اگر یک کشاورز ، قبل از مرحلۀ داشت به سراغ برداشت برود ، چیزی عایدش نمی شود .
آدمی نیز اگر قبل از پندار به سراغ گفتار برود ،
نتیجه اش همان پیام قبلی من می شود .
همیشه معتقدم که گفتنی ها را باید گفت
و همانطور که هست باید گفت
خفا و آشکار هم ندارد
اما اگر گفتنیهای خود را بگوییم و گفتنیهای دیگران را نشنویم یا نادیده بگیریم ، گفته های ما ، درو محصولی خیالین خواهد بود .
این را گفتم بدانید ، هر جا که احساس کنم لفظ و کلام و گفتار نسنجیده ای بر زبانم جاری شده ، با همۀ غروری که دارم ، سر تعظیم فرود می آورم و جبران مافات میکنم .
اصل کلام قبلی ام متغیر نیست و نخواهد شد .
اما برداشت قبل از داشت بود .
همیشه عزیز سایه های بیداری هستی .
مژه ها و چشم یارم ، به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان ، چرد آهوی ختایی
درِ گلسِتان چشمم ، ز چه رو همیشه باز است
به امید آنکه شاید ، تو به چشم من در آیی
در سایت گنجور زیل این غزل ، طبق معمول همۀ اشعار موجود ، حاشیه های نوشته اند .
انتظار داشتم در مورد بیت اول ( مژه ها و چشم یارم ) معنا و تفسیر به سزایی ببینم . اما هیچ مطلب به درد بخوری که خوی تشنۀ مرا ارضاء کند نیافتم .
یک سنبلستان را در ذهن تصور کنید که آهویی در حال چریدن در آن است .
منظور از سنبلستان ، گندمزاری است که به سنبل نشسته باشد .
اصولا به غیر از کشت دیم ، کشتهای آبیاری شده مزارع گندم ، طوریست که قامت خوشه های گندم ، گاهی در حد و حدود قامت آدمیست . فرض شاعر چنین گندمزاریست . حال اگر یک آهو میان آن ، به چرا مشغول باشد ، آن آهو گاهی به چشم می آید و گاهی نه . خوشه های گندم معمولا آنقدر سبک و کم وزن هستند که با کوچکترین نسیم ( نه لزوما باد ) موج بر میدارند . آهو زمانی به چشم می آید که سنبلها با نسیم سر خم کنند و موج بردارند . و زمانی که نسیم در آن نمی پیچد ، قامت خوشه ها بیشتر از قامت آهوست . پس قطعا آهو دیده نمیشود .
شاعر با تشبیه مژه های یار به سنبلستان و چشم وی به آهو ، هر بار مژه زدن معشوق را ، همانند موج برداشتن خوشه ها و سنبلها میداند که فرصت رویت سیاهی چشم یار را به او میدهد . عراقی با این تشبیه ، اوج زیبایی مژه ها و چشم یارش را بیان میکند و از آنجا که هر دو پدیدۀ طبیعت ( سنبل خوشه های گندم و آهو ) هر دو از زیبایی و آرام نوایی خاصی بهره مند هستند ، وجود آرام بخش یار را در تصوری خیالین ، تلطیفی برای جان و روان خویش میداند . و معشوق را با این وصف می ستاید .
درست یا غلط ، من از تصویر این بیت و حال غریب عراقی در موقع سرودن این بیت ، چنین تصوری دارم .
کاش من هم چنین تصور لطیفی داشتم و بیتی اینگونه برای تو میگفتم بچه .
آدمها بايد يک چيز را درباره خودشان بدانند
من كجا خوشبختم؟
و لزوماً، منظور از جا يک مكان جغرافيايی نيست، منظور نقطهء لذّتِ زندگيست.
كِیها و با كیها و چراهايش مهم است...