Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

اشعار بارانی

  • نویسنده موضوع SoHeIl
  • تاریخ شروع
  • Tagged users هیچ

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı اشعار بارانی
نویسنده موضوع SoHeIl
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan SoHeIl

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

در سمت توام
دلم باران ، دستم باران
دهانم باران ، چشمم باران
روزم را با بندگی تو پا گشا می کنم ...
هر اذانی که می وزد
پنجره ها باز می شوند
یاد تو کوران می کند ...
هر اسم تو را که صدا می زنم
ماه در دهانم هزار تکه می شود ...
کاش من همه بودم
کاش من همه بودم
با همه دهان ها تو را صدا می زدم ...
کفش های ماه را به پا کرده ام
دوباره عازم توام ...
تا بوی زلف یار در آبادی من است
هر لب که خنده ای کند از شادی من است
زندگی با توست
زندگی همین حالاست...
زندگی همین حالاست...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

در زد کسی انگار که مهمان داریم
در سفره گرسنگی فراوان داریم
امروز پدر ابر زیادی آورد
مانند همیشه شام باران داریم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

در اين دنيای دَرَندَشت
هر چيزی به نحوی بالاخره زندگی می*کند.
باران که بيايد
بيد هم دشمنی*های خود را با اَرّه
فراموش خواهد کرد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

اسمان بارانیست... همگي ميگذرند...
چتردارن به دست...
تانباردباران"برسروصورتشان. ..
اما...........
من تنها
زيراين سقف سياه
مينشينم بي تو...
وبه تو مي انديشم...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند
بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را
شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند
چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران كه می بارد شما را تر كند
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

کاش وقتی آسمان بارانی است
چشم را با اشک باران تر کنیم
کاش وقتی که تنها میشویم
لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم . . .
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
تو می ایی و من گل می دهم در سایه چشمت
و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون
زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست
مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه شبنم و برگ گل یاس
لحظه رهایی پرنده هاست
لحظه عزیز با تو بودنه
آخرین پناه موندن منه
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

آسمان بارانيست
همگي ميگذرند
چتردارن به دست
تانباردباران"برسروصورتشان
اما...........
من تنهاورها
زيراين سقف سياه
مينشينم بي تو
وبه تو....مي انديشم...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

وای باران باران
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟!
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پر مرغان نگاهم راشست ...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک چک چک چکار با پنجره داشت ؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

باز باران، با ترانه، با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه.

من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها، رودها راه اوفتاده.

شاد و خرم یک دو سه گنجشک پر گو، باز هر دم می پرند، این سو و آن سو

می خورد بر شیشه و در مشت و سیلی، آسمان امروز دیگر نیست نیلی.

یادم آرد روز باران: گردش یک روز دیرین؛ خوب و شیرین توی جنگل های گیلان.

کودکی ده ساله بودم شاد و خرم نرم و نازک چست و چابک

از پرنده، از خزنده، از چرنده، بود جنگل گرم و زنده.

آسمان آبی، چو دریا یک دو ابر، اینجا و آنجا چون دل من، روز روشن.

بوی جنگل، تازه و تر همچو می مستی دهنده. بر درختان میزدی پر، هر کجا زیبا پرنده.

برکه ها آرام و آبی؛ برگ و گل هر جا نمایان، چتر نیلوفر درخشان؛ آفتابی.

سنگ ها از آب جسته، از خزه پوشیده تن را؛ بس وزغ آنجا نشسته، دم به دم در شور و غوغا.

رودخانه، با دو صد زیبا ترانه؛ زیر پاهای درختان چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.

چشمه ها چون شیشه های آفتابی، نرم و خوش در جوش و لرزه؛ توی آنها سنگ ریزه، سرخ و سبز و زرد و آبی.

با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو، می پریدم از لب جو، دور میگشتم ز خانه.

می کشانیدم به پایین، شاخه های بید مشکی دست من می گشت رنگین، از تمشک سرخ و مشکی.

می شندیم از پرنده، داستانهای نهانی، از لب باد وزنده، رازهای زندگانی

هر چه می دیدم در آنجا بود دلکش، بود زیبا؛ شاد بودم می سرودم “روز، ای روز دلارا! داده ات خورشید رخشان این چنین رخسار زیبا؛ ورنه بودی زشت و بیجان.

این درختان، با همه سبزی و خوبی گو چه می بودند جز پاهای چوبی گر نبودی مهر رخشان؟

روز، ای روز دلارا! گر دلارایی ست، از خورشید باشد. ای درخت سبز و زیبا! هر چه زیبایی ست از خورشید باشد.”

اندک اندک، رفته رفته، ابر ها گشتند چیره. آسمان گردید تیره، بسته شد رخساره ی خورشید رخشان ریخت باران، ریخت باران.

جنگل از باد گریزان چرخ ها می زد چو دریا دانه ها ی [ گرد] باران پهن میگشتند هر جا.

برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را.

روی برکه مرغ آبی، از میانه، از کرانه، با شتابی چرخ میزد بی شماره.

گیسوی سیمین مه را شانه میزد دست باران باد ها، با فوت، خوانا می نمودندش پریشان.

سبزه در زیر درختان رفته رفته گشت دریا توی این دریای جوشان جنگل وارونه پیدا.

بس دلارا بود جنگل، به، چه زیبا بود جنگل! بس فسانه، بس ترانه، بس ترانه، بس فسانه.

بس گوارا بود باران به، چه زیبا بود باران! می شنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی، پند های آسمانی؛

“بشنو از من، کودک من پیش چشم مرد فردا، زندگانی – خواه تیره، خواه روشن - هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا.”


دکتر مجدالدین میرفخرایی، متخلص به گلچین گیلانی
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

دلم

دلم پر از ز غم هایم
خدا جانم تویی یارم
من آن گه که ز گهوارم
زگور من حسین جانم
دل آدم به دست تو
دل عالم به چشم تو
امید من ز امید است
امی د تو غم انگیز است
شب تیره چه غمگین است
که خواهد دید ز این دین است
علی اصغر طفل مادر
علی اصغر دلم خون است
اگر مادر بفهمد این
علی اصغر نخواهد دید
دگر دنیا براش تیرست دگر دنیا براش تیرست
رقیه جان دل از دنیا بریده
دل دنیا برای آن تپیده

شاعر مننصوره جیگر طلا ناناز
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

بـبار ای بـارون بـبــــار
بــا دلـُم گــــریه کن، خون ببار
در شبای تـیـــره چــون زلـــف یــار
بهر لیلی چـو مـجـنـون بـبـار ای بـــارون
دلا خــــــــــون شــــــو خــــــون بــــبـــــــــــار
بر کوه و دشت و هامون بـــبار
دلا خــون شـــــو خــــون بــبـــــــار
بـــر کـــوه و دشــت و هــامــون بــــبـار
بــه ســـرخـــی لـــبــای ســـرخ یـــــــــــــــار
بـــــــه یـــــــاد عــــــاشـــــــــقــــــای ایــن دیـــــــار
به داغ عاشقای بی مزار ای بارون
بــــبـــار ای بــارون بــــــبـــــــــار
بـا دلُـم گـریـه کـن، خــون بـــبــــار
در شــبــای تـیـــره چـون زلـف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون
ببار ای ابر بهار
با دلُم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
ماهُ دادن به شبهای تار ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه کن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خــون شـــو خـــون بــبـــــار
بـــر کـــوه و دشـــت و هـــامون ببار
به ســـرخــی لـــبای ســـــرخ یــــــــار
به یـــــــاد عــاشــــقـای ایــن دیـــــار
به داغ عاشقـای بی مزار ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه کن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون
با دلُم گریه کن، خون ببار
در شبای تیره چون زلـف یـار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون



 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

بيا دست در دست هم

قلبهايمان را

زير باران

به گردش ببريم

دل ما از سنگ نيست

دل ما کاهگلی ست

صميمانه

ساده

روستايی



بگذار تا باران

بوی قلبهای ما را بيدار کند

بگذار با باران

ما به جايی برويم

که نيازی نيست به چتر

که در آن ييلاق سبز عشاق

نياز همگان

باران است
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

سوگند به انتظار

که نگاهش سوخت

و باران نيامد



سوگند به زمان

که باران دو گاه نمی آيد



آنگاه که ابری نيست

و آنگاه که جز ابر

ابر

ابر

هيچ چيز ديگری نيست



سوگند به اشک

که اينجا هيچگاه باران نمی آيد​
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

باز دریا ،* بوی باران بوی شرجی ، نای عشق

میروم بر بال رویاهــــــــــــای لیلایی عشق

میشوم مست از نگاه آسمان در عمق شب

میروم تا ناکـــــــــجای بودنت ، تا پای عشق

عشق را تفســــیر دل کردم در این بازار رنگ

من مرید رنگ سرخم رنگ دل ، سودای عشق

عشق یعنی گم شـدن در هر چه بادا بادها

در تلاطم ،* غرق امواجی در این دریای عشق

عشق آمد ، دل دچارش شد ،* نگاهی بیقرار

مثنوی وزنش شکست و قافیه شیدای عشق

شعر شد همرنگ شب ،*شب پر ستاره غرق راز

کمتر از آنم که گویم وصــــــفی از زیبای عشق
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*

SoHeIl

مــدیـر بـازنشـسـتـه
تاریخ ثبت‌نام
Sep 24, 2013
ارسالی‌ها
4,988
پسندها
268
امتیازها
0

اعتبار :

اي مهربانتر از برگ در بوسه*هاي باران
بيداري ستاره، در چشم جويباران
آئينهء نگاهت؛ پيوند صبح و ساحل
لبخندِ گاه گاهت؛ صبح ستاره باران
بازآ که در هوايت، خاموشي جنونم
فريادها بر انگيخت از سنگ کوهساران
اي جويبار جاري زين سايه برگ مگريز
کاين گونه فرصت از کف دادند بي شماران
گفتي به روزگاري مهري نشسته گفتم
بيرون نمی*توان کرد، حتي به روزگاران
بيگانگي ز حد رفت، اي آشنا مپرهيز
زين عاشق پشيمان، سرخيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
ديوار ِ زندگي را زين گونه يادگاران
وين نغمه ی محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقيست آواز باد و باران
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: *SiMiN*
بالا پایین