mosTafa
مـدیـر ارشـد انجمـن
- تاریخ ثبتنام
- Sep 15, 2013
- ارسالیها
- 5,132
- پسندها
- 4,080
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- مشهد
- تخصص
- انتخاب آدم اشتباهی
- دل نوشته
- لیاقت ش رو نداشت ...
- بهترین اخلاقم
- احمق م
اعتبار :
در یك باغ زیبا ،
پدر پیری با پسر جوانش روی نیمكت نشسته بود.
و پسر روزنامه می خواند..
گنجشك كوچولوئی روی شمشادها نشسته بود و جیك جیك می كرد
پدر گفت: اون چیه؟
پسر سرش را از روزنامه در آورد و گفت: یه گنجیشك
پدر سری به تایید تكان داد و دوباره پرسید: اون چیه؟
پسر گفت: من كه گفتم بابا اون یه گنجیشكه!و روزنامه را تكان داد تا با صدای آن كنجشك برود و گنجشك رفت،گنجشك دیگری روبرویشان نشست
پدر گفت: اون چیه؟
پسر كه حوصله اش سر رفته بود، صدایش رابالا برد و گفت: یه گنجیشكه بابا! یه گنجیشك! یه - گُـــــــــن - جیشك!
پدر كمی آزرده خاطر شد و اخمهایش را در هم كردهنوز پسر با چشمان معترض به پدر نگاه می كرد كه پدر دوباره پرسید: اون چیه؟
پسر فریاد زد: بابا این چه كاریه می كنی؟؟؟؟؟ من چند بار بهت گفتم اون یه گنجیشكه! نمیگیری چی میگم؟
پدر از روی نیمكت بلند شد تا برود و پسر داد زد: داری كجا میری؟
پدر گفت : ر.ي.د.م تو اعصابت.:j::emmersed:
پدر پیری با پسر جوانش روی نیمكت نشسته بود.
و پسر روزنامه می خواند..
گنجشك كوچولوئی روی شمشادها نشسته بود و جیك جیك می كرد
پدر گفت: اون چیه؟
پسر سرش را از روزنامه در آورد و گفت: یه گنجیشك
پدر سری به تایید تكان داد و دوباره پرسید: اون چیه؟
پسر گفت: من كه گفتم بابا اون یه گنجیشكه!و روزنامه را تكان داد تا با صدای آن كنجشك برود و گنجشك رفت،گنجشك دیگری روبرویشان نشست
پدر گفت: اون چیه؟
پسر كه حوصله اش سر رفته بود، صدایش رابالا برد و گفت: یه گنجیشكه بابا! یه گنجیشك! یه - گُـــــــــن - جیشك!
پدر كمی آزرده خاطر شد و اخمهایش را در هم كردهنوز پسر با چشمان معترض به پدر نگاه می كرد كه پدر دوباره پرسید: اون چیه؟
پسر فریاد زد: بابا این چه كاریه می كنی؟؟؟؟؟ من چند بار بهت گفتم اون یه گنجیشكه! نمیگیری چی میگم؟
پدر از روی نیمكت بلند شد تا برود و پسر داد زد: داری كجا میری؟
پدر گفت : ر.ي.د.م تو اعصابت.:j::emmersed: