Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

غزلیات هلالی جغتایی

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı غزلیات هلالی جغتایی
نویسنده موضوع *JujU*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan *JujU*

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

[h=2]غزل شمارهٔ ۱[/h]





مه من، به جلوه‌گاهی که تو را شنودم آن‌جا​
جگرم ز غصه خون شد، که چرا نبودم آن‌جا؟​

گه سجده خاک راهت به سرشک می‌کنم گل​
غرض آن‌که دیر ماند اثر سجودم آن‌جا​

من و خاک آستانت، که همیشه سرخ‌رویم​
به همین قدر که روزی رخ زرد سودم آن‌جا​

به طواف کویت آیم، همه شب، به یاد روزی​
که نیازمندی خود به تو می‌نمودم آن‌جا​

پس ازین جفای خوبان ز کسی وفا نجویم​
که دگر کسی نمانده که نیازمودم آن‌جا​

به سر رهش، هلالی، ز هلاک من که را غم؟​
چو تفاوتی ندارد عدم و وجودم آن‌جا​
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا
از من امروز جدا می‌شود آن یار عزیز
همچو جانی که شود از تن بیمار جدا
گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت
دل خون‌گشته جدا، دیدهٔ خون‌بار جدا
زیر دیوار سرایش تن کاهیدهٔ من
همچو کاهیست که افتاده ز دیوار جدا
من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر
کی توانم که شوم از تو به یک بار جدا؟
دوستان، قیمت صحبت بشناسید، که چرخ
دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا
غیر آن مه، که هلالی به وصالش نرسید
ما درین باغ ندیدم گل از خار جدا
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۳

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

ای نور خدا در نظر از روی تو ما را
بگذار که در روی تو ببینیم خدا را
تا نکهت جان‌بخش تو همراه صبا شد
خاصیت عیسی‌ست دم باد صبا را
هر چند که در راه تو خوبان همه خاکند
حیف است که بر خاک نهی آن کف پا را
پیش تو دعا گفتم و دشنام شنیدم
هرگز اثری بهتر از این نیست دعا را
می‌خواستم آسوده به کنجی بنشینم
بالای تو ناگاه برانگیخت بلا را
آن روز که تعلیم تو می‌کرد معلم
بر لوح تو ننوشت مگر حرف وفا را؟
گر یار کند میل، هلالی، عجبی نیست
شاهان چه عجب گر بنوازند گدار را؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۴

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

به چشم لطف اگر بینی گرفتاران رسوا را
به ما هم گوشه چشمی که رسوا کرده‌ای ما را
پس از مردن نخواهم سایهٔ طوبی ولی خواهم
که روزی سایه بر خاکم فتد آن سروبالا را
حذر کن از دم سرد رقیب، ای نوگل خندان
که از باد خزان آفت رسد گلهای رعنا را
دلا، تا می‌توان امروز فرصت را غنیمت دان
که در عالم نمی‌داند کسی احوال فردا را
زلال خضر باشد خاک پایت، جای آن دارد
که ذوق خاک‌بوسی بر زمین آرد مسیحا را
هلالی را چه حد آن که بر ماه رخت بیند؟
به عشق ناتمام او چه حاجت روی زیبا را؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۵

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا ر
به ما هم گوشهٔ چشمی، که شیدا کرده‌ای ما را
به هر جا پا نهی آن جا نهم صد بار چشم خود
چه باشد؟ آه! اگر یک‌باره بر چشمم نهی پا را
مرا گر در تمنای تو آید صد بلا بر سر
ز سر بیرون نخواهم کرد هرگز این تمنا را
چو در بازار حسن از یک طرف پیدا شدی، ناگه
خریداران یوسف برطرف کردند سودا را
شنیدم این که: فردا ماه من عزم سفر دارد
بمیرم کاش امروزت، نبینم روی فردا را
هلالی را به یک دیدن غلان خویشتن کردی
عجب بیناییی کردی، بنازم چشم بینا را
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۶

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را
که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را
ز دست ما اگر پابوس خوبان بر نمی‌آید
همین دولت که: خاک پای ایشانیم بس ما را
به راه محمل جانان چنان بی‌خود نیم امشب
که هوش رفته باز آید به فریاد جرس ما را
به آب چشم ما پرورده شد خار و خس کویش
ولی گل‌های حسرت می‌دمد زان خار و خس ما را
گر از دل هر نفس این آه عالم‌سوز برخیزد
کسی دیگر نخواهد ساخت با خود هم‌نفس ما را
ز دست ما کشیدی طره و صد جا گره بستی
که کوته گردد و دیگر نباشد دسترس ما را
هلالی، روزگاری شد که دور از گلشن رویش
فلک دل تنگ می‌دارد چو مرغان قفس ما را
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۷

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

گه‌گهم خوانی و گویی که چه حالست تو را؟
حال من حال سگان، این چه سوال است تو را؟
می‌کنم یاد تو و می‌روم از حال به حال
من به این حال و نپرسی که: چه حالست تو را؟
سال‌ها شد که خیال کمرت می‌بندم
هرگزم هیچ نگفتی: چه خیالست تو را؟
ای گل باغ لطافت، ز خزان ایمن باش
که هنوز اول نوروز جمالست تو را
وصف حسن تو چه گویم؟ که ز اسباب جمال
هر چه باید همه در حد کمالست تو را
نوبت کوکبهٔ ماه منست، ای خورشید
بیش از این جلوه مکن، وقت زوال است تو را
عمر بگذشت، هلالی، به امید دهنش
خود بگو: این چه تمنای محالست تو را؟
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۸

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
دشمن جانی و از جان دوست‌تر دارم تو را
گر به صد خار جفا آزرده‌سازی خاطرم
خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را
قصد جان کردی که یعنی: دست کوته کن ز من
جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را
گر برون آرند جانم را ز خلوت‌گاه دل
نیست ممکن، جان من، کز دل برون آرم تو را
یک دو روزی صبر کن، ای جان بر لب آمده
زانکه خواهم در حضور دوست بسپارم تو را
این چنین کز صوت مطرب بزم عیشم پر صداست
مشکل آگاهی رسد از نالهٔ زارم تو را
گفته‌ای: خواهم هلالی را به کام دشمنان
این سزای من که با خود دوست می‌دارم تو را
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۹

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

من کیستم تا هر زمان پیش نظر بینم تو را
گاهی گذر کن سوی من، تا در گذر بینم تو را
افتاده بر خاک درت، خوش آن‌که آیی بر سرم
تو زیر پا بینی و من بالای سر بینم تو را
یک بار بینم روی تو دل را چه سان تسکین دهم؟
تسکین نیابد، جان من، صد بار اگر بینم تو را
از دیدنت بیخود شدم، بنشین به بالینم دمی
تا چشم خود بگشایم و بار دگر بینم تو را
گفتی که هر کس یک نظر بیند مرا جان می‌دهد
من هم به جان در خدمتم، گر یک نظر بینم تو را
صد بار آیم سوی تو، تا آشنا کردی به من
هر بار از بار دگر بیگانه‌تر بینم تو را
تا کی هلالی را چنین زین ماه میداری جدا؟
یا رب! که ای چرخ فلک، زیر و زبر بینم تو را
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۰

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

جان خوشست، اما نمی‌خواهم که: جان گویم تو را
خواهم از جان خوش‌تری باشد، که آن گویم تو را
من چه گویم که آنچنان باشد که حد حسن توست؟
هم تو خود فرما که: چونی، تا چنان گویم تو را
جان من، با آن که خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم تو را
تا رقیبان را نبینم خوش‌دل از غم‌های خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم تو را
بس که می‌خواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم تو را
قصهٔ دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست
مشکلی دارم، نمی‌دانم چه سان گویم تو را؟
هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم تو را
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۱

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را
گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را
دیگر از بی‌طاقتی خواهم گریبان چاک زد
چند پوشم سینهٔ ریش و دل افگار را؟
بر من آزرده رحمی کن، خدا را، ای طبیب
مرهمی نه، کز دلم بیرون برد آزار را
باغ حسنت تازه شد از دیدهٔ گریان من
چشم من آب دگر داد آن گل رخسار را
روز هجر از خاطرم اندیشهٔ وصلت نرفت
آرزوی صحت از دل کی رود بیمار را؟
حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هر چه هست
صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟
دیدن جانان دولتی باشد عظیم
از خدا خواهد هلالی دولت دیدار را
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۲

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را؟
گر مرا دست دهد بوسه زنم پایش را
چشم ناپاک بر آن چهره دریغ است، دریغ
دیدهٔ پاک من اولیست تماشایش را
ناز می‌بارد از آن سرو سهی سر تا پا
این چه ناز است؟ بنازم قد و بالایش را
خواهم از جامهٔ جان خلعت آن سرو روان
تا در آغوئش کشم قامت رعنایش را
جای او دیدهٔ خونبار شد، ای اشک، برو
هر دم از خون دل آغشته مکن جایش را
هیچ کس دل به خریداری یاری ندهد
که به هم بر نزند حسن تو سودایش را
زان دو لب هست تمنای هلالی سخنی
کاش، گویی که: برآرند تمنایش را
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۳

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

آرزومند توام، بنمای روی خویش را
ور نه، از جانم برون کن ارزوی خویش را
جان در آن زلفست، کمتر شانه کن، تا نگسلی
هم رگ جان مرا، هم تار موی خویش را
خوب‌رو را خوی بد لایق نباشد، جان من
همچو روی خویش نیکو ساز خوی خویش را
چون به کویت خاک گشتم پایمالکم ساختی
پایه بر گردون رساندی خاک کوی خویش را
آن نه شبنم بود ریزان، وقت صبح، از روی گل
گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را
مرده‌ام، عیسی‌دمی خواهم، که یابم زندگی
همره باد صبا بفرست بوی خویش را
بارها گفتم: هلالی، ترک خوبان کن ولی
هیچ تأثیری ندیدم گفتگوی خویش را
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۴

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

یار، چون در جام می‌بیند، رخ گل‌فام را
عکس رویش چشمهٔ خورشید سازد جام را
جام می بر دست من نه، نام نیک از من مجوی
نیک نامی خود چه کار آید من بد نام را؟
ساقیا، جام و قدح را صبح و شام از کف منه
کین چنین خورشید و ماهی نیست صبح و شام را
فتنه‌انگیز است دوران، جان می در گردش آر
تا نبینم فتنه‌های گردش ایام را
از خدا خواهد هلالی در به دم جام نشاط
کو حریفی، تا به ساقی گوید این پیغام را؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۵

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

یک دو روزی می‌گذارد یار من تنها مرا
وه! که هجران می‌کشد امروز یا فردا مرا
شهر دلگیرست، تا آهنگ صحرا کرد یار
می‌روم، شاید که بگشاید دل از صحرا مرا
یار آن‌جا و کن این‌جا، وه! چه باشد گر فلک
یار را این‌جا رساند، یا برد آن‌جا مرا
ناله کمتر کن، دلا، پیش سگانش بعد از این
چند سازی در میان مردمان رسوا مرا؟
غیر بدنامی ندارم سودی از سودای عشق
مایهٔ بازار رسواییست این سودا مرا
می‌کشم، گفتی: هلالی را به استغنا و ناز
آری، آری، می‌کشد آن ناز و استغنا مرا
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۶

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

بی تو، چندان که محنتست مرا
با تو چندان محبتست مرا
مردم و سوی من نمی‌نگری
بنگر کین چه حسرتست مرا
رخ نهفتی، ولی به دیدهٔ دل
در جمال تو حیرتست مرا
نسبه من چه می‌کنی بر رقیب؟
با رقیبان چه نسبتست مرا؟
خوار شد بر درت هلالی و گفت:
این نه خواریست، عزتست مرا
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۷

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

شوق درون به سوی درون می‌کشد مرا
من خود نمی روم دگری می‌کشد مرا
با آن مدد که جذبهٔ عشق قوی کند
دیگر به جای پرخطری می‌کشد مرا
تهمت‌کش صلاحم و زین لعبتان مدام
خاطر به لعب عشوه‌گری می‌کشد مرا
صد میل آتشین به گناه نگاه گرم
در دیده تیزی نظر می‌کشد مرا
خاکم مگر به جانب خود می‌گشد؟ که دل
بیخود به خاک رهگذری می‌کشد مرا
من آن قدر که هست توان، پای می‌کشم
امداد دوست هم قدری می‌کشد مرا
از بار غم، چو یکشبه ماهی، به زیر کوه
شکل هلالی کمری می‌کشد مرا
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۸

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

گفتگوی عقل در خاطر فرو ناید مرا
بندهٔ سلطان عشقم، تا چه فرماید مرا؟
بس که کردم گریه پیش مردم و سودی نداشت
بعد از این بر گریهٔ خود خنده می‌آید مرا
بستهٔ زلف پری‌رویان شدن از عقل نیست
لیک من دیوانه‌ام، زنجیر می‌باید مرا
وعدهٔ وصل تو داد اندکی تسکین دل
تا رخ خوبت نبینم دل نیاساید مرا
وه! که خواهد شد، هلالی خانهٔ عمرم خراب
جان غم‌فرسوده من چند از غم بفرساید مرا؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۹

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

ای شهسوار حسن سرافراز کن مرا
ای من سگت، به سوی خود آواز کن مرا
تا با تو راز گویم و فارق شوم دمی
بهر خدا، که هم‌دم و همراز کن مرا
لطف تو معجزیست، که بر مرده جان دهد
لطفی کن و زنده ز اعجاز کن مرا
چون کاکل تو چند توان گشت بر سرت؟
تیغی بگیر و از سر خود باز کن مرا
ساقی، هلاکم از هوس پای‌بوس تو
در پای خویش مست سر انداز کن مرا
نازی بکن، که بی‌خبر افتم به خاک و خون
یهنی که: نیم‌کشتهٔ آن ناز کن مرا
جانا، به غمزه سوی هلالی نظر فکن
وز جان هلاک غمزهٔ غماز کن مرا
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۰

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

زان پیشتر که عقل شود رهنمون مرا
عشق تو ره نمود به کوی جنون مرا
هم سینه شد پر آتش و هم دیده شد پر آب
در آب و آتش است درون و برون مرا
شوخی که بود مردن من کام او کجاست؟
تا بر مراد خویش ببیند کنون مرا
خاک درت زقتل من اغشته شد به خون
آخر فگند عشق تو در خاک و خون مرا
چشمت، که صبر و همش هلالی به غمزه برد
خواهد فسانه ساختن از یک فسون مرا
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: eLOy
بالا پایین