Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

غزلیات هلالی جغتایی

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı غزلیات هلالی جغتایی
نویسنده موضوع *JujU*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan *JujU*

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۴۲

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

خوبرویان چون به شوخی قصد مرغ دل کنند
اولش سازند صید و آخرش بسمل کنند
یا رب این سنگین‌دلان را شیوهٔ رحمی بده
تا مراد عاشق بیچاره را حاصل کنند
چون تو سروی برنخیزد، گر چه در باغ بهشت
خاک آدم را به آب زندگانی گل کنند
پیش ما بر روی جانان پرده می‌دارد رقیب
کاشکی آن پرده را بر روی او حایل کنند
فتنه است آن چشم و او را خواب مستی لایق‌ست
مردم بد مست را آن به که لایعقل کنند
گر به عمری گوید از من با رقیبان یک سخن
صد سخن گویند و از یاد منش غافل کنند
آن مه، از روی کرم، سوی هلالی مایل‌ست
آه! اگر اغیار سوی دیگرش مایل کنند
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۴۳

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

چو لاله سینهٔ من کاش پاره پاره کنند!
به داغ‌های درون یک به یک نظاره کنند
به پیش یار دلم را، چو غنچه، بشکافند
به او جراحت پنهانم آشکاره کنند
ز سیل دیده خرابم، ز سوز سینه کباب
میان آتش و آبم، ز من کناره کنند
ز اشک و چهرهٔ زردم اگر نی‌اند آگاه
شبی تفحص آن از مه و ستاره کنند
بر آستان وفا سر نهاده‌ام عمری
که در حساب سگانش مرا شماره کنند
ز تیغ طعنه به یک بار نیم‌کشته شدم
نعوذ بالله! اگر طعن من دوباره کنند
دل حزین هلالی ز درد هجران سوخت
برای درد دل او به لطف چاره کنند
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۴۴

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

جای آن‌ست که شاهان ز تو شرمنده شوند
سلطنت را بگذارند و تو را بنده شوند
گر به خاک قدمت سجده میسر گردد
سرفرازان جهان جمله سرافگنده شوند
بر سر خاک شهیدان اگر افتد گذرت
کشته و مرده، همه از قدمت زنده شوند
جمع خوبان همه چون کوکب و خورشید تویی
تو برون آی، که این جمله پراگنده شوند
هیچ ذوقی به ازین نیست که، از غایت شوق
چشم من گرید و لب‌های تو در خنده شود
گر تو آن طلعت فرخ بنمایی روزی
تیره‌روزان همه با طالع فرخنده شوند
اگر این‌ست، هلالی، شرف پایهٔ عشق
همه کس طالب این دولت پاینده شوند
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۴۵

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

دودی، که دوش بر سر کویت بلند بود
غافل مشو، که آه من دردمند بود
از ما شمار خیل شهیدان خود مپرس
آن خیل بی‌شمار که داند که چند بود؟
بستم به طرهٔ تو دل و رستم از غمت
آری، علاج عاشق بیچاره بند بود
یک ذره مانده بود ز من در شب فراق
آن ذره هم بر آتش هجران سپند بود
جان با سگان دوست، هلالی سپرد و رفت
این شیوه گر پسند، و گر ناپسند بود
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۴۶

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

شیرین دهنا! این همه شیرین نتوان بود
شیری که تو خوردی مگر از ریشهٔ جان بود؟
این حسن چه حسن‌ست که از پرده عیان ساخت؟
نقشی که پس پردهٔ تقدیر نهان بود
تنها نه من از واقعهٔ عشق خرابم
مجنون هم از این واقعه رسوای جهان بود
امروز نشد نام و نشان دل من گم
تا بود دل گم شده بی نام و نشان بود
دی بود گمان کز غمت امروز بمیرم
امروز یقین‌ست مرا هرچه گمان بود
هر تیر جفایی که دو ابروی تو افگند
بس کارگر آمد که به زور دو کمان بود
خود را خس و خاشاک درت گفت هلالی
تحقیق نمودیم بسی کمتر از آن بود
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۴۷

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

دی به راهم دیدن و آن‌گاه نادیدن چه بود؟
روی گردانیدن و از راه گردیدن چه بود؟
گر نه در دل داشتی کز رشک گریم زار زار
پیش من رخ در رخ اغیار خندیدن چه بود؟
خواستی کز ساغر حسرت خورم خون جگر
ور نه در بزم رقیبان جرعه نوشیدن چه بود؟
من نمی‌دانم که این خشم تو را تقریب چیست؟
خود بگو آخر که بی‌تقریب رنجیدن چه بود؟
دوش در کویت به بیماری فکندم خویش را
تا نگویندم که شب تا روز نالیدن چه بود؟
خانهٔ اغیار را پرسید و من مردم ز رشک
دوستان پرسید زو کین خانه پرسیدن چه بود؟
بی مه رویش هلالی زار گشتی عاقبت
با چنین نامهربانی مهر ورزیدن چه بود؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۴۸

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

با من اول آن همه رسم وفاداری چه بود؟
بعد از آن بی‌موجبی چنیدن جفاگاری چه بود؟
مرحمت بگذاشتی، تیغ جفا برداشتی
آن محبت‌ها کجا شد؟ این ستمگاری چه بود؟
مردم چشمم ز آزارت به خون آغشته شد
نور چشم من بگو کین مردم‌آزاری چه بود؟
زان دو گیسو گر خدا قید گرفتاران نخواست
این همه ترتیب اسباب گرفتاری چه بود؟
گر نبود ای شوخ، آهنگ دلازاری تو را
بی‌جهت با عاشقان آهنگ بی‌زاری چه بود؟
سوی خود خواندی هلالی را و راندی عاقبت
عزت او را بدل کردن به این خواری چه بود؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۴۹

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

کاکل ز چه بگذاشته‌ای تا کمر خود؟
مگذار بلاهای چنین را به سر خود
رفتار تو را گر ملک از عرش ببیند
آید به زمین فرش کند بال و پر خود
چشم تو نهان یک نظر از لطف بینداخت
ما را ز چه انداخته‌ای از نظر خود؟
دیروز ز همه عالم خبرم بود
امروز چنانم که ندارم خبر از خود
در عشق تو از من اثری بیش نماندست
نزدیک شد آن دم که نیابم اثر خود
من کشته شوم به که جدا افتم از آن در
زارم بکش و دور میفگن ز در خود
دور از تو چه گویم به چه حال‌ست هلالی؟
درمانده به درد دل خونین‌جگر خود
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۵۰

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

یار اگر مرحم داغ دل محزون نشود
با چنین داغ دلم خون نشود چون نشود؟
جز دل سخت تو خون شد همه دل‌ها ز غمم
دل مگر سنگ بود کز غم من خون نشود
این که با ما ستمت کم نشود باکی نیست
کوشش ما همه این‌ست که افزون نشود
گر به سرمنزل لیلی گذری، جلوه‌کنان
نیست ممکن که تو را بیند و مجنون نشود
بس که در ناله‌ام از گردش گردون همه شب
هیچ شب نیست دو صد ناله به گردون نشود
واعظا ترک هلالی کن و افسانه مخوان
کشتهٔ عشق بتان زنده به افسون نشود
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۵۱

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

لعل جان‌بخشت که یاد از آب حیوان می‌دهد
زنده را جان می‌ستاند مرده را جان می‌دهد
دور بادا چشم بد، کامروز در میدان حسن
شهسوار من سمند ناز جولان می‌دهد
یا رب اندر ساغر دوران شراب وصل نیست
یا به دور ما همه خوناب هجران می‌دهد؟
دل مگر پابستهٔ زلف تو شد کز حال او
باد می‌آید خبرهای پریشان می‌دهد؟
نیست درد عشق خوبان را به درمان احتیاج
گر طبیب این درد بیند ترک درمان می‌دهد
موجب این گریه‌های تلخ می‌دانی که چیست؟
عشوهٔ شیرین که آن لب‌های خندان می‌دهد
ای اجل سوی هلالی بهر جان بردن میا
زان که عاشق گاه مردن جان به جانان می‌دهد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۵۲

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

هر گه آن قصاب خنجر بر گلوی من نهد
می‌نهم سر بر زمین تا پا به روی من نهد
آن که هر سو کشته‌ای سر می‌نهد بر پای او
کشتهٔ آنم که روزی پا به سوی من نهد
خوی او تندست با من، گو: رقیب سنگ‌دل
تا برآرد تیغ و پیش تندخوی من نهد
دفع سودای سر زلف تو نتواند حکیم
گر دو صد زنجیر بر هر تار موی من نهد
گرد غم را گر به آب دیده بنشانم دمی
باز برخیزد قدم در جستجوی من نهد
بوی مشک آید از اوراق هلالی سال‌ها
گر دمی پیش غزال مشک‌بوی من نهد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۵۳

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

ماه من، زلفت شب قدرست و رویت روز عید
در سر ماهی شب و روز به این خوبی که دید؟
سرو من برخاست، از قدش قیامت شد پدید
غیر آن قامت که من دیدم قیامت را که دید؟
آن زنخدان را که پر کردند ز آب زندگی
بر کفم نه، کز کما نازکی خواهد چکید
چون در آغوشت گرفتم قالب من جان گرفت
غالباً جان‌آفرین جسم تو از جان آفرید
چون کف پایت نهادی بر دلم آرام یافت
دست ازو گر باز داری همچنان خواهد تپید
چون که بگذشتی تو اشک من روان شد از پیت
عزم پابوس تو دارد، هر کجا خواهد رسید
می‌کشم بار غم از هجران و این کوه بلاست
من ندانم کین بلا را تا به کی خواهم کشید؟
وه! چه پیش آمد، هلالی، کان غزال مشک‌بوی
ناگهان از من رمید و با رقیبان آرمید؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۵۴

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

جز بندگیم کاری از دست نمی‌آید
من بندهٔ فرمانم، تا دوست چه فرماید؟
تو عمر من و وصلت آسایش عمر من
یارب! که رقیب تو از عمر نیاساید
ای گل تو به حسن خود مغرور مشو چندین
کین خوبی ده روزه بسیار نمی‌پاید
تا چند جفاگاری، شوخی و دل‌افگاری؟
جای که وفا باشد این‌ها به چه کار آید؟
در عشق هلالی را انکار کنند اما
این کار چو پیش آید انکار نمی‌شاید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۵۵

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

زان پیشتر که جانان ناگه ز در درآید
از شادی وصالش ترسم که جان برآید
ناصح به صبر ما را بسیار خواند، لیکن
ما عاشقیم و از ما این کار کمتر آید
ای ترک شوخ، باری، در سر چه فتنه داری؟
کز شوخی تو هر دم صد فتنه بر سر آید
جز عکس خود، که بینی، ز آیینه گاه کاهی
مثل تو دیگری کو، تا در برابر آید؟
گفتی که با تو یارم، آه! این دروغ گفتی
ور زانکه راست باشد کی از تو باور آید؟
بر گرد شمع رویت پروان شد هلالی
یک بار گر برانی، صد بار دیگر آید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۵۶

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

اگر نه از گل نورسته بوی یار آید
هوای باغ و تماشای گل چه کار آید؟
بهار می‌رسد، آهنگ باغ کن، زان پیش
که رفته باشی و بار دگر بهار آید
ز باده سرخوشی خود، زمان زمان، نو کن
چنان مکن که رود مستی و خمار آید
فتاده کشتی عمرم به موج خیز فراق
امید نیست کزین ورطه بر کنار آید
هزار عاشق دل‌خسته خاک راه تو باد
ولی مباد که بر دامنت غبار آید
جدا ز لعل تو هر قطره‌ای ز آب حیات
مرا به دیده چو پیکان آبدار آید
چو بار نیست بر این آستان هلالی را
از این چه سود که روزی هزار بار آید؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۵۷

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

چه حاصل گر هزاران گل دمد یا صد بهار آید؟
مرا چون با تو کار افتاده است این‌ها چه کار آید؟
دلم را باغ و بستان خوش نمی‌آید، مگر وقتی
که جامی در میان آرند و سروی در کنار آید
چو سوی زلف خوبان رفت، سوی ما نیاید دل
وگر آید سیه روز و پریشان روزگار آید
نمی‌آیم برون از بیم رسوایی، که می‌ترسم
مرا در پیش مردم گریهٔ بی‌اختیار آید
س از عمری، اگر آن طفل بدخو بگذرد سویم
نمی‌گیرد قراری، تا دل من در قرار آید
فزون از داغ نومیدی بلایی نیست عاشق را
مبادا کین بلا پیش من امیدوار آید
هلالی چون تو درویشی و آن مه خسرو خوبان
تو را از عشق او فخریت و او را از تو عار آید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۵۸

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

اگر چون تو سروی ز جایی برآید
شود رستخیز و بلایی برآید
خدا را، لب خود به دشنام بگشا
که از هر زبانی دعایی برآید
تو سلطان حسنی و عالم گدایت
چنان کن که کار گدایی برآید
چه کم گردد آخر ز جاه و جلالت
اگر حاجت بی‌نوایی برآید؟
مزن تیر جور و حذر کن ز آهی
که از سینهٔ مبتلایی برآید؟
مرا می‌کشد انتظار قدومت
چه باشد که آواز پایی برآید؟
هلالی ازین شب خلاصی ندارد
مگر آفتابی ز جایی برآید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۵۹

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

دلا گر عاشقی بنشین که جانانت برون آید
بر آن در منتظر می‌باش، تا جانت برون آید
اگر صد سال آب از گریه بر آتش زنند چشمم
هنوز از سینهٔ من سوز هجرانت برون آید
ز تاب آتش می، چون عرق ریزد گل رویت
زلال رحمت از چاه زنخوانت برون آید
چه بینم آفتابی را، که از جیب فلک سرزد؟
خوش آن ماهی، که هر صبح از گریبانت برون آید
سوار خاک میدان توام، آهسته جولان کن
نمی‌خواهم که گردی هم ز میدانت برون آید
هلالی خواستی که از ضعف تن افغان کنی اما
تو آن قوت کجا داری که افغانت برون آید؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۶۰

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

غمی کز درد عشقت بر دل ناشاد می‌آید
اگر با کوه گویم، سنگ در فریاد می‌آید
دلم روزی که طرح عشق می‌انداخت دانستم
که گر سازم بنای صبر بی‌بنیاد می‌آید
نمی‌دانم چه بی‌رحمی‌ست آن سلطان خوبان را
که هرگه داد خواهم بر سر بیداد می‌آید
رقیبا گر تو را اندیشهٔ ما نیست معذوری
کجا بی‌درد را از دردمندان یاد می‌آید؟
طفیل بندگان، من هم قبول افتاده‌ام گویا
که از هر جانب آواز مبارک باد می‌آید
عجب خاک فرح‌ناک‌ست کوی می فروشان را!
که هر کس می‌رود غمگین، همان دم شاد می‌آید
چه نسبت با رقیبان سنگ‌دل مسکین هلالی را؟
نمی‌آید ز خسرو آن چه از فریاد می‌آید
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۶۱

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

دم آخر که مررا عمر به سر می‌آید
گر تو آیی به سرم عمر دگر می‌آید
گر نگریم جگر از درد تو خون می‌بندد
ور بگریم ز درون خون جگر می‌آید
منم آن کوه غم و درد، که سیلاب سرشک
هر دم از دامن من تا به کمر می‌آید
چون کنم از تو فراموش؟ که روزی صد بار
جلوهٔ حسن تو در پیش نظر می‌آید
در فقای سپر سینه به جانست دلم
که چرا تیر تو اول به سپر می‌آید؟
سبزهٔ نورسته بود خوب ولی خوب‌ترست
سبزهٔ خط تو، هرچند که بر می‌آید
شب ز فریاد هلالی سگت افغان برداشت
کین چه غوغاست که شب تا به سحر می‌آید؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy
بالا پایین