Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

عاشقانه...............

اطلاعات موضوع

Kategori Adı مطالب عاشقانه
Konu Başlığı عاشقانه...............
نویسنده موضوع PiOnEeR
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan PiOnEeR

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

میخواهم از کسی بنویسم که حسابی دلم هوایش را کرده،
از کسی که زندگی بدون او یعنی تباهی و پوچی...
از خدایی که فراموشیش کار هر روزمان شده، خدایی که با تمام نشانه های زیبای وجودیش خیلی غریبانه در دل ها نشسته است. آنقدر غریب که انسان ها خود را قادر به انجام هر کاری میدانند بی آنکه ذره ای به این فکر کنند، دست و عقل و تمام اعضای بدن را خدا در اختیارمان قرار داده است.
آری خدای من، خدای مهربان من، به خودت قسم من نیز گاهی سخت دلم می گیرد از اینکه چگونه به این دنیایی که تو آفریدی بد وابسته می شویم و دیگر هیچ چیزی جز خودمان ارزشی پیدا نمی کند!
آنقدر وابسته زیبایی هایش می شویم که تک زیبای عالم را به باد فراموشی می سپاریم.
خدایا خودت میدانی در سخت ترین لحظه هایم نیز از یادت غافل نبودم، حتی در لحظه های از دست دادن عزیزانم، چرا که میدانم مقصد تو هستی و همه چیز بسوی تو باز آید...
خدایا باز تو میدانی برای هیچ چیزی طمع نکردم و از داشته هایم گذشتم که همگان نیز بهره ببرند تا شادی ها را با هم شریک شویم...
اما !
بسیار تاسف خوردم از غرورهای بی جا، از درویی ها و دروغ ها و از دست کسانی که زندگی دیگران را به ازای خوشنودی خود سیاه و تباه می کنند تا به داشته های خود بیفزایند و افتخار کنند، بی آنکه بدانند همه مسافریم و هیچ چیزی جز خوبی ماندگار نیست...
خدایا نگذار شیطان درونمان یاد تو را از ما بگیرد که هیچ چیز تو نمی شود و خدایا از من نگیر شانه های پر محبتت را در این روزهایی که بغضم هوای شکستن دارد و چشمانم میل باریدن...
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

[h=2][/h]
وقتی می گویم دیگر به سراغم نیا


فکر نکن که فراموشت کرده ام


یا دیگر دوستت ندارم


نه …


من فقط فهمیدم


وقتی دلت با من نیست


بودنت مشکلی را حل نمی کند


تنها دلتنگترم میکند !
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

بغض داری ،


آروم نیستی !


دلت براش تنگ شده ....


حوصله ی هیچكسو نداری !


به یاد لحظه ای بیفت که :


اون همه ی بی قـراری های تو رو دید؛


اما ....


چشمـاشو بست و رفت ... !!!
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

پسر بچه : مثل آدم بزرگا ؟!

دختر بچه : نـــــــه ، راستـــــــکی


 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

کاش می*دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می*تابانی

بال مژگان بلندت را
می*خوابانی
آه وقتی که توچشمانت
آن جام لبالب از جان*دارو را
سوی این تشنه جان سوخته می*گردانی
موج موسیقی
از دلم می*گذرد
روح رنگ شراب
در تنم می*گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می*کند ای غنچه رنگین، پرپر

من در آن لحظه که چشم تو به من می*نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می*بینم

بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می*گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

لحظه گنگ و خفقان آوری است لحظه جدایی، وقتی که واژه خداحافظی چونان بغضی گلویت را می فشارد و زبانت را یارای گفتن آن نیست. زمانی که ایستگاه قطار را ترک می گفتی لحظه ها با نوک پنجه می گذشتند، و هیچ صدایی در گوشم نواخته نمی شد تنها شبح تو را می دیدم، که چمدانت را بر می داشت و سوار قطار می شد تو میرفتی، برای همیشه، و زمان از حرکت باز می ماند
تلاش کردی تا پنجره کوپه ات را باز کنی اما خیلی زود خسته شدی آرام نشستی و از پشت شیشه در چشمان من خیره نگاه کردی. لبانت جنبید، شاید سخنی هم گفتی اما هنوز در خاطرم هست طرح آن لبخند کمرنگ تو و سایه ی اندوهی که بر چشمان مضطربت افتاده بود

قطار خسته به راه افتاد و رفتن تو صدایی بیش از فرو افتادن یک برگ ایجاد نکرد واژه های گنگ و مبهم، مانند واگنهای بی انتهای قطار در ذهنم می گذشتند و آونگ این پرسش، مدام در سرم در رفت و آمد بود که چرا نتوانستم بگویم، بمان، برای من بمان حالا من مانده ام و ایستگاه متروک و هنوز واژه خداحافظی بر لبانم خشکیده است. نرو

__________________
دارم نفس نفس نبودنت رو کم میارم...
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

از همان لحظه که آهسته به من خندیدی


از نگاهم به خدا، راز مرا فهمیدی
راز من عشق به تو، عشق به چشمان تو بود
تو که از آینه و نوری و از خورشیدی
بی گمان، عاشق این شاعر تنها بودی
مثل یک غنچه، تو از شاخه مرا می چیدی
با نگاهی که پر از حس غریب غم بود
چهره ی خسته و غمگین مرا می دیدی
غم من، مضطرب ات کرد و پریشان بودی
آمدی پیش من و حال مرا پرسیدی
خواب دیدم که تو در اوج غزل های منی
آمدی سوی من و روی مرا بوسیدی
لحظه ای صبر نکردی و شتابان رفتی
من به دنبال تو و تو به غزل کوچیدی
پرسشی داشتم از تو، پری کوچک من!
چه شد آن لحظه که از عاشق خود رنجیدی؟؟؟
از فروغت، دل من، مثل مهتاب است
ای که چون ماه به شام دل من تابیدی
از همان لحظه تو در کنج دلم جا کردی
از همان لحظه که آهسته به من خندیدی
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

نیم نگاهی به نیاز نوازشم نمی کنی
با ناز نیز ناهیدوار نمی خرامی به برم
ناوک نگاهت را به نگاهم نمی اندازی
مگر نمیدانی نوازشت مرهم جان رنجور من است
مگر نمیدانی نازت نیاز تنهایی آغوش من است
مگر نمیدانی نقش نگاهت تمنای نگاه مغرور من است
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه

وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پر کن قدح باده که معلومم نیست

کاین دم که فرو برم برآرم یا نه



فردا علم نفاق طی خواهم کرد

با موی سپید قصد می خواهم کرد

پیمانه عمر من به هفتاد رسید

این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد



امروز ترا دسترس فردا نیست

و اندیشه فردات به جز سودا نیست

ضایع مکن این دم ار دلت بیدار است

کاین باقی عمر را بقا پیدا نیست
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

بعضی عشقا مثل حضرت آدمه ( خوبیش اینه كه اولین عشقته )بعضی عشقا مثل حضرت نوح می مونن ( بعضیا از ترس طوفان میان پیشت) بعضی عشقا مثل حضرت ابراهیمه ( باید همه چیزتو قربونی كنی ) بعضی عشق ها هم مثل حضرت مسیحه ( آخرش به صلیب كشیده میشی) بعضی عشق ها هم مثل حضرت موسی هستن ( تا یه كمی دور میشی یه گوساله میاد جاتو می گیره )
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

دود می خیزد ز خلوتگاه من.
کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن.
کی به پایان می رسد افسانه ام ؟
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر.
خویش را از ساحل افکندم در آب،
لیک از ژرفای دریا بی خبر.
بر تن دیوارھا طرح شکست.
کس دگر رنگی در این سامان ندید.
چشم میدوزد خیال روز و شب
از درون دل به تصویر امید.
تا بدین منزل نھادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام.
گرچه می سوزم از این آتش به جان ،
لیک بر این سوختن دل بسته ام.
تیرگی پا می کشد از بام ھا :
صبح می خندد به راه شھر من.
دود می خیزد ھنوز از خلوتم.
با درون سوخته دارم سخن.
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!
بیدار شو
با قلب و سر رنگین خود
بد شگونی شب را بگیر
تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود
زورق ها در آب های کم عمقند...
خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!
جهان این گونه آغاز می شود:
موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند
(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی
وخواب را فرا می خوانی)
بیدار شو تا از پی ات روان شوم
تنم بی تاب تعقیب توست!
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

خداوندا نگاهت باز با من از راز دل گفتش
خداوندا صدایت هم به من با ناز دل گفتش
که من انسانم و پاک و پر از احساس
که من معشوقم و عاشق,تو میدانی خدای پاک
خداوندا دلم آشفته است و باز میخندد
نمیدانم چرا این گونه با احساس میخندد
خداوند مگر حال , عشاق این گونه میباشد
به من اموخته اند هر شب ز درد عشق مینالند
خداوندا منم عاشق ولی خندان و پر احساس
چرا این گونه میباشم؟ چون تویی عشقم خدای پاک
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

باز یک غزل حکایت کسی که عاشق است

باز ما و کشف خلوت کسی که عاشق است

در سکوت چشم دوختن به جاده های دور

باز انتظار عادت کسی که عاشق است

دستهای التماس ما گشوده پس کجاست؟

دستهای با محبّت کسی که عاشق است

باز هم سخن بگو سخن بگو شنیدنی ست

از زبان تو حکایت کسی که عاشق است

من اگر بخواهمت نخواهمت تو خوب باش

مثل حسن بی نهایت کسی که عاشق است

بغض های شب همیشه سهم نا امید هاست

خنده های صبح قسمت کسی که عاشق است

شاخه ها خدا کند به دست باد نشکند

عشق یعنی استقامت کسی که عاشق است

منتظر نایستید٬نوبت شما که نیست

نوبت من است٬نوبت کسی که عاشق است
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

میشود در پس دیوار نگاه
آسمانت را دید
میشود با دل لبریز ز شوق خنده هایت را چید
میشود با دل پر خون و خموش
شوق بازآمدنت را به ویرانه دلهای کبوتر ها برد یا
میشود با گذر از مستی ها
باز آرام گرفت
میشود با گذر از تو و عبور از همه هستی ها
شمعی روشن کرد... و به پروانه ی دیوانه بیاموخت که او
نیست آن عاشق وابسته به هیچ
منم آن عاشق وابسته به هیچ
آری من
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

اخر زنگ دنیا کی میخورد

خدا می داند،ولی........................
آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه
می شود تقلب کرد ونه می شود سرکسی
را کلاه گذاشت.
آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش
از جلسه امتحان هم کوچکتر بود.

آنروز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال
سختی بود ،سوالی که بیش از یک بار
نمی توان به آن پاسخ داد.

خدا کند آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد،
روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جزء خوبها
بنویسند.

خدا کند حواسمان بوده باشد وزنگهای تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات
یادمان رفته باشد.

خدا کند که دفتر زندگیمان را جلد کرده باشیم
وبدانیم دنیا چرک نویسی بیش نیست.
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

[h=2][/h]
فریاد نزن ای عاشق

من صدایت را درون قلب خود می شنوم

درد را در چهره ی عاشق تو با ذهن خود می نگرم

فریاد نزن ای عاشق، فریاد نزن

بی سبب نیست چنین فریادم

بی گناه در دام عشق افتادم

چه درست و چه غلط

زندگی هم خودم و هم تو رو بر باد دادم


اگر احساسمو می فهمیدی

قلبتو دوباره می بخشیدی

لحظه ی پایان این دیدار رو

روز آغازی دگر می دیدی

اگه بیهوده نمی ترسیدم

عشقو اون جوری که هست می دیدم

شاید این لحظه ی غمگین وداع

قلبمو دوباره می بخشیدم

کاش از این عشق نمی ترسیدم
 

PiOnEeR

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Dec 31, 2013
ارسالی‌ها
50
پسندها
4
امتیازها
0

اعتبار :

ا سزاواریم اگر گریانیم

این چنین خسته و سرگردانیم

ما که دانسته به دام عشق افتادیم

چرا از عاشقی رو گردانیم

وقتی پیمان دلو میبستیم

گفته بودیم فقط عاشق هستیم

ولی با عشق نگفتیم هرگز

از دو ایل نا برابر هستیم

از دو ایل نا برابر هستیم

نه گناه کاریم نه بی تقصیریم

منو تو بازیچه ی تقدیریم

هر دو در بیراهه ی بی رحم عشق

با دلو احساس خود درگیریم

بیشتر از همیشه دوست دارم

گر چه از عاشقی وعاشق شدن بی زارم

زیر آوار فرو ریخته ی عشق

از دلم چیزی نمانده که به تو بسپارم

تو که همدردی مرا یاری بده

به منه عاشق امیدواری بده

اگر عشق با ما سر یاری نداشت

تو به من قول وفا داری بده

تو به من قول وفا داری بده
 
بالا پایین