Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

کتاب سلمان فارسی

  • نویسنده موضوع SoHeIl
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı معرفی کتاب
Konu Başlığı کتاب سلمان فارسی
نویسنده موضوع SoHeIl
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan SoHeIl

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

اگر اين جمله سخن سلمان باشد و عبارت بعدى يعنى (( آيا تو از كبر مى گريزى ...)) جواب عمر به او باشد باز هم اين جواب صريح در اينست كه خليفه مى خواسته با تزويج دخترش به سلمان از كبر بگريزد و اين بدان معناست كه آنچه عمروعاص به سلمان گفت : خليفه مى خواهد با دادن دخترش به تو تواضع كند صحيح بوده است . در هر دو حال نتيجه يكى است و آن اين كه به نظر خليفه زن دادن به غير عرب ، فروتنى و تنزل مقام شرف و كرامت (عربى ) به شمار مى آمده است ! و اين همان چيزى است كه با ديدگاههاى و سياستهاى خليفه در مورد عرب و غير و غير عرب و متناسب و منطبق است . درست عكس سياستهاى اميرالمؤ منين على و ائمه از فرزندان او - عليه السلام - و به تبع ايشان شيعيان اخيارشان كه براى فرزندان اسماعيل برترى و فضلى بر فرزندان اسحاق قائل نبودند.
و هر يك از اين دو نوع سياست آثار منفى و مثبت خود را بر جاى گذارده و - ان شاء الله تعالى - در آينده اين آثار و نتايج را بيان خواهيم كرد و خواهيم ديد كه چه در عهد دولت اموى و چه پس از آن سياست و روش خليفه دوم مورد عنايت و عمل بوده است و مى بينيم كه اين سياست در ازمنه و اعصار مختلف تا امروز به طور پنهان يا آشكار، آثار و تبعات خود را داشته است .
بد سخن گفتن سلمان يك افسانه است
از ابو عثمان روايت شده كه گفته است : سخن و كلام سلمان از شدت اعجميت (ابهام و عدم فصاحت ) فهميده نمى شد. او به خشب (چوب )مى گفت : ((خشبان )). ما مى گوييم : اين سخن صحيح نيست و احتمالا براى كاستن از شاءن و مقام سلمان و به انگيزه هاى نژادى ساخته و پرداخته شده است به دليل زير:
1 - ابن قتيبه گفته است : ((من اين حديث را قبول ندارم )) آنگاه دليل آورده و گفته : ((پيشتر، از او كلام مى آورديم كه بسان سخن فصيحان عرب بود)) (150) سپس گفته : در لغت ((خشبان )) لغتى نيكو و صحيح است و جمع الجمع ((خشب )) مى باشد مانند ((جملان )) و ((سلقان )) كه جمع الجمع (( جمل )) و(( سلق )) هستند.(151)
و زمخشرى و ابن اثير هر يك گفته اند: (( من اين حديث را نمى پذيرم چون كلام سلمان همرديف سخن فصيحان است و (( خشبان )) در جمع (( خشب )) صحيح است و شنيده شده . و مانند آن است ((سلقان ))و ((حملان ))كه جمع ((سلق ))و ((حمل )) هستند و شاعر گفته است : ((كانهم بجنوب القاع خشبان )) (152) و براى ثبوت و صحت لغتى ، بيش * از قياس آن لغات مشابه و سماع و روايت (استعمال شدن ) دليل ديگرى وجود ندارد )). (153)
2 - و در روايت امام مالك از زهرى از ابوسلمة بن عبد الرحمان گذشت كه : پيامبر بزرگ - صلى الله عليه و آله - در رد سخن قيس بن مطاطيه و حمايت از سلمان ، بلال و صهيب از جمله فرمود: ((پروردگار يكيست ، مادر يكيست و عرب بودن هيچيك از شما از پدر و مادر به او نرسيده بلكه عربيت ، زبان (لغت ) است . پس هر كس به عربى تكلم كند عرب است . (154)
شايد بتوان از اين جواب رسول الله - صلى الله عليه و آله - استفاده كرد كه سلمان ، بلال و صهيب نيز چون به زبان عربى سخن مى گفته اند عرب هستند و بنابراين صحيح نبوده است كه ((قيس بن مطاطيه )) در مقابل آنها به عرب بودن خود مباهات كند. پس پيامبر - صلى الله عليه و آله - ادعاى برتر بودن عرب بر آنها را از اين طريق ابطال نموده است كه آنها را نيز عرب محسوب داشته چرا كه به زبان عرب تكلم نموده است كه آنها را نيز عرب محسوب داشته چرا كه به زبان عرب تكلم مى كنند. در جمله ((فمن تكلم بالعربية ...))در كلام پيامبر - صلى الله عليه و آله - به اين معنا اشاره شده است و از ((فاء)) تفريع كه مى توان گفت ظاهر در اين معنا است استفاده مى شود.(155)
3 - چگونه مى توان تصور كرد كه شخصى همچون سلمان با آن قدرت فهم ، دانش و دقت نظر، دهها سال در بين جامعه عربى زندگى كند و زبان آنها را ياد نگيرد تا آن جا كه از شدت ابهام ، كلامش فهميده نشود؟ چنين امرى بسيار عجيب است ! اين از شدت فهم مى تواند باشد يا از شدت كودنى ؟
4 - پيش از اين گذشت كه : موقع حفر خندق ، پيامبر - صلى الله عليه و آله - از خداوند سبحان خواست زبان سلمان را ولو به يك بيت شعر بگشايد و خدا زبان او را به گفتن سه بيت شعر گشود. (156)
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

- در ضمن حديثى راجع به اسلام آوردن سلمان - رضوان الله تعالى عليه - مى بينيم آمده است : جبرئيل در دهان سلمان آب دهان انداخت پس از آن سلمان به عربى فصيح سخن گفت .(157)
چنانكه ابن قتيبه گفته است : سلمان نامه ها، خطابه ها و سخنانى دارد كه مورخان و محدثان از او نقل كرده اند و در حد اعلاى فصاحت و بلاغت هستند(158) و همين به تنهايى در رد مدعاى ابوعثمان و غير او كافى است . اما اين روايت كه ((محاملى ))از ((ابوسليمان ))نقل كرده كه گفته است : موقعى كه سلمان فارسى به ((مدائن ))آمد ما نزد او رفتيم تا قرآن قرائت كنيم (ياد بگيريم ) سلمان گفت : ((قرآن عربى است آن را نزد مردى عرب بخوانيد)). آنگاه زيد (زيد بن صوحان ) بر ما قرائت قرآن مى كرد و چون غلط مى خواند سلمان اشكال او را مى گفت و تصحيح مى كرد. (159)
اين روايت با آنچه كه ما مى گوييم منافات ندارد؛ زيرا فصاحت سلمان مستلزم اين نيست كه لهجه او نيز كاملا لهجه عربى بوده بلكه شايد كمى لهجه فارسى در تكلم او باقى بوده و نمى بايست متعلمان قرآن حتى در آن حد اندك با آن لهجه آموزش ببينند. بعلاوه همين كه آنها نزد سلمان آمده از او تقاضا كردند قرآن براى آنها بياموزند دليل روشنى است بر اين كه آنها او را شايسته اين كار مى شناخته اند و در او اعجميتى به آن اندازه كه مانع از اين امر باشد سراغ نداشته اند. ما معتقديم سبب و منشاء ايراد اين وصف و اتهام به سلمان ، عمر بن خطاب بوده است چرا كه او بوده كه به منظور كاستن از شخصيت سلمان و پايين آوردن منزلت او - رحمه الله - به او مى گفت : ((طمطمانى ))(160) (كسى كه به فصاحت و خوبى سخن نمى گويد). و شايد سلمان لكنت زبانى داشته اما اين لكنت - به ادله اى كه گفتيم - در حد ابهام در كلام و اعجميت نبوده است .
كينه كور
ما وقتى مى بينيم خاورشناسان ، دين ما را به باد طعن و انتقاد مى گيرند و به مقدسات ما حمله مى كنند و در بديهى ترين بديهيات اسلام و روشنترين آنها نزد عقل و عميقترين آنها در فطرت ، ترديد و تشكيك مى كنند چندان تعجب نمى كنيم . چرا كه دانسته ايم آنها دشمنان كينه توز، طمعكار و استعمارگرى هستند كه تمام قوا و امكانات خود را در جهت نابودى ما، در اختيار گرفتن سرنوشت ما، بازى با مقدساتمان و استهزادى ارزشها و الگوهاى ما به كار مى گيرند. اين دشمن استعمارگر براى تحقق بخشيدن به اهداف شرورانه خود گاهى آهن و آتش به كار مى برد و گاهى به شيوه گمراه سازى ، ايجاد شك و شبهه و فريب نيرنگ متوسل مى شود.
بنابراين جاى شگفتى نيست اگر مى بينيم آنها سلمان را شخصيتى نامتعادل يا افسانه اى تاريخى معرفى مى كنند يا مى گويند او از موالى (غير عرب ) بوده و حق و شايستگى تصدى بعض كارها را نداشته است و از اين قبيل سخنان . (161) چرا كه اين دشمنان بزرگتر و خطرناكتر از اين كار را نيز مرتكب شده در صدد دست اندازى به ساحت مقدس رسول گرامى اسلام - صلى الله عليه و آله - بازى با قرآن و مفاهيم قرآنى ، بدجلوه دادن حقايق آن و مسخ و تقبيح شرايع و مقررات آن مى باشند.آرى از اين همه حقايق آن مسخ و تقبيح شرايع و مقررات آن مى باشد. آرى از اين همه تعجبى نيست شگفتى از كسانى است كه خود را مسلمان مى دانند و نزد مردم ، مسلمان شناخته مى شوند و عنوان اسلام را با خود يدك مى كشند و آواى اسلام بلند مى كنند اما بيش از آن دشمنان ، به اسلام كيد و كينه مى ورزند و بر بد جلوه دادن تعاليم آن پا مى فشارند و در هدم مبانى آن مؤ ثرترند!.
ما نمى خواهيم انبوه ادله و شواهد دال بر اين كه اين جمعيت ، دست پروردگان همان دشمنان استعمارگر و درس آموخته مدرسه آنهايند، از مفاهيم و ديدگاههاى آنها اثر پذيرفته اند و سموم كشنده آنها در اينها دميده شده را بياوريم كه اين همه ، چون روز روشن است . و شايد اين واقعيت روشن امرى طبيعى بوده است چرا كه به هنگام ارتباط اينها با آن شياطين زبردست به نور علم روشن نبوده ، مصونيت كافى نداشته اند و از شناخت اسلام و مفاهيم آن كه آنها را به ايستادگى در مقابل يورش بى امان آن و حوش ، با هدف تخريب شخصيت و مسخ وجود و نابودى همه توانائيهايشان قادر سازد بى بهره بوده اند و بعلاوه خود كم بينى و احساس * ضعف ناتوانى و خود باختگى در مقابل مظاهر فريبنده اى كه نزد آنها ديدند موجب اين شد كه خود تباه شدند و ديگران را فاسد كردند، گمراه كردند و از درك و ارزيابى امور عاجز گشتند و نتوانستند با آگاهى و مسؤ وليت ، هر چيز را در جاى خود بگذارند.
و به اين ترتيب آن دشمنان كينه توز، اينها را وسائل مناسبى براى تحقق آرمانهاى نهايى و اهداف غايى خود يافتند و به صورت آدمكهاى فرمانبر به كارشان گرفتند و اباطيل گمراه كننده خود را بدانها القاء كردند... و ما ديديم و شنيديم كه اين افراد (و جمعيتها) كه خود را به اسلام منتسب مى كنند و هر گناه كبيره اى را انجام دادند و رسواترين جرائم را در مورد دين و امت خود مرتكب شدند. ما در اين جا نمى خواهيم نمونه هاى از آن جرائم و خيانتها را كه از حد شمار بيرونند متذكر شويم اما همين قدر به اجمال مى گوييم كه به طور كلى چيزى نماند كه به آن تعرض نكنند ؛ در اعتقادات تشكيك كردن و در اذهان بسيارى از ساده لوحان پيرامون بسيارى از معتقدات شبهه انداختند و بسيارى از تعاليم و مضامين اسلامى را بد جلوه دادند و يا بدانها دروغ بستند و معانى قرآنى را تغيير دادند و تعاليم و احكام آن را به بازى گرفتند...
و در رابطه با شخصيتهاى اسلامى تلاش كردند شاءن و منزلت آنها را پايين بياورند و به نحوى از انحاء به حريم ايشان دست اندازى كنند و در اين راستا،سلمان - موضوع سخن ما- هدف بخش بزرگى از اين تلاشها بوده تا بدانجا كه راجع به او گفته اند: (( او از دشمنان باطنى اسلام بوده است ! )) و ما نمى دانيم چگونه چنين راز پنهانى را كه جز آنها كس ديگرى بدان دست نيافته كشف كرده اند! و اقدامات ويرانگرى كه سلمان بدانها دست زده و به سبب آن مستحق چنين توصيفى شده چى ، كى و كجا بوده است ؟! در حالى كه زندگى ، مواضع و اقدامات سلمان روشن است و پژوهشگران مى توانند بدان مراجعه و در آن درنگ كنند. آيا جز نيكى و شايستگى ، پايمردى و رستگارى ، غيرتمندى و فداكارى در راه اسلام چيز ديگرى مى توانند بيابند؟
مالك اشتر را به ((مارق ))(از دين در رفته ) وصف كردند.(162) و ابوذر را نابخرد، خشك ، سخت و باديه نشين لقب دادند. (163) و حتى حسنين (164) - عليهما السلام - و مادرشان فاطمه زهرا - صلوات الله و سلامه عليها - نيز از تعرض آنها مصون نماندند.(165) سرچشمه تمام اين تلاشها كنيه ، نسبت به على - عليه السلام - و هر آن كس كه بدو گرايش داشته و از او پيروى مى كرده و حمايت از خليفه سوم عثمان بوده كه موضعگيرى ابوذر و مالك اشتر در مقابل او معروف است . سلمان گناه ديگرى نيز داشته و آن اين بوده كه عرب نبوده است . بنابراين مى بايست در معرض بادهاى سمى كينه نژادى نيز قرار گيرد چرا كه سروران مستشرق ؛ اين خود باختگان چنين مى خواهند(166) و اين هجوم ، مقاصد آنها را محقق ساخته مصالح و منافعشان را تاءمين مى كند.
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

فصل دوم : تبعيض نژادى رويدادها و مواضع
مقدمه اى لازم
در اينجا نمى خواهيم به تاريخ تبعيض نژادى در ملتهاى مختلف و كشف ريشه ها و پيامدهاى آن قبل و بعد از اسلام بپردازيم و يا اين انگيزه هاى روانى و سرچشمه هاى آن را و نظرياتى را كه براى تثبيت و توجيه اين گرايش - و نه رهايى از آن - ابراز شده بررسى كنيم . بلكه برآنيم كه به نحو اشاره و ايجاز و تا جايى كه به واقعيتهاى حيات مسلمانان پس از ارتحال رسول بزرگ اسلام - صلى الله عليه و آله - و آثار و تبعاتى كه در نتيجه سياستهاى كه در جهت تبعيض نژادى اعمال مى شده و متضمن اين گرايش * بوده تحمل كرده اند مربوط مى شود، به پاره اى از آنچه كه به اين مساءله مرتبط است بپردازيم .
تاريخ پيدايش اين سياست و پس از ظهور اسلام به زمان خليفه دوم عمر بن خطاب كه برنامه ريز و بنيانگذار اين خط مشى بود و بر اعمال آن اصرار مى ورزيد باز مى گردد. پس از عمر، امويان راه و روش او را ادامه دادند وبا كمال دقت و امانت طرح او را به اجرا درآوردند. پيش از پرداختن به برخى از مواضع ، احكام و مقرراتى كه در جهت اين سياست از جانب اين بنيانگذار توانمند اتخاذ گرديده ، اعلام و اعمال شده و تاريخ ، آنها را براى ما نگهداشته حكايت كرده است به پاره اى ملاحظات ، افكار و ديدگاههاى موجود در دوران بعد از مؤ سس و رهبر اين سياست و مشخصا در عهد امويان كه اشاره بدانها لازم به نظر مى رسد اشاره مى كنيم تا اين اشارات ، مقدمه اى باشد براى فصلى كه در آن از خط مشى و روشهاى خليفه دوم در اين زمينه سخن مى گوييم .
و از آن جا كه اين سياست (تبعيض نژادى ) جز از جانب اهل بيت - عليهم السلام - و در راءس ايشان امير المؤ منين على - عليه السلام - با مخالفت و مقابله جدى و واقعى روبرو نشد به حول و قوه و من و كرم الهى به طور خلاصه و فشرده به گوشه هايى از اين معارضه و مقابله نيز اشاره مى كنيم . نخست به برخى از آنچه كه به سياست امويان و فروع و پيامدهاى آن مربوط مى شود پرداخته مى گوييم :
امويان و سياست تبعيض نژادى
سياست امويان بر پايه تمييز و تفكيك بين عرب و غير عرب كه گاهى به لحاظ اختلاف رنگ و پوستشان آنها را ((سرخ پوست ))و گاهى ((موالى ))(167) مى ناميدند استوار بود. و حتى سياست آنها تا جايى پيش رفت كه بين خود عرب نيز احساسات قبيله اى را برانگيختند چنانكه در مورد دو قبيله قيسى ((مضرى ))و ((يمانى ))اين سياست را بكار مى بردند و به اقتضاى منافع ويژه اى كه داشتند و بر حسب شرايطى كه سلطه يابى و گسترش نفوذشان در سرزمينها و مردم بيشتر ايجاب مى كرد گاهى اين و گاهى آن قبيله را تاءييد و حمايت مى كردند. تا زمان هشام بن عبدالملك به حمايت از قبيله يمانى ادامه دادند آنگاه قبيله ((مضريه ))را به خود نزديك كرد و تا زمان سقوط دولت اموى به دست ابومسلم خراسانى و عباسيان وضع بدين منوال استمرار داشت پس از آن عباسيان طرف ((يمانيان ) را گرفتند تا آن جا كه ((ابراهيم امام ))رهبر عباسيان به ابومسلم پيام فرستاد و به او دستور داد يمانيان را گرامى بدارد و سرزمين مضر را نابود كند و احدى از آنها را باقى نگذارد.(168)
 
بالا پایین