اشعار بارانی

  • نویسنده موضوع SoHeIl
  • تاریخ شروع
  • 2,741
  • Tagged users هیچ

[XFB] Konu Bilgileri

Konu Hakkında Merhaba, tarihinde اشعار فارسی kategorisinde SoHeIl tarafından oluşturulan اشعار بارانی başlıklı konuyu okuyorsunuz. Bu konu şimdiye dek 2,741 kez görüntülenmiş, 76 yorum ve 1 tepki puanı almıştır...
Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı اشعار بارانی
نویسنده موضوع SoHeIl
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan SoHeIl

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند

بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند

قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند

بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را

شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند

مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران كه می بارد شما را تر كند
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
مي توان در قاب خيس پنجره

چك چك آواز باران را شنيد

مي توان دلتنگي يك ابر را

در بلور قطره ها بر شيشه ديد

مي توان لبريز شد از قطره ها

مهربان و بي ريا و ساده بود

مي توان با واژه هاي تازه تر

مثل ابري شعر باران را سرود

مي توان در زير باران گام زد

لحظه هاي تازه اي آغاز كرد

پاك شد در چشمه هاي آسمان
زير باران تا خدا پرواز كرد.
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
یک حس عجیب ، یک غزل ، بارانی

غمهای بزرگ یک بغل ، بارانی

هر روز به روی ریل بی تابی ها

درگیر هزار و یک شتل ، بارانی

از کودکیش چقدر دور است اما

عاشق شدنش چه بی محل ، بارانی

ای کوچه ی خاطرات ، من هم بازی

گرگم به هوا ، اتل متل ، بارانی

یک ظهر صدای شیشه ی همسایه

با شیطنت حسن کچل ، بارانی

بعد از گذر تمام آنها امروز

آلوده به ذهن مبتذل ، بارانی
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
شعر / فصل باران

چتر سفيد و قرمز

زرد و بنفش و آبي

مثل شكوفه هاي

سيب و به وگلابي

روي سربچه هاست

تو راه كودكستان

تو فصل پاييز شده

مدرسه ها گلستان

بارون مياد جَرجَر

تو كوچه و خيابون

شر شر آب مي خونه

رسيده فصل بارون

 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
وقتي بارون مي*ياد خيس مي*شن آجرا تو كوچه*ها

مي*پيچه توي كوچه خيال ما، بوي خاطره*ها

خداي بارون تو آسمون، درست مي*كنه رنگين*كمون

كبوترها بال و پرزنون پرمي*كشن سوي آسمون

خداي بارون تو آسمون درست مي*كنه رنگين*كمون
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
شبی از پشت یك تنهایی نمناك و بارانی

تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا كردم

تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم

پس ازِ یك جستجوی نقره ای در كوچه های آبی احساس

تو را از بین گل هایی كه در تنهایی ام رویید

با حسرت جدا كردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم

گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها كردم

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشكی از جنس

غروب ساكت و نارنجی خورشید وا كردم

نمی دانم چرا ؟

نمی دانم چرا ؟ شاید خطا كردم

و تو بی آن كه فكر غربت چشمان من باشی

نمی دانم كجا ، تا كی ، برای چه ،

نمی دانم چرا ؟

شاید به رسم و عادت پروانگی مان

باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
ابر دل خورد تا ترک باران

در دلم زد شبی شتک باران

زخم هایی که از تو در دل ماند

رفتی و بی تو شد نمک باران

دست تقدیر شد کویری خشک

لحظه ای خواست تا کمک باران

بر دلم نقش چشمهایت را

روزگاریست کرده حک باران

آخر شعر و گونه هایی خیس

به گمانم که کم کمک باران
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
من بودم و تنهایی و یک راه بی انتها
یک عالم گله و خدایی بی ادعا
گم شده بودم میان دیروز و فردا
تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم

صدایت در گوشم پیچید
نگاهت در چشمانم نقش بست
نشان دادی به من آنچه بودم
آری، با تو رسیدم من به اوج خودم

نامم را خواندی.. گفتی بارانم
بارانی شد دل و چشمانم
آری بارانی شدم تا ببارم
اما ای کاش بدانی تویی آسمانم

بی تو نه معنا دارد باران
نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان
ای که شبیه تر از خود به منی
بگو تا آخر راه با من هم قدمی
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0

پنجره ی باران خورده ات را باز کن

چند سطر پس از باران

چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده

دلم برایت تنگ است
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
باز باران بارید
خیس شد خاطره ها
مرحبا بر دل ابری هوا
هر کجا هستی باش
آسمانت آبی
و تمام دلت از غصه دنیا خالیم
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
آنقدر باورت دارم

که وقتی می گویی"باران"

خیس می شوم…
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
پشت این پنجره باران قشنگی ست گلم
حال من حال پریشان قشنگی ست گلم
قبل از آنی که بیایی چه کـــویری بودم
زندگی با تو چه گلدان قشنگی ست گلم
سرنوشت من و تو روز ازل تعیین شد
فال ما داخل فنجان قشنگی ست گلم
نوحم از لطف تو بانو که تمام عمـــــــرم
راه رفتن توی *دالان قشنگی ست گلم
من لامذهب بی دین به تــــــــــو ایمان دارم
خیلی این کفر من ایمان قشنگی ست گلم
حاضـرم بندهء چشمان سیاهت باشم
توی چشمان تو شیطان قشنگی ست گلم
یوسفم ! بوی تو کافی ست مرا این دنیا
با حضور تو چه کنعان قشنگی ست گلــــــم
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
من بانوی باران

من آخرین خط آرزوهای مردی ام که

پنجره را می فهمد

سایه ام روی دیوار شبیه خودم نیست

شبیه دلی ست که

به ترانه ای می میرد

به بوسه ای زنده می شود
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
هزارشهربيابان شديم تا رفتی
وكربلای يتيمان شديم تا رفتی

هزارپنجره باران شديم وباريديم
وسقف خانه ی ويران شديم تا رفتی

چوگرگهای گرسنه تن تو را كشتيم
وبره*های هراسان شديم تارفتی

قسم به اسب سپيدت سياه*روی*تراز
كلاغ برف زمستان شديم تا رفتی

قسم به*موی*پريشان*خواهرت كه نخفت
دچارخواب*پريشان شديم تا رفتی

چه*روزها كه گذشتند و آفتاب نشد
ومثل شام غريبان شديم تا رفتی

شهادتين نگفتيم بی*شهادت تو
چه كافرانه مسلمان شديم تا رفتي
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
باران
فقط همین جایی از قصه که من ایستاده ام می بارد
دو قدم این طرف تر
دو قدم آن طرف تر
همیشه آفتاب است!
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
چه عاشقانه است این روز های ابری
قدم زدن زیر باران غم تنهایی
چه عاشقانه است شکفتن گل های اقاقیا
قدم زدن در سرزمین عشق
و من
چه عاشقانه زیستن را دوست دارم
لالایی گفتن را دوست دارم…
عاشقانه سرودن را دوست دارم
نوشتن را دوست دارم
عاشقانه اشک ریختن را
عاشقانه خندیدن را دوست دارم
دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار
بهترین و عاشقانه ترین کسانم
و من
عاشقانه می گریم می خندم…می نویسم
و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم
 

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
Sep 24, 2013
4,988
0
این چشم ها از دوری ات

آنقدر نم پس داده اند

که روی مسیر آمدنت

فرش قرمزی پهن شده

روسری ات را سرت کن

بگذار این بار باران

از شانه های تو آغاز شود.
 
بالا