Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

***دست نوشته های بچه ها ی بیا تو فروم***

اطلاعات موضوع

Kategori Adı بخش زنگ تفریح و سرگرمی
Konu Başlığı ***دست نوشته های بچه ها ی بیا تو فروم***
نویسنده موضوع بهار
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan بهار

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :


وقتی حال روزهات هیچ شباهتی به حال شب هات نداره!...

بعضی وقتا دلت که می گیره ...فقط دووست داری اهنگ گوش بدی ..

.اما هر آهنگی رو نه! .. یعنی نمی تونی!

اونقدر رد می کنی تا برسی به اون آهنگی که اون لحظه می خوای..

بعضی آهنگا انگار واسه تو خونده شدن! واسه تو ساخته شدن!

دقیقا تو همون لحظه..حس میکنی با تک تتک سلول های مغزت میتونی باهاش ارتباط برقرار کنی...

بعضی آهنگا تو لحظه های عجیب، عجیب به دلت میشینه...
باهاش آروم می شی .. ساکت می شی .. غرق می شی ..

کلی از خودت سوال می پرسی ..
با خودت می گی .. چی شد که این شد?!
چرا تو برای این همه بدشانسی انتخاب شدی؟

و باز با خودت می گی یعنی اگه الان کنارم نشسته بود
همین سوالُ ازش می پرسیدم؟ یا نه!
جواب می داد؟ یا نه!

هوف! بعضی شبا صبح نمی شه ..انگار باهات لج میکنن...

بااینکه چشات درد میکنه و خستس...سرت سنگین و اتگار که یه وزنه بهش آویزون کردن ولی بازهم خواب ازت رو برگردونده!

مث این شبای بعد ماه رمضون! که دف میده با بیخوابیاش!!
 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

شکـــست ! غروری کـه برای بودنش

یـک عمــــر ایستاده
دســت میزدم
 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

من آدم حد وسطم،
نوشیدنی نه داغ دوست دارم نه سرد،
نه بالاشهر دوست دارم نه پایین شهر
من عاشق مرکز شهرم،
نه طبقه آخر دوست دارم نه اول طبقه ی وسط برام امن تره،
هیچ وقت بالا و پایین پله ها حالم خوب نبود اما اون وسط دستم میره به نوشتن،
من دعاهام رو وسط پلای عابر میکنم،
دوش نه با آب سرد میگیرم نه گرم، ولرم، ولرم،
من نه طعم تلخ دوست دارم نه شیرین اما ترش و شیرین حالم رو خوب میکنه،
من از سفر بین راهش رو دوست دارم
و از مکالمه اون وسطش که دیگه حواسم پرت حواسش میشه،
من سلام و خداحافظی دوست ندارم،
ساعت چهار بعد از ظهر رو دوست دارم و
دور میز ناهار خوری رو صندلی وسطی میشینم،
نه هوای سرد حالمو خوب میکنه نه گرم من عاشق سایه و آفتابم،،

من بین عشق و نفرت اون وسط از فهم دوست داشتن کیف می کنم..
 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

خــودم با احساساتِ خودم لگد زدم به همه یِ روحم !

من بیهــوه خودم را سوزاندم . . .

خودم را شکست میدهم ×
 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

واژه ی دوست داشتنی را از بعضی آدم ها گرفتند .. آدم هایی که بودنشان حتی به اندازه ی یک دم و بازدم به اندازه ی قاچ هندوانه ی شیرین و خنک در چله ی تابستان میچسبد..
آدمهایی که دلت میخواهد داشته باشیشان اما بقول آن نوشته،نیامده اند که بمانند.. فرصت برای با آنها بودن کم است و گاهی ما غنیمت شمردن را بلد نیستیم..
آن ها میروند به هردلیلی که صد درصد یکی از آن دلیل ها خودمانیم.. آن ها میروند و دنیایی از حسرت را برایمان میگذارند..

در نبودشان لازم با خودت خلوت کنی.. با خودت قهر کنی .. خودت باشی و خودت اما با خودت حرف نزنی.. سکوت مطلق!

اصلا چمدان قهر را ببندی و از خانه بیرون بزنی،او که رفته،حالا توی چمدانت پیرهن چهارخانه ی قهوه ای و کرم،بسته ی سیگار مارلبرو ، عطر گس مردانه ، تمام اهنگ های مورد علاقه اش را،همه را بریز توی چمدان قهرت و از خانه بیرون بزن ..

پشت فرمان بشین،شک نکن آن روز بارانی ست، شیشه ها را تا آخر پایی بکش،طوری که باران به صورتت بزند،اشک بریز،قرار است با خودت خلوت کنی دیگر..پا روی پدال گاز.. اهنگ با صدای زیاد توی باندهای ماشین غوغا میکند،زمزمه میکنی : نگفتمت نرو که رفتنت نتیجتا اشک بود ..

به مقصد که رسیدی خودت را پیاده کن،هلش بده داخل اتاقی متروکه،در را محکم پشت سرت ببند..
باید با خودت خلوت کنی.. بزنی توی گوش خودت،تک تک چیدمان چمدانت را به رخش بکشی،سرش فریاد بزنی و او را از خودت بخواهی..


+ پ.ن: چقدر دلم براي نوشتن تنگ شده بود..
مرسي كه باعث شدي بنويسم

 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

دوست داشتن را همین "داشتن" آخرش که معنی مالکیت می دهد

به فنا داد..!!
 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

[h=2][/h]

ایستاده ام در بالاترین نقطه پرتگاه آستانه تحمل،

یک نفر مرا هل دهد، ممنون..

 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

کـاکـتـوس کـوچـولـو؟! حـُـسن یـوسـف؟! شمـعدونـی؟! گریـه نکنیـد بچـه هـا! درسـت میشـه . مـن خـودم دعـا کـردم!! مـن خـودم التمـاس کردم!! مـن خـودم قسمـش دادم .. "بالحسین .. بالحسین .. بالحسین .." مـن خـودم بـاورش دارم! خـُدا کمکـمون می کـنه؛ اینـو یـه فرشـته درِ گـوشم گفـت . . . شمعـدونـی؟! مامـان هـا کِ دروغ نمگیـن! میگـن؟!؟

 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

[h=2][/h]
گذشته فراموش نمیشه
شاید کمرنگ شه ولی محونمیشه
میونِ سپیدی ذهن، گذشته مثه یه هاله خاکستری همیشه میمونه

 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

لعنت به این شانس

دقیقا وقتی که دارم به رهایی از عذاب نزدیک میشم

موبایل لعنتیم زنگ میخوره

نگاه میکنم تــــویی!

از رهایی دور میشم باز اسیرت میشم ... : /
 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

[h=2][/h]
لعنت به بالشتای بعد از ظهر

نیستی ، کلافه م ، حس ِ هیچی نیست

چند روزه موهامو نمیخوامو

انگیزه ای تو ذهن قیچی نیست


اصلا تموم ِ خونه بـُـق کرده


میز و گل و نقاشیِ اسبه

بیخود پاشم کتری بذارم بار

تنهایی که چایی نمیچسبه


بی تو دیگه مهمونی رفتن هم

آسونه ، باری نیست رو دوشم

اصلا مهم نیست رنگ لاکم رو ..

اصلا مهم نیست که چی میپوشم


گاهی مث دیوونه ها میشم

حس میکنم اونجا تو حمومی

باز زیر دوش ، ریش می تراشی وُ

« تو ای پری کجایی .. » میخونی


هربار دعوامون میشد ، یکهو

میفهمیدی رو لپ من چاله !!

فردای قهرم باز میدیدم


نقاشی چشمام رو یخچاله


راستی ببخش درکت نمیکردم

فوتبال یه موجود اضافی بود

موهامو و انگشتات ، همین واسه

وقتای آزاد ِ تو کافی بود


باید بیای ، باید بیای ، باید !

شد از تو من چیزی بخوام هیچوقت؟

بی طاقتم توو مرگ تدریجـیـم

دنیام شده محدوه ی این تخت


لعنت به این عصرای تنهایی

لعنت به هر چی رفتنه ، لعنت

بوسیدن آخر ، بلیـطـای

رفتـای بی برگشتنه ... لعنت !



 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

حــالِ دلم مثلِ دلقکی ــست که پُشتِ نقابِ خندانش از بُغض نفس کشیدن برایش راحت نیست !
 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :


بايد يک جـاي هميشگـي و خصوصـي داشتـه باشيــم

يک جايـي که وقتـي گفتيـم قرارمـون همـون جـاي هميشگـــــــي،

همـون جـاي هميشگــي باشــه بـراي قـرارهاي خصوصــي ..

 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

خودت ُ به نفهمی میزنی ُ فکر میکنی منم نفهمم !

امـــــا من گاو که نیستم خرم می فهمم می فهمم می فهمم ... !!!
 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

وسط خنديدن و مسخره بازي درآوردن يهو شروع ميشن اين درداي بي دليل.. يكهو اون روي سكه رو رو ميكنن،خواه ناخواه بايد تسليمشون بشي..

جدا ميشي از جمع ميري تو اتاقت و بقول مامانت ميچسبي به تختت.. انگار سرطان استخوان داري!تمام استخوان هاي بدنت ميخواد منفجر بشن از درد..

چشمات ميخاد از كاسه دربيا،حالتت تهوع،بدنت گر ميگيره،كولر روشنه،پنكه رو هم توي حلقت روشن ميكني تا بدنت آروم بگيره

سرت درد ميكنه ولي بخاطر اينكه حواست از اين همه درد لامصب پرت بشه هندزفري رو گوشت ميزاري و آهنگ گوش ميدي با صداي بلند،بلند بلندك كجاست اي يار آغوش تو!

عاشق نيستي،حتي كسي توي زندگيتم نيست اما همون لحظه دلت ميخاد سرتو بچسبوني به سينه ي يكي و دور بشي از دنيا و آدماش!مهم نيست كيه ..

فقط بايد بهت قول بده كه اوووونقدر مرد هست كه وقتي درداتو شنيدوقتي حرفاتو شنيد وقتي حالتو ديد نره پشت سرت حرف مفت بزنه،نره بهت انگ بچسبونه،نره بدو بيراه راج بهت بگه!

اصلا اونقدر مرد باشه كه وقتي حرفاتو شنيد نه از سر ترحم،نه! بخاطر اينكه فهميده تو چقدر مرد بودي توي اين زندگي شيفته ت بشه و بمونه درست مثل اكثر داستان رمان هاي عاشقانه همون رمان هايي كه هميشه بعد خوندنشون يه ايكاش بزرگ توي دلم هست كه ايكاش زندگي من هم مث اين داستان بود،ايكاش ادماي دنياي واقعي هم انقدر انسان و عاشق پيشه بودند..

ولي بقول ياس: كاش رو كاشتيم ولي سبز نشد!

هه..اخر همه ي اين فكر بازهم خودت ميموني و دردات و زمزمه ي : كجاست اي يار آغوشِ تو
 

بهار

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jul 24, 2015
ارسالی‌ها
31
پسندها
45
امتیازها
0
محل سکونت
شمال
دل نوشته
مرگ ارزومه از اینکه نمیرم میترسم
مدل گوشی
سیم کارت
برند گوشی
جنسیت

اعتبار :

بچهـ کهـ بودمـ از تاریکیـ وحشت داشتمـ ...

همیشهـ شب کهـ میشد تو بغل مامانمـ قایمـ میشدمـ تا یادمـ نرهـ هنوزمــ یهـ پناهگاهـ ِ امن دارمـ ...

کم کم کهـ بزرگـ شدمـ یاد گرفتمـ تاریکی نهـ تنها ترس ندارهـ بلکهـ یکی از بهترین آفریدهـ ـهـآی خدا هم محسوب میشهـ ...

اون موقعـ ـهـآ فکر میکردمـ بزرگ شدمـ ...

میگفتمــ از هیچیـــــــــــــــــ نمیترسمـ !

تا اینکهـ دوست داشتنی ترینـــ ـهـآی زندگیمـ اعتمادمو زیر پا لهـ کردن ... اون موقع یاد گرفتمـ بـــآید ترسید ...

از بعضی آدمـا ... از بعضی حرفا ...

اون روز توی تلکابین رامســر وقتی از ترس ارتفاع دستــام یخ زدهـ بود جلو خودمو گرفتمـ تا پسر عمو ـهـآم نفهمن دختر کوچولوی صندلی رو بهـ رو از ترس دارهـ میمیرهـ ...

اون موقع یاد گرفتمـ گاهی نباید حسی کهـ داری رو بروز بدی ...

حالـــآ بعد از تموم اون سالـهـآ ...

دخترک 18 سالهـ ی ما از هیچی نمیترسهـــ ...

نهـ اینکهـ شجاع باشهـ یا مثلا فک کنهـ بزرگ شدهـ ...

دقیقا برای اینکهـ " احساسی برای از دست دادن ندارهـ "

...




+ میشد انشا باشهـ اما ترجیحا اینجا نوشتهـ شد ...

+ حالمـ خوب نیست ... همین !
 
بالا پایین