عاشقانه های فلورفرشچی ونازنین محسنی

[پرنده ی مهاجر]

با ما باشید ، همراه باعاشقانه های #فلور_فرشچی و #نازنین_محسنی❤

.
.

تا چشم کار می کند
پُرم از خیالات خامی که
پشت به پشت من صف کشیده اند

برای تویی که
پای آمدنت نمی آید

منی که دلم برایت
یک ریز می ریزد

#فلور_فرشچی

 

[پرنده ی مهاجر]

شُکوهِ شعرِ من
جلوه ی نگاه توست

تو فقط رو به من بنشین و پلک نزن
یا می میرم
یا
شاعر می شوم...

#نازنین_محسنی

.

 

[پرنده ی مهاجر]

..

از تو چه پنهان

اینکه خیالت ...
گاه با چشمکی فریبنده
میان رایحه دل انگیز عاشقی میرقصد

و گاه پشت پا میزند
بر تمامِ آرزو هایی که صَف به صَف
در تشویشِ نگاهِ پریشانم نشسته اند

اتفاق جدیدی نیست !

باور کن ...

همین مبتلا بودن به این معما
که نمیدانم فردا به کدام شکل
با خورشیدِ رویا طلوع میکنی

موهبتی ست
الهی ...
.
.

#فلور_فرشچی

 

[پرنده ی مهاجر]

عاشقانه های من
در آغوشِ تو تکثیر می شود
رشد می کند
و می میرد...
اگر به موقع مرا نبوسی ...

#نازنین_محسنی

.

 

[پرنده ی مهاجر]

.


این روزها دلم
زبان به دهان گرفته است
دیگر چیزی از تو به من نمی گوید

شاید میداند
من فراموشی نمیدانم



#فلور_فرشچی

 

[پرنده ی مهاجر]

.
ببین چه داغ می شوی از لمسِ تنِ تب دارِ کویر
وقتی که بی خیال از دنیا و آدمها
رقصِ باد را به تماشا نشستی

بهشت همینجاست
جایی که آسمان زیرِ پای توست
و تو سر به هوا

#نازنین_محسنی

.

 

[پرنده ی مهاجر]

بعد از آن همه دیروزهای پر تپش و
ناز و نیاز و فرود و فراز
من و تو هم اگر اعتراف نکنیم
خطوطِ پیشانی و دورِ چشم ها
زبانِ اشاره اند ...

"دوستت دارم هنوز و هنوز و هنوز ..."

#نازنین_محسنی

.

 

[پرنده ی مهاجر]

.
.

نردبانی باید باشد
می خواهم زیر این بد گمانی هایم
بگذارم و بالا بروم

چتر نگاهم را نزدیک دیروز
کنارِ ماه گرفتگیِ اعتماد می گذارم

شاید آن طرف هوایِ باور آفتابی باشد

#فلور_فرشچی

 

[پرنده ی مهاجر]

.
تا خدا و خورشید هست ...
خیالی نیست
...
.

 

[پرنده ی مهاجر]

مثل کودکی بازیگوش
هر روز از دیوار راست دلم
بالا میروی و
در سرم تاب میخوری
آرام بگیر
جایی میان آغوشم ...

#نازنین_محسنی

 

[پرنده ی مهاجر]

.

بی سبب نیست
حتا گلهای روی دامنم
در انحصار تو مانده

انگار کسی گذشته ام را
به آینده پیوند میزند

که #تو هر پاییز
اینگونه با #مهر تکرار میشوی و
#من گرداگرد خیالت واژگون


#فلور_فرشچی

 

[پرنده ی مهاجر]

مثل همیشه ساکت و آروم
خوش خنده و زیبا و جذابی

لبخندِ معصومت چه شیرینه
وقتی که روی موجِ شب خوابی

#نازنین_محسنی

#ترانه

.

 

[پرنده ی مهاجر]

.


نگاه کن...
به اقامه ی
لبهایت ایستاده ام تا بخوانیم


تمام دارایی من ..
دلی ست که احرام بسته و
قصدِ طوافِ نگاهِ
تو را دارد


#فلور_فرشچی

 

[پرنده ی مهاجر]

رویای مجسمِ من از پاییز ...

یک باغ و یک "من و تو"
دیوانه و عصیان زده و رها...

حالا
بیا با من رویِ برگها "پر " بزن
طبیعی تر است ...

#نازنین_محسنی

.

 

[پرنده ی مهاجر]

.
زییاترین زنان سرزمین من
نامشان مادر است

یاسِ سپید کنارِ
سجاده ی دعا را دیده ای؟
دستان مادری ست
که رو به معجزه
انتظار خدا را می کشد

#فلور_فرشچی

 

[پرنده ی مهاجر]

.

شنیده بودم اسب حیوان نجیبی ست
من اما اسب چموشِ دلم
رام شدنی نیست انگار

هر چه دورتر می روی
بلند ترشیهه می کشد

برگرد و کمی نگاه بریز
بر جنون این سرکش
زمینم می زند ... نا نجیب
...
#نازنین_محسنی
.

 

[پرنده ی مهاجر]

.
.

در طول زندگی
همیشه برای بوسه های طولانی
وقت کم است

هر صبح بیا بگو
دوست دارمت ...
تا عشق بخندد و
با بوسه ات روزم بخیر شود

#فلور_فرشچی

 

[پرنده ی مهاجر]

یه جوری هواشو نفس میکشم
که عطرِ وجودش به خوردم بره ...

#نازنین_محسنی

.

 

[پرنده ی مهاجر]

.
.

کاش پاییز ...
جای این همه نبودنت ...

یک نفس تو را برایم بیاورد
نکند برایم چُرتکه بی اندازد؟
من سهم عشقم را یک جا میخواهم

#فلور_فرشچی

 

[پرنده ی مهاجر]

نه کاری کرد
نه چیزی گفت...

فقط رفت و نگاشو بُرد
دلم می خواست
همونجا خاطراتم پشتِ پاش
میمرد...

#نازنین_محسنی

.