳ کلوتار خود را آماده لشکرکشی به مرزهای او می‌نمود ولی دو تن از شهرداران کاخ‌های اوستراسیا با یک شورش اوستراسیا را بدو واسپردند.

شهبانو برونهیلدای پیر و پسر بزرگش زیگبرت دوم به جنگ با او شتافتند ولی سپاهیان در میدان جنگ آنها را تنها گذاردند، این دو به ناچار گریختند ولی در نزدیک دریاچه نوشاتل به چنگ سربازان کلوتار افتادند و به دستور او کشته شدند.
برونهیلدا را پس از سه روز شکنجه سخت میان چهار اسب بستند و هر اسب را به سویی راندند تا پاره‌پاره شود.





از این پس کلوتار دوم پس از پدر بزرگش کلوتار یکم نخستین کسی بود که به پادشاهی همه فرانکها می‌رسید.


کلوتار دوم در ۶۱۵ آگهی‌ ای را با نام فرمان پاریس پخش نمود که نمونه‌ای همانند مگنا کارتا در انگلستان بود. او در این فرمان قانونهای بسیاری را پایه‌ریزی کرد و یهودیان را از بسیاری حقوق محروم داشت.


در ۶۲۳ او فرمانروایی بر اوسترازیا را به پسر جوانش داگوبرت یکم سپرد. اما در اصل با این اقدام سیاسی خودمختاری اوسترازیا را به پپن یکم شهردار کاخ اوسترازیا و اسقف آرنولف متزی می‌سپرد که وی را در پیروزیش یاری رسانده بودند.


کلوتار دوم در سال ۶۲۹ مرد. پس از مرگش شهرداران کاخها آغاز به رخنه در دستگاه سیاسی مرونژیها نمودند که اندک‌اندک به ناتوانی شاهان مروونژی و سرانجام واژگونی آنها انجامید.



اوسترازیا : اوسترازیا نام بخش شمال شرقی سرزمین فرانک‌های مروونژی بود. بخش دیگر نوستریا نام داشت. این سرزمین دربرگیرنده بخش خاوری فرانسه کنونی، آلمان باختری، بلژیک و هلند بود. این مرزبندی پس از مرگ کلوویس یکم در سال ۵۱۱ (میلادی) شکل گرفت.

نوستریا : نوستریا نام بخش باختری مرزهای فرانک‌ها در زمان فرمانروایی دودمان مروونژی میان سده‌های ششم تا هشتم میلادی بود. مرزهای تقریبی اوسترازیا و نوستریا میان آکیتان در جنوب و کانال مانش در شمال کشیده شده بود.

شهرداران کاخ‌ها : همان طور که پیشتر گفتیم شهرداران کاخها دیوانسالاران پادشاهان مروونژی بودند.
 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

پادشاهان مروونژی


گونترام





گونترام یا گونتران زادهٔ پیرامون ۵۳۸ و درگذشتهٔ ۲۸ مارس ۵۹۲ یا ۵۹۳ پادشاه مروونژیایی بورگوندی از ۵۶۱ تا هنگام مرگش بود. او در طول دوران حکومتش توانست توازن قدرتی بین خویشاوندان خود که در جنگ علیه یکدیگر بودند را برقرار سازد .



گونترام یکی از پسران کلوتار یکم از همسرش اینگوندا بود. با مرگ کلوتار در سال ۵۶۱ و تقسیم قلمرو فرانک‌ها بین چهار پسر باقی‌مانده‌اش شاریبرت، گونترام، زیگبرت (هر سه پسر از همسرش اینگوندا) و شیلپریک (از دیگر همسرش آرگوندا، خواهر اینگوندا)، اورلئان (شامل بورگوندی) به گونترام، رنس به زیگبرت، سوآسون به شیلپریک و پاریس به شاریبرت رسید.


با مرگ شاریبرت در سال ۵۶۷ یا ۵۶۸، قلمرو او نیز بین برادرانش تقسیم شد. با وجود این شیلپریک که پس از مرگ پدرشان، فقیرترین ناحیه از سرزمین فرانک‌ها را به ارث برده بود در این زمان بهترین بخش از سرزمین‌های شاریبرت را به قلمرو خود افزود که این قسمت بعدتر تشکیل‌دهندهٔ بخش بزرگی از نوستریا شد. همین امر به دشمنی بیشتر زیگبرت با برادر ناتنیش انجامید. اما گونترام با استفاده از قابلیت‌های سیاسی خود و در پیش گرفتن سیاست احتیاط و تزویر به صورتی که هربار با یکی از برادرانش متحد می‌شد توانست از قدرت‌گرفتن بیش از اندازهٔ هرکدام از آنها جلوگیری نماید.


با وجود این زیگبرت پس از آنکه گالسوینتا، نوعروس شیلپریک و خواهر همسرش برونهیلدا با تحریک فردگوند، معشوقهٔ شیلپریک و بعدتر همسر او به قتل رسید، با تحریک برونهیلدا و به بهانهٔ خونخواهی گالسوینتا وارد جنگی پیروزمندانه با شیلپریک شد. شیلپریک گریخت و زیردستان او از آمادگی پذیرش زیگبرت به عنوان پادشاه جدید خود خبر دادند. اما دیری از اعلام پادشاهی او نگذشت که زیگبرت توسط دو قاتلی که فردگوند فرستاده بود کشته شد.


با مرگ زیگبرت در سال ۵۷۵، پسرش شیلدبرت دوم جانشین او شد و گونترام او را در برابر شیلپریک تحت حمایت خود گرفت و با دفاع از منافع زیگبرت حتی او را وارث خود ساخت. علی‌رغم این موضوع شیلدبرت در ۵۸۳ با عمویش شیلپریک علیه گونترام متحد شد اما گونترام توانست پادشاه جوان را با واگذاری قلمروی به او و تأییدنمودنش به‌عنوان پسرخواندهٔ خود بار دیگر به سوی خویش بازگرداند.


شیلپریک در سال ۵۸۴ به قتل رسید و این‌بار نوبت پسر خردسال و جانشینش کلوتار دوم و همسرش فردگوند بود که تحت حمایت گونترام قرار گیرند. گونترام همچنین در سال ۵۸۷ با امضای عهدنامهٔ آندلو با شیلدبرت به باقیماندهٔ اختلافات خود با او نیز پایان داد. اما قلمرو گونترام در طول دههٔ ۵۷۰ مورد حملهٔ لمباردها قرار گرفت و او در اواخر عمر خود توجهش را معطوف بخش‌های جنوبی سرزمینش کرد. با وجود این او دو بار در برابر ویزیگوت‌ها با شکست روبرو شد.


گونترام در میان کلیسائیان نیز از شهرت خوبی برخوردار بود به‌ویژه که او در سال ۵۸۵ با صدور فرمانی، خواستار رعایت دقیقتر مسیحیت در زندگی مسیحیان شد و گرگوری توری، اسقف و تاریخ‌نگار هم‌عصر گونترام از او با عنوان «پادشاه نیک» یاد کرده و حتی معتقد بود که او توانایی انجام معجزه را دارد !


گونترام در سال ۵۹۲ یا ۵۹۳ درگذشت و پس از او برادرزاده‌اش شیلدبرت دوم به پادشاهی بورگوندی رسید.




همسران و فرزندان




گونترام نخست رفیقه‌ای به نام ونراندا داشت که بردهٔ یکی از مردمانش بود و برای پادشاه پسری به دنیا آورد که او را گوندوباد نامیدند. پس از آن گونترام با مارکاترود، دختر ماگنار ازدواج کرد و پسرش گوندوباد را به اورلئان فرستاد. اما پس از آنکه مارکاترود نیز صاحب فرزند پسری شد به گوندوباد حسادت نمود و با فرستادن سم و مسموم کردن نوشیدنی او، گوندوباد را به قتل رساند.

با وجود این پسر خود او نیز چندی بعد درگذشت و پادشاه نیز که بر او خشم گرفته بود او را بیرون کرد. گونترام سپس با اوسترشیلد که به بوبیلا نیز معروف بود ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر دیگر شد که پسر بزرگ کلوتار و پسر کوچکتر کلودومر نام گرفت.
اما هم اوسترشیلد و هم پسرانش بر اثر ابتلا به اسهال خونی در زمان همه‌گیری این بیماری در گل مردند. گفته می‌شود که اوسترشیلد به‌هنگام مرگ، طبیبانش را متهم به جلوانداختن مرگ خود نمود و از گونترام خواست تا پس از او انتقامش را از آنها بگیرد و نگذارد که آنها نیز زنده بمانند. پس گونترام نیز چنین کرد و فرمان به مرگ دو پزشکی داد که برای مداوا بر بالین همسرش حاضر شده بودند .



شیلدبرت دوم





شیلدبرت دوم زادهٔ ۵۷۰ و درگذشتهٔ ۵۹۵ پادشاه مروونژی اوسترازیا (شامل پرووانس) از ۵۷۵ و بورگوندی از ۵۹۲ تا هنگام مرگش در ۵۹۵ بود.



شیلدبرت بزرگترین پسر سیگبرت یکم، پادشاه اوسترازیا بود. پس از آنکه سیگبرت در سال ۵۷۵ به‌قتل رسید گوندوبالد، یکی از لردهای وفادار به شیلدبرت، او را از پاریس به متز، پایتخت اوسترازیا برد و شیلدبرت در آنجا در حالی‌که ۵ سال بیشتر نداشت بر تخت پادشاهی نشست. از آنجا که شیلدبرت هنوز بسیار خردسال بود، قدرت در دستان مادرش برونهیلدا و نجیب‌زادگانی قرار گرفت که بر سر آن با یکدیگر در مناقشه بودند.


از سوی دیگر شیلپریک یکم، پادشاه پاریس و گونترام، پادشاه بورگوندی که خواهان اتحاد با شیلدبرت بودند او را به فرزندخواندگی خود پذیرفتند. اما از آنجا که گونترام خداوندگار نیمی از مارسی بود، ناحیهٔ پرووانس برای مدتی مورد مناقشهٔ دو پادشاه قرار گرفت.


با قتل شیلپریک در ۵۸۴ و تهدید سلطنت فرانک‌ها در ۵۸۵ از سوی گوندووالد، پسر نامشروع کلوتار یکم و غاصب پادشاهی آکیتن، شیلدبرت نوجوان خود را تحت حمایت عمویش گونترام قرار داد. پیمان‌نامهٔ آندولو در ۵۸۷ بین گونترام، پادشاه بورگوندی و برونهیلدا، شهبانوی اوسترازیا امضا شد و شیلدبرت، جانشین گونترام پس از او گردید.

شیلدبرت سپس با کمک عمویش توانست شورش‌های نجیب‌زادگان را سرکوب کرده و قلعهٔ Woëwre را تسخیر نماید. در این میان فردگوند، همسر شیلپریک و کسی که گفته می‌شود سیگبرت یکم به‌فرمان او به‌قتل رسید، در صدد بود تا پسر خودش کلوتار دوم را میراث‌دار گونترام نماید و به‌همین دلیل چندین بار تلاش نمود تا شیلدبرت را بکشد.


گونترام در ۵۹۲ درگذشت و شیلدبرت که اینک جانشین عمویش شده‌بود بورگوندی را به قلمرو خود ضمیمه کرد. او حتی در این اندیشه بود تا قلمرو کلوتار را نیز تصاحب نموده و خود یگانه پادشاه فرانک‌ها شود. اما او در ۵۹۵ درگذشت و نتوانست تصمیمش را عملی سازد.


شیلدبرت دوم روابطی نیز با امپراتوری بیزانس داشت و چندین بار به‌نام امپراتور موریس علیه لمباردها در ایتالیا جنگیده بود اما موفقیتی به‌دست نیاورده بود.
 

*مینا*

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 12, 2013
ارسالی‌ها
3,063
پسندها
366
امتیازها
83
محل سکونت
زیر اسمون خدا
تخصص
ترانه سرا
دل نوشته
هر وقت دلت شکست خورده هاشو خودت جمع کن نزار هر نامردی منت دست زخمیشو روت بزاره
بهترین اخلاقم
بخشیدن
مدل گوشی
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه

اعتبار :

پادشاهان مروونژی




تئودریک دوم






تئودریک دوم یا تیری دوم (زادهٔ ۵۸۷ – درگذشتهٔ ۶۱۳) پادشاه بورگوندی از ۵۹۵ تا ۶۱۳ و پادشاه اوسترازیا از ۶۱۲ تا ۶۱۳ بود.


تئودریک دومین پسر شیلدبرت دوم، پادشاه اوسترازیا و بورگوندی و برادر کوچکتر تئودبرت دوم بود . با مرگ شیلدبرت در سال ۵۹۵، پادشاهی بورگوندی به مرکزیت اورلئان به تئودریک و پادشاهی اوسترازیا به مرکزیت متز به تئودبرت رسید. تئودریک همچنین ارباب شهرهای تولوز، اژان، نانت، آنژو، سن، آنگولم، پریژو، بلوآ، شارتر و لو مان شد.


در ۵۹۶ فردگوند، ملکهٔ نوستریا که در آن زمان نایب‌السلطنتی پسرش کلوتار دوم را برعهده داشت پاریس را که قرار بود به‌طور مشترک اداره شود تصاحب نمود. او سپس با فرستادن ارتشی به لافو موفق به شکست نیروهای تئودبرت و تئودریک شد.


تئودبرت دوم در سال ۵۹۹ میلادی برونهیلدا، همسر زیگبرت یکم فقید و شهبانوی پیشین اوسترازیا را از اوسترازیا بیرون کرد. برونهیلدای سرگردان به نزدیکی آرسی در شامپانی رسید و دهقانی او را پیش تئودریک آورد. تئودریک او را پذیرفت و دهقان را نیز احتمالاً با مقام اسقفی اوکسر پاداش داد. دیری نپایید که تئودریک زیر نفوذ برونهیلدا قرار گرفت که تمایل به آغاز جنگی کینه‌توزانه علیه تئودبرت داشت.

سرانجام تئودریک و برادرش علیه یکدیگر وارد کارزار شدند که به شکست تئودبرت انجامید. اما جنگ‌سازی‌های بی‌امان و پی‌درپی عموزاده‌شان کلوتار دوم سبب شد تا دو برادر علیه او متحد شده و کلوتار را در سال ۶۰۰ میلادی شکست دهند. پس از آن دو برادر به تقسیم نواحی بین سن و اوآز بین خود پرداختند و منطقهٔ بین سن و لوآر که مرز با برتون‌ها را نیز شامل می‌شد به تئودریک رسید. آن‌دو همچنین با یکدیگر به گاسکونی لشکرکشیدند، مردم محلی را اسیر ساختند و ژنیالی را دوک آنجا قرار دادند.




اما در این زمان دو برادر بار دیگر وارد جنگ با یکدیگر شدند که نتیجه‌اش اینبار شکست تئودریک از تئودبرت در اتامپ بود. از سوی دیگر قلمرو تئودریک در سال ۶۰۵ مورد حملهٔ کلوتار و شهردار کاخ او برتلود و همچنین مرووش، پسر کلوتار و شهردار کاخ او لاندریک قرار گرفت. تئودریک در اتامپ با آنان رودررو شد اما تئودبرت از یاری‌رساندن به او خودداری کرد. با وجود این تئودریک به پیروزی دست یافت و برتولد کشته‌شد.




تئودبرت در سال ۶۱۰ میلادی آلزاس، سنتوآ، تورگاو و شامپانی را از چنگ برادرش درآورد و آلامانی‌ها نیز سربازان تئودریک را به‌سختی در شرق کوه‌های جورا شکست دادند. با وجود این تئودریک توانست نیروهای تئودبرت را در حدود سال ۶۱۱ در تول و بعدتر در سال ۶۱۲ در تسوپلیش تارومار کند. او تئودبرت را که پس از نبرد دوم از میدان جنگ گریخته بود را اسیر ساخت و او را به مادربزرگش برونهیلدا تحویل داد. برونهیلدا او را در صومعه‌ای زندانی ساخت و احتمالاً بعدتر او و پسرش مرووش را کشت تا تئودریک بدون مشکل به پادشاهی اوسترازیا برسد.


تئودریک در اواخر سال ۶۱۳ در متز، پایتخت اوسترازیا و در حالی‌که آمادهٔ رویارویی با دشمن دیرینه‌اش کلوتار دوم می‌شد بر اثر ابتلا به دیسانتری (اسهال خونی) درگذشت. او فرزند مشروعی نداشت و پس از او پسر نامشروعش زیگبرت دوم به پادشاهی بورگوندی و اوسترازیا رسید.





زیگبرت دوم






زیگبرت دوم یا زیگیبرت دوم (زادهٔ ۶۰۱ یا ۶۰۲ – درگذشتهٔ اواخر ۶۱۳) پادشاه بورگوندی و اوسترازیا برای چند هفته در سال ۶۱۳ میلادی بود. او همراه با مادرجدش برونهیلدا به‌دست کلوتار دوم اعدام شد.


زیگبرت دوم فرزند حرامزادهٔ تئودریک دوم، پادشاه بورگوندی و اوسترازیا بود که پس از مرگ پدرش در سال ۶۱۳ میلادی، جانشین او شد. برونهیلدا، زیگبرت را در برابر شورایی ملی قرار داد و نجیب‌زادگان با او بیعت کرده و زیگبرت دوم را پادشاه هر دو پادشاهی بورگوندی و اوسترازیا نامیدند.

با وجود این وارناشار، شهردار کاخ اوسترازیا این ترس را داشت که زیگبرت خردسال تحت نفوذ برونهیلدا قرار گیرد. پس او و رادو، شهردار کاخ بورگوندی به کلوتار دوم، پادشاه نوستریا پیوستند و او را حامی و نایب‌السلطنهٔ قانونی زیگبرت دوم دانستند.
آنان همچنین به کلوتار قول دادند که از نایب‌السلطنتی برونهیلدا حمایت نکرده و در صورت حملهٔ کلوتار در برابرش مقاومت ننمایند.


برونهیلدا و زیگبرت در انه با ارتش کلوتار روبرو شدند، اما دوک روکو، دوک زیگفالد و آلتئوس با ترک آنان به نیروهای کلوتار پیوستند. برونهیلدای سالخورده و زیگبرت خردسال چاره‌ای جز فرار نیافتند و توانستند خود را تا اورب برسانند اما در نهایت توسط عوامل کلوتار دوم در کنار دریاچه نوشاتل دستگیر و به فرمان او محکوم به مرگ شدند.

زیگبرت و برادر کوچکترش کوربو هر دو اعدام شدند و برونهیلدا را پس از سه روز شکنجه بر روی رَک، با بستن به چهار اسب و راندن آنها به چهارسوی مختلف، پاره‌پاره کردند و کشتند
. پس از آن دشمنی دیرینه بین اوسترازیا و نوستریا به‌پایان رسید و کلوتار با متحدساختن هر دو پادشاهی، فرمانروای تمامی فرانک‌ها شد .
 
بالا پایین