Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

چیزی را به هم نریز...این سفیدی برف نیست؟

اطلاعات موضوع

Kategori Adı داستان و حکایت
Konu Başlığı چیزی را به هم نریز...این سفیدی برف نیست؟
نویسنده موضوع پــــــــــرستو
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan پــــــــــرستو

پــــــــــرستو

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Jun 26, 2013
ارسالی‌ها
824
پسندها
1,491
امتیازها
93
محل سکونت
شیراز
تخصص
ضــــد حال زدن , رک گویی
دل نوشته
قلــبها دریچه نفوذند انکــس که صادقانه نفوذ کند پایدارترین مهمان دل استـ
مدل گوشی
سیم کارت

اعتبار :

کتاب

مجموعه داستان «چیزی را به هم نریز» نوشته رضا فکریو «این سفیدی برف نیست» نوشته حسن فرامرز از مجموعه قصه نوی انتشارات افکار روانه بازار نشر شد.

به گزارش خبرآنلاین، مجموعه داستان «چیزی را به هم نریز» بیست و دومین کتاب از مجموعه «قصه نو» شامل 9 داستان کوتاه در حال و هوا و فضاهای متفاوت است و در عین مستقل بودن ارتباط*های معنایی هم با هم دارند. بعضی از داستان*های این مجموعه در فضای خدمت سربازی می*گذرد و برخی هم به فضای شهرهای حاشیه*ای و روستایی کشیده می*شود و آمیزه*ای است از خرافات و باورهای پوسیده.

«پُشت به باد، بُغ، نصفه و نیمه، خود معرف، بهشت برین و بالا حصار» نام برخی داستان*های این مجموعه است. فکری همچنین در نخستین مجموعه داستان خود به بازیهای زبانی روی آورده و سعی کرده تجربه تازه*ای در این عرصه از خود به جای بگذارد.

در پشت جلد کتاب که بخشی از داستان* «نصفه و نیمه» کتاب می*خوانیم:
«سوار ماشین که شد من هم یک شصتی نشانش دادم که برود و باهاش زندگی کند. نمی*فهمد که اگر بخواهم پول شاگرد بدهم که دیگر چیزی ته اش نمی*ماند. از لیچار این یارو بدجوری دلم چرک شده بود. انگشت*هام را به لبه عاج لاستیک گیر دادم و نیمچه بلندی کردمش و زانو زدم زیرش. بعد همه زورم را جمع کردم توی کمرم و یک یاعلی گفتم و لاستیک را بالا کشیدم. لاستیک را زیر کفی انداختم، فقط مانده بود هل آخر که یک چیزی گفت «تق» گفتم حتمی زهره*ام ترکید که دهانم مثل زهر مار تلخ شد. با تنه*ام باقی لاستیک را سرجایش سر دادم. همان پشت ماشین پیراهنم را که دادم بالا و شوار کردی*ام را که زدم پایین دیدم درست همین جا زیر دلم یک چیزی به قاعده خرما از زیر پوستم قلنبه شده و زده بیرون...»

رضا فکری از هنرآموزان کارگاه داستان*نویسی حسین سناپور است و تا امروز برخی از تک داستان*ها و نقدهایش در کتاب*ها و روزنامه*های مختلف چاپ شده است. او همچنین مسئولیت اجرایی دور دوم جایزه ادبی هفت اقلیم را به عهده داشته است.

همچنین مجموعه داستان «این سفیدی برف نیست؟» شامل 11 داستان کوتاه است با عناوین «آلبوم، انگشت بی*حلقه، آذر، اسیر، شب کوتاه آذر، دلتنگی، پیرمرد و «نبرد الجزیره»، پنجره قدی، سرگرد جبرئیلی، چرا عشق نمی*میرد؟ و عکس».

این کتاب نخستین اثر حسن فرامرز است و داستان*هایش را در فاصله سال 87 تا 90 نوشته است. عنصر مشترک داستان*های این مجموعه این است که قهرمان*ها همه خود را اسیر فرهنگشان می*دانند و تصور می*کنند بخشی از فرهنگ حق انتخاب آنها را نادیده می*گیرد.

در پشت جلد کتاب می*خوانیم:

«دلش می*خواست برود سرش را روی شانه خورشید بگذارد و با همان آرامش و محبت گذشته*ها صدایش کند: «خورشید، خورشید!» با این احساس ملافه را کنار زد و سر پا ایستاد و به سوی در رفت. اما خورشید که دیگر همسر او نبود... پرتو نقره*گون ماه جلو پنجره را نیمه روشن کرده بود. ضربانش تند و تندتر شد. خورشید کنار پنجره دراز کشیده بود و سایه بی*حرکت چند شاخه از درخت توت روی پاهایش افتاده بود. پچ پچ کنان صدا زد: «خورشید!»»

بنابراین گزارش، «سوء قصد به ذات همایونی» نوشته رضا جولایی، «اقلیم گندم و گناه» نوشته خلیل جلیلی*زاده، «تنها روی پله سوم با یک مشت عکس مضحک فوری» نوشته احسان علیرضایی، «کابوس بارانی گنجشکها» نوشته رسول آبادیان در مجموعه قصه نو از این سوی این ناشر روانه بازار نشر شده است.

مجموعه داستان «این سفیدی برف نیست؟» با قیمت 6هزار تومان و مجموعه داستان «چیزی را به هم نریز» با قیمت 6500تومان روانه بازار نشر شده است.
 
بالا پایین