Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

ويس و رامين، اثري فاخر از فخرالدين اسعد گرگاني

  • نویسنده موضوع nahal
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı مجموعه اشعار و دیوان
Konu Başlığı ويس و رامين، اثري فاخر از فخرالدين اسعد گرگاني
نویسنده موضوع nahal
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan nahal

nahal

کـاربــر حـرفــه ای
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jan 20, 2014
ارسالی‌ها
394
پسندها
40
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
دل نوشته
مرگ خبر نمیکنه... یک روز میبینی دیگر نیستم
مدل گوشی
برند گوشی
تیم باشگاهی مورد علاقه
ماه تولد

اعتبار :

رفتن موبد به آتشگاه و گريختن ويس و رامين به ري

بياباني که آرام بلا بود

ز ناخوشي چو کام اژدها بود


ز روي ويس و رامين گشته فرخار
ز بوي هر دوان چون طبل عطار


کوير و شوره و ريگ رونده
سموم جان کش و شير دمنده


دو عاشق را شده چون باغ خرم
از آن شادي کجا بودند با هم


ز گرما و کوير آگه نبودند
تو گفتي هيچ شب در ره نبودند


به چين اندر به سنگي برنبشتست
که دوزخ عاشقان را چون بهشتست


چو باشد مرد عاشق در بر دوست
همه زشتي به چشمش سخت نيکوست


کوير و کوه او را بوستانست
فراز برف همچون گلستانست


کجا عاشق به مرد مست ماند
که در مستي غم و شادي نداند


به ده روز آن بيابان را بريدند
ز مرو شاهجان زي ري رسيدند


به ري در بود رامين را يکي دوست
به گاه مردمي با او ز يک پوست


جوانمرد هنرمند و بي آهو
مرو را دستگاهي سخت نيکو


به بهروزي بداده بخت کامش
که خود بهروز شيرو بود نامش


ز خوشي چون بهشتي خان و مانش
هميشه شاد از وي دوستانش


شبي تاريک بود و ماه با مهر
ز بيننده نهفته اختران چهر


جهان چون چاه سيصد بازگشته
هوا با تيرگي انباز گشته


همي شد رام تا درگاه بهروز
به کام خويش فرخ بخت و پيروز


چو رامين را بديد آن مهرپرور
نبودش ديده را ديدار باور


همي گفت اي عجب هنگام چونين

که يابد نيک مهماني چو رامين


مرو را گفت رامين: اي برادر
بپوش اين راز ما در زير چادر


مگو کس را که رامين آمد از راه
مکن کس را ز مهمانانت آگاه


جوابش داد بهروز جوانمرد
ترا بختم به مهمان من آورد


خداوندي و من پيش تو چاکر
نه چاکر بل ز چاکر نيز کمتر


ترا فرمان برم تا زنده باشم
به پيش بندگانت بنده باشم


اگر فرمان دهي تا من هم اکنون
شوم با چاکران از خانه بيرون


سراي و جز سرايم مر ترا باد
يکي خشنودي جانت مرا باد

 

nahal

کـاربــر حـرفــه ای
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jan 20, 2014
ارسالی‌ها
394
پسندها
40
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
دل نوشته
مرگ خبر نمیکنه... یک روز میبینی دیگر نیستم
مدل گوشی
برند گوشی
تیم باشگاهی مورد علاقه
ماه تولد

اعتبار :

رفتن موبد به آتشگاه و گريختن ويس و رامين به ري

سراي و جز سرايم مر ترا باد

يکي خشنودي جانت مرا باد


پس آنگه ويس با رامين و بهروز
به کام خويش بنشستند هر روز


گشاده دل به کام و در ببسته
به مي گرد از رخان خويش شسته


به روز اندر نشاط و شادماني
به شب در خرمي و کامراني


گهي مي بر کف و گه دوست در بر
شده مي نوش بر رخسار دلبر


چراغ نيکوان ويس گل اندام
به شادي و به رامش با دلارام


به شب چون زهره شبگيران برآمد
به بانگ مطرب از خواب اندر آمد


هنوز از باده بودي مست و در خواب
نهادنديش بر کف باده ناب


نشسته پيش او رامين دلبر
گهي طنبور و گاهي چنگ در بر


همي گفتي سرود مهربازان
به دستان و نواي دلنوازان


همسي گفتي که ما دو نيک ياريم
به ياري يکدگر را جان سپاريم


به هنگام وفا گنج وفاييم
به چشم دشمنان تير جفاييم


چو ما را خرمي و شادخواريست
بدانديشان ما را رنج و زاريست


به رنج از دوستي سيري نيابيم
ز راه مهرباني رخ نتابيم


به مهر اندر چو دو روشن چراغيم
به ناز اندر چو دو بشکفته باغيم


ز مهر خويش جز شادي نبينيم
که از پيروزي ارزاني بدينيم


خوشا ويسا نشسته پيش رامين
چنان کبگ دري در پيش شاهين


خوشا ويسا نشسته جام بر دست
هم از باده هم از خوبي شده مست


خوشا ويسا به کام دل نشسته
اميد اندر دل موبد شکسته


خوشا ويسا به خنده لب گشاده
لب آنگه بر لب رامين نهاده


خوشا ويسا به مستي پيش رامين
ز عشقش کيش همچون کيش رامين


زهي رامين نکو تدبير کردي
که چون ويسه يکي نخچير کردي


زهي رامين به کام دل همي ناز
که داري کام دل را نيک انباز


زهي رامين که در باغ بهشتي
هميشه با گل ارديبهشتي


زهي رامين که جفت آفتابي
به فرش هر چه تو خواهي بيابي


هزاران آفرين بر کشور ماه
که چون ويس آمدست از وي يکي ماه

 

nahal

کـاربــر حـرفــه ای
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Jan 20, 2014
ارسالی‌ها
394
پسندها
40
امتیازها
0
محل سکونت
تهران
دل نوشته
مرگ خبر نمیکنه... یک روز میبینی دیگر نیستم
مدل گوشی
برند گوشی
تیم باشگاهی مورد علاقه
ماه تولد

اعتبار :

رفتن موبد به آتشگاه و گريختن ويس و رامين به ري

هزاران آفرين بر کشور ماه

که چون ويس آمدست از وي يکي ماه


هزاران آفرين بر جان شهرو
که دختش ويسه بود و پور ويرو


هزاران آفرين بر جان قارن
که از پشت آمدش اين ماه روشن


هزاران آفرين بر خنده ويس
که کردست اين جهان را بنده ويس


بيار اي ويس جام خسرواني
درو مي چون رخانت ارغواني


چو از دست تو گيرم جام مستي
مرا مستي نيارد هيچ سستي


ندانم مست چون گشتم به کامت
ز رويت يا ز مهرت يا ز جامت


گر از دست تو جام هوش گيرم
چنان دانم که جام نوش گيرم


نشاط من ز تو آرام يابد
غمان من ز تو انجام يابد


دلم درج است و در وي گوهري تو
کنارم برج و در وي اختري تو


ابي گوهر مبادا هرگز اين درج
ابي اختر مبادا هرگز اين برج


هميشه باد باغ رويت آباد
دو دست من به باغت باغبان باد


بسا روزا که نام ما بخوانند
خردمندان شگفت از ما بمانند


چنان خوبي و چونين مهرباني
سزد گر نام دارد جاوداني


دلا بسيار درد و ريش ديدي
کنون از دوست کام خويش ديدي


دلي چون خويشتن ديدي پر از مهر
و يا اين گل رخي تابان تر از مهر


تو روز و شب بدين چهره همي ناز
نبرد بدسگالان را همي ساز


کر خرما در جهان با خار باشد
نشاط عشق با تيمار باشد


کنون ار جان کني در کار مهرش
نباشد در خور ديدار مهرش


روان از بهر چونين يار بايد
جهان از بهر چونين کار بايد


تو اکنون مي خور از فردا مينديش
که جز فرمان يزدان نايدت پيش


مگر کارت بود در مهر کاري
ازان بهتر که تو اميد داري


هران گاهي که رامين باده خوردي
چنين گفتارها را ياد کردي


ازين سو ويس با کام و هوا بود
وزان سو شاه با رنج و بلا بود


گر ايشان را به ناز اندر خوشي بود
شهنشه را شتاب و ناخوشي بود


که او سوگند ويسه خواست دادن
دل از بند گماني برگشادن


چو ويس ماه پيکر را طلب کرد
زمانه روز او را تيره شب کرد


همي جستش ز هر سو يک شبانروز
به دل در آتشي مانده خردسوز

 
بالا پایین