Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

«اوارگــــی »

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı «اوارگــــی »
نویسنده موضوع ♔ŠĦДĦДB♔
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan ♔ŠĦДĦДB♔

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

تحلیل شعر آوارگی

آوارگی





روزگار اکنون

گلِ دیوارِ ترک خورده ی یک مقبره است!

به فرو ریختن ظلمت خود ایستاده!

آه چشمان زنی است

چنگ آورده به پولاد ضریحی مجهول

و نشسته

کنار جسد مرده ی خویش



این سیه پوش هنوز

ساعتی مانده به آوارگی اش!

روزگار اکنون...


چند شعر از زنده یاد مرید میرقاید

چند شعر از زنده یاد مرید میرقاید



1

امسال

آفتابش سمتِ دل نمي*تابد

اين رودِ بي*گدار تو را به كجا برده

دور از من ؟

گفتم ؛ به خانه*ي باد !

گفت؛ دستي كه ياد ما را بر آب مي*نويسد

طنز ظريف آب را به گرداب مي*كشد

خاموش بگذريم

بو كرده زخمِ عشق

در آفتابِ امسال ...

2

اِیستاده*ام

در زيرِ بارِ ماتمِ دوشينه*ي خويش

زخمِ نِگاهِ* دشمنان كاري تر از پيش

خونِ كه را استرده*اي از پله*هاي سردخانه

تا رونوشتِ*فصلِ* ديگر

تاراج كرده دكه*هاي گُلفروشي

حاشا

تا وقتِ ديگر

خوابيده خونِ عاشقان در پاي اين در

اِیستاده*ام

در زيرِ بارِ ماتمِ دوشينه*ي خويش

زخمِ نگاهِ دشمنان كاري تر از پيش !

3

شعر من پرنده است

از بادها

فرمان نمی برد

چرا بمانم

تا ماه از یادم برود!



حرفی از قلبم بیرون بیاور

بگذار

آسمان با رنج های من در آمیزد

قبل از آن که بگویم

دوستت دارم

مــــرده ام

و تو در تدارک قبری هستی

و به نیمه ای از عشق هم

اقدام کرده ای!



بگذار

من و رنج های آسمان درآمیزیم

چرا بمانم

تا عشق از یادم برود؟



4

من به تغییر شکل بادها بی اعتقادم

اجازه نمی دهم

هیچ دستی ستاره ام را بچیند

جز تو

که روزی در تمام آیینه ها تکرار می شود



وقتی تاریکی

از ابر و باد و مه و خورشید کنار رود

حرفی به زاینده رود خواهم سپرد

تا تو کنار کارون

برای من و شعر

آسمانی دیگر بسازی!

5

شتاب کن

ابابیل ها خود را به خواب کلاغ ها زده اند

و تقویم شبیه حروف ابجد ماه می سوزد

شتاب کن

پیراهن یادهای ما را باد با خود می برد

و صدای قلب بنفشه ها

دیر به فردا می رسد

شتاب کن

در هزاره های اساطیری

همه ی چراغ ها خاموشند

و در این بارانداز

عشق

به رنگ بهار همسایه است!

شتاب کن

دیگر هیچ زنبقی

خواب های مرید را در هم نمی شکند!

شتاب کن

شتاب کن...
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

من به تغییر شکل بادها بی اعتقادم

اجازه نمی دهم

هیچ دستی ستاره ام را بچیند

جز تو

که روزی در تمام آئینه ها تکرار می شود



وقتی تاریکی

از ابر و باد و مه و خورشید کنار رود

حرفی به زاینده رود خواهم سپرد

تا تو کنار کارون

برای من و شعر

آسمانی دیگر بسازی!!
«بی گناهی»

اين همه سر بر شانة آسمان گذاشتيم

ديوانگي كرديم

كسي سر به بي گنا هي مان كشيد!



خورشيد را به خانه آورديم

همه با ما ستيزه بستند

تا آبِ دل خورشيد را از ما بگيرند!



به دستمال عشق تو سر بستيم

عشق تو هم

شب مانده بود!

و در عید مردگان

فرود خواهی آمد

در استودانی زیبا

با کلام محض

بی رنگ هستی

و در آخرین چهارشنبه ی سال

آنگاه خواهی گفت

که در آنجا

گناهان کوچکت

بهشت خدا را

از تو دریغ نکرده بود!
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

شعر من پرنده است

از بادها

فرمان نمی برد

چرا بمانم

تا ماه از یادم برود!



حرفی از قلبم بیرون بیاور

بگذار

آسمان با رنج های من در آمیزد

قبل از آن که بگویم

دوستت دارم

مــــرده ام

و تو در تدارک قبری هستی

و به نیمه ای از عشق هم

اقدام کرده ای!



بگذار

من و رنج های آسمان درآمیزیم

چرا بمانم

تا عشق از یادم برود؟

مرا دیشب کجا بردی؟

مرا از بستر خود تا کجا راندی؟

کجا بردی مرا ای خواب

ای خواب سبک پرواز

کجابردی مرا دیشب؟

که آن بانوی قصر قصه ی بی بی

پریزاد میان بالا و سنگین چشم

مرا با باده ای در جام آغوشش صفا می داد

چه می شد گر مرا با خود به سیر و گشت نمی بردی

چه می شد گر مرا با خود به آن گلگشت نمی بردی

من دیوانه را دیشب چرا دیوانه تر کردی؟

من ره مانده را ای خواب چرا از ره به در کردی؟

تفو بر روزگار من

تفو بر روز تار من



کجاست بانوی قصر قصه ی بی بی

کجاست آن دامن عطری ؟

مرا دیشب کجا بردی؟

مرا از بستر گرمم کجا راندی؟
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

دود می*خیزد زخلوتگاه من

کس خبر کی یابد از ویرانه*ام؟

با درون سوخته دارم سخن

کی به پایان می رسد افسانه*ام؟



دست از دامان شب برداشتم

تا بیاویزم به گیسوی سحر

خویش را از ساحل افکندم در آب

لیک از ژرفای دریا بی*خبر



برتن دیوارها طرح شکست

کس دیگر رنگی در این سامان ندید

چشم می*دوزد خیال روز وشب

از درون دل به تصویر امید



تا بدین منزل نهادم پای را

از درای کاروان بگسسته*ام

گرچه می سوزم از این آتش به جان

لیک بر این سوختن دلبسته*ام



تیرگی پا می*کشد از بام*ها

صبح می*خندد به راه شهر من

دود می*خیزد هنوز از خلوتم

با درون سوخته دارم سخن
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

فقط با کلید حقیقت می*شود قفل حقیقت را بازکرد.



ما می*توانیم چشمانمان را به روی حقیقت*ببندیم

اما حقیقت هرگز چشمانش را بر روی ما نمی*بنند.



حقیقت گاهی روشنایی است و گاهی تاریکی

این ما هستیم که باید بدانیم چه وقت*فانوسمان

را روشن و چه وقت خاموش کنیم.



حقیقت آینه شکسته*ای است

که هروقت به آن نگاه می*کنیم

به جای آنکه خودمان را در آن چند تکه ببینیم

باید آن چند تکه را در خودمان ببینیم.
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بفهمی زندگی بی عشق نازیباست

دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی

به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی

بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها

بخوانی نغمه ای با مهر

دعایت می کنم، در آسمان سینه ات

خورشید مهری رخ بتاباند

دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی

بیاید راه چشمت را

سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر

دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی

با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را

دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا

تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری

و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد

مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است

دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد

با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست

شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا

بخوانی خالق خود را

اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور

ببوسی سجده گاه خالق خود را

دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی

پیدا شوی در او

دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و

با او بگویی:

بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست

دعایت می کنم، روزی

نسیمی خوشه اندیشه ات را

گرد و خاک غم بروباند

کلام گرم محبوبی

تو را عاشق کند بر نور

دعایت می کنم، وقتی به دریا می رسی

با موج های آبی دریا به رقص آیی

و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی

بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی

لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی

به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

در میان هستی بی انتها باید تو می بودی

بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا

برایت آرزو دارم

که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو

اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بگیرد آن زبانت

دست و پایت گم شود

رخساره ات گلگون شود

آهسته زیر لب بگویی، آمدم

به هنگام سلام گرم محبوبت

و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را

ندانی کیستی

معشوق عاشق؟

عاشق معشوق؟

آری، بگویی هیچ کس

دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی

ببندی کوله بارت را

تو را در لحظه های روشن با او

دعایت می کنم ای مهربان همراه

تو هم ای خوب من

گاهی دعایم کن
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

عشق آمد و برآورد از سينه دود ما را
رفت آنکه چشم راحت خوش مي*غنود ما را


من و چون کوه شبي با سحر چکار مرا؟
سيم خيال تو بس با قمر چکار مرا؟


بد مگوييد نازنين مرا
گر چه بربود عقل و دين مرا


به دل دردي که درمان نيست او را
سري دارم که سامان نيست او را


سلام مردم چشم که گويد آن کف پا را
گذشت آرزو از حد بپاي بوس تو ما را


تا نکني ملامتي غمزه*ي کينه توز را
من به هوس همي خورم ناوک سينه دوز را


کجا خسبد کسي کش مي*خلد در سينه عقربها؟
من و پيچاک زلف آن بت و بيداري شبها


کو ديد حسن خويش و زما برد دست را
يارب که داد آينه آن بت پرست را


وندران کوي نهاني نظري بود مرا
وقتي اندر سر کويي گذري بود مرا


که در کشيد به بر سرو لاله رنگ تر
که ره نمود ندانم قباي تنگ ترا


که از آن جام شود تازه*ام اين جان خراب
روز عيد ست به من ده مي نابي چو گلاب


وز گريه*ي شادي جگرم آب دگر داشت
امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت


از جان گله دارم که مرا زنده چرا داشت؟
تقدير که يک چند مرا از تو جدا داشت


بي سرو خرامنده به صحرا نتوان رفت
بي شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت


عالم به مراد دل و اقبال غلام است
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است


چسانش بينم و تدبير چون است؟
نسيما آن گل شبگير چون است؟


دل از شور نمکدانت کبابست
بيا کز رفتنت جانم خراب است


فدايش باد جان چون داغ يار است
مرا داغ تو بر جان يادگار است


کان کج کله بلند بالا ست
آنجاست دل من و هم آنجاست
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

برگ صبوري کراست؟ بي رخ نيکوي دوست؟
عمر به پايان رسيد در هوس روي دوست

چه گرد است اينکه مي*خيزد که جانان هم*نشين آمد
که مي آيد چنين يارب مگر مه بر زمين آمد


کدامين باد مي جنبد که بوي يا سيمين آمد
که ميراند جنيبت را که ميدان عنبر آگين شد


غبار کيست اين يارب که در جان حزين آمد
صبوري را دلم در خاک من جويد نمي*يايد


که در شهر مسلمانان نبايد اين چنين آمد
بتي و آفت تقوي و دين آخر نمي*داني


مجنبان زلف زنجيرش که من ديوانه خواهم شد
الا اي باد شبگيري به گلبرگ بنا گوشش


گرفتار او شوم در دام او زين دانه خواهم ش
 

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

پدر تو درگير يه در دوباره اي........پدرتو معني زندگي شاعرانه اي
پدرتوخشم كوچه ايي كه تو مشتته........پدر تو شاعرنسلي هستي كه پشتته
 
بالا پایین