Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

بـعـد از مــرگــم ...

  • نویسنده موضوع sting
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı بخش ادبیات
Konu Başlığı بـعـد از مــرگــم ...
نویسنده موضوع sting
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan sting

sting

معـاون ارشـد انجمـن
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
27,708
پسندها
5,661
امتیازها
113
محل سکونت
تهـــــــــــران
وب سایت
www.biya2forum.com
تخصص
کیسه بوکس
دل نوشته
اگه تو زندگی یکی از سیم های سازت پاره شد... آهنگ زندگیتو رو جوری ادامه بده هیچکس نفهمه به تو چی گذشت ، حتی اونیکه سیم رو پاره کرد!
بهترین اخلاقم
نــــدارم
سیم کارت
تیم ایرانی مورد علاقه
تیم باشگاهی مورد علاقه
تیم ملی مورد علاقه

اعتبار :

بعد از مـرگـم مرا در دورترین غروب خـاطراتت هـم نخواهی دید ...منی را که هر نفس با یـادت اندیشیـدمو هـر لحظه بی آنکه تــو بدانیبـرایت آرزوی بهترین هـا را کردم ...بعد از مـرگـم نامـم را در ذهنت تـداعـی نخواهـی کردنامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بودبی آنکه خود خـواهـان آن باشی ...بعد از مـرگـم چشمانـم را روی کاغـذ نخواهی کشیدچشمانی که همواره به خاطـر غـم هـا و شادی هـایت بـارانی بود و می درخشیدهنگام دیـدن چشمـانت ...بعد از مـرگـم گرمای دستانـم را حـس نخـواهی کرددستانی که روز و شب رو به آسمـان بـرای لبخندت دعــا می کردند ...بعد از مـرگـم صدایـم را نخواهی شنیدصدایـی که گرچه از غـم پـر بود اما شنیده می شدتا بگـویـد" دوستت دارم "بعد از مـرگـم خوابـم را نخواهی دیدخـوابی که شـاید دیدنش برای من آرزویـم بودو امید چشم بـر هم گذاشتـنم ...بعد از مـرگـم رد پـایـم را پیدا نخـواهی کردرد پـایـی که همواره سکـوت شب را می شکستتا مطمئن شود تــو در آرامش خواهی بود ...بعد از مـرگـم باغچه ی گل های رزم را نخـواهی دیدبـاغچه ی گل رزی که هر روز مزین کننده ی گلدان اتاقت بود ...بعد از مـرگـم نامه های ناتمامـم را نخواهی خواندنامه هـایی که سراسر شوق از تــو نوشتن بود ...بعد از مـرگـم تــو حتی قبـرم را نخـواهی شنـاختتــویی که حتی روی قبـرم از تــو نوشتم ...نـوشتـم : دوستـت دارمونـوشتـم : تــو نیز دوستـم بـداربعد از مـرگـم تــو در بی خبـری خـواهی بودروزی به خـاک بر می گـردمسال هـاست مـرده ام و فـراموش شـده امروزی که ره گذری غـریبهگردنبندی روی زمین پیدا خواهد کرد که نـام تــو روی آن حک شده استنـاگـزیر گردنبند را خـاک خواهد کردقبـر را روی آن قرار خـواهد دادروی تپـه ای که دور از شهـر است ...و تــو حتی در خیالت هـم آن تپه را تصـور نخواهی کردآن روز هـوا بـارانی ست و من می تـرسـم ...که مبـادا تــو در جـایی باشی که خیس شـوی و چتری در دستانت نباشدمن که به بـاران و خیس شدن از آن عـادت کرده ام ...به راستی بعد از مـرگـم فرامـوش خـواهم شدبعد از مـرگـم چه کسی ...فـانوس به دست بر سر قبـرم برایـم فـاتحه می خواند؟بعد از مـرگـم چه کسی ...به یـاده سوختن دلـــم لحظه ای یـاد می کند مـرا؟چـه کسـی ......؟!؟
 
بالا پایین