کوچه ی تنــــــــگ دلم رهگذر یار نیست
به عهد و پیمان خویش دلش وفادار نیست
در ره عشق عاشقم ، نیست به جزهجرغم
همنفس و یار نیست عاشق تبـــــدار نیست
ز دوریــــــش کنم تب نامش همیشه بر لب
مثل دلم قلب او به عشق که بیـمـــار نیست
دیـــــــر رسیدم به تو رد شده بودی ز من
حادثه ی سبز عشـــق در پی تکرار نیست
باد به گیــــــسوی او چنگ زند های و هو
دلم که بی موی او دلخوش گیتــــار نیست
با خط دل نوشتم تویی سرنوشتــــــــــــــم
جمله یــــــــــادگاری به روی دیوار نیست
زمزمه کن با دلم واژه ی تبــــــــــــدار را
لب به سخن باز کن یک دفعه صد بار نیست
گلم رفتی و بی تو دلم که گلــــــــــزار نیست
هیچ نفس خوشتر از لحظه ی دیدار نیست
در گذرم سوی تو دو چشــــــــــم آهوی تو
باز رسیدم ولی چشم تو بیدار نیست
لحظه ی لبخند کو آن ره پیوند کو؟
دردل کم طاقتم طاقت بسیار نیست
داغ نگاهی ز تو بر جگرم مانده است
کن نگهی عشق من ثانیه هُشیار نیست
آنچه نوشتم عزیز حادثه ی قلب هاست
دیدم که می نوشتی حادثه در کار نیست!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم اردیبهشت 1388ساعت 17:57 توسط دنـــــيـــا | نظر بدهید
[h=2]
یادته گفتی بهم[/h]
یادتــــــه گفتـــــــی بهم
رز قرمز دوست داری!
میخــک رو بر میدارم
رز باشه یادگـــــاری!
با قلمــــــــی جنس دل
کنــــار رز قــــرمــــز
با رنگ مشکی ِعشق
نوشتم بی تو هرگــــز
رفتی ولی عزیِـــزم
درسته که تو نیستی
اما توی قــــــلب من
تنها تو بیست بیستی
خواستم بدونی بی تو
ستاره بی فـــــروغه
اگه که من می خندم
خنده ی من دروغه
گفته بودی که هر وقت
از ته دل بخـــــــــندی
خبر میدی به قلبــــــم
منتظـــــــــرم بخندی
گفتم که بی تو قلبـــم
تو غصه ها اسیــــره
از وقتی که تو رفتـی
بهونتو می گیـــــــره
دوسِت دارم عزیزم
تو باورت نمی شـه
فقط دعـــــام همینه
زنده باشی همیشه
تمام آرزوهــــــــــــــا
قشنگ و خوب مال تو
خدا کنه هر چــی زود
بهتر بشه حــــــــال تو
تا عمر دارم تو دنیــــا
تو با دلـــــم می مونی
گفته بودم عاشقــــــــــم
فکر می کردم میدونی!
با اینکه تنها شـدم
نرفتی از خیالـــم
نمی تونم بپــــرم
شکسته پر و بالم
روزای خوب گذشتن
رفتن و بر نگشتــــن
خاطــــره های با تو
اندازه ی یه دشتـــن
تو قصــــر آرزوها
حالا که ماه خوابیده
نور شمع ِغـم انگیز
به شعر مــن تابیده
هر شب به یاد عشقت
تا اشکِ شمـع بیدارم