Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

سارینا:

اطلاعات موضوع

Kategori Adı مجموعه اشعار و دیوان
Konu Başlığı سارینا:
نویسنده موضوع ♔ŠĦДĦДB♔
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan ♔ŠĦДĦДB♔

♔ŠĦДĦДB♔

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Aug 2, 2013
ارسالی‌ها
5,570
پسندها
1,239
امتیازها
113
محل سکونت
اهواز
تخصص
چت كردن
دل نوشته
زندگي هميشه برخلاف ارزوهايم گذشت.....
بهترین اخلاقم
زودرنج

اعتبار :

سارینا:

تو تو تختِ خود‌ِت خوابیدی و راحتی. --- غذا‌ت یه وقتی داره و خواب‌ِت ساعتی.
مدرسه می‌ری و شانس‌ِت واسه زندگی --- بالا‌س؛ نمی‌شه ردّ‌ِش کنی. دایی! سخت نگیر!
یه بابا داری که مثِ شیر پشت‌ِسر‌ِته، --- مامانی که قلب‌ِش با قلبِ تو می‌تپه.
حالا بزرگ‌تر می‌شی و می‌بینی زندگی --- چه‌طو آدمو خم می‌کنه. دایی! سخت نگیر!
دایی! قدرِ اون چیزی رو که داری، داشته باش! --- زندگی مثِ رنگ و قلمه و تو نقّاش؛
هر جور رنگ‌ِش کنی، همون جور می‌مونه. --- نشه جغدِ شومی تو بوم‌ِت بخونه!
نشه سفیدیِ چشما‌ت یه روز خون بشه! --- نشه صورتِ قشنگ‌ِت گُل‌گون بشه!
دایی! یاد بگیر همه چی رو تجربه کنی! --- ولی تو بعضی راها دیگه برگشتی نیس!
به هر دستی که دس دادی، دست‌ِتو بپا! --- دایی! بترس از گرگای آدم‌نما!
تنِ لخت‌ِتو بده به کسی که روحِ لخت‌ِشو --- هدیه می‌ده به‌ِت و پا‌ش می‌افته!
دایی! بپا بکارتِ روح‌ِت خط نخوره! --- این یکی پرده رو نمی‌شه دوخ دوباره.
اگه نخونی و ندونی، پس زود خام می‌شی. --- سر‌ِتو بالا نیگه‌دار! نشه رام شی!
نگی رو‌سری رو سر‌ِته و محدود شدی! --- حدودو تو تعیین می‌کنی. زندگی یعنی
زندونی که آزادی‌ت دستِ خود‌ِته. --- مگه کوهو می‌شه به بند کشید دایی؟! (2)
(سارینا! بیا ببین دایی‌تو دوباره؛ / گُلی که كاشته، امروز فقط یه خاره. / سارینا! قصّه‌م همیشه گریه‌داره. / سارینا! سارینا! سارینا!) (2)
نشه اخم کنی به اون دختر‌بچّه‌ای / که گلی داره تو دست‌ِش و می‌خواد به‌ِت / بفروشه، رو‌بر‌گردونی و با خود‌ِت / بگی فرق داری. / حتمن آره، فرق داری دایی:
اون یه بچّه‌کارِ‌گره از پایینِ‌شهر، --- فقر و ترس و سیاهی هم‌راه‌ِش‌ان.
بابا‌ش معتاده. دایی! ببین صورت‌ِشو، --- جایِ سرخِ سیلیِ سردِ پدر‌ِشو!
فقط نُه سال داره، تو مدرسه نیست و --- طعمِ تلخِ کارو به دوش کشیده و
گُلی که پَر‌پَر می‌شه تو دستِ مشتری؛ --- اون گُلی که با تلخی از‌َش می‌خری،
واسه اون گُل نیست، یه لقمه نونه؛ --- ضامنِ این‌که کتک نخوره تو خونه.
نپرس تقصیرِ کیه؛ خود‌ِت یه روز می‌فهمی. --- نپرس؛ قصّه‌ش طولانیه دایی! زمین
پُر از آدمایی که کار می‌کنن و یه عدّه‌ای --- فقط پول‌داران و یه مشت عقده‌ای
که از کارِ کارِ‌گرا کاخ ساختن و --- چه‌کسایی تو این راه جون باختن و
این چیزا رو به دیگرون بگی، به‌ِت می‌خندن. --- آخه زشتی‌َم عادت می‌شه واسه آدم.
ولی تو قصّه‌ی خود‌ِتو بکش نقّاش! --- بذار هر کی هر چی هس، باشه، تو خود‌ِت باش!
(سارینا! بیا ببین دایی‌تو دوباره؛ / گُلی که كاشته، امروز فقط یه خاره. / سارینا! قصّه‌م همیشه گریه‌داره. / سارینا! سارینا! سارینا!) (2)

اینک آن انسان:
با! بی! نه! بی! با! نه! با! با! --- از حسّی که نمونده چیزی بر جا،
از من که شکستم و غربتِ سنگین --- و شب‌گریه‌های بی‌صدا،
از فاصله حاصلِ حوصله سر‌رفت، --- از نعشی که بر باده تو هوا،
از آدمی که لش شد روی تخت‌ام و --- رخوتِ سختِ خیره توی چشما،
فقط یه دلیل بده واسه زنده موندن، --- امّا با من حرف نزن مثِ بقیّه‌ی آدما!
من هیچ‌وقت آدم نبوده‌م و نمی‌شم؛ --- تو هم دنبالِ یه آدمِ دیگه باش، حوّا!
مریمِ قلبِ تو باکره نبود و --- از من نخواه بشم که مثِ عیسا!
من مصلوبِ گناهِ بودن‌َم‌ام، --- از کدوم درِ نجات می‌گی؟ کدوم خدا؟
آرامش نیست این، مسخی زشته؛ --- مسخی بی‌شباهت به نیروانا.
توی چرخشِ مبهمِ این بازی --- هیش‌کی برنده نمی‌شه، حتّا بودا.
از من بترس؛ از این هیچِ مطلق. --- من گم شده‌م توی کتابای کافکا.
از من چیزی نساز که نیستم؛ --- از این سوءِ‌تفاهم، از این اشتباه. (2)
(حالا من‌ام و بارِ هستی و این عذاب، --- سر‌در‌گم و مبهوت و بی‌جواب.
تو هم دس بکش از این عشقِ رو‌به‌زوال. --- دیگه هیچ چیزی مهم نیس، بِگی بخواب) (2)
به این سایه که به‌جای من داره می‌نویسه، --- بگو خط بزنه اسم‌َمو از قصّه.
من و سایه‌م و سیگار پشتِ سیگار. --- شعر یعنی سرفه‌ی خشکِ خود‌کار.
من و وسوسه‌ی نوشتنِ یه خواب، --- من و تصویرِ وارونه‌م رو دیوار.
این شب دست نمی‌کشه دست از سر‌َم. --- اگه از شب نگم، از سگ بد‌تر‌َم.
من راویِ باقیِ قافیه عشقه، --- کافیه این زندگیِ مثِ قصّه.
من تیرِ آخر‌َم از کمونِ آرش؛ --- بذار رها بشم، ببین تا کجا می‌رم من.
چشا‌مو گره می‌زنم به ماه. --- دیگه فکر نمی‌کنم به راه‌و‌چاه.
من رفتنی‌ام و رفتن رسم‌َمه، --- تو می‌مونی، امّا با حسرت نگاه.
این حوض جون می‌ده واسه گندیدن و --- فقط یه راه مونده: رفتن. شک نکن!
منو با کوتوله‌های اطراف‌ِت نسنج! --- از لختیِ خشکِ این حرفا‌م نرنج!
اینا مرده‌ن یا زنده‌هایی کور‌َن و --- کورایی که عصا از کور می‌دزدن.
که هیچ‌وقت منو نمی‌فهمن بسّه. --- هر چی چشم تو چشمِ این دسّه
دوختم و لب دوختم و بی‌صدا، --- سر‌در‌گم و غم‌گین و بی‌جواب.
(تو هم دس بکش از این عشقِ رو‌به‌زوال. --- دیگه هیچ چیزی مهم نیس، بِگی بخواب) (2)
(حالا من‌ام و بارِ هستی و این عذاب، --- سر‌در‌گم و مبهوت و بی‌جواب.
تو هم دس بکش از این عشقِ رو‌به‌زوال. --- دیگه هیچ چیزی مهم نیس، بِگی بخواب
 
بالا پایین