Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

غزلیات هلالی جغتایی

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı غزلیات هلالی جغتایی
نویسنده موضوع *JujU*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan *JujU*

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۱

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

هست آرزوی کشتن آن تندخو مرا
گر او نکشت می کشد این آرزو مرا
جان من از جدایی آن مه به لب رسید
ای وای! گر فلک نرساند به او مرا
با ذوق جستجوی تو آسوده خاطرم
آسودگی مباد ازین جستجو مرا
ننگست عاشقان جهان را ز نام من
عاشق مگوی، هرچه توانی بگو مرا
گفتی که: آبروی هلالی سرشک اوست
رسوای خلق می‌کند این آبرو مرا
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۲

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

ز سوز سینه، هر دم، چند پوشم داغ هجران را؟
دگر طاقت ندارم، چاک خواهم زد گریبان را
بزن یک خنجر و از درد جان کندن خلاصم کن
چرا دشوار باید کرد بر من کار آسان را؟
نمی‌خواهم که خط بالای آن لب سایه اندازد
که بی ظلمت صفای دیگرست اب حیوان را
به زلفت بسته شد دل‌های مشتاقان، بحمدالله
عجب جمعیتی روزی شد این جمع پریشان را!
کسی چون جان برد زین کافران سنگ‌دل، یارب؟
که در یک لحظه میریزند خون صد مسلمان را
طبیبا، تا به کی بر زخم پیکانش نهی مرهم؟
برو، مگذار دیگر مرهم و بگذار پیکان را
هلالی، دل منه بر شیوهٔ آن شوخ عاشق‌کش
سخن بشنو و گرنه بر سر دل می‌کنی جان را
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۳

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

نهادی بر دلم فراق و سوختی جان را
به داغ و درد دوری چند سوزی دردمندان را؟
منه زین بیشتر چون لاله داغی بر دل خونین
که از دست تو آخر چاک خواهم زد گریبان را
شدم در جستجوی کعبهٔ وصلت، ندانستم
که همچون من بود سرگشته بسیار این بیابان را
اگر چشم خضر بر لعل جان‌بخش تو افتادی
به عمر خود نکردی یاد هرگز آب حیوان را
خوش آن باشد که در هنگام وصل او سپارم جان
معاذالله از آن ساعت که بینم روی هجران را
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۴

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

به روز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را
که یاران در چنین روزی به کار آیند یاران را
عجب خاری خلید از نو‌گلی در سینهٔ ریشم!
که برد از خاطر من خار خار گل‌عذاران را
ز ناز امروز با اغیار خندان می‌رود آن گل
دریغا! تازه خواهد کرد داغ دل‌فگاران را
به صد امید عزم کوی او دارند مشتاقان
خداوندا، به امیدی رسان امیدواران را
تو، ای فارغ، که عزم باغ داری سوی ما بگذر
که در خون جگر چون لاله بینی داغ‌داران را
اگر من بابلم، اما تو آن گل‌برگ خندانی
که از باغ تو بویی بس بود چون من هزاران را
هلالی کیست، کان مه توسن برانگیزد به قتل او
به خون این‌چنین صیدی چه حاجت شهسواران را؟
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۵

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

به چه نسبت کنم آن سرو قد دلجو را؟
هرچه گویم به از آن است، چه گویم او را؟
مشنو، از بهر خدا، در حق من قول رقیب
که نکو نیست شنیدن خبر بدگو را
آن که بد خوی مرا داد چنان روی نکو
کاشکی خوی نکو دهد آن بدخو را
تیغ بر من چه زنی، حیف که همچون تو کسی
بهر آزادی سگی رنجه کند بازو را
چشمت آهوست، نظر سوی رقیبان مفکن
پند بشنو، به سگان رام مکن آهو را
بس که دارم المی بر دل از ازردن او
شب همه شب به خس و خار نهم پهلو را
چون هلالی صفت روی نکو گویم و بس
که بسی معتقدم این صفت نیکو را
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۶

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

گه نمک ریزد به خم، گه بشکند پیمانه را
محتسب تا چند در شور اورد می‌خانه را؟
هر کجا شب‌ها ز سوز خویش گفتم شمه‌ای
شمع را بگداختم، آتش زدم پروانه را
قصه پنهان ما افسانه شد، این هم خوشست
پیش او شاید رفیقی گوید این افسانه را
این همه بیگانگی با آشنایان بس نبود؟
کاشنای خویش کردی مردم بیگانه را
از هلالی دیگر ای ناصح، خردمندی مجوی
بیش از این تکلیف هشیاری مکن دیوانه را
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۷

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

ای شوخ، مکش عاشق خونین‌جگری را
شوخی مکن، انگار که کشتی دگری را
خواهی که ز هر سو نظری سوی تو باشد
زنهار! مرنجان دل صاحب‌نظری را
زین پیر فلک هیچ کسی یاد ندارد
ای تازه جوان، همچو تو زیبا پسری را
روزی که در وصل به رویم بگشایی
از عالم بالا بگشایند دری را
سر خاک شده از سجدهٔ آن کافر بدکیش
تا چند پرستم ز خدا بی‌خبری را؟
از گوشهٔ میخانه برون آی، هلالی
شاید که ببینم بت جلوه‌گری را
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۸

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

دیدیم ز یاران وفادار بسی را
لیکن چو سگان تو ندیدیم کسی را
قطع هوس و ترک هوی کن، که درین راه
چندان اثری نیست هوی و هوسی را
فریاد که فریاد کشیدیم و ندیدیم
در بادیهٔ عشق تو فریادرسی را
تا از لب شیرین، مگسان کام گرفتند
گیرند به از خیل ملایک مگسی را
گر از نظر افتاد رقیبت عجبی نیست
در دیدهٔ خود ره نتوان داد خسی را
پیش سگش این آه و فقان چیست هلالی؟
از خود مکن آزرده چنین هم‌نفسی را
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۹

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

بحمدالله که صحت داد ایزد پادشاهی را
بر آورد از سر نو بر سپهر حسن ماهی را
معاذالله! اگر می‌کاست یک جو خرمن حسنش
به باد نیستی می‌داد هر برگ گیاهی را
چو پا برداشتی، ای نرگس رعنا، به غمازی
قدم آهسته نه، دیگر مرنجان خاک راهی را
به شکر آن که شاه مسند حسنی، به صد عزت
مران از خاک راه خود به خواری دادخواهی را
چو بیمارند چشمان تو خون کم می‌توان کردن
چرا هر لحظه می‌ریزند خون بی‌گناهی را؟
سپهی سرو ریاض حسن چون سر سبز و خرم شد
چه نقصان گر خزان پژمرده می‌سازد گیاهی را؟
هلالی را فدای آن شه خوبان کن، ای گردون
چرا بی‌تاب می‌داری مه انجم سپاهی را؟
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۳۰

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

به نام ایزد، میان مردمان آن تندخو با ما
چه خوش باشد که ما در گوشه‌ای باشیم و او با ما
ز بدخویی به ما جنگ و به اغیار آشتی دارد
چه دارد؟ یا رب! این بیگانه‌خوی جنگجو با ما؟
کنون خود از نکورویی چه با ما می‌کند هر دم؟
چه گویم تا چه خواهد کرد زان خوی نکو با ما؟
به کویت آمدیم و آرزوی ما نشد حاصل
ز کویت می‌رویم اینک، هزاران آرزو با ما
اگر پهلوی ما از طعنهٔ اغیار ننشینی
چنین جایی نشین، باری، که باشی رو به رو با ما
رقیبا، گفتگوی عشق را هم‌درد می‌باید
خدا را! چون تو بی‌دردی مکن این گفتگو با ما
هلالی، در ره عشقست از هر سو غم دیگر
عجب راهی که غم رو کرده است از چار سو با ما!
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۳۱

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

چند نادیده کنی؟ آه! چه دیدی از ما؟
نشنوی زاری ما، وه! چه شنیدی از ما؟
آخر، ای آهوی مشکین، چه خطا رفت که تو
با همه انس گرفتی و رمیدی از ما؟
حیف باشد که چو گل بر کف هر خار نهی
دامنی را، که به صد ناز کشیدی از ما
کام جان راست به بازار غمت صد تلخی
که به یک عشوهٔ شیرین نخریدی از ما
بود مقصود تو آزردن ما، شکر خدا
که به مقصود دل خویش رسیدی از ما
اینک این جان ستم‌دیده که می‌خواست دلت
اینک آن دل که به جان می‌طلبیدی از ما
ما به مهرت، چو هلالی، دل و جان را بستیم
تو به شمشیر جفا مهر بریدی از ما
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۳۲

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

نمی‌توان به جفا قطع دوست‌داری ما
که از جفای تو بیشست با تو یاری ما
بسی چو ابر بهاران گریستیم و هنوز
گلی نرست ز باغ امید‌واری ما
به چشم چون تو عزیزی شدیم خوار ولی
ز عزت دگران بهترست خواری ما
غبار کوی تو ما را ز چهره دور مباد
که با تو می‌کند اظهار خاکساری ما
ز حال زار هلالی شبی یاد کنم
فلک به ناله در آید ز آه و زاری ما
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۳۳

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

من وبیداری و شبها و شب تا روز یا رب‌ها
نبیند هیچ کس در خواب، یارب! این‌چنین شب‌ها
خدا را ! جان من ، بر خاک مشتاقان گذاری کن
که در خاک از تمنای تو شد فرسوده قالب ها
سیه روزان هجران را چه حاصل بی تو از خوبان؟
که روز تیره را خورشید می‌باید نه کوکب‌ها
معلم، غالبا، امروز درس عشق می‌گوید
که در فریاد می‌بینیم طفلان را به مکتب‌ها
شود گر اهل مذهب را خبر از مشرب رندان
بگردانند مذهب‌ها ، بیاموزند مشرب ها
هلالی ، با قد چون حلقه باشد خاک میدانت
کسی نشناسد او را از نشان نعل مرکب ها
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۳۴

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

من همچو گلزار ارم، گل گل ترا رخسارها
وز آرزوی هر گلی در سینه دارم خارها
گر بی تو بگشایم نظر بر جانب گلزارها
از خار در چشمم فتد گلها و از گل خارها
دی خوب بودی در نظر، امروز از آن هم خوب‌تر
خوبند خوبان دگر، اما نه این مقدارها
تو با فد افراخته، ره سوی باغ انداخته
سرو از خجالت ساخته جا در پس دیوارها
مصر ملاحت جای تو ، در چارسو غوغای تو
تو یوسف و سودای تو سود همه بازارها
سر در رهت بنهاده‌ام، دل در هوایت داده‌ام
من تازه کار افتاده‌ام، کار منست این کارها
هر دم به جستجوی تو صد بار آیم سوی تو
هر بار پیش روی تو خواهم که میرم بارها
من، همچو چنگ ار عربده، در سینه صد ناخن زده
صد نالهٔ زار آمده، از هر رگم چون تارها
می نوش بر طرف چمن، نظاره کن بر یاسمن
تا من به کام خویشتن بینم در آن رخسارها
ای محرم زار نهان، در پند من بگشا زبان
کز نام و ناموس جهان، دارد هلالی عارها
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۳۵

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

ز آب چشم من گل شد به راه عشق منزل‌ها
ندانم تا چه گل‌ها بشکفد آخر از این گل‌ها؟
شکیتی عهد و بر دل‌های مسکین سوختی داغی
زهی داغی که تا روز قیامت ماند بر دل‌ها!
من از خوبان بسی غم‌های مشکل دیده‌ام لیکن
غم هجران بود مشکل‌ترین جمله مشکل‌ها
سزد گر بر سر تابوت ما گریند در کویش
چرا کز منزل مقصود بر بستیم محمل‌ها
ز توفان سرشک خود به گردابی گرفتارم
که عمر نوح اگر یابم نبینم روی ساحل‌ها
چو آن مه یار اغیار است گرد او مگرد ای دل
چرا پروانه باید شد برای شمع محفل‌ها؟
هلالی چون حریف بزم رندان شد بخوان مطرب:
«الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها»
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۳۶

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

دلا، ذوقی ندارد دولت دنیا و شادی‌ها
خوشا! آن دردمندی‌های عشق و نامرادی‌ها
من و مجنون دو مدهوشیم سرگردان به هر وادی
ببین کاخر جنون انداخت ما را در چه وادی‌ها
دل من جا گرفت از اعتقاد پاک در کویش
بلی، آخر به جایی می‌کشد پاک‌اعتقادی‌ها
چو عمر خود ندارم اعتمادی بر وفای تو
چه عمر است این که من دارم بر او خوش اعتمادی‌ها
به خون دل سواد دیده را شستم، زهی حسرت!
که از خطت مرا محروم کرد این بی‌سوادی‌ها
چو گم کردم دل خود را چه سود از ناله و افغان
که نتوان یافت این گم‌گشته را با این منادی‌ها
هلالی، دیگران از وصل او شادند و من غمگین
خوش آن روزی که من هم داشتم از این‌گونه شادی‌ها
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۳۷

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

گل رویت عرق کرد از می ناب
ز شبنم تازه شد گل برگ سیراب
به ناز آن چشم را از خواب مگشای
همان بهتر که باشد فتنه در خواب
تعالی‌ الله! چه حسنست این که هر روز
دهد سرپنجهٔ خورشید را تاب؟
ز پا افتادم آخر دست من گیر
همین گویم مرا دریاب، دریاب
چو در سر میل ابروی تو دارم
سر ما کی فرود آید به محراب؟
بهاران از در میخانه مگذر
عجب فصلیست، جهد کرده دریاب
هلالی می به روی ماهرویان
خوش آید، خاصه در شب‌های مهتاب
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۳۸

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

شب هجرست و مرگ خویش خواهم از خدا امشب
اجل روزی چو سویم خواهد آمد گو بیا امشب
چنین دردی که من دارم نخواهم زیست تا فردا
بیا، بنشین، که جان خواهم سپرد امروز یا امشب
دل و جانی که بود آواره شد دوش از غم هجران
دگر یا رب غم هجران چه می‌خواهد ز ما امشب
نه سر شد خاک درگاهت نه پا فرسود در راهت
مرا چون شمع باید سوخت از سر تا به پا امشب
شب آمد باز دور افگند از وصلت هلالی را
دریغا شد هلال و آفتاب از هم جدا امشب
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۳۹

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

سر نمی‌تابم ز شمشیر حبیب
هر چه آ‎ید بر سرم یا نصیب
دل به درد آمد من بیچاره را
چارهٔ درد دلم کن ای طبیب
ای که گویی که چونی و حال تو چیست
من غریب و حال من باشد غریب
تا رقیب هست ما را قدر نیست
نیست گردد یا رب از پیشت رقیب
زار می‌نالد هلالی بی رخت
آن‌چنان کز حسرت گل عندلیب
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۴۰

هلالی جغتایی
هلالی جغتایی » غزلیات

گر دعای دردمندان مستجاب است ای حبیب
از خدا هرگز نخواهم خواست جز مرگ رقیب
درد بیماری و اندوه غریبی مشکلست
وای مسکینی که هم بیمار باشد هم غریب
سر به بالینم ز درد هجر، نزدیک آمدست
کز سر بالین من شرمنده برخیزد طبیب
دیگران دارند هر یک صد امید از خوان وصل
من ز درد بی‌نصیبی چند باشم بی‌نصیب؟
ای صبا جهدی کن و بگشا نقاب غنچه را
تا کی از دیدار گل محروم باشد عندلیب؟
زان دهان کام منست و هست پنهان زیر لب
چشم می‌دارم که کام من برآید عنقریب
چون هلالی بی مه رویت ز جان سیر آمدم
کس مباد از خوان وصل ماهرویان بی‌نصیب
 
بالا پایین