خدایا ما رو می رسونی ؟

[sting]

سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود.
اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم
اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…!جیب چپ نبود… جیب پیرهنم!
نبود که نبود … گفتم حتما تو کیفمه!
اما خبری از پول نبود…
به راننده گفتم: اگر کسی رو سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!!
گفت: به قیافه اش نگاه می کنم!
گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق براش افتاده…!!!
یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت
و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی ، می رسونمت …

***
خدای من!
من مسیر زندگی ام رو با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم
اما الان هرچه نگاه می کنم ، می بینم هیچی ندارم، خالیه خالی ام …
فقط یک آه و افسوس که مفت عمرم از دست رفت …
خدایا ما رو می رسونی؟؟؟
یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مون میکنی؟؟؟!

 

[sting]

همانا نیکی ها ، بدی ها را پاک می کند .

هود / 114

یگانه خدای من ! این دیگه قشنگ ترین تشویقی هست که تا حالا شنیدم .

اینکه ستاره های ما ، منفی های ما رو پاک می کنه .

اینکه خوبیها جای بدی ها رو می گیره . خدایا فکر نمی کنی این دیگه خیلی زیادی هست .

شاید ما آدما جنبه این همه مهربونی تو رو نداشته باشیم .

قبلاً همیشه فکر میکردم تو مثل معلمای مهربون می مونی ؛

اما حالا احساس می کنم مهربونیت ، یه جور مهربونی مادرانه است .

شاید هم مهربونی تو با همه مهربونیای دنیا فرق داره . تو همه نوع مهربونی رو با هم داری .

خدایا ، چرا ؟ این قدر می بخشی ؟

چرا این قدر تشویقمون می کنی ؟ چرا این قدر جایزه میدی ؟

شاید میخوای به هر قیمتی که شده خوب باشیم .

تو از هر دری وارد میشی تا ما رو راهنمایی کنی .

گاهی ما رو می ترسونی ، گاهی دعوامون میکنی و خیلی وقتا هم تشویقمون می کنی .

پشت همه این دعوت کردنا یه چیزی هست ،

یه چی که من اون و نمی فهمم . اما تو میخوای ما به اون برسیم .

شاید خودت باشی !!!! خودت هستی که پشت همه نیکی ها ایستادی .

خوبی ها جاده ای هست که ما رو به تو میرسونه .

خدایا ! ممنون که بدیهای من و با خوبی های خودت پاک می کنی .

کمکم کن تا از این به بعد بتونم خوب باشم . اون طور که خودت دوست داری .

کمک کن که بین این دو راهی های زندگی راه درست و انتخاب کنم تا به سویه تو بیام .

من خیلی بدم خودت میدونی ، فقط میخوام کمکم کنی تا با نیکی کردن پاکشون کنم .

 

[ستاره]

حس میکنم مخاطب این نوشته ها خودم هستم...کاملا صدق میکنه درباره خودم...این اواخر کتابی رو خوندم به اسم قصص الانبیا که نوشته علامه مجلسی هست...دگرگونم کرد...من فقط و فقط امیدم به رحمت خداست...هیچی نفهمیدم ..عمرم بر باد رفت مفت ...فقط از خداله و شکایت کردم...خدا منو ببخشه...نعمتهاشو ندیدم ....ایا فرصت هست توشه ای برا اخرت اماده کنم...من شرمنده خدا هستم و بس...