Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

کتاب در محضر عارفان

  • نویسنده موضوع SoHeIl
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı معرفی کتاب
Konu Başlığı کتاب در محضر عارفان
نویسنده موضوع SoHeIl
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan SoHeIl

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

سفارش دوم
سفارش دوم ، مداومت بر فراگيرى علوم دينى و دقت در آن علوم و تلاش * در آموزش آن به اهلش و گذرانيدن عمر در نشر اخبار و آثار اهل بيت عليه السلام و نابود كردن بدعتها و ارشاد مردم است ، كه اگر شرايط آن حاصل شود، مطلبى مهمتر از آن نيست .
از حضرت على عليه السلام روايت شده است :
هر كه از شيعه ما دانا به شريعت ما باشد و ضعيفان از شيعه را، از ظلمت جهل ، خارج و به نورانيت علمى كه ما آن را عطا كرده ايم ، داخل كند، در روز قيامت ، با تاجى از نور - كه بر تمامى توقفگاههاى آن روز،، نور مى افشاند - و با پوششى از جواهر - كه تمامى دنيا با نخى از آن برابرى نمى كند - وارد مى شود. در اين هنگام نداگرى ، ندا در دهد: اين دانايى از بعضى شاگردان دانايان آل محمد صلى الله عليه و آله است ، بدانيد هر كه بر دست او، در دنيا از جهل رها شده است ، الان دست به دامن او گردد، تا از تاريكيهاى اين مواقف گذر كند و به بهشت پاك در آيد!
در اين هنگام هر كه را او، در دنيا مطالب نيكويى ياد داده يا قفل جهلى از قلبش گشوده ، يا شبهه اى را از او دور ساخته - همراه او از آن تاريكيهاخارج مى شود.
اين نمونه اى بود از احاديث بسيارى كه در اين باره وارد شده است . اما اين كار - آموزش و ارشاد - بايد با احتياط تمام در نقل و فتوا، همراه باشد، كه فتوا دهنده ، بر لب جهنم است . و - بايد بدانيد - پرهيز از شبهات ، بهتر از ورود به مهلكه هاست .
آخرين نصيحت
اما آخرين سفارشم اين است كه من و استادانم را، از دعاى نيك خود بويژه در زمانهاى شريف و گاه احتمال پذيرفته شدن دعا، فراموش نكند.
او را، به خداى بلند مرتبه و بزرگ قسم مى دهم كه در اين باره كوتاهى نكند، بلكه در خلوتهايش - با خدا - و پس از هر نماز و وقت اجابت ، بويژه پس از مرگم ، مرا ياد كند، زيرا، بعد از فوت ، مرده را عمل و كار - صالح - نيست و او را جز دعا و هداياى دوستان نفع رسانى نيست . پس ، آنچه از او - ادام الله تاييده - اميد مى رود، اهتمام و تلاش در اين باره است ، اميد كه خداوند از خطاها و گناهان من بگذرد و بر اثر قبول دعاى او، آن را تبديل به حسنه ها كند. اين همه علاوه بر اجر و طلب رحمت فرشتگان براى او و قبولى حتمى دعاى وى است .
كلينى ، از على بن ابراهيم ، از پدرش - ابراهيم بن هاشم - روايت كرده است كه او گفت : من ، عبدالله بن جندب را در موقف (عرفات ) در حالتى نيكو ديدم كه بهتر از آن متصور نيست ، دستهايش به سوى آسمان بلند بود و پايين نمى آورد، اشكهايش پيوسته برگونه اش مى لغزيد و بر زمين مى چكيد.وقتى مردم آنجا را ترك كردند، به او گفتم : اى ابو محمد! نديدم تو را در حالتى بهتر از اين حالت ! چه مى خواستى ؟ گفت : به خدا قسم كه دعا نمى كردم جز براى برادران دينى ام و سبب آن ، اين است كه امام كاظم عليه السلام مرا فرمود: هر كه براى برادر دينى اش در نبود او، دعا كند، از عرش ندا داده مى شود، براى تو صد هزار برابر آن ! و مرا خوش نيامد كه آن صد هزار برابر را به خاطر يكى اى - كه نمى دانم آيا پذيرفته مى شود يا نه رها كنم .
در اين باره ، اخبار زياد است ، اما آنچه از او - دام توفيقه - توقع مى رود اين است كه اين خبرها را مطمح خود قرار دهد و مرا و اساتيدم را و بويژه پدرم و جدم - قدس الله روحهما - را در خلوتهاى ارزشمندش - با خدا - فراموش نكند و ما را در دعاهاى پذيرفته شده اش داخل كند.
خداوند توفيق دهنده است و بس .
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

(به خصوص علما و به ويژه پرهيزكاران ايشان ) سعى بليغ نمايد، و در هر مجلس كه مظنه وقوع در معصيت است البته البته البته اجتناب نمايد، بلكه مجالست با اهل غفلت به غير شغل ضرورت مضر است - اگر چه از معصيت خالى بوده باشد كثرت اشتغال به مباحات و شوخى بسيار كردن و لغو گفتن و گوش به اراجيف دادن قلب را مى ميراند، اگر بى مراقبت مشغول به ذكر و فكر بشود، بى فايده خواهد بود - اگر چه در حال هم بياورد - چرا كه آن حال دوام پيدا نخواهد كرد.، گول حالى كه ذكر بياورد بى مراقبه ، نبايد خورد.
زياده طاقت ندارم ، بسيار التماس دعا از همه شماها دارم ، اين حقير كثير التقصير و المعاصى را فراموش ننماييد و در شب جمعه صد مرتبه و در عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخوانيد.
و از جمله ابواب عظيمه ايمان ، حب فى الله جل جلاله و بغض فى الله جل جلاله مى باشد:
و قد عقدله فى الوسايل و غيرها من كتب الاخبار بابا مستقلا فارجع اليها لعلك تعرف عظمته و تاخذ لنفسك نصيبا منه :): بى شك براى - (دوستى در راه خدا) و (دشمنى در راه خدا) در كتاب (وسايل ) و ديگر كتابهاى اخبار باب جداگانه اى ترتيب يافته است ، به آن كتاب مراجعه كن تا عظمت آن را بشناسى و بهره خود را از آن برگيرى )
شكى نيست كه محبوب اول ، ذات كبريايى جل جلاله مى باشد بل و كل محبه لا ترجع الى محبته فليس بشى :): هر محبتى كه بازگشت به خدا نكند ارزش ندارد)، ثم بعده . بايد هر كس اين سلطان عظيم الشان را بيشتر دوست داشته باشد، پس اول :): اولين ) محبوب بعد از واجب الوجود، وجود مقدس ختمى ماب صلوات الله عليه و آله مى باشد، ثم بعده اميرالمؤ منين عليه السلام ثم الائمه المعصومين عليه السلام ثم الانبياء و الملائكه ثم الاوصياء ثم العلماء و الاولياء . و در زمان خودش اتقياى زمانش را لا سيما اگر عالم باشد، ترجيح بدهد در محبت بر كسانى كه بعد از اويند در درجه و هكذا يتنزل :): همين طور درجات پايينتر)
و ليكن سعى نمايد صادق باشد در اين محبت ، مرتبه آسانى نيست ، اگر متفكر باشيد خواهيد فهميد كه اگر آثار محبت در حركات و سكنات ظاهر شد، شخص مدعى اين محبت صادق است ، و الا فلا (وگرنه چنين نيست ). ليكن گمان ندارم كه به كنه و لوازمش برسى ، و حقير هم بيش از اين در وسعم نيست . :): خلاصه اينكه هيچ راه قربى به خداوند نيست ، مگر با عمل به شرع شريف در هر امر كلى و جزيى آن ) والسلام .
11 : دستورالعملى از آيه الله عبدالله المامقانى (41)
بدان فرزند عزيزم - خداى عزوجل به تو توفيق اطاعت و دورى از مخالفتش را عنايت فرمايد - كه خداوند سبحان خيلى زياد همه مخلوقاتش را دوست دارد، همان گونه كه هر سازنده و صانعى نسبت به مصنوع خود چنين است و براستى كه خداوند عزوجل واجبات را واجب و مستحبات را مستحب و محرمات را حرام و مكروهات را مكروه قرار داد و اين همه به خاطر به دست آوردن مصالح بندگان و دفع ضررها از آنان است ، در غير اين صورت نه گناه گنهكار به زيان اوست و نه طاعت اطاعت كننده سودى برايش دارد و چه خوب گفته است شاعر به زبان فارسى !
گر جمله كائنات كافر گردند

بر دامن كبرياش ننشيند گرد

فرند عزيزم ! بر تو باد دورى از سركشى برخدا! چرا كه آن سبب خوارى دنيا و عذاب آخرت مى شود، آيا به حال جد ما آدم عليه السلام توجه نمى كنى كه چگونه به خاطر يك گناه از بهشت رانده شد؟ فرزند عزيزم ! بر تو باد كه دورى كنى از كسالت :): تنبلى ) و بطالت :): بيهوده گذراندن عمر) و از چيزهايى كه سبب ايجاد آن دو مى شود، زيرا گفته شده است شيطان و نفس * اماره هنگامى كه از زينت بخشيدن زشتى و زشت جلوه دادن خوبى اعمال عاجز مى مانند، متوجه كارهايى مى شوند كه سبب پيدايش كسالت و بطالت مى شوند كه آنها همان خوردن آشاميدن و خوابيدن و استراحت كردن و جمع كردن مال و گذراندن وقت در خوشگذرانى ها و تفريح نمودنها و همنشينى و رفت و آمدهاى زياد با مردم و غير اينهاست - البته در صورتى كه خارج از حد ضرورى باشند - كه شيطان و نفس اماره هر يك از كارهاى ذكر شده را آن چنان زينت مى بخشند كه انسان مرتكب آنها شده و بدين وسيله برايش كسالت و بطالت حاصل مى شود.
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

فرند عزيزم ! بر تو باد دورى از سركشى برخدا! چرا كه آن سبب خوارى دنيا و عذاب آخرت مى شود، آيا به حال جد ما آدم عليه السلام توجه نمى كنى كه چگونه به خاطر يك گناه از بهشت رانده شد؟ فرزند عزيزم ! بر تو باد كه دورى كنى از كسالت :): تنبلى ) و بطالت :): بيهوده گذراندن عمر) و از چيزهايى كه سبب ايجاد آن دو مى شود، زيرا گفته شده است شيطان و نفس * اماره هنگامى كه از زينت بخشيدن زشتى و زشت جلوه دادن خوبى اعمال عاجز مى مانند، متوجه كارهايى مى شوند كه سبب پيدايش كسالت و بطالت مى شوند كه آنها همان خوردن آشاميدن و خوابيدن و استراحت كردن و جمع كردن مال و گذراندن وقت در خوشگذرانى ها و تفريح نمودنها و همنشينى و رفت و آمدهاى زياد با مردم و غير اينهاست - البته در صورتى كه خارج از حد ضرورى باشند - كه شيطان و نفس اماره هر يك از كارهاى ذكر شده را آن چنان زينت مى بخشند كه انسان مرتكب آنها شده و بدين وسيله برايش كسالت و بطالت حاصل مى شود.
و بر تو باد فرزند عزيزم ! كه دورى كنى از صرف عمر در چيزى كه سزاوار نبوده و نفعى براى دنياى ديگر تو ندارد. چرا كه هر لحظه از لحظه هاى عمر تو يك گوهر گرانقيمت است - بلكه از گوهر هم ارجمندتر است - چرا كه گوهر با كوشش و زحمت و عرق ريختن قابل تحصيل است ، ولى عمر اين گونه نيست كه با آمدن اجل يك لحظه به تاخير نمى افتد، پس فرزند عزيزم ! بر تو باد كه پرهيز كنى از بر هدر دادن و ضايع كردن اين گوهر!
و غنيمت بشمار فرزند عزيزم ! جوانى را قبل از پيرى و سلامت را قبل از مريضى و توانايى بدن را قبل از ناتوانى و توانگرى را قبل از فقر و تهيدستى و فراغت را قبل از مشغول شدن و زندگى ات را قبل از آمدن مرگ .
پس اى فرزندم و اى نور چشمم و اى پاره جگرم ! قدر عمرت را بدان آن را در جايى كه سبب نجات تو نمى شود، فنا مكن و از دست مده و همانند و از دست مده و همانند كرم ابريشم مباش كه در هلاكت خود كوشش * مى نمايد.
سپس سفارش مى كنم تو را فرزند عزيزم - خداى تعالى به هر كار خيرى موفقت گرداند و از هر شرى دورت گرداند - به مكارم اخلاق و صفات پسنديده كه آنها چند امرند:
يكى از آنها حفظ زبان است ،
حفظ زبان از چيزى كه سبب رسيدن نفعى به تو نمى شود، پس براستى كه بيشتر گناهان فرزند آدم از زبان اوست و هيچ عضوى از اعضاى او نيست كه مثل زبان او سبب گناهان متعدد گردد. و براستى كه سكوت درى از درهاى حكمت است ، پس زبانت را حفظ نماى مگر از خيرى كه تو را به بهشت بكشاند. و در اخبار آمده است كه : بنده مؤ من مادامى كه ساكت است جز نيكوكاران نوشته مى شود و هر كس كه سلامت دو دنيا را خواهد بايد زبانش * را حفظ نمايد و ايا چيزى باعث افتادن با صورت مردم در آتش جهنم خواهد شد جز محصول زبانهاى آنها؟ و هرگاه خداوند اراده خيرى به بنده اى داشته باشد او را در حفظ زبانش يارى مى دهد و با مشغول نمودن او به عيبهاى خودش از پرداختن به عيوب ديگران باز مى دارد و كى كه كمتر سخن بگويد عقلش كامل است و قلبش با صفاست و كسى كه بيشتر سخن بگويد عقلش كم بوده و قلبش قساوت خواهد داشت . و البته كه ايمان بنده اى به حد اعتدال نمى رسد مگر اينكه قلبش به حد اعتدال برسد و قلبش چنين نمى شود مگر اينكه قلبش به حد اعتدال برسد و قلبش چنين نمى شود مگر اينكه زبانش به حد اعتدال برسد، چرا كه زبان مؤ من پشت سر عقل اوست ، پس هرگاه سخن بگويد در آن انديشه مى نمايد، چنان كه خير بود آن را اظهار مى كند و اگر شر بود، پوشيده مى دارد. در صورتى كه منافق قلبش پشت سر زبانش قرار دارد و تكلم مى كند به آنچه بر زبانش * جارى مى شود و مبالاتى به آنچه به ضرر و يا نفع اوست ندارد.
و براستى كه سكوت به دنبال خود پشيمانى ندارد، در حالى كه چه بسا سخنى كه در دنيا و آخرت باعث پشيمانى گردد و البته كه شخصيت انسان زيرا زبان او پنهان است .
پس بسنج فرزند عزيزم ! كلامت را قبل از اينكه سخن بگويى و آن را عرضه بر عقل و معرفت كن ، كه اگر براى رضاى خدا و در راه خدا بود سخن بگوى و در غير اين صورت سكوت را اختيار نما...
و يكى ديگر از آن امور محاسبه نفس است ،
به حساب نفس رسيدن در هر شب . پس بر تو باد فرزند عزيزم - خداى خير دو دنيا را نصيبت كند - به اينكه به حساب خويش برسى قبل از آنكه به حسابت رسيدگى گردد، پس همان گونه كه تاجر با كارگرش براى رسيدگى به كارهاى روزانه اش به حساب مى نشيند، تو نيز هر شب قبل از خواب به حساب خود رسيدگى كن ، تا اينكه از كارهاى روز گذشته ات باخبر شوى ، تا در صورت مشاهده تقصير و كوتاهى در اثر ارتكاب معصيتى يا ترك طاعتى ، استغفار نموده و توبه كنى و براى اينكه مورد بخشش قرارگيرى ، به سوى خدا تضرع نما و اعمال فوت شده را با قضا نمودن و طلب مغفرت از خداى بزرگ جبران نما. اگر در نفس ، سستى و بطالت و غفلت و ضايع شدن سرمايه را مشاهده كردى پس آن را با شلاق نصيحت و موعظه ادب كرده و ملزم و مجبور به طاعت نماى و آن گاه همانند تاجر مراقب او باش تا اينكه اوقاتش با غفلت ضايع نگردد و عمرش به قيمت ناچيز يا با ضرر فروخته نشود. اگر از نفس معامله خوبى را مشاهده كردى و اينكه در صرف وقتها دقت كافى دارد، خداى را بر اين نعمت سپاس گوى و از او بخواه كه بر توفيق و هدايت تو بيفزايد و در اخبار ائمه عليه السلام آمده كه فرموده اند: نيست از شيعه ما كسى كه هر روز به حساب خويش نرسد و اگر گناهى مرتكب شده است از خدا طلب بخشش كرده و توبه نمايد.
و يكى ديگر از آن امور مراقب بودن خويش است .
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

پس بر تو باد فرزند عزيزم ! به مراقبه نفس با توجه به اينكه خداوند حاضر است و بر تمام حالتها و حركتها و كرها و سخنان و نفسها و هر چه در قلبت خطور نمايد و بر تصميمهايت و لحظه هاى تو مطلع است ، پس مقدم كن آنچه را كه خدا مقدم كرده است ، و اختيار نماى آنچه را كه اختيار نموده است . و حكايت شده است كه لقمان به فرزند ش گفت :
فرزندم ! هرگاه خداى تعالى را مراقب خود ديدى هرگز اقدام به معصيتى نمى كنى ، زيرا به مجرد تو جه پيدا كردن به اينكه او تو را مى بيند و آگاه بر تو است ، حيا باعث جلوگيرى مخالفت تو از خدا مى گردد.
و يكى ديگر از آن امور فكر كردن است ،
پس فرزندم ! تو را به آن سفارش مى نمايم . براستى كه تفكر از بزرگترين و سايل و اسباب بيدارى نفس و صفاى قلب است و تفكر نقش بزرگى در برطرف نمودن كدورتها و شكستن شهوتها و دور شدن از خانه غرور :): دنيا) و متوجه شدن به سراى جاودانى و خوشحالى :):آخرت ) دارد. و تفكر راس * و رئيس همه عبادتها بوده و خلاصه طاعتها و بلكه روح آنهاست به طورى كه در اخبار آمده است كه برترين عبادت ، فكر كردن درباره خداى تعالى و در قدرت اوست .
و در برترى تفكر بر عبادت اين گونه تعليل شده است كه : تفكر بنده را به خداى سبحان مى رساند، ولى عبادت او را به ثواب و جزاى خداوند مى رساند. پس بر تو باد فكر كردن ! گاهى در حال گذشتگان و در اينكه آنان از كجا آمدند و به كجا رفتند و همدم چه چيزى بودند و اموال خويش را براى چه كسانى ترك كردن و به چه چيزهايى مشغول بودند و چگونه از دنياى خود بريدند و از نعمتهاى آن محروم شدند و كسى كه با پا روى خاك راه نمى رفت و بر پارچه گرانقيمت زيبا و ابريشم مى خوابيد و با تكبر روى زمين حركت مى كرد، چگونه از مال جدا شد و چگونه خانواده و فرزندان و كاخها و شهر خدمتكاران و جلالت خويش را ترك كرد و كفن پوشيده و صورت نازك و لطيف و تميزش را روى خاك قرار داده و همدم كرها و مارها گرديده و در قبر تاريك تنها و بى كس مسكن گزيد.
و گاهى فكر كن در اين جهت كه مرگ به صورت ناگهانى مى آيد و براى آن ، وقت معينى است كه هرگاه برسد، مرگ مردم يك لحظه هم به تاخير نمى افتد و با آمدنش يك دقيقه هم به مردم مهلت داده نمى شود، پس * هميشه از مرگ در حذر باش و خودت را برايش آماده كن
- قبل از اينكه اختيار از دستت خارج گردد - و هيچ گاه از مرگ غافل مباش .
و سوم : فكر كن در اين جهت كه اين دنيا (چيزى ) نيست مگر خانه زحمت و درد و مشقت و محنت و رنج ، و صفاى دنيا ممزوج به كدورت و تيرگى است و راحتى آن مقرون و همدم زحمت است و خداوند در دنيا راحتى و آسايش خلق نكرده است ، همان طور كه خداى تعالى در حديث قدسى فرموده است : بندگان من چيزى از من ميخواهند كه آن را نيافريده ام و آن آسايش و راحتى در دنياست .
و چهارم . فكر نماى در عوالمى كه بزودى با آنها روبرو خواهى شد، همان عوالم بعد از مرگ ، از قبر و برزخ و حشر و نشر و پرواز كتب و مجسم شدن اعمال و عقايد و حساب و صراط و ميزان ، آنچه كه خدا به پرهيزكاران و مجرمين وعده فرموده ، از بهشت و انواع نعمتهايش و جهنم و اقسام عذابهايش .
و پنجم : فكر كن در اين جهت كه مالت هيچ فايده اى برايت ندارد مگر آن مقدارى از آن كه در راه خدا به مصرف رسانده اى ، و براستى كه چيزى از آن مال و دارايى تو مصاحب و همدم تو نمى شود مگر به مقدار كفنت .
و هر كس از ياد مرگ غافل گردد، عمرش را در جاى كه فايده اى برايش * ندارد صرف كرده است و كسى كه هميشه به ياد مرگ باشد، عمرش را در جايى كه به نفع اوست صرف نموده است .
و يكى ديگر از آن امور صبر است ،
يكى از آن امور صبر در مقابل بلا و شكر در برابر نعمتها و راضى به مقدرات الهى است .
فرزند عزيزم ! تو را به اينها سفارش مى كنم ، چرا كه صبر از بزرگترين اسباب فرج و گشايش است ، و براستى به سبب همين صبر بندگانى به درجات عالى در دو دنيا رسيده اند و اين مطلب بر كسى كه به حال گذشتگان رجوع كند، مخفى نمى ماند.
فرزند عزيزم ! همان گونه كه در برابر نعمتهاى خدا طيب نفس و رضايت دارى ، در برابر بلايا و صدمات نيز چنين باش و هر چيزى كه خدا اختيار كرده براى تو - از سلامتى و مريضى و عافيت و بلا و جوانى و پيرى و قوت و ضعف و بى نيازى و فقر و مانند اينها را - محبوب خويش قرار ده ، زيرا اينها چيزهايى هستند كه خداوند حكيم و عالم به پايان امور براى تو اختيار كرده است - در حالى كه تو را دوست مى دارد و نسبت به تو از پدر و مادر و حتى خودت مهربان تر است - پس اينها عين صلاح و خير توست .
پس فرزندم ! خوددارى كن از بى تابى كردن و اظهار ناراحتى به هنگام مصيبت و نزول امر ناخوشايندى ، و راضى باش به آنچه كه خداوند حكيم و مهربان و بلند مرتبه انجام مى دهد و شكايت نمودن و خبر دادن از بدى آنچه به تو رسيده را ترك نما.
و يكى ديگر از آن امور توكل است ،
پس بر تو باد فرزند عزيزم - خداى تعالى به خير دو دنيا موفقت گرداند - كه در تمام امورت به خدا متوكل بوده و اطمينان به او داشته باشى ، چرا كه مجارى امور همه به دست خدا و تحت حكم و تقدير و اندازه گيرى خداست ، پس فرزند عزيزم ! در كارهايت بر خداوند لطيف و خبير و صاحب قضا و قدر توكل كن .
و بر تو باد كه عنايت به دعاى سيزدهم از دعاهاى صحيفه سجاديه براى طلب حوائج از خداى عزوجل داشته باشى و همچنين آن را قرائت كرده و در آن تفكر نمايى تا صحت آنچه گفتم برايت روشن گردد.
يكى ديگر از آن امور (خوش خلقى ) است ،
پس فرزند عزيزم ! خداى تعالى به تو احسان كند! (تو را توصيه مى كنم ) به خوش خلقى ، زيرا آن داراى فايده هاى زيادى در دو دنياست و در فضل و شرافت آن همين بس كه خداوند اشرف پيامبران را به خوش خلقى مدح كرده است .
فرزندم ! من از حسن خلق عجيب و دور از انتظارى ديده ام ، درود بر رسول گرامى صلى الله عليه و آله كه با كلام زيباى خود فرمود: مال شما به همه مردم نمى رسد، پس با اخلاق خود همه را خرسند كنيد
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

و بر تو فرزند عزيزم به صله رحم چرا كه آن باعث طولانى شدن عمر شده و سبب گشايش در روزى مى گردد و موجب رضايت پروردگار است و در دنيا و آخرت نافع خواهد بود و بر تو است كه دورى كنى و دورى كنى از قطع رحم . و بر تو باد فرزند عزيزم - خدا توفيقت دهد - به ميانه روى در همه كارهايت ، چرا كه ميانه روى پايانش ستايش شده و نتيجه اش پسنديده شده است . و بر تو باد فرزند عزيزم به اينكه ترك كنى رفت و آمد و ارتباط زياد با مردم را - البته به مقدار ممكن - زيرا اين كار تو را از حق باز مى دارد و نسبت به مرگ تو را به فراموشى مى اندازد و مانع فراغت براى عبادت و تفرقه در دين و ذكر خدا و تفكر مى گردد و موجب مى شود نظرت جلب شود به آنچه كه در دست مردم است و به آن طمع نمايى و تو را وادار و مبتلا به شنيدن غيبت و بهتان و تهمت مى نمايد و باعث كشيده شدن تو به مجلس مذموم و همنشينى با بيكاران و منجر به فتنه و دشمنى مى گردد كه در اين صورت پشيمان خواهى شد - در روزى كه پشيمانى فايده اى ندارد.
و بر تو باد فرزند عزيزم به مخالفت كردن هوى :): خواسته نفس ) و مخالفت كردن نفسى كه به بدى امر كننده است ، چرا كه پيروى آن دو، سمى كشنده و مرضى هلاك كننده است .
و بر تو باد فرزند عزيزم به زياد ياد كردن خداى تعالى ، زيرا ياد خدا قلب را زنده مى كند و انسان را به خدا نزديك كرده و بركت را زياد مى كند و از هلاكت و نابودى نجات مى بخشد و از شيطان دور گردانيده و ملائكه خدا را نزديك كرده و رحمت و آرامش را نائل مى گرداند. و بر تو باد كه هيچ مجلسى را خالى از ياد خدا قرار ندهى . و منظور از ذكر و ياد خدا تنها لقلقه زبان نيست ، به طورى كه توجه قلب به همراه نداشته باشد، بلكه مراد ذكر زبانى است كه مقدمه اى براى ذكر قلبى است ، پس ذكر زبانى مانند جسم است و ذكر قلبى همانند روح ، پس در نتيجه ، تنها ذكر قلبى است كه مفيد است نه ذكر زبانى .
و بر تو باد فرزند عزيزم به طلب بخشش كردن زياد به هنگام سحرگاهان ، و به مداومت كردن در هر صبح به گفتن صد مرتبه ذكر ماشاء الله لا حول و لا قوه الا بالله استغفرالله و ده مرتبه سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله والله اكبر
و بر تو باد فرزند عزيزم به اينكه مستحبات را در ملح خلوتى به جا آورى ، چرا كه خلوت دورتر از رياست .
فرزند عزيزم ! در نزد مردم از بين ذكرها ذكر لا اله الا الله را انتخاب كن ، زيرا اين ذكر گذشته از اينكه در اخبار وارد شده از بهترين ذكرهاست ، امكان مخفى كارى در او وجود دارد، چرا كه از حروف شنوى خالى است و به همين جهت است كه از اين ذكر تعبير به ذكر خفى :): پوشيده ) كرده اند، پس برترى ذكر خفى هفتاد برابر ذكر ظاهر است . و بر تو باد فرزند عزيزم به زياد گفتن ذكر لا اله الا الله لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آل الطاهرين چرا كه اين ذكر تاثير و نقش بزرگى در راندن و نابود كردن شيطانها دارد. و بر تو باد فرزند عزيزم به خواندن هر دعايى ولو اينكه يك بار در طول عمر باشد. و به جا آوردن هر عملى كه وارد شده ولو براى يك بار، چرا كه هر عملى اجر و مزد مخصوصى دارد. و بر تو باد فرزند عزيزم به اينكه هر روز مقدارى از قران را تلاوت كنى - مخصوصا به هنگام سحرگاهان - البته با تفكر كردن در معانى آن و پذيرفتن آدابى كه در آن است ، و در موردى كه در فهم قران با مشكل روبرو شدى ، به روايات ائمه كه در تفسير قرآن وارد شده است مراجعه كنى .
و بر تو باد فرزند عزيزم به اينكه با طهارت باشى - در حد امكان - چرا كه طهارت ، اسلحه مؤ من براى راندن شيطان است و مانع عذاب قبر بوده و سبب بر آمدن حاجت شده و موجب زيادى عمر و روزى ميگردد
و بر تو باد فرزند عزيزم به هنگام وسوسه شيطان به اينكه از كيد او به خدا پناه ببرى و بسم الله را گفته و سپس با اعتقاد قلبى ذكر آمنت بالله و رسوله مخلصا له الدين را بگويى .
و بر تو باد فرزند عزيزم به اينكه ملتزم بر همه نافله هاى شب و روز باشى ولو اينكه به صورت مختصر باشد. چرا كه نوافل كامل كننده نمازهاى واجبند، گذشته از اينكه تجربه ثابت كرده كه نوافل شب در سعه روزى نقش دارند و نوافل ظهر در توفيق .
و بر تو باد كه ملتزم باشى كه بعد از نمازهاى واجب تسبيحات حضرت زهرا صلى الله عليه و آله را ذكر كنى .
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

و بر تو باد فرزند عزيزم به اينكه در هر شبانه روز - سه مرتبه - سوره توحيد را بخوانى ، زيرا كه آن مساوى ختم قرآن است .
و بر تو باد فرزندد عزيزم به اينكه در هسر روزو شبى يك ساعت به اخبار و موعظه مراجعه كنى ، پس براستى كه براى آن تاثير فوق العاده اى است در زنده كردن قلب و حفظ نفس اماره از سركشى .
و بر تو باد فرزند عزيزم - حفاظت خداى تعالى تو را از شرور - از اينكه دروى نمايى از زياده روى در خوردن ، چرا كه آن باعث كسالت شده و قساوت قلب (مى آورد)، و در روايت آمده است كه : نزديكترين زمانى كه انسان به شيطان نزديك است هنگامى است كه شكمش را پر مى كند. بر تو باد به اينكه دورى كنى از زياد خوابيدن ، چرا كه آن فنا كردن عمر عزيز است بدون اينكه نتيجه اى به دست آمده باشد.
و بر تو باد فرزند عزيزم به اينكه دورى كنى از خنده زياد، چرا كه روايات به حد استفاضه رسيده به اينكه خنده زياد قلب را مى ميراند، و در روايات وارد شده كه آبرو را مى برد و سبب دگرگونى ايمان مى گردد. و البته دواى خنده زياد، نگاه كردن به ناخن است ، بله خنده ككم كه از شوون خوش * خلقى است ، خوب و پسنديده است و حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله تبسم مى فرمودند.
و بر تو باد از اينكه دورى كنى از غيبت و بهتان زدن ، چرا كه اين دو، نامهعملت را از خير خالى نموده و با شر انباشته مى سازند.
و بر تو باد به دورى جستن از حسد، زيرا كه عمل كسى كه حد مى ورزد به آسمان ششم نمى رسد، بلكه او را به صورت صاحبش مى زنند.
بر تو باد به اينكه اعتراض نكنى خداوند در مورد افعال و كارهايش - حتى در چگونگى هوا، در گرمى و سردى .
و بر تو باد دورى جستن از دروغ ، چرا كه خداون مجازات مى كند دروغگو را و او را بين مردم خوار مى گرداند و اعتبار دروغگو نزد مردم ساقط است و اطمينانى به گفتار و كردار او نيست .
و بر تو باد به دورى جستن از شماتت و سرزنش ، چرا كه عمل سرزنش كننده به صورت صاحبش زده مى شود.
و بر تو باد كه دورى كنى از انجام دادن چيزى كه باعث سنگدلى و قساوت قلب گردد، چرا كه سنگدلى حقيقتا مذمت شده است .
و بر تو باد فرزند عزيزم به تواضع و فروتنى ! تا اينكه بدين وسيله به خير دنيا و آخرت برسى و در اخبار آمده است كه تواضع به مقام و مرتبه صاحبش * مى افزايد.
و بر تو باد فرزند عزيزم كه دورى كنى از اينكه چيزى از مخلوقات را پست به حساب آورى ، چرا كه اين كار توهينى به پروردگار است ، پس فرزند عزيزم ! خود را از ديگران حتى از سگ گر - بهتر مشمار و حكايت شده از بعضى از عرفا كه گفته است : مادامى كه انسان گمان كند كه در بين مخلوقات كسى بدتر از او وجود دارد: هنوز متكبر است .
و بر تو باد فرزندم كه دورى كنى از تكبر، چرا كه تكبر آفت دين و نابوده كننده عمل است و تو را به هلاكت مى افكند.
و بر تو باد فرزندم كه دورى نمايى از ريا، چرا كه ريا شرك به خداوند بزرگ است ، هم چنان كه در روايات مستفيض چنين آمده و عقل هم مويد آنست و در اخبار آمده است كه : كسى كه براى غير خدا عملى را انجام بدهد، خدا او را در قيامت به عملش واگذار مى كند و براستى كه ريا كننده در روز قيامت با چهار اسم خوانده خواهد شد كه عبارتند از: فاجر، كافر، غادر، - :):حليه گر )و خاسر :): زيانكار) و به او گفته مى شود كه : عمل تو حبط و نابود شد و اجرت از بين رفت و امروز رهايى نخواهى داشت ، پس اجر خود را از كسى كه عمل را برايش انجام داده اى طلب كن .
پس بر تو باد فرزند! به توبه و پافشارى كردن بر آن و انجام سريع آن قبل از اينكه اختيار از دستت خارج گردد و آن گاه به بدى عملت مواخذه شوى .
نو بدان پسرم كه توبه سبب طولانى شدن عمر و وسعت روزى گشته و سبب خوبى حال توبه كننده مى شود، پس بر تو باد كه توبه كنى و مبادا كه نسبت به آن تنبلى نمايى .
سفارش مس كنم تو را فرزند عزيزم - خداى تعالى به آنچه كه رضايش * هست به تو توفيق دهد و آينده تو را بهتر از گذشته قرار دهد - به طلب نمودن دانش .
و بر تو باد فرزند - خداى تعالى خير دو دنيا را نصيب تو گرداند - كه نيت را در طلب دانش و علم درست كنى و خلوص در نيت داشته باشى و قلب را از غرضهاى دنيوى پاك گردانى و نيروى نفس را در عمل كردن ، به كمال برسانى و آن را با دورى از پليديها و انجام فضائل اخلاقى و شكستن دو نيروى شهوت و غضب تزكيه نمايى .
فرزند عزيزم ! مبادا بعد از دانش ، سركشى و گناه انجام دهى ، چرا كه حجت بر عالم تمامتر و كارش مشكلتر است .
و بر تو باد فرزند عزيزم - خداى تو را از علماى عمل كننده قرار دهد - به عمل كردن آنچه را كه مى دانى و چرا كه خوبى علم و دانش فقط از اين جهت است كه مقدمه اى براى عمل است و از همين جهت است كه عالم بى عمل تشبيه به درخت بى ثمره شده است .
و بر تو باد فرزند عزيزم كه قبل از احاطه و تسلط به همه ابواب فقه فتوا ندهى ،چرا كه ابواب فقه بعضى مربوط به بعضى ديگر است .
و بر تو باد فرزند عزيزم - خداوند بهترين دوست و همنشين را روزى تو گرداند - هرگاه كه تصميم گرفتى همنشين كسى گردى دقت كنى كه با چه كسى همنشينى مى نمايى ، چرا كه انسان با همنشين خود شناخته مى شود.
و بر تو باد فرزند م تا به اينكه فرزندان دختر و پسرت را از همان ايام كودكى به آداب شرعى و عقلى تربيت نمايى ، و نگو آنها بچه هستند و تكليف ندارند، چرا كه طفل در كودكى و طفوليت تربيت نشود، وقتى بزرگ شد تربيت او ممكن نخواهد شد.
و خلاصه گفتار و اساس آن در سفارشهاى من اين است كه فكرت را هميشه متوجه كرهاى دنياى ديگر :): آخرت ) و زندگى دنيا نمايى و هر كدام كه در نظر عقل و شرع برترى دارد را اختيار كنى ، البته بايد به نتيجه آنه نيز توجه داشته باشى . خداوند تعالى به آنچه كه مورد خوشنودى و رضاى اوست تو را موفق گرداند و آينده ات را بهتر از گذشته ات قرار دهد.
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

دستورالعملى از شيخ محمد حسين (كمپانى ) به امام جمعه زنجان (42)
بسم الرحمن الرحيم
سيدى و سندى و مولاى و معتمدى ! اطال الله بقاك و من كل سوء وقاك و رزقنى لقاك !
مدتها بود از مجارى حالات سعادت آيات اطلاعى نداشت و از آنجا هم كسى اطلاع نداده بود، تا آنكه چند يوم :):روز) قبل به زيارت رقيمه محترمه شرفياب گرديده ، از صدمات وارده بر وجود محترم خيلى متاثر، ولى بحمدالله كه متضمن بشارت رفع نقاهت بود، شاكر و از مراحم و تفقدات حضرتعالى متشكر.
بنده بر حسب وظيفه لازمه همواره به سلامتى و دعاگويى متذكر بوده و خود هم فعلا چندى است مبتلا به نوبه خفيفى هستم ، حال تحريز دواى ملين خورده ام و گاهى هم درس شب يا روز ترك شده .
بارى - الحمد لله على كل حال - از ذكرسوال شده بود. اگر چه زياد است ولى مناسب حال و مقام كه در قرآن ، منصوص و در كلمات معصومين عليه السلام ماثور است ، ذكر يونسيه است : لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين ، كه در نتيجه آن در خود قرآن منصوص است : فنجيناه من الغم و كذلك ننجى المومنين و چون غم سالك خلاصى از سجن :): زندان ) طبيعت است ، بايد اين مقصد بزرگ منظور بوده باشد كه نتيجه نجات از سجن طبيعت ، ارتقا به عالم قدس است . و بديهى است كه اين قسم :): گونه ) از نتايج ، تابع لقلقه لسان نيست ، توجه مخصوص به مذكور لازم دارد، و فنا در مذكور، نتيجه نجات او سجن طبيعت و ملازم با بقاء الله است و مشايخ مى فرمودند كه اقلا چهارصد مرتبه ذاكر در سجده باشد، كه اشرف حالات عبوديت است ، خيلى خوب است خرده خرده بايد زياد شود. شايد بعضى كه مى شناسيد، دو ساعت يا زيادتر اين سجده را ادامه داده اند. بهترين اوقات ، وقت سحر يا بعد از نماز عشا كه وقت انحدار غذاست - كه نه معده پر و نه چندان خالى و ضعيف است - و البته توجه به مذكور على الاتصال :): پيوسته ) لازم است ، تا غلبه حال دست دهد و روزنه به عالم ملكوت باز شود و نفس مجرده مشهود گردد: من عرف نفسه فقد عرف الله و آنچه مشايخ طريقتى در ذكر قلبى اصرار دارند، براى همين است كه در ذكر لفظى توجه تام غالبا دير دست مى دهد، ولى نقش در قلب بى توجه ، يك مرتبه آن متصور نيست ، پس اگر مستدام شود البته زودتر غلبه حال رخ مى دهد، و اين مطلبى كه عرض شد، فقط براى همين ذكر لفظى كه موافق شرع است و همچنين نماز دعا و زيارت - هر كدام كه با توجه باشد - موثر است . ديگر آنكه هر كس خداخواه است ، بايد هميشه حاضر مع الله باشد و لسان او از ذكر او، و قلب او از ياد او خالى نباشد و لو در بيت الخلاء كما اينكه از دستور شارع و اذكارى كه در بيت التخليه وارد شده ، انسان مى فهمد اهميت ياد حق و ذكر او را و امثال جنابعالى كه بحمد الله موفق به ارشاد خلق و سوق آنه الى الله هستيد، اگر اين مطلب محض حفظ مقام ربوبيت و نگاهدارى نتايج زحمات انبيا و ائمه طاهرين عليه السلام است ، منافى با آنچه عرض شد، نيست ، ولى مع هذا، اوقات خلوات را متمحض براى حق قرار داده ، و در توجه بكوش تا خرمنها گل بردارى . زياده زحمت است ، بنده زاده عرض دستبوسى دارد، آقا زاده معظم و مكرم - دامت تاييداته العاليه - را عرض خلوص دارم و السلام عليكم و على من يلوذ بكم .
حرره الجانى محمد حسين الغروى الاصفحانى
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

وصيت نامه شيخ محمد بهارى همدانى به شاگرد خود (43)
آنچه براى جناب آقا شيخ احمد لازم است ، اين است كه تامل درستى نمايد، ببيند بنده است يا آزاده ، اگر ديد آزاد است ، خودش مى داند - كه هر كارى بخواهد بكند - و اگر دانست بنده است و مولا دارد، سر خود نيست هر كارى بكند ولو دستى حركت دهد تاز وى جهت آن سوال خواهد شد، جواب درستى بايد بگويد، پس بنابر اين بايد سعيش در تحصيل رضاى مولايش باشد، اگر چه ديگران راضى بر آن كار نباشند ابدا و و تحصيل رضاى مولاى حقيقى جل شانه نيست مگر در تحصيل تقوا. غرض اصلى از خلقت حاصل نخواهد شد، به جز اينكه معرفت و محبت ميان عبد و مولا باشد، و تحصيل تقوا محتاج به چند چيز است كه چاره ندارد از آنها، يكى ، پرهيز از معاصى است ، بايد معاصى را تفصيلا ياد بگيرد، هر يك را در مقام خود ترك نمايد، كه از جمله معاصى است ، ترك واجبات . پس بايد واجبات خود را هم به مقدار وسع و ابتلا به آنها ياد گرفته ، عمل نمايد، و اين واضح است كه با معصيت كارى اسباب محبت و معرفت نخواهد شد - اگر اسباب عداوت نباشد- اگر شيخ احمد بگويد: من نمى توانم ترك معصيت بالمره :): يكباره ) بكنم ، لابد واقع مى شوم ، جواب اين است كه : بعد المعصيه مى توانى كه توبه كنى . كسى كه توبه كرد از گناه ، مثل كسى است كه نكرده ، پس مايوس از اين در خانه نبايد شد، اگرچه هفتاد پيغمبر را سر بريده باشد. باز توبه اش ممكن است قبول باشد، مولاى او قادر است كه خصماى :): دشمنان ) او را راضى كند از معدن جود خودش جلت قدرته .
دوم اينكه : مهما امكن پرهيز از مكروهات هم داشته باشد، به مستحبات بپردازد. حتى المقدور چيز مكروه به نظرش حقير نيايد، بگويد: كل مكروه جائز. بسا مى شود يك ترك مكروهى پيش مولا از همه چيز مقربتر واقع خواهد بود، يا اتيان مستحب كوچكى ، و اين به تامل در عرفيات ظاهر خواهد شد.
سوم :تر مباحات است در غير مقدار لزوم و ضرورت ، اگر چه شارع مقدس * خيلى چيزها را مباح كرده براى اغنيا، اما چون در باطن ميل ندارد بنده او مشغول به غير او باشد از امورات دنيويه ، و لذا خوب است بنده به نظرا به ميل مولا اين مزخرفات را تماما يا بعضها :): بعضى را) ترك نمايد - اگر چه حرام نباشد ارتكاب به آنها - اقتداء بالنبيين عليه السلام و تاسيا بالائمه الطيبين الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين .
چهارم : ترك كند ما سوى الله را، كه در دل خود غير او را راه ندهد، چطور گفته خواجه :
نيست در لوح دلم جز الف قامت يار

چكنم حرف دگر ياد ندادم استادم

اگر جناب شيخ احمد بگويد: با اين ابتلا به معاش و زن و بچه و رفيق و دوست چطور مى شود آدم ترك ماسوى الله بكند و در قلبش غير ياد او چيزى نباشد، اين فرض به حسب متعارف بعيد است و شدنى نيست ، مى گوييم : آن مقدارى كه تو بايد ترك كنى ، آن هر كسى است كه تو را از ياد او جل شانه نگاه دارد، با آن شخص بايد به مقدار واجب و ضرورت بيشتر محشور نباشى ، و اما هر كس كه خدا را به ياد تو بياندازد، ترك مجالست او صحيح نيست .
حضرت عبسى على نبيناو آله و عليه السلام فرمودند: معاشرت كنيد كبا كسانى كه رويت آنها خدا را به ياد شما مى اندازدالحاصل طالب خدا اگر صادق باشد، انس خود را يواش يواش از همه چيز ببرد، و همواره در ياد او باشد مگر اشخاصى را كه در اين جهت مطلوب به كارش بيايد و آن هم به مقدار لازمه آن كار، پس با آنها بودن منافاتى با ياد خدا بودن ندارد، و محبت اين اشخاص هم از فروع محبت الهى است - جل شانه - منافات با محبت الهى ندارد.
اگر شيخ احمد بگويد: اينها حق است ، وليكن من با اين حال نمى توانم به جا بياورم ، زيرا كه شياطين انس و جن به دور ما احاطه كرده ، متصل وسوسه مى كنند، هميشه مانعند و ما هم كناره بالمره نمى توانيم بكشيم ، امر معاش * اختلال پيدا مى كند، از عهد خودمان هم بر نمى آييم تا كار به كار كسى نداشته ، مشغول خودمان باشيم ، ما كجا، اين حرفها كجا! جواب مى گوييم : اگر امورات ، آنى :): يكباره ) باشد همين طور است كه مى گويى ، از اين هم بزرگتر مثل كوه بدوا :): در آغاز) به نظر آدم مى آيد كوچك نيست ، ليكن اشكال در اين است كه تكليف شاق نكرده اند، امورات تدريجى است ، پس * همين قدر كه تدريجى شد، ديگر كار درست مى شود، مردم بتدريج باز و شاهين و ساير مرغهاى صيدى را رام كرده ، به دست گرفته اند.
پس كلام اينكه : در هر مرتبه كه هستى آن نيم رمق كه دارى ، آن قدر را كه به سهولت مى توانى به عمل آورى ، اگر در آن مسامحه نكردى ، آن را به جا آوردى ، يك چنين هم بر قوت تو مى افزايد، بلكه زياده ، زيرا كه فرمود: تو يك وجب بيا، من يك زراع و اگر نه ، مسامحه كردى ، آن مقدار قو،هم در معرض زوال است ، مثلا شب را تا صبح خوابيدى ، بناى بيدارى داشتى ، نشد، حالا كه اول صبح است ، تا ملتفت شدى ، پاشو، بين الطلوعين را بيدار بودن اين خودش هم فيض عليحده و توفيقى است از جانب حضرت اله جل جلاله ، اين را به مسامحه بر خودت تقويت مكن ، به شيطان گوش مده كه مى گويد: حالا به وقت نماز صبح زياد است ، قدرى بخواب ، غرض او معلوم است .
و همچنين در مجلسى نشستى ، خيلى لغو و بيهوده گفتى ، دلت سياه شد، اما مى توانى نيم ساعت زودتر پاشوى ، به تدبير و حيل :): چاره انديشى )، پس اين نيم ساعت را از دست مده ، پاشو برو، و مگو چه فايده اى دارد، من از صبح به خرابى مشغولم ، باز مى توان به اين جزيى خيلى از كارها (را) پيش ببرى آن شاء الله تعالى
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

پس بر شيخ احمد لازم آمد، عمل كردن (به ) اين ترتيب كه مى نويسم :
اولا هر كارى دارد بايد اوقات خود را ضايع نكنى (تا) بعضى از وقت او مهمل در برود، بايد براى هر چيزى وقتى قرار دهد، اوقات او (بايد) منقسم گردد، وقتى را بايد وقت عبادت قرار دهد، هيچ كارى در آن وقت غير از عبادت نكند، وقتى را وقت كسب و تحصيل معاش خود قرار دهد، و وقتى را رسيدگى به امور اهل و عيال خود، و وقتى را براى خود و خواب خود قرارداد، ترتيب اينها را به هم نزند، تا همه اوقات او ضايع گردد، مهما امكن اول شب را وقت خواب قرار دهد، بيخود ننشيند، آخر شب از او فوت شود، و متذكرا :): در حال گفتن ذكر) او را خواب ببرد، با طهارت بخوابد، ادعيه ماثوره را بخواند، خصوص تسبيح حضرت صديقه طاره عليه السلام را، و در سيرى شكم هيچ وقت خود را جنب نكند، و پيش از صبح بيدار شود، تا بيدار شد سجده شكرى به جا آورد، اگر خودش هم بيدار نمى شود اسباب بيدارى فراهم بياورد. بعد از بيدار شدن به اطراف آسمان نگاه كرده ، به تامل چند آيه مباركه كه اول آنها آن فى خلق السموات و الارض * است ، تا انك لا تخلف الميعاد (44) (را) بخواند، بعد تطهير كرده ، وضو گرفته ، مسواك نموده و عطرى استعمال كرده ، سر سجاده خود بنشيند، دعاى الهى غارت نجوم سمائك (45) را بخواند. پس * شروع به نماز نمايد به آن ترتيب كه فقها رضوان الله عليهم نوشته اند. مثل شيخ بهاءالدين عليه الرحمه در مفتاح الفلاح ، و ديگران در مصابيح و غيرها نوشته اند، به مقدار وقتش ملاحظه عمل و تفصيل و اختصار آن را بنمايد.
الحاصل تا اول آفتاب وقت عبادت قرار دهد، هيچ شغلى به جاى نياورد غير از عبادت ، كارهاى ديگر را به آن وقت نياندازد همه را در اذكار و اوراد مشروعه مشغول باشد، اگر هنوز اهل فكر نشده باشد، و اما اگر مرورش به ساحت فكر افتاده ، هر رشته فكرى كه در دست داشته ، در خلال اين اوقات اعمال نمايد، اگر ديد به سهولت فكر جارى است ، پى فكر برود - عوض * آوراد و تعقيبات - و اگر ديد فكر جامد است ، آن را ول كرده ، پى ذكر برود. و ملاحظه نمايد هر عملى را كه بيشتر در وى تاثير دارد، آن را بر همه اوراد مقدم دارد، چه قرائت قرآن ، چه مناجات ، چه دعا، چه ذكر، چه نماز، چه سجده
بارى بعد از آن ، ترتيبات امور خانه را دستور داده ، به مقدار ضرورت با اهل خانه محشور شده ، به بازار برود و هر كس را كه ديد، غير از اسلام چيزى نگويد. مشغول ذكر خودش باشد تا وارد بازار شود، ذكر مخصوصى در ورود به بازار وارد شده ، آن را بخواند، بساط خود را پهن نمايد، متذكرا :): در حالى كه ذكر مى گويد) به كار خود مشغول باشد، ذكر كردن در بازار ثواب خيلى دارد. شخص ذاكر در بازار به منزله چراغى است در خانه ظلمانى ، خود را بى خود در امور دنيويه مردم داخل نكند، مردم را دور خود جمع نكند، حتى موعظه هم نكند. بلى اگر منكرى ديد از كسى ، به طريق خوش * اگر بتواند آن را رفع نمايد، و اما اگر ديد تاثير نخواهد كرد، يا گفتى بدتر مى كنند، نبايد دست بزند، كار نداشته باشد. و اوقات مخصوصه نمازها را مراعات نمايد، و مهماامكن :): تا اندازه اى كه ممكن است ) غالبا با طهارت باشد، بعد از نماز صبح صد مرتبه استغفار صد مرتبه كلمه توحيد و يازده مرتبه سوره توحيد و صد مرتبه اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم را ترك نكند، و استغفارات خاصه بعد از نماز عصر را بخواند با ده مرتبه سوره قدر، و مهماامكن روزه را ترك نكند، خصوص سه روز از هر ماه را كه پنجشنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است ، اگر مزاج او مساعد باشد، و الا مراعات مزاج اوليا است . زيرا كه بدن مركوب انسان است ، اگر صدمه اى خورد از پا مى افتد، لذا نبايد خيلى هم به هواى آن بچرخد تا اينكه ياغى شود كه او را ديگر اطاعت نكند.
خير الامور اوسطها در همه چيز جارى است ، افراط و تفريط، هيچ كدام صحيح نيست ، اين است كه فرموده اند: عليكم بالحسنه بين السيئتين . :): بر شما باد به انجام حسنه و نيكوكارى بين دو بدى ) و در هروقت از شب كه بتواند خوب است كه يك سجده طولانى هم به جا بياورد، به قدرى كه بدن خسته شود و ذكر مبارك آن را هم سبحان ربى الاعلى و بحمده قرار دهد، و مهما امكن هر چه مى خواند بايد با قلب حاضر باشد، حواسش جاى ديگر نباشد و مداومت هم بكند - (تا) عمل ، ملكه و عادت او شود، تا اينكه ترك نگردد.
فعلا محل بيش از اين گنجايش ندارد، اين چون كلمه على سبيل الاختصار قلمى گرديد و اگر مطلبى ديگر هم لازم شد، شايد بعد نوشته شود آن شاء الله تعالى .
حرره محمد البهارى الهمدانى
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

دستورالعملى از سيد صدرالدين محمد موسوى كاشف دزفولى (46)
در بيان چيزهايى كه سالك حق بايد آن ها را عمل نمايد
فصل اول : در عمل كردن به طاعات واجبه و بيان آنها برسبيل اجمال ، و اين مشتمل است بر چند مطلب :
(آداب باطنى نماز)
مطلب اول : در ذكر نمازهاى واجب
بدان ! بدرستى كه از جمله نمازهاى واجب ، هفده ركعت نماز يوميه است كه در شبانه روز بايد به جا آورد، با آداب و شروطى كه در كتب فقها مذكور است . بايد از اول ، ظاهر نماز را درست بكنند. بعد از آن سعى نمايند در اصلاح باطن او، كه نماز را ظاهرى هست و باطنى . ظاهر او همين صورتى است كه به اركان و آداب به جاى آورند و باطن او حضور دل است در وقت فعل آن ، از اول تا آخر، يعنى متوجه حق باشد در وقت نماز، به حيثى كه خيالى به غير حق در دل او نگذرد. و اين حاصل نمى شود مگر به ترك شهوات و گوشه گرفتن از بناى دنيا و رفض تعلقات و مداومت كردن در خلوت به ذكر و فكر. تا نفس محجوب است به حجاب شهوات ، التفات تمامى براى او رو نمى دهد به خدا.
بدان ! بدرستى كه نماز را صورت باطنى هست و آن را شش خصال يافت مى شود: حضور قلب و تفهم و تعظيم و هيبت و رجا و حيا. و اين شش * خصلت حالات نيكويى هستند كه يافت نمى شوند تمامى اينها مگر در مومنى كه امتحان كرده باشد خدا دل او را به نور معرفت و ايمان . اما بين اين خصال :
حضور قلب
مقصود آن است كه فارغ سازد دل را از غير آنچه مشغول به فعل آن است . پس بايد فكر او جارى نباشد در غير آن امر، و هرگاه گردانيد فكر خود را از غير چيزى كه دل در پى اوست و ثابت ماند در دل ذكر چيزى كه او در پى آن است ، پس بتحقيق در اين صورت حاصل شده است براى او حضور قلب .
تفهم
يعنى فهميدن معناى كلام ، و اين امرى است وراى حضور قلب ، پس گاه باشد كه دل حاضر است با لفظ، و حال آنكه حاضر نمى شود با معناى آن . و رسيدن دل ، به علم به معناى لفظ، همان چيزى است كه ما اراده كرده ايم از تفهم ، و اين مقامى است كه تفاوت دارند مردم در اينجا
تعظيم
و او، امرى است وراى حضور قلب و فهميدن ، به جهت آنكه مرد گاهى گفتگو مى كند با غلام خود و آن بنده دلش حاضر است نزد مخاطبه آقا و مى فهمد معانى حرفهاى او را، و حال آنكه تعظيم كننده از براى او نمى باشد.پس ، تعظيم ، غير حضور قلب و فهم است .
هيبت
و او نيز غير تعظيم است ، به جهت آنكه كسى كه نترسد، نمى گويند او هايب است ، پس هيبت خوفى است كه مصدر آن جلال است . حضرت زين العابدين و سيدالساجدين على بن الحسين عليه السلام نماز مى كرد در هر شبانه روزى هزار ركعت و هر گاه وضو مى ساخت رنگ مبارك او زرد مى شد پس هر گاه بر مى خاست به نماز عارض مى شد او را لرزه اى . پس سؤ ال كردند آن حضرت را از اين حال ، فرمود: نمى دانيد كه در برابر چه كسى من ايستاده ام !(47)
رجا
شكى نيست كه رجا غير از آنهاست ، چه ، بسيار كسى كه نگاه مى دارد تعظيم پادشاهى را و هيبت او را در نظر دارد به جهت آنكه مى ترسد از سطوت او، و حال آنكه اميد ندارد انعام او را، و بنده بايد اميد داشته باشد به نماز كردن خود، ثواب را از خدا، چنان كه مى ترسد به سبب تقصير خود، از عقاب او.
حيا
و اين زايد است بر تمامى آن خصال ، به جهت آنكه سبب حيا مشهود است به تقصير خود و توهم گناه كردن و گاه هست كه تصور مى شود تعظيم و خوف و رجا از غير حيايى ،، در وقتى كه تصور نمى كنند تقصير خود را،
و بدان ! كه از براى اين امور مذكور اسباب و بواعثى چند هست :
اما سبب حضور قلب
پس او قصد است ، به جهت آنكه دل انسان تابع قصد اوست ، پس حاضر نمى شود مگر در چيزى كه قصد مى كند آن را. دل هرگز معطل نمى ماند، اگر حاضر در نماز نباشد، در امور دنيا حاضر خواهد بود. پس چاره اى در احضار قلب نيست مگر به گردانيدن قصد به سوى نماز.
و قصد نمى گردد به سوى نماز، مادامى كه ظاهر نشود اينكه غرض و مطلوب منوط است به قصد، و او ايمان و تصديق كردن است به اينكه آخرت ، بهتر و باقى تر است از دنيا، و نماز وسيله رسيدن است به آخرت . پس هرگاه اضافه شد اين به سوى حقيقت علم به حقارت دنيا و مهمات آن ، حاصل مى شود از مجموع اينها حضور قلب در نماز.
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

و اما هيبت و خوف
پس حالتى است از براى نفس كه پيدا مى شود از معرفت به قدرت خدا و سطوت :):توانايى و شكوه ) و بطش :):چيرگى ) او و نفاذ :):نفوذ) امرش و اينكه حق تعالى چنان است كه اگر هلاك نمايد خلق اولين و آخرين را، يك ذره از پادشاهى او مك نمى گردد و با وجود اين ملاحظه كند بلاهايى كه به انبيا و اوليا نازل شده . پس معرفت اينها منشا حصول هيبت است در دل و هر قدر كه زياد مى شود علم به خدا و كبريايى او، زياد مى شود هيبت و خشيت .
و اما سبب رجا
پس او، معرفت لطف خدا و كرم او و توسعه رحمت و فضل و احسان و انعام اوست و معرفت لطايف صنع او و معرفت صدق او در وعده ثواب و بهشت بر گزاردن نماز. و هرگاه حاصل شد يقين به وعده او و معرفت لطف او پيدا مى شود از مجموع اينها رجا.
و اما سبب حيا
پس آن شعور است به تقصير نفس در عبادت ، و علم است به عجز از قيام به تعظيم خدا - چنان كه مى بايد. مطلع شدن به بسيارى عيوب نفس و آفات او و كمى اخلاص نفس و ميل او به سوى لذات دنياى فانى در همه افعالش . همچنين علم داشتن به اينكه حق تعالى بيناست و مطلع است بر باطن امور و بر چيزهايى كه در دل مى گذرد، هر چند در كمال پنهانى باشد. و هرگاه اين معارف از روى يقين حاصل شدند، از آنها حالتى پيدا مى شود كه او را حيامى نامند
پس ، بعد از آن بدان ! بدرستى كه نماز كامل مثل انسان كاملى است كه مشتمل هست بر روحى و جسدى ، منقسم است به ظاهرى و باطنى ، و از براى روح و باطن او، اخلاق و صفاتى چند هست و از براى جسد و ظاهر او، اعضا و جوارحى چند است .
پس ، روح نماز معرفت حق اول است و معرفت عبوديت از براى او، از روى اخلاص ، و اخلاق و صفا باطنه او معانى است كه مذكور است و اما اعضا و جوارح او، پس آن قيام است و قرائت و ركوع و سجود.
مطلب دوم ، در ذكر صوم و زكات و حج است .
بدان ! كه بدرستى كه صوم به معناى منع است و بازداشتن نفس از چيزى ، و صوم ماه رمضان واجب است به نص قرآن و صوم را سه مرتبه است :
اول ، مرتبه عام و آن منع نفس است از خوردن و آشاميدن و از ديگر مبطلات .
دوم ، مرتبه خاص است و آن منع كردن نفس است از آنچه مذكور شد با اينكه اعضا و جوارح را نيز منع كند از معصيت . مثلا چشم را منع نمايد از نظر به نامحرم و گوش را نيز منع كند از شنيدن غنا و غيبت و زبان را از فحش * دادن و غيبت كردن و همچنين باقى جوارح را.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : هرگاه روزه دارى ، مى بايد كه روزه باشد گوش تو و چشم تو و موى تو و پوست تو و جميع اعضاى تو از محرمات بلكه از مكروهات . و فرمود كه : روزه تو مانند روز افطار تو نباشد. (48)
سوم ، مرتبه خاص الخاص است و آن منع نفس و جوارح است از آنچه مذكور شد با اينكه دل را پاك نمايد از تعلق به غير خدا و منع كند دل را از التفات به غير حق . و اين مرتبه انبيا و ائمه معصومين و قليلى از اولياء الله كه به سبب متابعت انبيا و ائمه عليه السلام به اين مرتبه رسيده اند.
(خواص روزه كامل )
روزه اى كه واقع شود به شروط و آداب از روى كمال ، او را هفت خاصيت است :
اول آنكه ، شبيه به ملائكه شوند به سبب خالى كردن شكم از طعام و حفظ جوارح از معاصى ، دوم آنكه ، به سبب گرسنگى و تشنگى خاطر خود آورند تشنگى و گرسنگى روز قيامت را، سوم آنكه ، به درد دل فقيران واقف شوند كه درد گرسنگى چون است ، چهارم آنكه ، قدر نعمت خدا را بدانند، چه انسان تا گرسنه و تشنه نشود، قدر نان و آب نداند، پنجم آنكه ، از گرسنگى ، صفاى دل حاصل شود و صفاى دل سبب قرب حق گردد، ششم آنكه ، آسان مى شود بر او بذل كردن طعام و شراب در راه حق ، هفتم آنكه ، راه گذر شيطان را تنگ مى كند و دماغ او را به خاك ماليده مى شود. و اشاره به اين شده است در حديث كه فرموده اند: روزه سپرى است از آتش . (49) چه ، شهوات نفسانى به منزله آتشند، بلكه عين آنند و چون انسان گرسنه شود و تشنه ، آتش شهوت فرو مى نشيند و در فرو نشستن او آتش جهنم از اين كس * دور مى گردد، پس روزه سبب نجات اوست از آتش جهنم ، و به سبب علو درجه صاحب روزه است
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

و اما هيبت و خوف
پس حالتى است از براى نفس كه پيدا مى شود از معرفت به قدرت خدا و سطوت :):توانايى و شكوه ) و بطش :):چيرگى ) او و نفاذ :):نفوذ) امرش و اينكه حق تعالى چنان است كه اگر هلاك نمايد خلق اولين و آخرين را، يك ذره از پادشاهى او مك نمى گردد و با وجود اين ملاحظه كند بلاهايى كه به انبيا و اوليا نازل شده . پس معرفت اينها منشا حصول هيبت است در دل و هر قدر كه زياد مى شود علم به خدا و كبريايى او، زياد مى شود هيبت و خشيت .
و اما سبب رجا
پس او، معرفت لطف خدا و كرم او و توسعه رحمت و فضل و احسان و انعام اوست و معرفت لطايف صنع او و معرفت صدق او در وعده ثواب و بهشت بر گزاردن نماز. و هرگاه حاصل شد يقين به وعده او و معرفت لطف او پيدا مى شود از مجموع اينها رجا.
و اما سبب حيا
پس آن شعور است به تقصير نفس در عبادت ، و علم است به عجز از قيام به تعظيم خدا - چنان كه مى بايد. مطلع شدن به بسيارى عيوب نفس و آفات او و كمى اخلاص نفس و ميل او به سوى لذات دنياى فانى در همه افعالش . همچنين علم داشتن به اينكه حق تعالى بيناست و مطلع است بر باطن امور و بر چيزهايى كه در دل مى گذرد، هر چند در كمال پنهانى باشد. و هرگاه اين معارف از روى يقين حاصل شدند، از آنها حالتى پيدا مى شود كه او را حيامى نامند
پس ، بعد از آن بدان ! بدرستى كه نماز كامل مثل انسان كاملى است كه مشتمل هست بر روحى و جسدى ، منقسم است به ظاهرى و باطنى ، و از براى روح و باطن او، اخلاق و صفاتى چند هست و از براى جسد و ظاهر او، اعضا و جوارحى چند است .
پس ، روح نماز معرفت حق اول است و معرفت عبوديت از براى او، از روى اخلاص ، و اخلاق و صفا باطنه او معانى است كه مذكور است و اما اعضا و جوارح او، پس آن قيام است و قرائت و ركوع و سجود.
مطلب دوم ، در ذكر صوم و زكات و حج است .
بدان ! كه بدرستى كه صوم به معناى منع است و بازداشتن نفس از چيزى ، و صوم ماه رمضان واجب است به نص قرآن و صوم را سه مرتبه است :
اول ، مرتبه عام و آن منع نفس است از خوردن و آشاميدن و از ديگر مبطلات .
دوم ، مرتبه خاص است و آن منع كردن نفس است از آنچه مذكور شد با اينكه اعضا و جوارح را نيز منع كند از معصيت . مثلا چشم را منع نمايد از نظر به نامحرم و گوش را نيز منع كند از شنيدن غنا و غيبت و زبان را از فحش * دادن و غيبت كردن و همچنين باقى جوارح را.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : هرگاه روزه دارى ، مى بايد كه روزه باشد گوش تو و چشم تو و موى تو و پوست تو و جميع اعضاى تو از محرمات بلكه از مكروهات . و فرمود كه : روزه تو مانند روز افطار تو نباشد. (48)
سوم ، مرتبه خاص الخاص است و آن منع نفس و جوارح است از آنچه مذكور شد با اينكه دل را پاك نمايد از تعلق به غير خدا و منع كند دل را از التفات به غير حق . و اين مرتبه انبيا و ائمه معصومين و قليلى از اولياء الله كه به سبب متابعت انبيا و ائمه عليه السلام به اين مرتبه رسيده اند.
(خواص روزه كامل )
روزه اى كه واقع شود به شروط و آداب از روى كمال ، او را هفت خاصيت است :
اول آنكه ، شبيه به ملائكه شوند به سبب خالى كردن شكم از طعام و حفظ جوارح از معاصى ، دوم آنكه ، به سبب گرسنگى و تشنگى خاطر خود آورند تشنگى و گرسنگى روز قيامت را، سوم آنكه ، به درد دل فقيران واقف شوند كه درد گرسنگى چون است ، چهارم آنكه ، قدر نعمت خدا را بدانند، چه انسان تا گرسنه و تشنه نشود، قدر نان و آب نداند، پنجم آنكه ، از گرسنگى ، صفاى دل حاصل شود و صفاى دل سبب قرب حق گردد، ششم آنكه ، آسان مى شود بر او بذل كردن طعام و شراب در راه حق ، هفتم آنكه ، راه گذر شيطان را تنگ مى كند و دماغ او را به خاك ماليده مى شود. و اشاره به اين شده است در حديث كه فرموده اند: روزه سپرى است از آتش . (49) چه ، شهوات نفسانى به منزله آتشند، بلكه عين آنند و چون انسان گرسنه شود و تشنه ، آتش شهوت فرو مى نشيند و در فرو نشستن او آتش جهنم از اين كس * دور مى گردد، پس روزه سبب نجات اوست از آتش جهنم ، و به سبب علو درجه صاحب روزه است
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

نهم ، ذكر كردن است و هر روزى از ادعيه و اذكار مداومت نمودن از اهم مطالب سالك است ، خصوص در تعقيب فرايض يوميه كه بيشتر تاكيد در آن وارد است ، و دوام فكر از اعظم شرايط رياضت و سلوك راه حق است و بهترين اذكار ذكر لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين (52)
دهم ، (از) بسيار خوردن و بسيار آشاميدن و بسيار گفتن و بسيار خوابيدن و بسيار جمع مال كردن (بپرهيزد) كه اينها طالب را از حق باز مى دارد و سبب حجاب او مى شود.
يازدهم ، ضايع نساختن اوقات عمر در امورى كه به كار آخرت او نيايد، هر چند آن امور مباح باشند، چه عمر سرمايه انسان است ، بايد به اين ، تحصل ربح آخرت و درجات قرب حق نمايد.
دوازدهم ، به حسن خلق با مردم مدارا كردن و حسن بشره معاشرت نمودن و رورا ترش نكردن به كسى ، هر چند نسبت به بدان باشد، مگر هرگاه حسن بشره نسبت به شخص عاصى سبب جرات او گردد در معصيت ، كه آن وقت رو ترش كردن اولى است .
سيزدهم ، احتزاز از سوء ظن به مردم .
چهاردم ، اوقات را ضبط نمودن ، به اين معنى كه شبانه روز را قسمت نمايد و هر قدرى از آن صرف چيزى كه ضرور است ، بنمايد، مثلا شب در اول آن بخوابد قدرى و در آخر آن برخيزد به نوافل ، نه اينكه شب را تمام بخوابد يا تمام بيدار باشد، مگر در ليالى متبركه كه احياى تمام شب سنت است ، و روز را نيز تقسيم نمايد، قدرى براى كسب معيشت ، چه ، تحصيل قوت از وجه حلال براى خود و عيال واجب است ، بلكه بهترين عبادتهاست .
مطلب سوم ، در رياضت نفس
در اين مقام مراد از رياضت ، منع نفس حيوانى است از انقياد و مطاوعت قواى شهوى و غضبى و آنچه به اين دو تعلق دارد و منع ناطقه از متابعت قواى حيوانى در رذايل اخلاقى و اعمالى مانند حرص بر جمع مال و طلب جاه و توابع آن ، از مكر و حيله و خدعه و غلبه و تعصب و حقد و حسد و فجور و انهماك :):پافشارى ) در شرور و غير آن ، كه از او حادث مى شود و ملكه گردانيدن نفس در اطاعت عقل و عمل ، بر وجهى كه رساننده او باشد به كمالى كه او ممكن باشد.
(و چنين نفسى را نفس ) مهلمه گويند. و نفسى كه متابعت قواى شهوى كند، او را بهيمى خوانند، و آن نفسى كه متابعت قواى شهوى كند، او را بهيمى خوانند، و آن نفس كه متابعت قواى غضبى كند او را سبعى گويند. و آن نفسى كه رذايل او را ملكه شود، شيطانى گويند. و در كلام مجيد حضرت حق اين جمله را اماره خوانده است .
وقتى كه (نفس ) ميل به خير كند، از شر پشيمان شود و خويشتن را ملامت كند، او را لوامه خوانند و هرگاه منقاد :):پيرو) عقل باشد و طلب خير او را ملكه شده باشد، او را نفس مطمئنه خوانند.
و غرض از رياضت سه چيز است : يكى ، رفع موانع از وصول حق و آن شواغل ظاهر و باطن باشد .
دوم ، نفس حيوانى را مطيع عقل گردانيدن در عملى كه باعث كمال است .
سوم ، ملكه گردانيدن نفس و ثبات بر آنچه معد قبول فيض تعالى است ، تا به كمالى كه ممكن است برسد.
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

مطلب چهارم ، در ذكر جوع و مدح كم خوابى
بدان ! بدرستى كه اعظم مهلكات از براى پسر آدم ، شهوت و شكم است ، چون وصول به مشتهيات مطعم و منكح ممكن نيست مگر به مال ، پس * حاصل مى شود رغبت به مال ، و همچنين مال حاصل نمى شود مگر به جاه و از تحصيل مال و جاه پيدا مى شود انواع آفات و ملكات رديه ، مثل حسد و حقد و بخل و ريا و عداوت و امثال اينها و اينها هم در حقيقت ثمره شهوت شكمند.
از حضرت رسول الله (ص ) روايت شده كه فرمودند: فكر كردن نصف عبادت است و كم خوردن تمام عبادت است .. و فرمود مؤ من در يك روده مى خورد و منافق در هفت روده . (53)
از گرسنگى حاصل مى شود: كم خوابى و سبك بيدار شدن در شب براى عبادت ، و صحت بدن ودفع امراض ، چه سبب اكثر بيماريها پرخوردن است :
و اما كم خوابى و بيدارى بر دو نوع است : بيدارى دل و بيدارى چشم . پس * بيدار شدن اوست از خواب غفلت براى جستجو و طلب مشاهده مطلوب و بيدارى چشم به جهت آن است كه دل را در طلب مشاهده نگه دارد.
بايد دانست كه پر خوابيدن دل را مى ميراند و كم خوابى سبب صفاى دل مى شود، بلكه ديده بيدار، سر حلقه سلسله آگاهى و دل شب زنده دار گنجينه اسرار الهى است .
مطلب پنجم ، در ذكر عزلت و مدح خاموشى
بايد دانست كه سلوك راه حق ، استقامت بر طريق هوى و التزام بر خلوص * عبادت و مطالعه كتاب قلب و مراقبت امور باطن ، بى عزلت صورت نبندد.
در وصاياى حضرت رسول (ص ) به اباذر مى فرمايد:
اى اباذر! همنشين خوب بهتر است از تنهايى و تنهايى بهتر است از همنشين بد. اى اباذر! مصاحبت مكن مگر مؤ من را. (54)
چه خوش گفته است بعضى از ارباب حال :
شاهد خلوت عجب حورى سر شتى بوده است

دورى از ديدار مردم خوش بهشتى بوده است

امام كاظم (ع ) فرمود:
اى هشام ! صبر كردن بر تنهايى نشانه قوت عقل است ، پس كسى كه تعقل و ادراك او از جانب خدا باشد، عزلت مى گزيند از اهل دنياو از رغبت كنندگان به دنيا و رغبت مى نمايد و به آنچه نزد خداست . (55)
اما فضيلت خاموشى
پس بدان ! بدرستى كه زبان ، ترجمان دل است و از جمله اعضا نسبت او به دل ، تمامتر، و كلماتى كه بر وى جارى مى شود، اثر آن در دل از اثر اعمال ساير جوارح بيشتر است .
چون سخنهاى زشت و فضول گويد، دل تاريك شود و چون سخن حق گويد، دل روشن گردد و بسيار گويى دلمردگى آرد. و چون دروغ گويد، صورت دل كج شود و حقايق اشيا را راست نبيند.
و احاديث بسيار در مدح خاموشى و مذمت پر گفتن وارد است ، از آن جمله در كافى از حضرت امام رضا (ع )منقول است كه فرمودند.
از جمله نشانه هاى عقل ، حلم و خاموشى است ، بدرستى كه خاموشى بابى است از بابهاى حكمت ، بتحقيق خاموشى كسب مى كند دوستى مردم را و دليل است بر هر خيرى (56)
از آفات زبان است :
اول ، سخن گفتن در چيزى كه فايده نداشته باشد.
دوم ، فضول كلام است و خوض كردن در چيزى كه مقصود نيست .
سوم ، خوض در باطل است و آن سخن گفتن در معاصى است . و نوشتن اين سخنها در كتب كه مردم بخوانند نيز حكم گفتن به زبان را دارد.
چهارم ، ستيزه كردن و مجادله نمودن .
پنجم ، خصومت كردن .
ششم ، تعقيد در سخن ، يعنى تكلف در ملاحظه سجع و فصاحت .
هفتم ، فحش و سب است و بدزبانى .
هشتم ، لعن ، مگر لعن بر مستحقين آن از اعداء الله از اجل عبادات است .
نهم ، غنا.
دهم ، مزاح و خوش طبعى كردن .
يازدهم ، سخريه و استهزاء كردن .
دوازدهم ، افشاى سر
سيزدهم ، وعده دروغ
چهاردهم ، دروغ در سخن و در قسم خوردن كه از اقبح ذنوب است
پانزدهم ، غيبت و آن اعظم آفات زبان است ،
شانزدهم ، سخن چينى
هفدهم ، نفاق و دورويى ، در برابر شخص طورى سخن بگويد و در عقب او طورى ديگر.
هجدهم ، مدح و ذم به اشخاصى كه لايق مدح يا ذم نباشند.
نوزدهم ، غفلت از دقايق .
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

مطلب چهارم ، در ذكر تقوا و مراقبه و محاسبه نفس و تفكر است
اما تقوا

پس معناى آن پرهيز است از معاصى از خوف خداى تعالى و دورى از رحمت او. ناقصانى كه طالب كمال باشند، از هر چه منافى كمال باشد، يا مانع از حصول كمال يا شاغل از سير و سلوك در طريق كمال باشد، بايد پرهيز كنند.
در حقيقت ، تقوا مركب است از سه چيز: يكى خوف و ديگر تحاشى :): سرباز زدن ) از معصيت سوم طلب قربت .
ايات و احاديث بسيار در مدح تقوا و متقيان وارد شده است . حضرت باقر (ع )مى فرمايد: بدرستى كه صعبترين عبادتها پرهيزكارى است .
بدان ! بدان ! كه تقوا را سه مرتبه است . اول : پرهيز از حرام ، كه مرتبه عوام است ، دوم ، پرهيز از شبهه ، كه مرتبه خاص است ، سوم ، پرهيز از فضول مباحات ، كه مرتبه خاص الخاص است .
و اما محاسبه و مراقبه نفس
مراد از محاسبه ، آن است كه طاعات و معاصى را با خوا حساب كند، اگر طاعت او بيش از معصيت است ، بنگرد به نعمتهايى كه خدا به او داده و رزق او را كه از ابتداى خلقت تقدير كرده ، پس با اين همه نعمتها كه نتواند شمرد، بر تقصير خود در همه احوال واقف شود.
و اما اگر طاعت و معصيت او مساوى باشند، بايد بداند كه در مقابل اين نعمتها هيچ به بندگى قيام نكرده است ، آن وقت به تقصير خود بيشتر مطلع خواهد شد و اگر معاصى بيشتر باشد پس واى بر او!
و چون طالب كمال و سالك صاحب حال ، اين حساب با خود كند، بايد از او جز طاعت در وجود نيايد و خويشتن را با وجود طاعت مقصر داند.
و در حديث است كه : حساب خود را بكنيد، پيش از آنكه حساب شما را بكنند، و اگر حساب خود نكند، در معصيت دست درازى خواهد كرد، به سبب آنكه نمى داند قدر گناه كرده است و گاه باشد به سبب غفلت مطلقا ادراك معصيت ننمايد و خيال كند كه گناه نكرده است . هر بنده اى كه چشم بصيرت او روشن باشد، مى فهمد و مشاهده مى كند كه حق تعالى در روز قيامت حساب خلق را مى طلبد، حتى از مثقال و ذره مى پرسد و از چشم بر هم زدن سوال مى كند، پس بر خود لازم دارد دوام محاسبه را و مطالبه كند از نفس حركات و سكنات را، حتى نفسهايى كه مى زند كه ايا در رضاى حق بوده يا به هواى نفس و شيطان . و هرگاه چنين كرد، سبك مى شود حساب او و نيكو مى گردد بازگشت او به سوى پروردگارش .
مراقبه
بايد مراقب اين باشد كه حق تعالى مراقب اوست در هرحركتى و سكونى و در هر كلامى و سكوتى وبداند كه حق تعالى مطلع است بر ضماير، عالم است به سرائر، رقيب است بر اعمال بندگان واينكه سر دل در پيش او مكشوف است ، چنانكه ظاهر بشره :):رخ ) از براى خلق آشكار است .
و به اين جهت حضرت رسول (ص ) فرمود: فرمود: احسان اين است كه عبادت كنى خدا را، گويا تو مى بينى او را، پس اگر تو نبينى او را، بدرستى كه او مى بيند تو را. (63)
و اما تفكر
معناى فكر سير است از ظاهر به باطن و از صورت به معنى و از باطن به حق و چون معرفت صفات كمال و ذات لايزال منحصر بر دو قسم است : يكى استدلال و ديگر كشف ، پس معناى فكر بر هر دو طريق اطلاق مى توان كرد.
بدان ! كه هيچ كس از تقصان به مرتبه كمال نميرسد مگر به سير كردن و به اين سبب گفته اند اول واجبات تفكر و نظر است و در قرآن اشاره به فكر زياده از آن است كه بتوان شمرد.
و در حديث آمده ، فكر كردن يك ساعت بهتر است از عبادت هفتاد سال . (64)
مطلب پنجم ، در ذكر خوف و رجا و صبر و شكر است
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

و اما تفكر
معناى فكر سير است از ظاهر به باطن و از صورت به معنى و از باطن به حق و چون معرفت صفات كمال و ذات لايزال منحصر بر دو قسم است : يكى استدلال و ديگر كشف ، پس معناى فكر بر هر دو طريق اطلاق مى توان كرد.
بدان ! كه هيچ كس از تقصان به مرتبه كمال نميرسد مگر به سير كردن و به اين سبب گفته اند اول واجبات تفكر و نظر است و در قرآن اشاره به فكر زياده از آن است كه بتوان شمرد.
و در حديث آمده ، فكر كردن يك ساعت بهتر است از عبادت هفتاد سال . (64)
مطلب پنجم ، در ذكر خوف و رجا و صبر و شكر است
اما خوف
عبارت است از آلم باطن و سوزش آن به سبب وقوع مككروهى كه اسباب حصول آن ممكن الوقوع باشد يا توقع فوت مرغوبى :):مطلوبى ) كه تلافى آن متعذر بود.
و خوف از خدا، گاهى به سبب معرفت ذات و صفات خداست و گاهى به سبب جنايت بنده از جهت ارتكاب معاصى است و گاهى به سبب هر دو و به حسب معرفت بنده به جلال خداى تعالى و به عيب نفس خود و تقصيرات خود مى باشد.
پس ، خائفترين مردم از پروردگار كسى است كه معرفت او به رب و به نفس * خود بيشتر از ساير مردم باشد و به اين جهت رسول اكرم (ص ) فرمود: من خائفترين شما هستم از خداى تعالى . (65)
و در حق عملما، خداى تعالى فرمود: انما يخشى الله من عباده العلماء (66)
و به قدر كمال معرفت فائض مى شود اثر سوزش از دل بر بدن و بر باقى جوارح و بر صفات نفس . اما در بدن پس به لاغرى و گريه كردن و اما در باقى جوارح پس به منع ايشان از معصيت و بازداشتن به طاعات .
و ما در صفات نفس ، پس ماده شهوات را از دل بكند و در پيش نفس لذات را مكدر سازد. پس به اين سبب شهوات به آتش خوف بسوزند و جوارح مودب شوند، و خشوع و استكانت و صفا و رقت در دل حاصل شود و كبر و كينه و حسد از دل كنده شود. پس مشغول مراقبه و محاسبه و مجاهده و مواخذه كردن نفس در خطرات قلبيه و كلمات لسانيه گردد.
اما رجا
هرگاه مطلوبيت متوقع باشد كه در مستقبل خواهد شد و طالب را گمان باشد به حصول اسباب آن مطلوب ، فرحى را كه از تصور حصول يا توقع حصول در باطن او حادث شود، رجا خوانند.
دنيا مزرعه آخرت است و دل به منزله زمين است و ايمان به منزله تخم است در او، و طاعات و عبادات به منزله پاك كردن زمين و نيكو گردانيدن او و جارى كردن نهر آب است به سوى آن . پس اگر حاصل شده باشد اين اسباب براى شخصى ، لايق است كه اسم رجا بر آن شخص اطلاق شود.
و اما دلى كه مستغرق به محبت دنيا باشد به منزله زمين شوره زارى است كه ترقى نمى كند در او تخم و درو نمى كند كسى مگر آنچه كاشته است . پس * بايد قياس شود رجاى بنده به رجاى زارع
بايد خوف و رجا هر دو مثل هم باشند، يكى بر ديگرى زيادتى نكند. و اما غلبه رجا در بيشتر مردم به سبب غرور و كمى معرفت است ، بلكه بهتر و اصلح براى عوام ، خصوص اهل معاصى از آنها، پيش از آنكه مشرف بر موت شوند، خوف است و اما نزد مردن اصلح ، براى ايشان غلبه رجاست و نيكويى گمان به خدا
و اما صبر
معناى آن حبس نفس است از جزع به وقت وقوع مكروه ، به منع باطن از اظطراب و بازداشتن زبان از شكايت و نگاه داشتن اعضا از حركات غير معتاد.
حضرت رسول (ص ) فرمود:
صبر كردن ، سه صبر است : صبرى است نزد مصيبت و صبرى است بر طاعت و صبرى است از معصيت . پس ، كسى كه صبر كند بر مصيبت تا اينكه رد كند مصيبت را به نيكويى عزاى آن ، مى نويسد خدا از براى او سيصد درجه ، مابين هر درجه تا درجه ديگر مثل آنچه مابين زمين و آسمان است .
و كسى كه صبر كند بر طاعت ، مى نويسد خدا از براى او ششصد درجه ، مابين هر درجه تا درجه ديگر مثل آنچه مابين تخوم (فاصله ) ارض است تا عرش . و كسى كه صبر كند از معصيت ، مى نويسد خدا از براى او نهصد درجه ، مابين هر درجه تا درجه ديگر مثل مابين تخوم ارض است تا منتهاى عرش . (67)
و اما شكر
معناى آن در لغت ، ثناى بر منعم به ازاى نعمت اوست و چون جمله نعمتها از حق تعالى است ، پس بهترين چيزها مشغول بودن به شكر اوست و قيام به شكر به سه چيز حاصل مى شود:
يكى معرفت نعم منعم كه آفاق و انفس از آن است .
دوم ، شادمانى است به وصول آن نعمتها.
سوم ، جهت نمودن در تحصيل رضاى منعم به قدر امكان و استطاعت و آن به محبت او باشد
و اما معرفت ، پس به اينكه بشناسد كه نعمتها همه از خداى تعالى است و اينكه حق تعالى منعم حقيقى است و واسطه در ميانه مسخرند از جانب او.
و اما خوشحال شدن به نعم با هيات خضوع و فروتنى ، پس آن نيز در نفس * الامر شكرى است به دل بر حد خودش .
و اما عمل كردن به چيزى كه آن مقصود منعم است و محبوب اوست و آن تعلق به دل و زبان و باقى جوارح دارد. اما به دل ، پس قصد كند خوبى كردن به همه مردم را. اما به زبان ، پس اظهار كند شكر خدا را به حمد كردن او. و اما باقى جوارح ، پس نعمتهاى خدا را در اطاعت او استفاده نمودن است .
مطلب ششم ، در ذكر شوق و محبت و يقين است .
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

اما شوق
عبارت از يافتن لذت محبتى است كه لازم فرط ارادت باشد آميخته با الم مفارقت . طالبان حق را در حال سلوك بعد از حصول ارادت ، شوق ضرورى باشد و سالك چندان كه در سلوك ترقى كند، شوق او بيشتر گردد و صبر كن تر، تا آنكه به مطلوب رسد.
هرگاه داخل شدى در ميدان شوق ، پس تكبير گو بر نفس و مردار خود از دنيا و وداع كن تمامى مالوفاترا و احرام گير از غير شوق خود، تلبيه گو ميان حيات خود و ممات خود به اين عبارت كه : ايستاده ام به خدمت تو خداوندا، ايستاده ام به امر تو !
مثل مشتاق ، مثل كسى است كه غرق شده باشد به آب ، همت و قصدى ندارد مگر خلاص شدن از آب و بتحقيق هر چيزى را به غير از نجات و خلاص از غرق شدن فراموش كرده است .
و اما محبت
محبت ، ميل نفس است به آنچه كه در شعوربه آن لذتى يا كمالى مقارن باشد و محبت قابل شدت و ضعف است ، اول او ارادت است ، چه ارادت بى محبت نباشد، چنان كه از مناجات المريدين از كلام سيد الساجدين (ع ) مى توان يافت .
بدان ! كه محبت منتهاى مقامات عارفان است و كم كسى باشد كه به اين مرتبه برسد چنان كه حق تعالى فرمايد: ( و الذين آمنوا اشد حبا لله (68)) و در دعاى كميل حضرت اميرالمومنين (ع ) فرموده :
و قلبى بحبك متيما
يعنى : دلم را به دوستى خود بى تاب و بى آرام گردان .
و اين بى تابى اشاره به عشق است كه تمام اوليا و عرفا در نظم و نثر سخن از او مى گويند.
حضرت رسول (ص ) در دعاى خود مى فرمايد:
اللهم ! ارزقنى حبك و حب من يحبك و حب ما يقربنى الى حبك و اجعل حبك احب الى من الماء البارد.(69)
و اما يقين
پس ، عبارت است از اعتقادى جازم و مطابق واقع كه زوالش ممكن نبود و به معناى ديگر، آن است كه اشيا را تماما از مسبب الاسباب ببيند. و صاحب يقين به واسطه ها التفات نكند، بلكه واسطه ها را تمامى مسخر مسبب الاسباب ببيند. بعد از تحصيل ، معرفت نمايد به اينكه خدا مطلع است بر احوال او و شاهد است بر ضميرش ، پس در همه افعال و اعمال با خدا خواهد بود و بيشتر سعى او در تعمير باطن باشد و زينت باطن را از ظاهر اولى بداند، چه ، ظاهر منظرگاه خلق است ، اما باطن نظرگاه حق است .
و يقين را سه مرتبه است : علم اليقين ، عين اليقين و حق اليقين . و در حديث مدح مطلق يقين وارد شده است .
مطلب هفتم ، در ذكر توكل و رضا و تسليم ،
اما توكل
( و من يتوكل على الله فهو حسبه (70)) بدان ! كه توكل منزلى است از منازل دين و مقامى است از مقامات موقنين بلكه از جمله درجات اعلاى مقربين است .
خلاصه توكل اين است كه نه اعتماد به اسباب نمايد و نه ترك اسباب كند، بلكه اسباب را از مسبب الاسباب داند. و هر كس را نسبت به معرفت او، مرتبه اى است در توكل .
بدان ! كه طالب حق هرگاه اعتقاد جازم كند به اينكه فاعلى نيست مگر خدا و حول و قوتى نيست مگر به خدا او اينكه تمامى علم و قدرت بر كفايت بنده ، براى اوست . و بعد از آن بداند كه مهربانى و رحمت و عنايت او به همه بندگان است و اينكه نيست وراى قدرت او و نه وراى علم او و نه وراى عنايت او، عنايتى ، لامحاله دل او بر خداى تعالى اعتماد مى كند و به سوى غير او التفات نمى نمايد.
و اما رضا
عبارت است از خشنودى و آن ثمره محبت است و مقتضى عدم انكار چه در ظاهر و چه در باطن .
از حضرت صادق (ع ) روايت است كه فرمود: داناترين مردم به خدا كسى است كه راضى تر به قضاى الهى . (71)
بدان ! كه فايده رضا در دنيا فراغ دل است از براى عبادت و راحت نمودن از هموم و غموم و در آخرت رضوان خداست و نجات از غضب او، و راه به سوى تحصيل رضا اين است كه بداند آنچه خدا مقدر كرده است از براى او اصلح به حال اوست ، پس آنچه مقدر شده براى او، البته به او مى رسد و آنچه مقدر نشده ، سعى كردن در آن و اعتراض نمودن غلط است . حسرت خوردن بر گذشته و تدبير آينده بركت اوقات را از بين مى برد و باقى مى ماند گناه خشم گرفتن بر او.
و اما تسليم
مراد از تسليم آن است كه هر چه سالك آن را به خود نسبت كرده باشد، به خدا سپارد و اين مرتبه فوق مرتبه توكل است چه توكل كارى كه با خداى تعالى مى گذارد به مثابه آن است كه اورا وكيل مى كند تا بر امرى كه آن را متعلق خود مى شمرد، همه را تعلق به او داند.
و اين مرتبه فوق مرتبه رضا باشد، چه ، در مرتبه رضا هر چه خدا كند، موافق طبع او باشد و در اين مرتبه طبع خود، موافق و مخالف طبع خود، جمله به خدا سپرده باشد و او را طبع نمانده باشد تا آن را موافقى يا مخالفتى بود.
غير تسليم و رضا كو چاره اى

در كف شير نر خونخواره اى
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

بدان ! كه لازم است سالك را در مقام تسليم ، تفويض امور خود به حق ، تا برسد به مرتبه فنا و اين رساله گنجايش ذكر فنا و بقا و مراتب توحيد و وحدت را ندارد.
پس اختتام اين رساله نموديم به مرتبه تسليم ، اميد كه حق تعالى بنده حقير و رو سياره را با جميع دوستان به مرتبه رضا و تسليم كه نهايت مقامات ارباب حال است برساند!
15 : رساله معراج المومنين از سيد صدرالدين محمد موسى كاشف دزفولى (72)
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله المنعم المفضل على العالمين و الصلوه على خير خلقه محمد و آله الطاهرين
بعد، بر خاطر فاتر كمينه بندگان رب العالمين ابن محمد باقر الموسوى صدرالدين رسيد كه شرحى و تحقيقى در بيان اين يك بيت عارف شيرازى مرقوم دارد، چون دخلى تمام دارد در حصول حضور قلب در وقت نماز - كه آن معراج مومن است - هرگاه معنى مراتب فنا را در اذان كه ابتداى عروج روح است در گفتن چهار تكبير، مصلى :):نمازگزار) بفهمد، بسيار اعانت كننده است بر حضور و ترقى كردن به مقام قرب حق در نماز، و آن بيت اين است
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق

چار تكبير زدم يكسره بر هر چه كه هست

بدان - ايدك الله ايها الطالب للحق - كه مقدم بر شرح اين بيت لازم است اجمالا به معنى عشق اشاره كردن ، كه صاحب بصيرت بداند و برسد به معنى فنا، كه چهر تكبير اشاره به چهار مرتبه است . بدان كه در معنى و حقيقت عشق سخنان ارباب طريقت بسيار است و ظاهرا اين است كه حقيقت معنى آن مبهم و بلكه مجهول الكنه مى باشد و ليكن عشق مانند وجود اگر چه غيرالمعلوم باشد از حيثيت كنه و ذات ، اما چون آثار آن مانند پرتو آفتاب بر ذرات ماهيات موجودات تابيده ، از آن معرفتى به وجود و نورانيت آفتاب حاصل مى شود. مختصر سخن در اين مطلب اين است كه عشق اطلاق مى شود بر افراط محبت ، و محبت ادراك ملايم است و چون شهوت كه از لوازم طبيعت و مزاج حيوانى است از محبت بر مى خيزد، مادام كه پاى شهوت در ميان باشد، محب آن در ظلمت طبيعت حيوانى گرفتار است و گاه افراط شهوت را عشق مى نامند - مجازا - و حقيقت آن عشق باطل است و صاحب آن در شرع انور ملامت كرده مى شود، هرگاه صاحب آن مقيد به اين قيد گردد و از آن نگذرد و در حديث معتبرى اشاره به اين شده است ، چنان كه شيخ صدوق در كتاب علل الشرايع به اين عبارت روايت كرده است :
باب فى عشق الباطل ، روى مفضل بن عمرعن مولانا الصادق (ع ) و قد سئله عن عشق الباطل ، فقال (ع ): قلوب خلت عن ذكر الله فاذاقها الله حب غيره .
اگر چه ظاهر دلالت صريح دارد بر مذمت عشق باطل كه آن را عشق مجاز مى گويند - عفيفا كان فى عشق ام غير عنيف - اما ممكن است كه در معنى و حقيقت امر مدح باشد، به شرطى كه صاحب آن عفت ورزد، بلكه عشق او از شهوت حيوانى نباشد - تماما - و طلب قضاى شهوت به آن عشق نكند، چون اعتقاد اصحاب طريقت و ارباب قلوب اين است كه عشق عفيف معين است بر قوت شوقيه و قواى روحانيه به سوى محبوب حقيقى ، به سبب لطيف و پاك كردن سر و باطن از افكار باطله و خيالات كاسده و گردانيدن هموم تماما هم واحد.
پس به اين علت حجب طبيعت كه ظلمانى هستند از ميان بر مى خيزند و نمى ماند مگر همان يك حجاب كه معشوق مجازى باشد و پر معلوم است كه ابر نازكى هرگاه بر روى آفتاب باشد، مثل آن نيست كه ابر بسيار سياه و گنده بر روى آن مانع تابيدن نور وى گردد و هرگاه معشوق او شى واحد باشت ، تمام خيال و فكر و به آن يكى مصروف مى شود و در آن حال به جز آن معشوق يا معشوقه به جاى ديگر و به شخص آخر نمى پردازد و متوجه نمى شود، بلكه بغير آن يكى نمى بيند و اين حال هرگاه با عفت باشد، بسيار براى صاحبش اسان است گذشتن از آن و رسيدن به حق ، مگر اينكه عفت با او قرين نباشد يا آنكه بسيار محو اين معشوق مجازى شده باشد كه از ياد حق دور مانده باشد، اما مى تواند كه به مجاهده و رياضت بعد از امداد فيض ربانى و توفيق سبحانى زود از اين خطر بگذرد به تحقيق هرگاه مقرون به عفت باشد، و به اين سبب در حديث غير مشهور بلكه غير معتبر وارد شده است : من عشق و عف و كتم و مات ، مات شهيدا.
پس معنى كلام معجز نظام حضرت امام - عليه الصلوه و السلام - الله و رسوله و اوصيائه اعلم به اين توجيه مى توان موجه و دليل گردانيد بر مدح عشق عفيف ، اگر چه در جنب عشق معشوقى حقيقى باطل باشد، يعنى دلهايى چند هستند كه خاى شده اند از ذكر خدا، يعنى توجه ندارند آن دلها از روى شوق و محبت به سوى خدا، چون نيافته اند حقيقت معنى محبت و شوق را و نچشيده اند لذت آن را در حق معشوق حقيقى چنان كه بعضى از علماى ظاهر كه پر قشرى بوده اند، انكار كرده اند نسبت محبت را به خالق عالم و گفته اند سخنانى چند كه قابل تقرير و تحرير نيستند، بلكه فقرات ادعيه از ائمه طاهرين مثل آفتاب درنصف النهار ظهور تمامى دارند در شوق و محبت خدا، بلكه ايشان در محبت خالق عالم به مرتبه عشق بوده اند كه در زيارت جامعه - كه بهترين زيارت است - امام در حق ائمه دين فرموده اند: و التامين فى محبه الله و شك نيست كه مردا از تمامى محبت ، مرتبه عشق است ، چه هرگاه محبت به مرتبه عشق نرسد، ناقص و ناتمام خواهد بود و اين معنى متفق عليه اصحاب قلوب است كه عشق ، افراط محبت است و هرگاه محبت به افراط رسد، البته به مرتبه كمال خواهد بود.

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

و از كلام معجز نظام آن حضرت معلوم مى شود كه مراد نه ذكر لسانى است يا ذكر قلبى ، كه نه از روى شوق و محبت باشد و حال آنكه ذكر قلبى بى شوق و محبت نيست و از امور ممتنعه مى باشد چه دل تا شوق به سوى چيزى نداشته باشد متوجه آن نمى شود.
و ديگر آنكه اگر مقصود معصوم ذكر لسانى مى بود، مى بايست آن حضرت بفرمايند: السنه خلت عن ذكر الله ، و بايد دانست كه اصل محبت از جمال و پرتو كمال حضرت ذوالجلال بر خواسته ، چنان كه حضرت داوود (ع ) سوال كرد از حضرت ذوالجلال كه : لماذا خلقت الخلق ، قال : يا داوود! كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكى اعرف .
پس لازمه حسن و جمال ، ظهور است ، چنان كه پرتو و سايه آن در مظاهر كونيه به خصوص انسان كه اشرف مخلوقات است ظهورى تمام دارد، و پيوسته اين عكس و پرتو مى خواهد كه خود را از پرده خفا بيرون آورد و در نظر ناظران خود را جلوه دهد، چنانكه همه كس اين را به چشم حس * ديده اند، و چون آفتاب جمال با كمال حضرت ذوالجلال شايق و طالب اين است كه خلق را به طرف خود ميل دهد - بى آنكه محتاج به اين جلوه و تجلى باشد - بلكه از كمال حسن و وسعت رمت و صفت فياضى اوست ، چنان كه در حديث قدسى وارد شده است كه : اى پسر آدم ! يك شبى پيش * من بيا، من دو شب پيش تو مى آيم ، پس از اين كمال ، لطف و مرحمت ايشان نسبت به خلق معلوم مى شود، و شك نيست كه حسن و جمال طالب اين است كه او را دوست دارند و عاشق خود را به طرف معشوق خود بكشاند، پس جمال با كمال حضرت مطلق به طريق اولى ميل دارد با عدم احتياج و غناى ذاتى به سوى كشانيدن خلق به طرف حسن خود كه عاشق جمال با كمال وى شوند و از آن لذت كامل و ابتهاج عظيم بهره برده باشند.
و حديث حضرت معصوم امام جعفر صادق (ع ) دلالت صريحه دارد بر اين مدعا و كشانيدن خلق به سوى خود، مثل آن مى ماند - بلا تشبيه - به پدر بسيار مشفق و مهربان نسبت به فرزند خود، هرگاه ببيند كه دلش به جاى ديگر ميل كرده است و مى خواهد كه او را به طرف خود كشاند و از اغيار روى التفات او را بگرداند، چيز خوبى به او مى نمايد، مثل سيبى يا بهى يا دسته گلى يا هر چه كه بداند كه به سيب آن ، طفل ميل به طرف وى مى كند، چون لازمه اطفال است ميل كردن ايشان به چيز رنگين .
پس علت فاذاقها الله حب غيره لطف خواهد بود، نه قهر، چون محبت غير لذتى دارد و بى ابتهاج نمى باشد و از آن لذت پى به لذت محبت خدا خواهد برد، چنان كه هرگاه كسى در ظلمتى گرفتار باشد، بعد از آن در آن خانه ظلمانى پرتو نورى از آفتاب در آن افتاد، شايد مى شود كه خود آفتاب را ببيند، چون لذت از آن اندك روشنى برده است ، مى خواهد به كمال لذت آن برسد و آن مشاهده تمام نور آفتاب است .
چون اجمالا معنى عشق را يافتى ، پس بياييم در معنى مصرع اول از آن بيت من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق .تشبيه كرده است عشق را به چشمه ، چون آب ، ماده حيات همه اشياست و سبب تطهير ظاهر از خبث و حدث مى شود و عشق ، دل را پاك مى گرداند از خبائث صفات ذميمه و حدث افعال قبيحه ، و پاك مى سازد درون دل را از خطورات رديه . و وضو ساختن از اين چشمه عشق كنايه است از تطهير ظاهر از توجه به غير از معشوق ، چنان كه در نماز لازم است كه مصلى اين اعضا مخصوصه را كه از شارع وارد شده است بشويد، كه باعث و اشاره به تطهير باطن مى باشد و اين وضوى باطنى است كه از زلال آب حيات ، عشق معشوق حقيقى به مرتبه كمال توجه به محبوب لايزالى مى رسد و هرگاه اين تطهير براى طالب حق از بركت عشق حاصل گرديد، سزاوار است كه پا بر بساط قرب بگذارد و لايق بزم مناجات و داخل حرم حضرت كبريايى شود.
چنان كه مبين و متمم آن مصرع ثانى است كه مى فرمايد: چار تكبير زدم يكسره بر هر چه كه هست . مراد از چهار تكبير، چهار مرتبه فناست ، كه تا سالك به اين چهار نرسد نماز او معراج نخواهد بود و آنچه اهل تحقيق در بيان اين چهر مرتبه ذكر كرده اند خلاصه ، آن را در اين اوراق مذكور مى سازيم :
بدان كه فنا را چهار مرتبه است : اول ، فناست از براى خدا، يعنى به جهت رضاى حق سعى بكند كه خود را متحلى :):زيبا) سازد به زيور استعمال امور شرعيه و نواميس الهيه كه از غير اينها فانى شده باشد.
دوم ، فناست به توفيق خدا، يعنى به سبب امداد، لطف حق تعالى شامل حال آن شخص مى گردد و آن تطهير كردن باطن است از ملكات رديه و اوصاف غير مرضيه و فشاندن گرد امكانيت و شواغل دنيويه ، بلكه اخرويه از توجه كردن به عالم غيب ، يعنى فانى كند خود را از رويى :):توجهى ) كه داشته است به غير اينها.
سوم ، فنا است در خدا، يعنى فانى كند هستى فانى خود را در وجود باقى حق و آن محلى :):زيبا) كردن نفس اوست به صور قدسيه و صفات حسنه رضيه و تحصيل ملكه اتصال به حق و انفصال از نفس و ملاحظه صفات جمال و جلال حضرت ذوالكمال ، به مرتبه اى كه فانى شود از ديدن ماسوى الله .
چهارم ، فناست با خدا، يعنى با وجود فانى شدن از خود و آنچه غير از حق باشد، مشاهده حق كند. و اين مرتبه اهل كمال است از اهل عرفان و او را بقاء الله نيز مى گويند. و گمان حقير در اين چهار تكبير اشاره است به چهار مرتبه فنا - كه در وقت نماز متذكر آنها مى توان شد. اول ، مرتبه فناست از موجودات ، به اين معنى كه اشيا را معدوم بداند. اگر نتواند و به اين مرتبه نرسيده باشد كه موجودات را معدوم و فانى محض ببيند، سعى كند كه چشم از ملاحظه وجود ايشان بپوشد تا متفرق الحواس نشود.
دوم ، مرتبه فناست از خيالات بد خود و ملاحظه وجود خود از آنچه معين :):كمك ) بر تشويش بال :):فكر) و تفرقه آن مى شود و چشم دل بپوشد از ديدن افعال و اعمال خير و شر خود كه مشاهده اينها حجاب او مى شود.
سوم ، فناست از توجه به آخرت و نعيم آن ، يعنى فكر او مصروف بشود كه اين عبادت را مى كنيم براى رسيدن به درجات عاليات بهشت يا خلاص * شدن از آتش دوزخ ، چون اينها باز شاغل او مى شوند از توجه كامل به سوى حضرت محبوب حقيقى ، اگر چه مبطل عبادت نيستند، اما به آن مقام قرب كه بايد مصلى برسد، نمى توان رسيد.
چهارم ، فناست از خطورات قلبيه و نظر كردن به سر - كه باطن قلب است - كه هيچ چيز در خاطر او نگذرد و مطلقا توجه به غير حق نداشته باشد، آن وقت مصداق حديث اعبدالله كانك تراه مى شود و در حق او صدق مى دهد حديث الصلوه معراج المومن و هرگاه چنان كه در مصرع اول گفته است كه چون تطهير ظاهر باطن از چشمه عشق بشود، به اين مراتب فنا خواهد رسيد و عروج به مقام قرب بى شبهه او را حاصل شود، ديگر وساوس شيطانيه و خيالات نفسانيه از نفس بالكليه برطرف مى شوند، اما وصول به اين مقام هر كس را نصيب و لايق نيست ، چه عشق ممدوح بى عيب عشق حق است و محبت محبوب مطلق است ، و اين مقام ارجمندى است و مرتبه بلندى است . اين قبايى نيست كه به قامت هر سر و قدى دوخته باشند و اين آتشى نيست كه در خرمن هر دلى افروخته باشند، هر كه از كونين تواند گذشت ، مى تواند در عشق از او گذشت و هر دل كه پرتو اين آفتاب بر او تابيد، جز معشوق يكتا محبوبى نديد. به اين خاكسار جرعه اى از اين مى نوشانيده اند و بر دل عريانم از عالمين اين قبا پوشانيده اند.
غلام همت آنم كه از دو كون مفروق شود چو من ، و نبيند به غير آن معشوق ، اين است چند كلمه كه بر سبيل اختصار در معنى اين بيت مسطور گرديده ، فى شهر ذى القعده الحرام فى يوم الاحد من سنه 1239
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

دستور العملى از حاج سيد احمد كربلايى به يكى از شاگردان خود.(73)
باسمه تعالى و له الحمد
گرچه برا واعظ شهر اين سخن آسان نشود

تا ريا ورزد و سالوس مسلمان نشود.

رندى آموز و كرم كن كه نه چندين هنر است

حيوانى كه ننوشد مى رو انسان نشود.

گوهر پاك بيابد كه شود قابل فيض

ورنه هر سنگ و گلى لولو و مرجان نشود

دردمندى كه كند درد نهان پيش طبيب

درد او بى سببى قابل درمان نشود

هر كه در پيش بتان از سر و جان مى لرزد

بى تكلف تن او لايق قربان نشود

ان شاء الله تعالى تمام مواظبت بر اداى واجبات و ترك محرمات به كمال دقت و تامل ، بالوصيه اول الصبح اولا و كمال المراقبه فى تمام النهار ثانيا و المحاسبه عند اراده النوم ثالثا و التدارك و السياسيه بالمجازات بالضد عند المخالفه رابعا على التفصيل المعهود فى كتب الاخلاق :):1 - صبح مشارطه كند و بر خود سفارشهاى لازم را بكند. 2 - در تمام روز مراقبت كامل از اعضا و جوارح نمايد. 3 - به هنگام خواب محاسبه كرده و به حساب خود برسد.
4 - اگر مخالفتى مشاهده كرد خود را تنبيه كرده و تدارك غفلت روز را بكن و هر كار خلافى كه نموده ، با ضدش خود را مجازات كند، به همان تفصيلى كه در كتابهاى اخلاق گفته شده است .)
و تمام مواظبت ان شاء الله تعالى در هر شبانه روزى به ساعت خلوتى از اغيار مع الله جل جلاله بامناجات و التضرع و التبتل و الخضوع و الخشوع اليه و ينبغى ان يجعل ذكل فى كل ليله بين صلوه المغرب و العشاء او بعد العشاء فيسجد السجده المعهوده و يذكر الله بعده بما ساعد عليه التوفيق مع كمال الحضور و الاقبال على الله تعالى بكليته و الاعراض عما سواه باسرهم كانه لا موجود سواه جل جلاله :):ساعتى را با خداى تعالى جل جلاله خلوت نموده و مناجات و تضرع كند و صورت به خاك بمالد و خضوع و خشوع نمايد، و سزاوار است اين خلوت در هر شب ميان مغرب و عشا و يا پس از خواندن نماز عشا باشد، پس سجده معهود را به جا آورد (ظاهرا مقصود سجده طولانى است با ذكر يونسيه :
لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين ، لااقل 400 بار) و پس از سجده هر مقدار ككه توفيق يارش بود، با كمال حضورقلب و اقبال به خدا با همه وجودش و اعراض از همه انچه كه غير از خدا است - آن چنان كه گويى موجودى به جز او جل جلاله نيست - مشغول به ذكر گردد.)
و چون از ذكر مانده و خسته شود، سر به گريبان تفكر فرو برده ، فكر كند كه من كى ام ؟ و كجايم ؟ و از كجا آمده ام و به كجا مى روم ؟ و چنان در خود فرو رود كه خود را يافت نمايد كه گويا در عالم وجود كسى نيست و از حضور بارى جل جلاله مسالت نمايد كه خداوند ا! خودم را به خودم بشناسان ، كه فضاحت و شناعتى فوق آن نيست كه شخص ، خود را نشناخته باشد و آن شاء اله تعالى مواظب به تهجد و برخاستن سحر و اشتغال به نافله ليل با كمال حضور و اقبال و اشتغال به تعقيب و قرائت قرآن تا طلوع آفتاب و آن شاء الله هفتاد يا صد مرتبه استغفار را صباحا و مساء :):هر صبح و شام )
ترك ننمايد و صد مرتبه تهليل ( لا اله الا الله كذلك ) و اذكار معهوده سبحان الله العظيم و بحمده استغفرالله لااقل ده مرتبه در صبح و شام و كذلك لا اله الا الله وحده لا شريك له الى آخر (لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت و يميت و يحيى و هو حى لا يموت . بيده الخير و هو على كل شى قدير) و رب اعوذ بك الخ (رب اعوذ بك من همزات الشياطين و اعوذ بك رب آن يحضرون ) و اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له الى آخر (اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له الها واحدا احدا صمدا لم يتخذ صاحبه و لا ولدا ) و استغفارات منقوله از سيدبن طاووس رضوان الله عليه (اللهم انت ربى لا شريك لك ، اصبحنا و اصبح الملك الله ) و صلوات كبيره صل على المصطفى محمد و المرتضى على الخ و ان شاءالله تعالى در هر شب جمعه صد مرتبه سوره قدر را مواظبت نموده و اهم از همه امور مزبور، اينكه در تمام اوقات ليلا و نهارا، نوما و نقظه :):خواب و بيدارى ) در همه احوال و در جميع حركات و سكنات حضرت حق جل و علا را حاضر و ناظر دانسته ، به قسمى :):گونه اى ) كه اگر ممكن شود آنى و طرفه العينى :): يك چشم بر هم زدن ) از حضور آن حضرت جل سلطانه غافل نشود و اين روسياه را هم در جميع احوال فرامشو نفرمايد واين مضمون را مسالت نمايد:
ما را ز جام باده گلگلون خراب كن

زان پيشتر كه عالم فانى شود خراب
 
بالا پایین