Welcome!

By registering with us, you'll be able to discuss, share and private message with other members of our community.

SignUp Now!

گزیدهٔ غزلیات صائب تبریزی

اطلاعات موضوع

Kategori Adı اشعار فارسی
Konu Başlığı گزیدهٔ غزلیات صائب تبریزی
نویسنده موضوع *JujU*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند ارسالی
Son Mesaj Yazan *JujU*

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱



یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا​
از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا​

تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟​
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا​

خانه‌آرایی نمی‌آید ز من همچون حباب​
موج بی‌پروای دریای حقیقت کن مرا​

استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص​
خانه دار گوشهٔ چشم قناعت کن مرا​

چند باشد شمع من بازیچهٔ دست فنا؟​
زندهٔ جاوید از دست حمایت کن مرا​

خشک بر جا مانده‌ام چون گوهر از افسردگی​
آتشین رفتار چون اشک ندامت کن مرا​

گرچه در صحبت همان در گوشهٔ تنهاییم​
از فراموشان امن آباد عزلت کن مرا​

از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم​
تا قیامت سنگسار از خواب غفلت کن مرا​

در خرابیهاست، چون چشم بتان، تعمیر من​
مرحمت فرما، ز ویرانی عمارت کن مرا​

از فضولیهای خود صائب خجالت می‌کشم​
من که باشم تا کنم تلقین که رحمت کن مرا؟​


حاشیه‌ها

تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.امین کیخا نوشته:پروا ، توجه هم هست
امین کیخا نوشته:قناعة همان خرسندی است ، از این رو خوشنودی و خرسندی کمی دیگرسان هستند
رهام نوشته:ز ویرانی عمارت کن مرا به جای بسازم خیلی زیباست و همینطور القاِ رحمت
محمد بهمنی نوشته:به نظر می رسد در بیت چهارم، چشم قناعت را در مقابل چشم طمع و حرص و افزونخواهی آورده، که موجب فرسایش روح و جسم آدمی می شود و آن را تشبیه به سرمه ای می کند که در نهایت باعث کوری و ندیدن زیباییهای جهان می شود.
نسرین رضایی نوشته:به نظر صائب خجالت وشرمساری انسان را زنده زنده در خاک می کند شرمساری بدتر از مردن است.دربیت سوم بین موج وحباب تفاوت وجود دارد موج دنیاگرا نیست وبه فکر ساختن خانه نیست یه دفعه عظیم وبزرگ می خرزوشد وبعد هم خود نابود میشود وهرچه سر راهش هست را نابود میکند اما حباب با انهمه کوچکی به ساختن خانه ای برای خویش است.
سرمه شدن یعنی پودر شدن نابود شدن صائب تاکید می کند که انسان حریص وازمند تهایتا از حرص وطمع اسیب می بیند اما قناعت موجب سعادت وسلامت است
مهمترین نکته در بیت اخر اوردن من که باشمن که در این بیت برای تحقیر وکوچکی امده یعنی من چه کسی هستم که از خداوند بخواهم که به من مرحمت کند.من که باشم که بر ان خاطر عاطل بگذرم

شمس الحق نوشته:امین کیخای بزرگ وگرامی
حقیربعنوان شاگردی کوچک وکند ذهن درمحضراستاد رخصت می طلبد عرض کند که تا کنون تصورش برآن بودی که ” قناعت ” درتقابل با ” حرص ” با ” خرسندی ” تفاوتی اندک وظریف دارد . همان تفاوتی که میان رضایت و قناعت موجود است . البته درست است که معنی خرسند همان راضی است ، اما اینکه ازچه یا از که خرسند بودن و ازچه و ازکه راضی بودن را فرقی نباشد ؟ فی المثل آیا میتوان گفتن که [ من ازتو قانعم ] وتفاوتی با [ من ازتو راضیم ] دراین میان نباشد ؟ دیگرآنکه فرق این دو با [ من ازتو خرسندم ] در چیست ؟ و مخلص آنکه میان این سه جمله چه تفاوت باشد :
من ازتو راضیم .
من از تو قانعم .
من از تو خرسندم .
شاگرد احقر شما شمس الحق

شمس الحق نوشته:استاد بزرگوار وسرور من جناب امین کیخا
اگربه این شاگرد کوچک خود منت نهاده وپاسخ این پرسش را نیز همی دهید فخر بر آسمان کنم .
این سؤال را درازا زمانیست که درسر دارم وازبهر آن پاسخی درخور تا کنون نیافته ام .
همچنانکه میدانیم درزبان انگلیسی میان [ تو ] و[شما ] فرقی نباشد وهر دو را
YOU
گویند ، اما این ضعیف درنبشته های بزرگان ماضی درزبان پارسی نیزاین تفاوت الفاظ تا کنون ندیده ام . فی المثل ندیده ام که شاگرد به استاد یا پسر به پدر و مرید به مراد واژه محترمانه [شما ] بکار بندد و ازهمان لفظ [ تو ] بهره جویند مثلاً در مناقب العارفین ودرمقالات شمس می خوانیم که شمس درخردکی پدر را گفتی : [ اگرتو از منی و من ازتو درآ در این دریا ورنه برو برمرغان خانگی ]
این چگونه است استاد بزرگ و ازچه زمان این رسم محترمانه رخ نمود و به زبان پارسی وارد شد که کهتر به مهتر بگوید [ شما ] وفی المثل بجای [توگفتی ] بگوید [ شما گفتید ] گویی که با جمعی روبروست ونه با یک تن . این امردرشاهنامه هم امری رایج است که مردمان حتی شاه را هم [تو ] خطاب کنند . البته شما بهترازمن می دانید وگمان دارم درزبان فرانسه چنان نباشد که گفته آمد .
احقر - حمید رضای ثانی ملقب به شمس الحق

شمس الحق نوشته:درتأیید فرمایش نسرین بانوی فرزانه گنجور [ که چه نام دلاویزی دارند و این نقد بَر پدران و مادران امروزین هم وارد سازم که چگونه است که به آیین کهن سرزمین خود که نام دلربای گلها بَر دختران خود که اعتقاد داشتند رحمت خداوند برایشانست می گزاشتند ، پُشت کرده و اسامی ثقیل وگاه [مرا ببخشید ] سَخیفی بَر دخترانِ خود می نهند که ازبردن آن نام ها معذورم دارید وکافیست به فولدر اسپام خود نظری بیفکنید اگر همچون حقیربه این مشکل دچارید ] واما بعد … عرضم این بود که مصراع آخرین این غزل شماره یک صائب و فرمایش نسرین بانویمان حقیر را بیاد قطعه ای از مثنوی شریف افکند که سخن ازبرخی اولیا میفرماید که راضی اند به قضاها و احکام حق و از دعا کردن بدرگاه خدایتعالی که خدایا آن قضا از من دور فرما روی گردانند و اگر ابیاتی ازاین مبحث بخاطر بیاورم خواهید دید که بسی زیبا و دلاویز سروده که :
قوم دیگر می شناسم ز اولیا
که دهانشان بسته باشد از دُعا
از رضا که هست رامِ آن کرام
جُستن دفعِ بلاشان شد حرام
حسن ظنی بر دل ایشان گشود
که نپوشند از غمی جامه کبود
هرچه آید پیشِ ایشان خوش بُوَد
آبِ حیوان گردد ار آتش بُوَد
زهر در حُلقومِشان شکّر بُوَد
سنگ اندر راهشان گوهر بُوَد
کفر باشد نزدشان کردن دعا
کِای اِله از ما بگردان این قضا
دوستانِ جان ، باور بفرمایید با آنکه این قطعه را هزاران باربه مناسبت های متفاوت خوانده ونبشته ام ، باز موهای بدنم ازهیبت چنین استغنای طبعی که بشوخی میماند راست شد وعرق برپیشانی ام نشست . فکرش را بکنید این چه دل وچه یقین وچه اعتقاد و چه بقول خودش حُسن ظنّی است که فی المثل ونعوذ بالله وخدا ی ناکرده فرزند دردانه کسی به بیماری وخیمی مبتلا شود و آن براستی ولیّ خدای یگانه ازاینکه بدرگاه او دعا کند برای شفای آن فرزند خود داری ورزد که آنچنان یقین محکمی دارد که این بلا و این قضا که بر او فرود آمده خواست خداست و خدایتعالی هم هیچ کاری جز به مصلحت بنده راستین خویش نمیکند .
آری دوستان اینست نتیجه عملی عرفان و شناخت حق ازسوی برخی عارفان واصِل و کامل بزرگ ما . الحمد حق حمده و صلواة و سلام علی خیرخلقه محمد وآله وذرّیاته الطیبین و الطاهرین .

شمس الحق نوشته:درتأیید فرمایش نسرین بانو [ که چه اسم دلاویزی دارند و درود بر والدینی که برحسب آیین کهن اسامی گل ها بر دختران خود می نهند ] ازمصرع دوم بیت آخر این غزل که خانم نسرین رضایی که بدرستی بیت ومصرع دوم آنرا تفسیرکرده اند ، بیاد قطعه ای ازمثنوی شریف افتادم که مولوی درآن ابیات ازاولیایی سخن میراند که کاری میکنند [ یا درواقع کاری نمیکنند ] سخت بوالعجب که انسان را از باور اینکه چنین انسان یا انسان هایی ممکن است وجود داشته باشند به شگفتی وا میدارد .
مولوی دراین قطعه به سادگی ودرکمال صراحت وبدون هیچ گونه رمز و رازی از برخی اولیاالله یاد میکند که هرقضایی برایشان مقدرشود وهرحکمی ازسوی خدایتعالی بر ایشان رود نه تنها باکشان نیست وغم بدل راه نمیدهند که حتی ازدعا کردن به محضر خداوند که خدایا این بلا واین قضا را ازما دورکن هم خود داری میورزند . زهی یقین واعتقاد واعتماد وبقول مولوی حسن ظنی که دردل ایشان است که خداوند هرچه برای ایشان مقدر فرموده یقیناً به مصلحت اینان است . زهی ایمان که مختص اینگونه عرفای واصل و انسانهای کامل است . درزیر چند بیت ازاین قطعه را که در خاطر دارم می آورم و ازاینکه ادرس آن را نمیدانم متأسفم اما غم نیست که با جستجوی کامپیوتری براحتی قابل دسترسی است .
قوم دیگرمی شناسم زاولیا
که دهانشان بسته باشد ازدعا
ازرضا که هست رام آن کرام
جستن دفع بلاشان شد حرام
حسن ظنی بردل ایشان گشود
که نپوشند ازغمی جامه کبود
هرچه آید پیش ایشان خوش بود
آب حیوان گردد ارآتش بود
کفرباشد نزدشان کردن دعا
کای اله ازما بگردان این قضا
…….
رضا = رضایت
کرام = جمع کریم
جامه کبود = لباس سیاه
آب حیوان = آب حیات
قضا = سرنوشت وحکم الهی

شمس الحق نوشته:ادرس ابیات مثنوی درخصوص برخی ازاولیا را خود یافتم وبعرض میرسانم .
دفتر سوم - بخش ۸۳
در توصیف برخی اولیا که راضی اند به احکام حق

امین کیخا نوشته:با درود به شما چنانچه فرموده اید در فرانسه تو و شما با هم فرق دارد و در روزگار روشنگری در ایران مشروطه هم وامگیری از فرانسه بسیار زیاد بوده است گویا این را از فرانسه گرفته اند . در میان نیمزبانها و گویش ها تنها لهجه بختیاری را سراغ دارم که به تو می گوید تو اما به شما می گوید ایسا که همان شما است .


منبع:
ganjoor.net​

 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبک‌رفتار می‌ماند به جا
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار می‌ماند به جا
جسم خاکی مانع عمر سبک‌رفتار نیست
پیش این سیلاب، کی دیوار می‌ماند به جا؟
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کزو آثار می‌ماند به جا
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار می‌ماند به جا
نیست از کردار ما بی‌حاصلان را بهره‌ای
چون قلم از ما همین گفتار می‌ماند به جا
عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور
برگ صائب بیشتر از بار می‌ماند به جا




شماره‌گذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
امین کیخا نوشته:
کوهکنی کار بیهوده شمر ده شده است اما صفت شناخته شده سیلاب کوهکنی نیز هست . به سیل لور هم می گویند و به لری لف و به کردی لافاو
یعقوب خاوری نوشته:
لطفا در بیت ۷ بعد از کردار و در بیت ۸ بعد از برگ، ویرگول بگذارید. با تشکر
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۳

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
بر ما و خود ستم کرد، هر کس ستود ما را
چون موجهٔ سرابیم، در شوره‌زار عالم
کز بود بهره‌ای نیست، غیر از نمود ما را
آیینه‌های روشن، گوش و زبان نخواهند
از راه چشم باشد، گفت و شنود ما را
خواهد کمان هدف را، پیوسته پای بر جا
زان در نیارد از پا، چرخ کبود ما را
چون خامهٔ سبک مغز، از بی حضوری دل
شد بیش روسیاهی، در هر سجود ما را
گر صبح از دل شب، زنگار می‌زداید
چون از سپیدی مو، غفلت فزود ما را؟
تا داشتیم چون سرو، یک پیرهن درین باغ
از گرم و سرد عالم، پروا نبود ما را
از بخت سبز چون شمع، صائب گلی نچیدیم
در اشک و آه شد صرف، یکسر وجود ما را
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۴

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

نداد عشق گریبان به دست کس ما را
گرفت این می پرزور، چون عسس ما را
به گرد خاطر ما آرزو نمی‌گردید
لب تو ریخت به دل، رنگ صد هوس ما را
خراب حالی ما لشکری نمی‌خواهد
بس است آمدن و رفتن نفس ما را
تمام روز ازان همچو شمع خاموشیم
که خرج آه سحر می‌شود نفس ما را
غریب گشت چنان فکرهای ما صائب
که نیست چشم به تحسین هیچ کس ما را
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۵

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

اگر به بندگی ارشاد می‌کنیم ترا
اشاره‌ای است که آزاد می‌کنیم ترا
تو با شکستگی پا قدم به راه گذار
که ما به جاذبه امداد می‌کنیم ترا
درین محیط، چو قصر حباب اگر صد بار
خراب می‌شوی، آباد می‌کنیم ترا
ز مرگ تلخ به ما بدگمان مشو زنهار
که از طلسم غم آزاد می‌کنیم ترا
فرامشی ز فراموشی تو می‌خیزد
اگر تو یاد کنی، یاد می‌کنیم ترا
اگر تو برگ علایق ز خود بیفشانی
بهار عالم ایجاد می‌کنیم ترا
مساز رو ترش از گوشمال ما صائب
که ما به تربیت استاد می‌کنیم ترا



شماره‌گذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
امین کیخا نوشته:
اصطلاح حباب برای هستی و انسان و دریا برای حقیقت عالم که پروردگار است در اثار دانایان باورمند به وحدت و جود و نیز انانکه به زن /بودیسم باور دارند روایی داشته است ، مراجعه شود به کتاب پروفسور ایزوتسو و جناب مهدی سر رشته داری به نام هستی زمان و افرینش
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۶

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ
از دوریت چو شام غریبان گرفته‌ایم
از در گشاده‌روی چو صبح وطن درآ
مانند شمع، جامهٔ فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ
دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده به آغوش من درآ
آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست
ای سنگدل به صائب شیرین‌سخن درآ



شماره‌گذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
امین کیخا نوشته:
وطن عربیست و صبح وطن گشاده رو دانسته شده و شاید گشایش حاصل از رسیدن به میهن منظورش بوده است ، دوستی می گفت وطن لانه شتر مرغ را در صحرا می گویند اما من ندیدم و قاموس های عربی را گشتم، وطن در عربی به معنی دل بر چیزی نهادن است که البته در فارسی کاربری ندارد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۷

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

دانسته‌ام غرور خریدار خویش را
خود همچو زلف می‌شکنم کار خویش را
هر گوهری که راحت بی‌قیمتی شناخت
شد آب سرد، گرمی بازار خویش را
در زیر بار منت پرتو نمی‌رویم
دانسته‌ایم قدر شب تار خویش را
زندان بود به مردم بیدار، مهد خاک
در خواب کن دو دیدهٔ بیدار خویش را
هر دم چو تاک بار درختی نمی‌شویم
چو سرو بسته‌ایم به دل بار خویش را
از بینش بلند، به پستی رهانده‌ایم
صائب ز سیل حادثه دیوار خویش را
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۸

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا
باغهای دلگشا در زیر پر باشد مرا
سرمهٔ خاموشی من از سواد شهرهاست
چون جرس گلبانگ عشرت در سفر باشد مرا
باده نتواند برون بردن مرا از فکر یار
دست دایم چون سبو در زیر سر باشد مرا
در محیط رحمت حق، چون حباب شوخ‌چشم
بادبان کشتی از دامان تر باشد مرا
منزل آسایش من محو در خود گشتن است
گردبادی می‌تواند راهبر باشد مرا
از گرانسنگی نمی‌جنبم ز جای خویشتن
تیغ اگر چون کوه بر بالای سر باشد مرا
می‌گذارم دست خود را چون صدف بر روی هم
قطرهٔ آبی اگر همچون گهر باشد مرا



شماره‌گذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
محمود نوشته:
با سلام به نظر این حقیر شاه بیت این غزل دلنشین بیت سوم است باده نتواند برون بردن مرا از فکر یار دست دایم چون سبو در زیر سر باشد مرا
تشبیه سبوی خالی افتاده بر روی زمین به وضعیت دراز کشیده عاشق و گذاشتن دست زیر سر همچون دستگیره ی سبو ی افتاده بر روی زمین در حالی که خالی از باده شده است و همه را عاشق سرکشیده است و با این حال فکر یار او مانع مستی اوست و چون کسی دست زیر سر چون سبو بگذارد قطعا در چنین حالتی نمیتواند در خواب فرو رود یا مست شود زیرا به محض عارض شدن هرکدام که باشد به پشت در غلطیده و ثابت و ساکن می شود
عمران بهروج نوشته:
آقا محشر بود
مخصوصا بیت یکی مونده به آخر
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۹

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

سودا به کوه و دشت صلا می‌دهد مرا
هر لاله‌ای پیاله جدا می‌دهد مرا
باغ و بهار من نفس آرمیده است
بیماری نسیم، شفا می‌دهد مرا
سیرست چشم شبنم من، ورنه شاخ گل
آغوش باز کرده صلا می‌دهد مرا
آن سبزه‌ام که سنگدلی‌های روزگار
در زیر سنگ نشو و نما می‌دهد مرا
در گوش قدردانی من حلقهٔ زرست
هر کس که گوشمال بجا می‌دهد مرا
استادگی است قبله نما را دلیل راه
حیرت نشان به راه خدا می‌دهد مرا
این گردنی که من چو هدف برکشیده‌ام
صائب نشان به تیر قضا می‌دهد مرا



شماره‌گذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
امین کیخا نوشته:
مالیدن جز معنی مالش دادن در دو لغت پیش مالی و پس مالی به معنی اصطلاحات دادگاهی بوده اند در متون فارسی میانه
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۰

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
ویران اگر نمی‌کنی آباد کن مرا
حیف است اگر چه کذب رود بر زبان تو
از وعدهٔ دروغ، دلی شاد کن مرا
پیوسته است سلسلهٔ خاکیان به هم
بر هر زمین که سایه کنی، یاد کن مرا
شاید به گرد قافلهٔ بیخودان رسم
ای پیر دیر، همتی امداد کن مرا
گشته است خون مرده جهان ز آرمیدگی
دیوانهٔ قلمرو ایجاد کن مرا
بی حاصلی ز سنگ ملامت بود حصار
چون سرو و بید ازثمر آزاد کن مرا
دارد به فکر صائب من گوش عالمی
یک ره تو نیز گوش به فریاد کن مرا
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۱

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
حلقهٔ بیرون این دنیای باطل کن مرا
وادی سرگشتگی در من نفس نگذاشته است
پای خواب آلودهٔ دامان منزل کن مرا
رفته است از کار چون زلف تو دستم عمرهاست
گه به دوش و گاه بر گردن حمایل کن مرا
از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن
گر به از مجنون نباشم، باز عاقل کن مرا
جای من خالی است در وحشت سرای آب و گل
بعد ازین صائب سراغ از گوشهٔ دل کن مرا



شماره‌گذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
روزانه‌ترهای همان دخترک که چهار ستاره کم دارد » مرا دیوانه کن* نوشته:
[…] چندی مرا دیوانه کن/گر به از مجنون نباشم، باز عاقل کن مرا* [ ارسال نظر ] - [ ارسال بازتاب ] - [ پیگیری نوشته با rss ] […]
امین کیخا نوشته:
باطل یاوه می شود و باطل کردن یاوه کردن اما یاوه معنی گم کردن هم میدهد که باطل نمی دهد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۲

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

دل ز هر نقش گشته ساده مرا
دو جهان از نظر فتاده مرا
تا چو مجنون شدم بیابانگرد
می‌گزد همچو مار، جاده مرا
صبر در مهد خاک چون طفلان
دست بر روی هم نهاده مرا
چون گهر قانعم به قطرهٔ خویش
نیست اندیشهٔ زیاده مرا
صد گره در دلم فتد چو صدف
یک گره گر شود گشاده مرا
تختهٔ مشق نقشها کرده است
همچو آیینه، لوح ساده مرا
هر قدر بیش باده می‌نوشم
می‌شود تشنگی زیاده مرا
بیخودی همچو چشم قربانی
کرده آسوده از اراده مرا
مانع سیر و دور شد صائب
صافی آب ایستاده مرا



شماره‌گذاری ابیات | وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
امین کیخا نوشته:
بیابانگرد به معنی دیوانه در متون کهن به همین معنی امده است مثلا ویاوانک یعنی اشفته در بندهشن
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۳

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
که پیچ و تاب به زنجیرها کشیده مرا
چو جام اول مینا، سپهر سنگین‌دل
به خاک راهگذر ریخت ناچشیده مرا
چو آسیا که ازو آب گرد انگیزد
غبار دل شود افزون ز آب دیده مرا
رهین وحشت خویشم که می‌برد هر دم
به سیر عالم دیگر، دل رمیده مرا
نثار بوسهٔ او نقد جان چرا نکنم؟
که تا رسیده به لب، جان به لب رسیده مرا
به صد هزار صنم ساخت مبتلا صائب
درین شکفته چمن، دیدهٔ ندیده مرا



شماره‌گذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
امین کیخا نوشته:
فعلی که در این شعر کم نظیر است از چیزی گرد انگیختن است که برابر داغون کردن و بیچاره کردن امروز است
امین کیخا نوشته:
اب به اسیاب هم ریختن برای دو فرایند که باعث پیشبرد همدیگر می شوند کاربرد دارد
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۴

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟
آرام نیست کشتی طوفان رسیده را
بی حسن نیست خلوت آیینه‌مشربان
معشوق در کنار بود پاک دیده را
یاد بهشت، حلقهٔ بیرون در بود
در تنگنای گوشهٔ دل آرمیده را
ما را مبر به باغ که از سیر لاله‌زار
یک داغ صد هزار شود داغدیده را
با قد خم ز عمر اقامت طمع مدار
در آتش است نعل، کمان کشیده را
زندان جان پاک بود تنگنای جسم
در خم قرار نیست شراب رسیده را
شوخی که دارد از دل سنگین به کوه پشت
می‌دید کاش صائب در خون تپیده را


شماره‌گذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
امین کیخا نوشته:
سیر کردن به معنی گشتن است اما معنی نگاه کردن هم میدهد به لری امروز هنوز معنی نگاه کردن می دهد و به کردی همچنین
امین کیخا نوشته:
طاقت همان پایاب است
امین کیخا نوشته:
اقامت در فارسی میانه مانشن و مانش و مانشت بوده است
امین کیخا نوشته:
نگارش طوفان از توفیدن است و باید روزی اصلاح شود
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۵

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما
حضور قلب نمازست در شریعت ما
ازان ز دامن مقصود کوته افتاده است
که پیش خلق درازست دست حاجت ما
نکرده‌ایم چو شبنم بساطی از گل پهن
چو غنچه بر سر زانوست خواب راحت ما
نهال خوش ثمر رهگذار طفلانیم
که بر گریز بود موسم فراغت ما
چراغ رهگذریم اوفتاده در ره باد
که تا به سایهٔ دستی کند حمایت ما؟
درین حدیقهٔ گل صائب از مروت نیست
که غنچه ماند در جیب، دست رغبت ما



شماره‌گذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
امین کیخا نوشته:
نهال رهگذر دست طفلان یعنی گلی که سرنوشت شوم چیده شدن را دارد، راستی چرا کودکان گلهای توی مسیر مدرسه را تباه می کنند؟
یعقوب خاوری نوشته:
در بیت ۴ مصرع ۲ برگریز درست است و بیت آخر به نظر من باید این باشد: که غنچه ماند و در جیب دست رغبت ما
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۶

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما
اوج دولت، طاق نسیان است در ایام ما
می‌خورد چون خون دل هر کس به قدر دستگاه
باش کوچکتر ز جام دیگران، گو جام ما
در نظر واکردنی طی شد بساط زندگی
چون شرر در نقطهٔ آغاز بود انجام ما
طفل بازیگوش، آرام از معلم می‌برد
تلخ دارد زندگی بر ما دل خودکام ما
نیست جام عیش ما صائب چو گل پا در رکاب
تا فلک گردان بود، در دور باشد جام ما




شماره‌گذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
امین کیخا نوشته:
اوج فارسی است و اوگ بوده ولی بالست هم معنی اوج میدهد و حضیض نشیب است
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۷

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

عمری است حلقهٔ در میخانه‌ایم ما
در حلقهٔ تصرف پیمانه‌ایم ما
از نورسیدگان خرابات نیستیم
چون خشت، پا شکستهٔ میخانه‌ایم ما
مقصود ما ز خوردن می نیست بی غمی
از تشنگان گریهٔ مستانه‌ایم ما
در مشورت اگر چه گشاد جهان ز ماست
سرگشته‌تر ز سبحهٔ صد دانه‌ایم ما
گر از ستاره سوختگان عمارتیم
چون جغد، خال گوشهٔ ویرانه‌ایم ما
از ما زبان خامهٔ تکلیف کوته است
این شکر چون کنیم که دیوانه‌ایم ما؟
چون خواب اگر چه رخت اقامت فکنده‌ایم
تا چشم می‌زنی به هم، افسانه‌ایم ما
مهر بتان در آب و گل ما سرشته‌اند
صائب خمیرمایهٔ بتخانه‌ایم ما
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۸

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما
در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما
در چنین راهی که مردان توشه از دل کرده‌اند
ساده لوحی بین که فکر آب و نان داریم ما
منزل ما همرکاب ماست هر جا می‌رویم
در سفرها طالع ریگ روان داریم ما
چیست خاک تیره تا باشد تماشاگاه ما؟
سیرها در خویشتن چون آسمان داریم ما
قسمت ما چون کمان از صید خود خمیازه‌ای است
هر چه داریم از برای دیگران داریم ما
همت پیران دلیل ماست هر جا می‌رویم
قوت پرواز چون تیره از کمان داریم ما
گر چه غیر از سایه ما را نیست دیگر میوه‌ای
منت روی زمین بر باغبان داریم ما
گر چه صائب دست ما خالی است از نقد جهان
چون جرس آوازه‌ای در کاروان داریم ما



شماره‌گذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
دکتر غلامعلی حامدبرقی نوشته:
با سلام واحترام در مصرع دوّم بیت ششم کلمۀ تیر تیره تایپ شده است : قوّت پرواز چون تیر از کمان داریم ما
دکتر غلامعلی حامدبرقی نوشته:
fبا عرض سلام و احترام در مصرع دوّم بیت ششم بجای کلمۀ تیر ، تیره تایپ شده است .قوّت پرواز چون تیر از کمان داریم ما
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۱۹

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

خجلت ز عشق پاک گهر می‌بریم ما
از آفتاب دامن تر می‌بریم ما
یک طفل شوخ نیست درین کشور خراب
دیوانگی به جای دگر می‌بریم ما
فیضی که خضر یافت ز سرچشمهٔ حیات
دلهای شب ز دیدهٔ تر می‌بریم ما
حیرت مباد پردهٔ بینایی کسی!
در وصل، انتظار خبر می‌بریم ما
با مشربی ز ملک سلیمان وسیع‌تر
در چشم تنگ مور بسر می‌بریم ما
هر کس به ما کند ستمی، همچو عاجزان
دیوان خود به آه سحر می‌بریم ما
صائب ز بس تردد خاطر، که نیست باد!
در خانه‌ایم و رنج سفر می‌بریم ما
 

*JujU*

کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
Nov 6, 2013
ارسالی‌ها
2,786
پسندها
394
امتیازها
83
محل سکونت
تهران
تخصص
فکر کردن به چیزایی که دیگران ساده ازش رد میشن
دل نوشته
هر روز معجزه است اگر به خدا ایمان بیاوریم..

اعتبار :

غزل شمارهٔ ۲۰

صائب تبریزی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » گزیدهٔ غزلیات

خار در پیراهن فرزانه می‌ریزیم ما
گل به دامن بر سر دیوانه می‌ریزیم ما
قطره گوهر می‌شود در دامن بحر کرم
آبروی خویش در میخانه می‌ریزیم ما
در خطرگاه جهان فکر اقامت می‌کنیم
در گذار سیل، رنگ خانه می‌ریزیم ما
در دل ما شکوهٔ خونین نمی‌گردد گره
هر چه در شیشه است، در پیمانه می‌ریزیم ما
انتظار قتل، نامردی است در آیین عشق
خون خود چون کوهکن مردانه می‌ریزیم ما
هر چه نتوانیم با خود برد ازین عبرت‌سرا
هست تا فرصت، برون از خانه می‌ریزیم ما
در حریم زلف اگر نگشاید از ما هیچ کار
آبی از مژگان به دست شانه می‌ریزیم ما



شماره‌گذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | شعرهای مشابه | منبع اولیه: ویکی‌درج | ارسال به فیس‌بوک
حاشیه‌ها
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
ulhn نوشته:
باید به فکر آخرت بود
هلن نوشته:
چرامتن رامعنی نمی کنداین خیلی بداست
 
بالا پایین