- تاریخ ثبتنام
- Jan 20, 2014
- ارسالیها
- 394
- پسندها
- 40
- امتیازها
- 0
- محل سکونت
- تهران
- دل نوشته
- مرگ خبر نمیکنه... یک روز میبینی دیگر نیستم
اعتبار :
رفتن رامين به همدان به جهت ويس
چو بيرون آمد از دروازه خرم
شد از تيمار هجرش نيمه اي کم
چو بادي از کهستان بردميدي
بهشتي بوي خوش زي او رسيدي
خوشا راها که باشد راه ايشان
که دارند در سفر هنجار جانان
اگرچه صعب راهي پيش دارند
مران را گلشن و طارم شمارند
هر آن کش راه باشد بي کران تر
به روي دوست باشد شادمان تر
اگرچه راه ناپدرام باشد
بپدرامد چو خوش فرجام باشد
چنان چون راه مهرافزاي رامين
چو کاري تلخ کش انجام شيرين
وزو ناکام ويس ماه پيکر
بپژمرده چو برگ از ماه آذر
زمين ماه بر وي چاه گشته
گل رويش به رنگ کاه گشته
سراسر زيور از تن برگشاده
همه پيرايه ها يک سو نهاده
ز خورد و خواب و از شادي بريده
هواي دل برو پرده دريده
همه کام جهان در دل شکسته
دل از کام و لبان از خنده بسته
به چشمش روي مادر مار گشته
هميدون مهر ويرو خوار گشته
به روزش مهر بودي مونس روز
چو روي رام تابان و دل افروز
شب تاريک بودي غمگسارش
ز مشکين موي رامين يادگارش
نشسته روز و شب بالاي ايوان
بمانده چشم در راه خراسان
همي گفتي چه بودي گر يکي روز
ازين راه آمدي باد دل افروز
سحرگاهان نسيمي خوش دميدي
پگاه بام رامين در رسيدي
ز پشت رخش رسته چون سهي سرو
مرو را روي بر من پشت بر مرو
گرازان رخش چون طاووس صدرنگ
به پشتش برنشسته نقش ارتنگ
درين انديشه مانده ويس هموار
سپرده تن به رنج و دل به تيمار
يکي روزي نشسته بر لب بام
پگه آنگه که خور بيرون نهد گام
دو خورشيد از خراسان روي بنمود
که از گيتي دوگونه زنگ بزدود
چو بيرون آمد از دروازه خرم
شد از تيمار هجرش نيمه اي کم
چو بادي از کهستان بردميدي
بهشتي بوي خوش زي او رسيدي
خوشا راها که باشد راه ايشان
که دارند در سفر هنجار جانان
اگرچه صعب راهي پيش دارند
مران را گلشن و طارم شمارند
هر آن کش راه باشد بي کران تر
به روي دوست باشد شادمان تر
اگرچه راه ناپدرام باشد
بپدرامد چو خوش فرجام باشد
چنان چون راه مهرافزاي رامين
چو کاري تلخ کش انجام شيرين
وزو ناکام ويس ماه پيکر
بپژمرده چو برگ از ماه آذر
زمين ماه بر وي چاه گشته
گل رويش به رنگ کاه گشته
سراسر زيور از تن برگشاده
همه پيرايه ها يک سو نهاده
ز خورد و خواب و از شادي بريده
هواي دل برو پرده دريده
همه کام جهان در دل شکسته
دل از کام و لبان از خنده بسته
به چشمش روي مادر مار گشته
هميدون مهر ويرو خوار گشته
به روزش مهر بودي مونس روز
چو روي رام تابان و دل افروز
شب تاريک بودي غمگسارش
ز مشکين موي رامين يادگارش
نشسته روز و شب بالاي ايوان
بمانده چشم در راه خراسان
همي گفتي چه بودي گر يکي روز
ازين راه آمدي باد دل افروز
سحرگاهان نسيمي خوش دميدي
پگاه بام رامين در رسيدي
ز پشت رخش رسته چون سهي سرو
مرو را روي بر من پشت بر مرو
گرازان رخش چون طاووس صدرنگ
به پشتش برنشسته نقش ارتنگ
درين انديشه مانده ويس هموار
سپرده تن به رنج و دل به تيمار
يکي روزي نشسته بر لب بام
پگه آنگه که خور بيرون نهد گام
دو خورشيد از خراسان روي بنمود
که از گيتي دوگونه زنگ بزدود